هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: هری پاتر و دوست جدید

هری پاتر و دوست جدید - فصل 6



ورودی غیر منتظره:
در میان معلمان جای یک صندلی خالی بود و چشمان هری سعی در شناخت معلمان جدید. در کنار دامبلدور اسنیپ و بعد از او...
اه خدای من. اونجا رو نگاه کنید. اون باز هم.
رون پرسید: کجا رو میگی. و به میز معلمان خیره شد. قورباغه احمق دامبلدور چطور دوباره اجازه ورود به اون داده؟ اصلا باورم نمیشه. تعجبم از اینه که حتی وقتی تو محفل بودیم چیزی در مورد اون به ما نگفت.
هی. ویزویزی. فکر کردی دامبلدور هر کاری بخواد میتونه بکنه؟
فکر نمی کنیم. کاملا مطمئنیم.
تو دیگه چی میگی خون فاسد؟
در همین هنگام صف دانش آموزان جدید از مقابل آنها عبور کردند و دو چهره آشنا در میان آنها به چشم هری آمد. وقتی به آنها نزدیک شدند یکی از آن دو دهان در گوش مالفوی کرد و گفت:
هی بچه تنت می خاره؟ و به سرعت عبور کردند.
هری وارد تالار شد و به سمت جای همیشگی خودشان پیش رفت. رون و هرمیون دو طرف او را مانند محافظان شخصی اسکورت می کردند و هیچ کدام به روی هم حتی نگاه کوچکی هم نمی کردند و هری از این مسئله خیلی ناراحت بود اما هنوز سعی در به یاد آوردن آن دو چهره داشت.
با بلند شدن پروفسور مک گوناگل پچ پچ مختصر موجود در میان دانش آموزان از بین رفت.
خوب. به دانش آموزان تازه وارد خوشامد میگم و به دانش آموزان و دانشجویان قدیمی بازگشتشون رو تبریک میگم. بعد از شنیدن حرف های پروفسور دامبلدور گروهبندی آغاز میشه. پروفسور.
اه. متشکرم پروفسور. من هم شروع سال جدید و بازگشت شما رو به شما خوشامد میگم و برای دانش آموزان تازه کار آرزوی موفقیت دارم. شاگردان سال اول باید بدانند که آن سوی دریاچه برای همه ممنوعه و همین تذکر رو به بعضی از دانش آموزان سالهای قبل دارم. با حرف هری خنده ی کوتاهی کرد اما سعی کرد جلوی خود را بگیرد.
امسال ما با مشکلات جدید و بیشتری روبرو هستیم چون باید بدونید که با بازگشت لرد سیاه همه در خطرن اما هیچ وقت اینو فراموش نکنید که اون هم زمانی شاگرد همین مدرسه بوده. خب در میان معلمان تغییر زیادی نیست فقط به علت پیدا نکردن معلم مناسب برای در دفاع در برابر جادوی سیاه پروفسور اسنیپ موقتا این وظیفه رو به عهده گرفتن. در ضمن خانم دولوروس جین آمبریج از وزارت تشریف آوردن تا از به همراه همکارانشون از امنیت شما مطمئن بشن که شما کم و بیش با ایشون و اخلاق و خصوصیات ایشون آشنا هستین. با این حرف دامبلدور هری احساس کرد همه سعی دارند جلوی خنده ی خودشون رو بگیرند.
ببخشید پرفسور.
بفرمائید.
اگه میشه می خوام کمی صحبت کنم.
متاسفم مقت در اینجا محترمه. لطفا گروهبندی رو آغاز کنید پروفسور. شما هم می تونید در مواقع بعد صحبت کنید.
آن دو نفر لحظه به عقب برگشتند و چشمک کوتاهی به سمت هری رها ساختند.
پس از چند نفر نوبت به آنها رسید.
ورما دیوید. آزمایش سال ششم.
دیوید آرام جلو رفت و در مقابل مک گوناگل حاضر شد. اما اسنیپ ناگهان بلند شد و گفت:
خوب پس این دانشجوی سال های بالاست. باید امتحانش کنیم تا مطمئن بشیم که از دانش آموزان هاگوارتز عقب نباشه.
میشه بفرمائین چطور؟
با یک دوئل ساده. میشه یک نفر رو هم از گروه شما انتخاب کنم؟
ایرادی نمیبینم.
هرمیون گرنجر.
رنگ از رخسار هرمیون پرید و همه نگاه ها به سمت او بازگشت. آیا او باید با دیوید دوئل میکرد؟
من با دخترها دوئل نمی کنم.
باشه یک پسر چطوره؟ دراکو مالفوی.
مالفوی شق و رق از جایش بلند شد و به سمت آنها حرکت کرد. در این لحظه هرمیون به زبان آمد: من برم؟
خیر. اینطور که فهمیدم یک نفر دیگه هم با همین وضعیت در اینجا حضور داره؟
سارا با متانتی خاص جلو آمد و سلام کوتاهی کرد و گفت: سارا ورما هستم.
خوبه.تو هم با اون دوئل خواهی کرد البته بعد از پیروزی مالفوی بر این. با نیشخندی به دیوید اشاره کرد.
هری با خود گفت الآن معلوم میشه.
مالفوی سریع چوبش را بیرون کشید ولی دیوید کاملا آرام با اشاره انگشت دیویری آبی رنگ مقابل خویش ساخت. وقتی اجازه داده شد مالفوی بدون لحظه ای درنگ هر نوع افسونی را که به نظرش بزرگتر و خطرناک تر بود به سمت دیوید روانه کرد ولی او آرام او را می نگریست. هر کدام از افسون ها وقتی به دیوار محافظ برخورد می کردند از سوی دیگر به صورت گلی زیبا بیرون می آمدند و در دستان او جای می گرفتند. وقتی مالفوی خسته شد دیوید با نگاهی کوتاه گفت:
تموم شد؟ فکر می کردم با تعریفات پروفسور اسنیپ کوچکترین افسون شما مرگ آور باشه.
در حالی که صحبت می کرد از گلها حلقه ی گلی زیبا ساخت و به سمت مالفوی پرتاب کرد. حلقه چرخید و چرخید و آرام دور گردن مالفوی فرود آمد. دیوید با اشاره ای کوتاه به سمت گلها تعجب همگان را برانگیخت آن گلهای زیبا اکنون به ماری سمی تبدیل شده بود که با چشمان نافذ خود نظاره گر ترس فراوان مالفوی بود.
تسلیم میشی؟ یا....
باشه. باشه تسلیم میشم. تو بردی.

اگه تعریف نمی کنید انتقاد کنید یا حداقل به داستان جهت بدین
قبلی « هری پاتر و دوست جدید - فصل 5 هری پاتر و دوست جدید - فصل 7 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
sorena
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۱ ۲۳:۳۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۱ ۲۳:۳۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱
از: اتاق خون محفل
پیام: 3113
 هری پاتر و دوست جدید
دستت درد نکنه.عالیی بود.

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.