هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: هری پاتر و دوست جدید

هری پاتر و دوست جدید - فصل 19


اتحاد
---------------------------------------------------------------------------
در حالی که دامبلدور ملاقات خود را به علت سفر برای تحقیقات بیشتر به تعویق انداخته بود هری روز بعد و چند روز بعد آن را مشغول پاسخ دادن به سوالات دیگران بود مخصوصا دختران گریفیندوری که گویی آنها را با نفرین چسبندگی دائمی به هری متصل کرده بودند. ممکن نبود هری برگردد و پشتش را نگاه کند اما کسی یا حداقل جنسیت مخالف خود را نبیند. از طرف دیگر هم برادران کریوی سمج تر از بقیه بودند و مدام از هری عکس های یادگاری می گرفتند. دام افراد وزارت هم هنوز بیرون از هاگوارتز منتظر او بود بنابراین نمیتوانست هاگرید را ببیند و در مورد غیبت طولانی مدتی که داشت از او سوال کند ولی همه اینها به کنار و مراقبان یا به قول بعضی ها بادیگاردهایش هم به یک کنار که همواره مراقب او بودند طوری که هری از رفتن به توالت هم صرف نظر می کرد. اما بالاخره روزی تصمیم خودش را گرفت و مثل شیر به سمت در ورودی هاگوارتز حرکت کرد. اورورها با دیدن او یک قدم عقب رفتند اما از آن میان مردی میانسال شبیه شیری که پیر شده باشد قدم به میان گذاشت. هری عکس او را در روزنامه دیده بود. خود وزیر جادوگری بود و به دنبال خود وزیر قبلی و پرسی ویزلی را همراه داشت.
وزیر با حالتی خشمناک گفت:
آقای پاتر شما به جرم قتل و استفاده از افسونهای سیاه بازداشتید. دالویش ، شاکل بولت ، ویزلی زود باشین. بگیرینش.
خیلی متاسفم که اینو میگم آقای وزیر اما آیا شما مدرکی دارین؟ مدرکی دال بر قاتل بودن هری یا استفاده از افسونهای سیاه؟
تو خودت رو قاطی نکن هرمیون.
نه هری. من هم باید حرف بزنم.
شما کی هستین که اینطور با من صحبت می کنین دوشیزه؟
هرمیون گرانجر. مبصر ارشد گریفیندور و یکی از دوستان هری پاتر.
خوب خوب خوب. مدرک می خوای؟ باشه. همه دانش آموزانی که اونجا بودن شاهد هستن.
ما اسلیترینی ها رو به عنوان شاهد قبول نداریم. شاهد باید مورد قبول متهم باشه جناب وزیر.
وزیر در حالی که از خشم سرخ شده بود رو به سمت خیل دانش آموزان پشت سر هری کرد و گفت:
خب آیندگان. بگین ببینم بین شما کسی بود که اونجا باشه؟
نویل دستش را بلند کرد و گفت:
همه ما اون روز به خاطر اوضاع وخیم تو قلعه بودیم قربان.
پس شما با هم متحد شدین؟ همه گروه های مدرسه با هم متحد شدن. خوبه.
کاپیتان مونتاگ پا پیش گذاشت و گفت:
بله جناب وزیر. من از طرف اسلیترین نماینده هستم تا از هری معذرت بخوام و بگم که ما هم پشتش هستیم. رو ما هم حساب کن.
در همین لحظه صدای کف به گوش رسید. هر سری که به محل صدا بر می گشت کنار می رفت و به فاعل راه می داد. در همین لحظه دامبلدور با چهره آسمانی خویش پیدا شد در حالی که لبخندی به پهنای صورتش روی چهره اش نمایان بود. وقتی رو در روی وزیر قرار گرفت گفت:
ممنونم جناب وزیر. شما و افرادتون باعث شدین که اتحاد از دست رفته به این مدرسه برگرده. بنابراین نیازی به حضور اورورهای شما نیست. اینجا محل تحصیل جادوست بنابراین افراد و شاگردانی که اینجا تحصیل می کنند خودشون مسئولیت حفاظت از اینجا رو به عهده خواهند گرفت. در مورد پاتر هم بر اساس قانون از اونجایی که هیچ مدرکی بر علیه اون وجود نداره به نظر من هیچ نیازی به شاکل بولت و ویزلی نیست. البته دالویش هم به نظر من نمیتونه کاری بکنه.
هنوز تموم نشده آلبوس. وزارت چشمای تیزی داره...
چشم هایی که نیاز به عینک دارن.
سرها به سمت صدا برگشت. صدا از پشت سر وزیر می آمد. سارا در حالی که لبخند می زد گفت:
من دوستانی دارم که عینک سازهای قهاری هستن جناب وزیر.
آه. خانوم ورما.
با این حرف وزیر سارا سری به تعظیم کوتاه فرود آورد و گفت:
خوشحالم که من رو هنوز یادتونه.
مشکل با حرف های دامبلدور حل شد و وزیر و افرادش وقتی هیچ دلیلی برای بردن هری پیدا نکردند قدم در جاده هاگزمید گذاشتند. زیرا هنوز افسونهای دامبلدور وجود داشت. البته دامبلدور از وقتی آمده بود دامنه افسون ضد آپارات را تا امتداد جاده ادامه داده بود تا از حملات احتمالی بکاهد.
اوضاع به حالت گذشته بازگشت. اما کمی صمیمانه تر. افراد هافلپاف اکنون راحتی بیشتری در نزدیکی خوابگاه اسلیترین داشتند. وقتی همه در دفتر دامبلدور جمع شدند هری رو به سارا کرد و گفت:
دیوید رو دیدی؟ مثل اینکه حالت خوبه.
آره. جات خالی دیشب یه دستبرد حسابی به بانک خون بیمارستان موگلی داشتیم. فکر کنم تا یه ماه نیازی به خون نداشته باشم. خب بچه ها. برای همتون خبرهای خوبی دارم. اما اول باید از طرف دیوید از همتون بپرسم که آیا دعوت اون رو قبول کردین یا نه. خب؟
رون گفت:
با کمال میل می پذیریم مادمازل.
چشمان هری از تعجب گرد شد و وقتی به بقیه نگاه کرد دید تنها کسی نیست که این حالت را پیدا کرده بقیه افراد حاضر در اتاق هم کمی به هم نگاه کردند و بعد شلیک خنده سر دادند.
دامبلدور در حالی که اشک حاصل از خنده مفرط را از چشمانش از آن چشمان آبی رنگ آسمانی پاک می کرد گفت: ما باید با هم حرف بزنیم هری. یادته که نه؟
البته. روز شماری می کردیم.
می کردید؟
هرمیون ادامه حرف دامبلدور را گرفت و گفت:
خب قربان ما هم تصمیم گرفتیم بجنگیم.
باشه. اما اگه گوش کردین باید یه افسون کوچیک رو هم امتحان کنیم. برای حفظ اطلاعات.
باشه.
خب. در مورد ولده مورته. میخوام بدونین که کشتن اون کمی سخت تر خواهد بود.
چرا قربان؟
این همون علتی هست که من و دیوید یه هفته براش تلاش کردیم و مجبور شدیم برای بدست آوردنش با چند نفر بجنگیم. ما فهمیدیم که ولده مورت از چیزی به نام هورکراکسس برخوردار هست. اما تعداد اونا معلوم نیست به همین دلیل باید بفهمیم.
چطوری؟ اصلا هورکراکسس چیه؟
خب هورکراکسس تقسیم روحه. با این کار فرد برای اینکه نمیره روح خودش رو تقسیم میکنه و اونا رو تو چیزهای مختلف که البته ترجیحا نباید زنده باشن ولی اگه باشن باید چیزی باشن که امکان دفاع از خودشون رو داشته باشن قرار میده. اگه هورکراکسس از بین بره فرد متوجه نمیشه اما صورت کسری روح تقسیم شده کاهش پیدا می کنه.
هرکسی چند تا هورکراکسس میتونه داشته باشه؟
حداکثر یکی اما ولده مورت خیلی بیشتر داره.
چرا؟
خب یکی از اونا رو که همون دفترچه خاطراتش بود تو در سال دوم از بین بردی. دومی رو هم من چند روز پیش به همراه دیوید نابود کردیم که متاسفانه فقط من صدمه دیدم.
به دست سیاهش اشاره کرد گویی چروکیده شده بود.
چرا دیوید آسیب ندید و شما اینطوری شدین؟
چون خیلی قدرتمند تر از منه. اگه به گفته بعضی ها من قوی ترین جادوگر دنیا باشم اون قوی ترین فوق جادوگر دنیاست که قدرتی معادل 20 جادوگر با قدرت جادوی من رو داره.
حالا بگین ببینیم چطوری باید بفهمیم؟
از بین کسایی که ما باهاشون حرف زدیم یکیشون از فردی به نام اسلاگهورن نام برد.
اسلاگهورن آلبوس؟
البته. میگفت اسلاگهورن در یکی از مهمونی های خودش اونقدر خورده بود که گفت اسمش رو نبر به این رودی نمیمیره.
هری لجوجانه و با بی صبری گفت:
حالا این اسلاگهورن کیه؟
اون در زمان تحصیل تام ریدل در هاگوارتز معلم معجون ها بود. اون خبر داره. باید پیداش کنیم.
شما نمیدونین کجاست؟
این یه معادله چند مجهولیه. باید همه چیز رو کنار هم بذاریم و اگر نه نتیجه نمیگیریم. پیدا کردن اسلاگهورن رو دیوید شخصا به عهده گرفت و قراره روز کریسمس براش یه دعوتنامه بفرسته تا تو جشن اون شرکت داشته باشه. از اونجایی که از حضور و ارتباط من بی اطلاعه امکان اینکه تو تله بیافته زیاده.
اما پروفسور جشن چند روز دیگه هستش.
امسال به خاطر این وضعیت و برای اینکه دانش آموزان از قوت قبل پیدا کنن ما یه هفته زودتر تعطیل می کنیم. فکر می کنم امسال اولین سالی هستش که میری به خونه اینطور نیست هری؟
نه. من خونه جدیدی پیدا کردم. دوستایی پیدا کردم که دوستم دارن و کسی که بهش عشق می ورزم.
--------------------------------------------------------------------------
نظر فراموش نشه.
ایلیا







قبلی « چو چانگ: دختری شرقی که سیاست برکنارش کرد هری پاتر و مار آتشین 2 - فصل 17 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
sorena
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۱ ۲۳:۴۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۱ ۲۳:۴۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱
از: اتاق خون محفل
پیام: 3113
 هری پاتر و دوست جدید
دستت درد نکنه.کم کم داره عالی میشه.
kingzli shekelbolt
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۵ ۲۲:۵۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۵ ۲۲:۵۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۸/۲۹
از:
پیام: 63
 بعدی!!!!!
دوست عزیز پس مقاله بعدی چی شد ما منتظریم
farina
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۱ ۲۰:۱۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۱ ۲۰:۲۰
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱
از: turkey
پیام: 14
 شما که
کشتین منو با این داستاناتون :poser:
1610668236
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۱ ۱۷:۴۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۱ ۱۷:۴۹
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۲۹
از: یه جایی خفن
پیام: 62
 Re: منم
باز خوبه شما 10و11 رو ندارید من که از 12 تا 17 رو هم ندیدم!!!!!!!!!!!!!
asilzadetarinadam
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۱ ۱۱:۰۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۱ ۱۱:۰۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۷
از: برج گریفندور
پیام: 16
 چرا؟
من هر چی سایتو گشتم فصل های 10 و 11 داستانو پیدا نکردم.
چرا این فصل هارو نمی ذاری؟
shima_korn
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۰ ۲۰:۰۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۰ ۲۰:۰۸
عضویت از: ۱۳۸۴/۸/۲۹
از: جایی که در ذهن نمی گنجد!
پیام: 111
 هری پاتر و دوست جدید - فصل 19
خیلی عالیه ممنون!
SHAGGY_MEISAM
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۰ ۷:۳۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۷ ۳:۱۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۲۰
از: bestwizards.com
پیام: 403
 فليت ويك
خوب بود
haras_asph
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۹ ۲۱:۰۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۹ ۲۱:۰۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۲
از: کوچه های تاریک غربت
پیام: 9
 منم
ord potter عزیز اگه این فصل ها رو یافتی ما رو بی نسیب نکن
باتشکر
roobi
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۹ ۱۷:۲۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۹ ۱۷:۲۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۲۲
از: دره مردگان
پیام: 11
 ببخشيد
ببخشيد كه حالا دارم اين رو مي نويسم ولي من تازه شروع به خوندن داستان كردم اين فصل 10و11 كجاست من مي خوام بخونمش
haras_asph
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۸ ۲۱:۱۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۸ ۲۱:۱۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۲
از: کوچه های تاریک غربت
پیام: 9
 خوبه
خوبه اگه از سرعت نوشتن صرف نظر کنیم خوب بود +اینکه نقش ها یه کمی نامتعادلند
danikoobrick
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۸ ۱۷:۳۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۸ ۱۷:۳۸
عضویت از: ۱۳۸۴/۸/۲۲
از:
پیام: 78
 چی بگم
والا خوب بود اما همانطور که قبالً گفتم باید نقشاش کمی متعادل بشه
alialiali
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۸ ۱۱:۲۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۸ ۱۱:۲۱
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۲۳
از: چون اسمشو نبر دنبالمه ، نمیتونم بگم!!
پیام: 99
 دوست جدید
داستانت خیلی خوبه ، ولی نقش دیوید و ... توش خیلی زیاده .
راستی ، مگه چند فصل پیش دیوید نگفت قدرت دامبلدور بیشتره ، پس دامبی چی میگه؟!!
1610668236
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۶ ۱۶:۰۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۶ ۱۶:۰۱
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۲۹
از: یه جایی خفن
پیام: 62
 Re: دوست جديد
خوب بود اگه میشه تند تر بنویس
voltan
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۶ ۱۲:۲۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۶ ۱۲:۲۹
عضویت از: ۱۳۸۳/۶/۷
از: 127.0.0.1
پیام: 1391
 دمت گرم
خیلی عالی بود فقط اومیدوارم بقیه رو زودتر بنویسی
هوركراكس
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۵ ۲۲:۱۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۵ ۲۲:۱۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۸
از: در سرزمين ميانه
پیام: 10
 دوست جديد
خوب بود در ضمن بهتره يه خورده قدرت ديوبد و بقيه ي فوق جادوگرا رو كم كني

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.