هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی

هری پاتر و وارث ولدمورت- فصل 8


هری پاتر و وارث ولدمورت
فصل هشتم:وصیت نامه
متن نامه اینگونه بود
"من آلبوس دامبلدور تمام وسایل و املاک خودم را به کسی که فاکز بعد از مرگ من میره پیش او می رود می بخشم و اون جانشین من در فرقه ققنوس است"
هری با تعجب به نامه نگاه کرد حق با اقای ویزلی بود نامه خیلی مشکوک بود ولی به نظر هری مشکلی در کار نبود"هری چیزی فهمیدی"هری نگاه شو از نامه بلند کرد"خیلی متاسفم من نمی دونم معنیش چیه"
مودی"دیدی گفتم این پسره هیچ کمکی نمی تونه بکنه ارتور"
"بهتر از هیچی بود...خیلی بد شد"اقای ویزلی با ناراحتی سر خود را تکون داد
هری که اصلا از قضیه سر در نمی آورد گفت"مگه چی شده"
تانکس گفت"هری ما نمی دونیم وارث کیه...اون تموم وسایل مربوط به دامبلدور رو قبل از ما برداشته...در ضمن یه نفر که ادعا میکنه وارث میگه من حاضر نیستم به فرقه بپیوندم"
"خوب..."یاد عکس فرقه اول افتاد"شاید برادرش ابروموث وارث باشه"
"هری ما این حدسم میزدیم... ولی برادر دامبلدورمرده...خوب هری دیگه می تونی بری پیش رون وهرمیون کار ما با تو تموم شد"هری که فهمید اونا دارن بزور بیرونش میکنن بلند شد رفت بالا تو اتاق که با صحنه عجیبی روبه روشد رون وهرمیون به شدت در حال بوسیدن هم بودن هری آرام از اتاق بیرون رفت.در زد و بعد وارد شد اون دو تا روی دو تا تخت جداگونه نشسته بودن.رون پرسید"هری بابا باهات چیکار داشت"هری هم تمام ماجرا رو برای اونا تعریف کرد.
رون در حالی که سرخود می خاراند گفت"فکر میکنین چرا دامبلدور باید اینهمه وصیت نامه شو مشکوک بنویسه"
هری که اصلا از وصیت نامه سر در نمی اورد گفت"من که هیچی از این وصیت نامه نفهمیدم توچی هرمیون"
هرمیون"من هم چیزی نفهمیدم...اما من می گم بهتر نیست دوباره اینجا رو بگردیم"هری رون تا شب مشغول گشتن شدن ولی فایده ای نداشت.برای شام پایین رفتند بازم خانم ویزلی تو اشپزخونه تنها بود.زنگ خونه رو زدن خانم ویزلی ویزلی از آشپزخونه بیرون رفت چند دیقه بعد اقای ویزلی اومد به همه سلام کرد.چهره خانم ویزلی گرفته معلوم بود بازم خبری نبود.آقای ویزلی کنار هری نشست.هری آروم از آقای ویزلی پرسید"ببخشید آقای ویزلی"
"بله هری...کاری داری"
"می خواستم بدونم شما فهمیدین...جه جوری مرگ خوارا ما رو تو پناهگاه پیدا کردن"
"آه...هری"در صدای اقای ویزلی بغض بود"آره هری...اگه یادت باشه اونا یه بار به وزارتخونه حمله کردن ما بعد از اینکه نگاهی به پرونده ها کردیم فهمیدیم پرونده ها مال غیب وظاهر شدن گم شدن بعد از چند روز فهمیدیم مسئولشم گم شده..."هری که می خواست زود از موضوع سر در بیارد گفت"خوب...یعنی چی اینا"
"معنیش اینه که اسمشونبر می تونه کسایی که غیب می شوند رو بدزدد...اما فعلا جای زیاد نگرانی نیست وزارتخونه داره سعی میکنه یه راه برای غیب شدن پیدا کنه"
رون که بحث هری بیشتر مشتاق بود گفت"پس فرد و جرج چه طوری می یان اینجا"
"فرد و جرج فعلا نمی یان اینجا تو همون طبقه بالای مغازه می خوابند...نمی خواد نگرانشون باشی وزارتخونه مواظبشون"
"برای چی"
"اونا دارن برای وزارتخونه پیراهن های ضد طلسم درست می کنند"خانم ویزلی شام رو آورد و بعد ازاین که شام رو خوردن رون و هرمیون به بهانه خواب از سر میز بلند شدن هری هم چند دقیقه بعد بلند شد.رفت بخوابه حسابی خسته بود هرمیون حسابی ازشون کار کشیده بود.صدای جیغی اومد از اتاق هرمیون بود رفت کناردر اتاق گوششو گذاشت روی در
"هرمیون انقدر جیغ نکش الان هریی می فهمه"صدای رون بود
هری لبخندی زد به طرف اتاق رفت رون و هرمیون روابطشون خیلی خوب شد هری از این بابت خوشحال ولی از طرف دیگه ناراحت بود می خواست اونم با جینی باشه ولی جینی بیمارستان بود هری تا جایی که می تونست سعی کرد بیدار بمونه می خواست از رون بپرسه که بیمارستان عیادت جینی نمی رن ولی هر چی صبر کرد هیچ خبری نشد بعد چشماش از خستگی سیاهی رفت
قبلی « سینگای خون آشام "بازی روح" فصل 1 قسمت دوم » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
ملكه ي مارها
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۲۵ ۳:۱۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۲۵ ۳:۱۳
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۱۸
از:
پیام: 16
 سلام
خوب بود عزيزم خيلي ناز بود تو يه روزي يه چيزي ميشي باور كن ماه من.
باي
1610668236
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۲۰ ۸:۲۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۲۰ ۸:۲۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۲۹
از: یه جایی خفن
پیام: 62
 هری پاتر و وارث ولدمورت
خوب بود

یکم زیاد تر بنویس !!!!!!!!!!!!

هیجانش کمه!!!!!!!!!

این فلور بدبخت چه بلایی سرش اومد!!!!!!!!!!!

پس فصل بعدی کووووووووووو؟؟؟؟؟


Lucius_malfoy
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۹ ۱۹:۲۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۹ ۱۹:۲۱
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۲/۱۹
از:
پیام: 16
 جواب
در مورد محتوای داستان که میگی کمه من خودم میدونستم و برای همین دو فصل با همدیگه میفرستادم ولی خود خواننده ا خواستن یک فصل یک فصل بخونند و در مورد هیجان در فصلهای اینده بیشتر خواهد شد و یه جاهایی باهالی تموم کردم
در مورد ر.ا.ب باید صبر کنید در طول داستان خواهید فهمید که کی اونو برداشته
yasaman potter
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۹ ۱۶:۳۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۹ ۱۶:۳۶
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۷
از: دوستان جانی مشکل توان بریدن!
پیام: 377
 خوبه
واقعا قشنگه ولی یه خواهش داشتم زودتر جینی رو مرخص کن !!!!
shyma
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۹ ۱۶:۰۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۹ ۱۶:۰۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۲/۲۵
از: TeHrAn / ShAhRaKe GhArB
پیام: 61
 Re: هری پاتر و وارث ولدمورت- فصل 8
خيلي هم باحال بود معين جان
به حرفهاي اين عناصره وابسطه به دشمن گوش نده
راستي به نظره تو اين ر.ا.ب واقعا داداشه سيريوسه؟
بعيد به نظر ميرسه ها

MIKE_L
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۸ ۲۱:۱۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۸ ۲۱:۱۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۸/۱۳
از: هاگزمید
پیام: 545
 هری پاتر و وارث ولدمورت
ببین..
خیلی خوب هم نبود...
نمی خواهم نا امیدت کنم ولی چندان چنگی به دل نزد..
اگه بیشترش می کردی و به هیجانش کمی اضافه می کردی اونوقت عالی می شد..

موفق باشی..
Lucius_malfoy
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۸ ۲۱:۰۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۸ ۲۱:۰۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۲/۱۹
از:
پیام: 16
 جواب
هری احتمال میده که اون نتونسته اونو نابود کنه چون با بلایی که سر دامبلدور اومده چنین جوابی به خودش داده است
voltan
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۸ ۱۹:۰۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۸ ۱۹:۰۶
عضویت از: ۱۳۸۳/۶/۷
از: 127.0.0.1
پیام: 1391
 خوب
خوب بید جیگر
33166655
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۸ ۱۵:۳۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۸ ۱۵:۳۰
عضویت از: ۱۳۸۴/۷/۱۲
از: هرجايي كه ميشه زنده موند
پیام: 226
 خوب بود
خوب بود اين وصيتنامه كه همه چيز رو گنگتر كرد
راستي جواب منو ندادي ر.ا.ب گفته بود كه جان پيچ رو نابود ميكنه پس چرا هري داره دنباله اون ميگرده؟
asilzadetarinadam
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۸ ۱۵:۲۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۸ ۱۵:۲۹
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۷
از: برج گریفندور
پیام: 16
 خوبه
عالیه .
پس اون مرگخواری که از هری دفاع کرد کی بود؟
shyma
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۸ ۱۳:۲۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۸ ۱۳:۲۹
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۲/۲۵
از: TeHrAn / ShAhRaKe GhArB
پیام: 61
 هری پاتر و وارث ولدمورت- فصل 8
خيلي قشنگ بود
ميبينم كه كم كم داره جالب ميشه
من مرده ي اين روابطه صميمي بين دوستان هستم

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.