هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: داستان‌های تکمیل‌شده :: هری پاتر و مبارزه نهایی

هری پاتر و مبارزه نهایی - فصل دوم


صدا با ضعف گفت: ببخشید پروفسور. تنونستم بکشمش. این صدای هری بود. او به آرامی به دامبلدور نزدیک شد در چهره اش خستگی موج می زد گفت:آه، هري چه به موقع اومدي!
-فرار كرد قربان..فرار كرد
-هري..هري آرم باش مي دونم..هري..آروم پسرم..
هری سرش را تکان داد و گفت: چطور می توانم آروم باشم در صورتی که...
دامبلدور حرف او را قطع کرد و گفت: هنوز دیر نشده چند قدمی جلو رفت و گفت: دنبالم بیا.
هري گفت:قربان شما فكري دارين؟!.دامبلدور در کمال آرامش چشمکی به او زد و گفت: البته. این تازه پرده اول نمایش بود. هری گیج شده بود نمی دانست چه بگوید. در دلش به همت والای دامبلدور آفرین می گفت. با شادی خاصی گفت: پیش به سوی نابودی ولدمورت. و با امید فراوان به راه افتادند. امید در دل هری موج میزد ...پرسيد:قربان مي شه....مي شه يه خورده ار اينفري ها برام بگين؟!
دامبلدورگفت : اینفری ها ... ؟!!
هری سرش را به علامت مثبت تکان داد.دامبلدور كه تعجب كرده بود گفت:خب..اينفري ها.. اما هری گفتن آن ها... نه... من مجبورم اینو ازت بپرسم ... اسم آن ها را از کجا شنیده ای؟
هری: خب راستش پروفسور توی پیام امروز نوشته بود.اون ها دیروز چهار تا شونو پیدا کردند اما چجوری می شه اونا رو تشخیص داد؟..
دامبلدور گفت:خب حركات دست و پاي اونها اصلاً شبیه زاخاریاس اسمیته.
هری: جدی می گین پروفسور یا شوخی می کنین ؟
دامبولدور: معلومه که جدی میگم. هری گیج شده بود و از این حرف او تعجب کرده بود. اما دیگه بحثو ادامه نداد چون وقت تنگ بود
دامبلدور گفت: به جای این که بایسیتی دنبال من بیا تا دیر نشده برسیم.
هری به سرعت به طرف دامبلدور رفت و پشت سر او به راه افتاد در همان لحظه سر و صدایی از اطراف به گوش رسید هري به اطرافش نگاه كرد ولي چيزي نديد.... این نشانه خطرناکی برای آن ها در چنین شرایطی بود. در همين وقت چيز محكمي بر روی سر هری افتاد.
هری : آخ
دامبلدور به سرعت برگشت و واکنش نشان داد. اما قبل از اینکه کاری کند خنده ای بر لبانش نشست.چون منبع اون صدا فردی اشنا بود.
اون فرد ويزلي بود اما او تنها نبود...هری به شخصی که پشت فرد ایستاده بود نگاه کرد سپس وقتی آن فد را شناخت با هیجان گفت:اوه ، تویی ؟؟؟!!!
هري نميتونست اونچيزي رو كه ميديد باور كنه یا نه! یه چشماش اعتماد کنه.يعني درست ميديد. اين اونه يا اشتباه می دید؟..اون چارلي بود!.. که در پشت فرد پنهان شده بود هری از این کار او سر در نمی آورد..چه دليلي داشت كه چارلي خودش رو از هري و دامبلدور قايم كنه؟!ولی ناگهان مشخص شد که بدن چارلی پر از کهیر های قرمز شده.......به طوري كه انگار كلاه و دستكش قرمز تنش كرده!
-لعنت بر شیطون!
این جمله را دامبلدور خطاب به خودش گفت.
چارلی : اوه ، سلام . چیزی نیست خودتون را ناراحت نکنید !!
فرد: چی چی رو چیزی نیست.آبله اژدهایی گرفته. بس که اژدها بازی کرده
چارلی: اژدها بازی چیه فرد؟؟؟ آخه دیدی کسی را که با اژدها بازی کنه ؟
-راست ميگم ديگه.چند بار گفتم با اژدها بازي نكن.
دامبلدرو با حركت دست همه را به سكوت دعوت كرد. او گفت:ما الان کار های مهم تری داریم. راستی شما دو تا برای چی اینجا اومدید؟
فرد سريع جواب داد: معلومه. برای کمک.
دامبلدور: از کجا فهمیدین ما اينجا هستيم؟
چارلي: ققنوس. همه اعضای محفلو داره خبر میکنه.
آهان فاكس يادم نبود. خوب به جز شما کیا رو پیدا کرده؟
-فكر كنم تا الان همه اعضا رو خبر كرده باشه. شما نميدونيد براي چي ما رو خبر كرد؟
دامبولدور: البته که می دونم. برای جنگ!!!
-جنگ؟!؟ يعني شروع شد؟
دامبلدور: آره ، امشب من و هری با ولدمورت روبرو شدیم.
چارلی: خوب چي شد؟منظورم اينه كه چقدر ناگهانی و غیر منتظره.
دامبلدور: هيچي فرار كرد.حالا دنبال من بياين تا دور نشده بريم دنبالش!
همگی به دنبال دامبولدور به راه افتادند.کمی که جلو تر رفتند هری باز سر صحبتو واز کرد و پرسید: به نظر شما چرا مالفوی اون کارو کرد؟؟ دامبلدور جواب او را داد: چون مجبورش کرده بودند
هری: خب چرا فرار نكرد؟
دامبلدور: چون جراتشو نداشت.
هری : یعنی چی جراتشو نداشت؟
دامبلدور گفت:هري آخه اين چه سؤاليه؟!
هری: آخه کار اون حماقته، پروفسور . اون میتونست مقاومت کنه!! یا فرار کنه .
دامبلدور: میخواستی کجا بره؟؟؟
هري كه عصباني شده بود گفت:نمي دونم..هر جايي كه مي رفت بهتر از اين بود كه اون بلا سرش بياد! مثلا ... مثلا می تونست پناه بیاره به محفل.
دامبلدور خندید و گفت:ولی اون یه مرگ خواره. ممکنه فعالیت محفلو گزارش کنه. به هر حال ما الان کارای مهم تری داریم و لرد خودش میدونه که لوسیس چی کار کنه. ما هم باید لرد رو پیدا کنیم.
هري ديگه چاره اي نداشت براي همين دنبال دامبلدور راه افتاد.ناگهان دامبلدور ایستاد و یه پر زرد طلایی جلوی پاش افتاد.فاكس.درسته اين پر فاكس بود.
هري از دامبولدور پرسید: معنی این چیه؟
دامبلدور به هري خيره شد و گفت: اين يعني فاكس كارش انجام داده و این یعنی همه اعضای محفل خبر دارن که ما اینجاییم.
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبلدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن. اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . بايد ازفرد و چارلي هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.فرد و چارلی... برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.هري بريم.
هري با فرد و چارلي خداحافظي كرد و به دنبال هم راه افتادند.
هري گفت: پروفسور حالا كجا بريم؟
دامبلدور :الان ميريم. یه کم صبر کن. منتظر علامت فاکس هستم.
هری: پروفوسور يعني فاكس بايد راه نشونمون بده؟
دامبولدور: نه هری. اون باید جای ولدمورت رو بهمون نشون بده. هري نگاه كن .ايناهاش.
صدای گرم ققنوس تاریکی شب را شکست و امید رو در دل هري پاشيد . فاكس با آواز گرمش روح امید رو زنده می کرد و ترس در دل مرگ خواران می انداخت.
هری: پروفسور صداي ققنوس مياد .يعني الان ولد مورت كجاست؟
دامبلدور : اون الان ضعیف شده ، برای همین هم فرار كرده به خونه پدريش.
هري: اوه نه . يعني بايد بريم اونجا؟
دامبلدور : ميدونم برات سخته كه دوباره خاطرات گذشتتو به ياد بياري ولي چاره ای نیست!
هری سرش را به نشانه ی قبوله، تکان داد.
آن دو در تاريكي به راه خود ادامه می دادند که ناگهان صدایی از نزدیکی آن ها به گوش رسید .هری پشت سرش را نگاه کرد و ناگهان صحنه ای رادید که برایش قابل هضم نبود.يعني درست ميديد. اين خودشه... او سوروس اسنیپ بود !!!!
قبلی « هری پاتر و مبارزه نهایی - فصل اول هری پاتر و مبارزه نهایی - فصل سوم » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
Roham
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۰ ۲۰:۴۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۰ ۲۰:۴۲
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۱۸
از: سرزمین میانه
پیام: 43
 ؟
هری در مورد اینفری ها همه چیزو میدونه دیگه چرا از دامبلدور سوال می کرد؟
Roham
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۰ ۲۰:۳۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۰ ۲۰:۳۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۱۸
از: سرزمین میانه
پیام: 43
 خوب
خوب بود ولی کمی پیچیده بود.
kingzli shekelbolt
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۹ ۲:۱۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۹ ۲:۱۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۸/۲۹
از:
پیام: 63
 خوبه
خوب بود.فقط هیجانش رو (در کل)بیشتر کن.
sourak
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۸ ۱۹:۰۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۸ ۱۹:۰۲
عضویت از: ۱۳۸۴/۸/۲۲
از: كوهستان اشباح
پیام: 565
 نظر من.
اين فصل هم خوب بود.
راستي يادم رفت كه از آرتيكوس عزيز هم تشكر كنم. اونم تو اين داستان زحمت زيادي كشيد.
Aripotter
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۶ ۱۲:۲۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۶ ۱۲:۲۳
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۱۶
از: ناکجا آباد
پیام: 400
 بد نبود
خب من می تونم بگم فصل اول جالب تر بود ولی خب در هر حال شروع خوبی بود.
هه من اولیم.دلتون بسوزه

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.