هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: تـئوری‌ها و استدلال حوادث

فرضیه ای جدید در مورد ر.آ.ب همراه نکته ای جالب !


تئوريي در مورد اینکه چطور ریگلوس موفق شده جان پیچ رو بدزده
اول سلام .
خوب من فکر میکنم به یک نکته جالب در مورد ر.آ.ب و همچنین راز بدست آوردن جان پیچ هاش رسیده باشم . البته نه تنهایی در یک بحث در یک سایت دیگه همینجوری این ایده به ذهنم رسید و حالا که فکر میکنم میبینم هر چند که با نگاه اول این ایده واقعا مسخره میاد ( چنانچه خودمم بعد از اینکه به چنین فکری افتادم از فکرم خندم گرفت ) ولی بعد متوجه شدم شاید این ایده زیادم مسخره نباشه .

خوب من قبلا نظرم این بودش که ر.آ.ب همون ریگلوسه که البته تمام پایه و اساس این مقاله هم بر اینه که ر.آ.ب ریگلوس باشه و کسی که به ر.آ.ب هم کمک میکرده کسی نبوده جزء اسنیپ یکی از پستهام که در این رابطه است با کمی تغییر اینجا میزارمش که نشان دهنده ایده من در همی چند روز پیش بودش :

----------------

نظر من اینه که اسنیپ طرف هیچ کس نیست و فقط میخواد دو جبهه رو از بین ببره و به همین دلیل این موضوع رو به ولدمورت نگفته تا دامبلدور بتونه به کار خودش ادامه بده . و البته موضوع های دیگه هم به دامبلدور نگفته تا ولدمورت بتونه بکارش ادامه بده .

وقتی که من با دقت بیشتری نامه رو نگاه میکنم میبینم که این نامه به طور غیر مستقیم خیلی چیزا رو روشن میکنه . اگر اجازه هست پاره ای از مواردش رو که فقط مربوط به نامه هست رو اینجا بزارم :

برای لرد سیاه

این نشون میده که اون شخص مگخوار بوده .

میدانم مدتها پیش قبل از اینکه تو این نامه را بخوانی من مرده ام

خوب از اینجا دو نکته معلوم میشه . اون شخص هم تحت تعقیب بوده و هم اینکه یک نفره عمل میکرده ( البته در ورود به غار )

اما میخواهم این را بدانی من جان پیچ اصلی را دزدیدم و قصد دارم در اولین فرصت آن را نابود کنم

این قسمت چند نکته اساسی رو مشخص میکنه
1- اون شخص از معجون تونسته عبور کنه و حالا دست کم حالش از دامبلدوری که معجون رو خورده بهتره . یعنی مهارت بیشتری از دامبلدور داشته ( در فرار از سم معجون )
2- از وجود جان پیچ ها خبر داشته . اما فکر میکرده که یک جان پیچ بیشتر وجود نداره .
3- اون نمیخواسته جان پیچ رو نابود کنه اما میخواسته با ان از آنجا خارج بشه

با این امید با مرگ مواجه میشوم که تو در زمان رویارویی با حریفت دوباره فانی شده باشی

نکته بسیار مهمی که در این مسئله وجود داره اینه که اون شخص از پیشگویی خبر داشته

ر.آ.ب

شخصی که میدونسته اگر مخفف اسمشو بنویسه در جا ولدمورت او رو میشناسه حتی اگر سالها از این موضوع گذشته باشه . پس حتما خیلی به ولدمورت نزدیک بوده .

-------------------------------------------

خوب این تمام مسائلیه که در بالا وجود داشته و من فکر میکنم تمام این دلایل به طور غیر مستقیم به اسنیپ ربط داره !!! در واقع نظر من اینه که اسنیپ ر.آ.ب نیست . اما ر.آ.ب رو میشناخته و در آخر به اون خیانت کرده حالا چطوری ؟

میبینیم که این شخص به پیشگویی اشاره کرده . خوب ما باید این مسئله رو باز تر کنیم . چند نفر از پیشگویی خبر داشتن ؟ مشخصه : دامبلدور ، ولدمورت ، هری و سیوروس اسنیپ !

مطمئنن دامبلدور به غیر از هری به کس دیگه ای این موضوع رو نگفته . ولدمورت هم به همین شکل چون قدرت خودشو در خطر میدیده . هری هم که تنها به رون و هرمیون گفته و اونا هم به هیچ کس دیگه ای نگفتن . در این مسئله فقط اسنیپ باقی میمونه .

اما جان پیچ ها :
قطعا ر.آ.ب از موضوع جان پیچ ها خبر داشته . اما من فکر میکنم خودش به تنهایی نفهمیده . رولینگ همیشه سعی داشته به ما نشون بده که اسنیپ در زمینه جادوی سیاه خیلی میدونه و تمام دوز و کلک ها رو بلده . به نظر من بعید میاد که همچین شخصی اطلاعاتی در مورد جان پیچ ها نداشته . و اگر داشته این مسئله مثل روز براش روشن میشه که چرا ولدمورت نمرده

ر.آ.ب تونست از مانع معجون عبور کنه . چه کسی هست که در انواع معجون ها تخصص داره ؟ کتاب شاهزاده مال کیه ؟ یعنی کتاب شاهزداه دورگه فقط برای همین فصل آخر این کتاب نامگذاری شده یا هنوز داستانش ادامه داره ؟ ( بدون شرح )

در نامه نوشته خطاب به لرد سیاه پس اون شخص قاعدتا مرگخوار بوده و طبیعتا اسنیپ با اون معاشرت داشته .

-----------------------------------

خلاصه این نظر ژانگولریه منه . من فکر میکنم اسنیپ کسی بوده که این اطلاعات رو به ر.آ.ب داده چون ر.آ.ب به این اطلاعات نیاز داشته تا اون جان پیچ رو نابود کنه اما خود ر.آ.ب رو هم به ولدمورت لو داده و اینجوری خودشو پیش ولدمورت عزیز کرده و ر.آ.ب هم اینجوری کشته شده . لازمه بگم که من فکر میکنم ر.آ.ب همون ریگلوس بلکه . حتی تاریخ مرگشم با زمان پیشگویی یکیه . ضمنا باید به قاب آویز خونه بلک ها هم توجه کنیم .

حالا اسنیپ مونده و دامبلدور و ولدمورت . اون تصمیم گرفته که جاسوس دو جانبه باشه تا یکی از آن دو رو از پیش رو برداره و بالاخره موفق شده دامبلدور رو بکشه . اما ولدمورت هنوز زندست اما مطمئنا او به طور مخفیانه در جهت کشتن ولدمورت داره تلاش میکنه و من فکر میکنم به جریان جان پیچ ها پی برده و در دزدیده شدن این جان پیچ هم نقشی اساسی داشته.

من از اینجا فکر میکنم نامه کاملا واقعی بوده و توسط احتملا ریگلوس بلک نوشته شده .

میدونم که این دلایل یکم عجیبه و بیشتر حدس و گمانه و نکات مبهم زیادی هم داره . اما در این میان نکاتی هم وجود داره که غیر قابل انکاره و میشه به اسنیپ ربطشون داد .

----------------------------

از دلایل دیگه هم که گفتنش ضرر نداره اینه که نباید یادتون بره که اسنیپ در وزارت خونه با خبر کردن محفل چه ضربه بدی رو به ولدمورت و حتی به محفل وارد کرد :
1- همه فهمیدن ولدمورت برگشته
2- پیشگویی رو به باد داد
3- بیشتر مرگخوارا رو دستگیر کردن
4- مدتها برنامه ریزی ولدمورت رو خراب کرد .

اما در کتاب ششم میبینیم که اسنیپ دامبلدور رو کشت و همونجور که در کتاب مشخص بود اسنیپ در این کتاب رفتارهای بسیار متفاوتی داشت که نشان از خیانتش بود مثل :
1- ترسی که در جشن اسلاگهورن بهش حاکم شد که مبادا دراکو شکست بخوره
2- بستن پیمان ناگستنی
3- نگفتن این موضوع و نقشه های دیگرش به دامبلدور
4- لو دادن اسامی و محل اختفای کسانی که در نتیجه ولدمورت همه آنها رو کشت .

تمام این دلایل باعث میشه که من فکر کنم اسنیپ انسانی موذیه که همونجور که دامبلدور رو کشت داره سعی میکنه تا شرایط رو برای کشتن ولدمورت برای هری محیا کنه ( چون پیشگویی رو شنیده ) و به نظر من این ذات اسنیپه .

-------------------------

ضمن اینکه بعد از این یه قسمت دیگم تونستم به فرضیم اضافه کنم و اون اینکه اسنیپ از طریق قدح دامبلدور به خاطرات دامبلدور دسترسی داشته . یادتون باشه که دامبلدور تازگی ها فهمیده که این خاطره چقدر مهمه یعنی از آخرای کتاب پنجم و تقریبا فکر میکنم از همون موقع ها بود که تحقیقاتشو شروع کرد . اما قبل از اون که نمیدونست این خاطرات چه اهمیتی داره بنابراین لزومی نمیدید که خاطرات مربوط به ولدمورت رو از قدح اندیشه بیرون بکشه ضمن اینکه به این نکته توجه کنید اسنیپم هر از گاهی قدح رو از دامبلدور قرض میگرفته .

چه تضمینی وجود داره که به ما بگه اسنیپی که به دامبلدور خیانت کرده خاطرات دامبلدور رو نگاه نکرده ؟ در اون صورت اونم ممکن بود بتونه محل غار رو حدس بزنه . یعنی در حقیقت تنها کسی میتونه غار رو پیدا کنه که در گذشته ولدمورت کندو کاو کرده مثل دامبلدور .

-----------------------

خوب این تمام نظراتم در مورد اسنیپ بود . ولی با این حال فرضیم یه نقصهایی هم داشتند مثلا اینکه :
در نامه ریگلوس گفته که من اولین نفری بودم که رازتو کشف کردم !

اگر بخوایم اینو به اسنیپ ربط بدیم میتونیم بگیم که اسنیپ ازش خواسته اسمشو نیاره !

ولی این موضوع ادامه داره ! ر.آ.ب میگه که خودم جانپیچ رو دزدیدم ! خودم میخوام نابودش کنم !!!
در اینجا یه موضوعی پیش میاد . اولا که دامبلدور وقتی که داشت با هری از غار خارج میشد گفت :
- این غار سیستم امنیتی خوبی داشت ... هیچ کس به تنهایی نمیتونست موفق بشه !

ما میدونیم که دامبلدور قدرتمند ترین جادوگره با این حال موقع عبور از موانع صدمه دیدش و اگر هری نبود چه بسا که کشته میشد . حالا چطور ر.آ.ب میتونه تنهایی از این موانع عبور کنه و صدمه نبینه ؟ توجه داشته باشید که در نامه به این موضوع اشاره شده که تمام این کار ها رو خودش تنهایی کرده . نمیشه که وقتی دو نفر با هم کاری رو انجام بدن یکی فقط زجرشو بکشه اون یکی تو نامه با افتخار بگه همه کارها رو خودم انجام دادم!!! ( نکته 1*** )

اما به هر حال با شرایطی که در غار بود باز باید فرض رو بر این گذاشت که دو نفر به هم کمک کردند و البته بازم یه مشکلی هست . دامبلدوره گفته :
- این قایق بر اساس نیروی جادوییه هر فرده ! ولدمورت چون نیروی یه پسر شونزده سال رو پیشبینی نکرده تو الان میتونی همراه من سوار قایق شی !

خوب یعنی ریگلوسم باید با یه همچین کسی سراغ جان پیچ رفته باشه . یعنی تنها راه عبور از اونجا ! ولی اسنیپ که جادوگر شونزده ساله نیست ! ( نکته 2)

موضوع بعدی اینکه من در فرض بالا گفتم که اسنیپ پادزهر رو به ر.آ.ب داده . ولی دامبلدور در کتاب گفت :
- از هیچ راهی نمیشه ماهیت این معجون رو تشخیص داد یا روش کاری انجام داد و.....
پس در نتیجه ر.آ.ب هم نمیتونسته نمونه ای از این معجون رو برای اسنیپ ببره ( نکته 3 )
بالاخره مهمترین نکته این که نمیدونستم هری چطور میخواد این راز رو کشف کنه . یه مدت به کتاب شاهزاده اسنیپ مشکوک شده بودم که در بالا هم متنشو دیدین اما بعد دیدم که لزومی نداشته اسنیپ در کتابش حرفی از ریگلوس بزنه پس باید فرضیه کتاب رو هم کنار گذاشت .

پس در نتیجه فرضیه بالاییم یا کاملا اشتباه هست یا تا حدی اشتباهه
اما خوب از طرفی یه نشونم داریم و اون اینه که ما باید دونبال کسی بگردیم که در پونزده سال پیش یا بچه سال بوده یا اینکه به هر حال قدرتش در مقابله با جادوی ولدمورت اصلا حساب نمیامده و همین موضوع گزینه های ما رو بسیار محدود میکنه .

خوب البته لازم به ذکره من اینو از یک بحث دیگه توی یه سایت دیگه الهام گرفتم . آخرسرم نفهمیدم منظور زننده تاپیک همین چیزی بود که من به نظرم رسید یا یه چیز دیگه چون آخرم نگفتش به هر حال خودم حدس زدم نظرش چی بوده امیدوارم که نظرش اینی که من میگم نباشه بعدا بیاد بگه نظر من بودش

خوب راستش ... بگم ؟ ... اوووی مسخره نکنین! . من بعد از اینکه فکر کردم دیدم در پونزده سال پیش هیچ کس رو ما نمیشناسیم که سنش حدودا پونزده شونزده سال یا کمتر بوده اما یه نفر هست که اگرچه سنش زیاده اما بخاطر اینکه انسان نیست قطعا ولدمورت در جادوی قایق اونو هم حساب نمیکرده و از قضا این شخص خیلی هم به ریگلوس ( پایه و اساس مقالم ) نزدیکه .

من فکر میکنم در این ماجرا شخص سومی هم هست و اونم کسی نیز جز کریچر . البته شاید این موضوع مسخره بیاد اما علت خیلی از مسائل رو روشن میکنه .

1- کریچر توی خانواده بلکه و طبق سنت بلک ها دستور داره از تمام خانوداه اطاعت کنه پس بدون چون و چرا هم از ریگلوس باید اطاعت کنه .

2- با توجه به شناختی که ما از خاندان های اصیل داریم قطعا اونا براشون اهمیتی نداره چه بلایی ممکنه سر یک جن بیاد .

3- ولدمورت فکر نمیکنه که یه پسر شانزده ساله پاش به غار برسه دیگه چه برسه به اینکه فکر کنه یه جن بیاد تو غار . پس در نتیجه قایق نیروی جادوییه اونو هم حساب نمیکنه

4- اگر ر.آ.ب ریگلوس باشه در اون صورت خیلی راحت میتونسته کریچر رو وادار کنه تا تمام معجون رو بخوره .

5- مهمترین راز نامه کشف میشه و اون این که چرا نویسنده فقط نام خودش رو برده . خوب معلومه برای خاندان های اصیل افت داره که بگن با یک جن این کار رو کردند اصلا چه لزومی داره که ریگلوس بگه این جنم با من بوده بی خود کلاس کارشو بیاره پایین ؟ در ثانی کریچرم هیچ انتظاری نمیتونه از ریگلوس داشته باشه چون ریگلوس اربابشه و اونم به نوعی بردشه !

خوب میتونم بگم تمام نظرم همین بود . یعنی اسنیپ بعضی از اطلاعات رو به ریگلوس داده و ریگلوسم جن خونگیشو برده اونجا تا تمام معجون رو ببلعه و اونم جان پیچ رو برداره . اگر این فرضیه درست باشه دیگه این رفتارهای کریچرم زیاد جای تعجب نداره احتمالا درست درمان نشده ( شوخیییییی )
به هر حال این نظرم بود .

اما نکته مهم :
راز کشته شدن سیریوس!!!

چیزی که باعث شد من به این فرضیه عجیب اعتقاد بیشتر پیدا کنم در اصل دلایلی که در بالا آوردم نبود یعنی بود اما من با به میان آوردن این فرضیه به دونبالش نکته ای به مراتب جالب تر رو گیر آوردم و اونم راز کشته شدن سیریوس ( ذوق نکنید منظورم در صورتیه که این فرضیه درست باشه )) بودش . امیدوارم درست بگم .

خوب رولینگ در کتاب پنج سیریوس رو کشت . اما چرا ؟ سیریوس بیچاره مگه جای کی رو گرفته بود که باید بمیره ؟ من فکر میکنم برای پاسخ دادن به ای موضوع باید به فصل سوم کتاب ششم مراجعه کنیم . جایی که مشخص شد که کریچر دیگه از این به بعد باید به دستورات هری پاتری عمل کنه نه کس دیگه ای ! اما آیا واقعا معنیش فقط همین بوده و قضیه دیگه ای در میان نبوده ؟

من فکر میکنم رولینگ با این کار راه خودشو در کتاب هفتم هموار کرده و اونم چیزی نیست جز راز کشف ریگلوس ! من فکر میکنم اگر ایدم درست باشه ریگلوس به کریچر گفته که جریان غار رو به هیچ کس نگو و کریچرم اطاعت کرده چون ریگلوس اربابش بوده . اما ریگلوس دو سه روز بعدش مرده یعنی اون دیگه ارباب کریچر نیست ! یعنی کریچر میتونه موضوع رو لو بده !

اما هنوز یه مانع دیگه وجود داشته و اون کسی نبوده جز سیریوس . تا زمانی که سیریوس زنده بوده کریچر از دستورات هری اطاعت نمیکرده پس در نتیجه سیریوسم باید میمرده تا هری اربابش بشه و حالا هم که میبینیم سیریوس مرده و هری اربابشه ! ( آینده نگریه رولینگ )

من فکر میکنم هری در اثر یه موضوعی میفهمه که ر.آ.ب و ریگلوس دقیقا اول اسماشون مطابق همه و بعد به ریگلوس مشکوک میشه که شاید اون جانپیچ رو دزدیده و برای بدست آوردن اطلاعات بیشتر چه کسی بهتر از کریچر ؟ کریچرم که دیگه اربابش ریگلوس نیست پس در نتیجه مجبوره تمام اطلاعات مربوط به غار رو برای هری فاش کنه و بدین ترتیب هری میفهمه جریان چیه و رولینگم به شکلی عالی داستانشو جلو میبره !

خوب اینم یه فرضیه ژانگولریه دیگه . من فکر میکنم رولینگ برای نوشتن کتاب هفتم سیریوس رو کشته ( جواب نکته چهارم )

خوب دیگه همش که من حرف زدم حالا یکم نظر بدید خستگی از تنم بپره بیرون
قبلی « هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 37 - فصل اخر شياطين شب - فصل 2 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
MHD668
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۲۱ ۱۶:۲۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۲۱ ۱۶:۲۱
عضویت از: ۱۳۸۵/۸/۲۴
از:
پیام: 3
 یک سوال...
میشه بگین وقتی ریگولوس بلک اون معجون رو به کریچر بیچاره خوروند(!) چطوری دوباره قدح رو با همون معجون پر کرد؟ باید بگم کسی که جاودانه ساز رو برداشته از نحوه ساخت اون معجون اطلاع کافی داشته و بعد از برداشتن جاودانه ساز دوباره قدح رو با اون معجون جادویی پر کرده.
constantin
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۹/۱۵ ۲۱:۵۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۹/۱۵ ۲۱:۵۷
عضویت از: ۱۳۸۵/۴/۲۶
از:
پیام: 14
 Re: آفرين!!!!!
اولا سلام
دوما اینجانب کاملا با نظرات شما موافقم و به این نظریه که ریگلوس بلک ر.ا.ب باشه خودمم رسیده بودم(راستشو بخوای من شناسمو به همین خاطر انتخاب کردم )واقعا دستت درد نکنه که اینقدر با حوصله به سوالات پاسخ میدی و در ضمن برنده شدنتم تبریک می گم واقعا حقت بود .در مورد کریچر هم با توجه به کتاب حرفت منطقیه و من خیلی خوشم اومد.اما یه سوال:
چرا ریگلوس بلک همونجا جانپیج رو از بین نبرده؟
اگر اینقدر وقت داشته که دوباره معجون بسازه پس میتونسته همونجا جان پیج رو از بین ببره!
راستی من تاکیید میکنم که من دخترم و انتخاب شناسم دلییل داشته!
2007
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۹/۱۲ ۲۳:۲۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۹/۱۲ ۲۳:۲۸
عضویت از: ۱۳۸۵/۷/۱۰
از: كنار بر بچ مرگ خوار
پیام: 789
 Re: آفرين!!!!!
خيلي جالب بود واقعا حال كردم كامل و بي عيب و نقص جدا قشنگ بود با نظريت موافقم از زحمتات متشكر
raspina snape
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۷/۵ ۲۰:۳۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۷/۵ ۲۰:۳۱
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۲۵
از:
پیام: 42
 آفرين!!!!!
واقعا" خسته نباشي . . .
هم مقالت كامل بود و هم به نظرهاي بقيه با صبر و حوصله جواب دادي . . .
mahmood_m05
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳۰ ۱۲:۴۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳۰ ۱۲:۴۲
عضویت از: ۱۳۸۵/۳/۲۰
از:
پیام: 13
 خوب بود
خوب بود زحمت کشیدی.
نظرات جالبی بود.
مخصوصا کریچر
nnight
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲۹ ۰:۰۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲۹ ۰:۱۸
عضویت از: ۱۳۸۵/۶/۶
از: هاگوارتز
پیام: 47
 راب
بابا صبر بدیم با هم بریم یه مدت ما نبودیم چقدر به ما گیر دادید


اول از همه از جناب اقای تینی برای طرفداری متشکرم


بعد هم باید بگم که امکان این که ریگولس راب باشه 10% است


او جادو گر ضعیفی است چطور میتواند از موانع لرد ولدمورت بگذرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



بعد هم به نظر من شخصیت مهم که درباره ی راب باشه اسنیپ است
دیسموند تینی
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲۸ ۲۳:۴۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲۸ ۲۳:۴۷
عضویت از: ۱۳۸۵/۶/۲۸
از: زیر زمین
پیام: 24
 ای با با
خیلی خوب نوشتی ولی به نظر من الیور وود راست میگه ( گر چه اخر سر من کله اش را میکنم) ریگولس اصلا مهم در کتاب ها مهم نیست ان وقت چطور یکدفعه یکی از مهم ترین شخصیت ها بشه ولی خودمونیم ها نظریه ی کریچر هم زیر کانه بود هم احمقانه

در کل از مقاله ات ممنون
ashy
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۷ ۰:۵۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۷ ۰:۵۷
عضویت از: ۱۳۸۵/۶/۱۳
از:
پیام: 122
 خیلی زیرکی...
روی هم رفته خوب بود و من تا حدی با تو موافق هستم
افرین به تو که این همه فکر کردی...خیلی باهوشی

ghiozila
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۵ ۷:۴۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۵ ۷:۴۳
عضویت از: ۱۳۸۵/۴/۱۱
از: بالاتر از دست راست !
پیام: 291
 اطلاعیه
من جناب استابي ریگلوس بوردمن در همین جا اعلام میکنم من همان فرد ذکر شده یعنی ر.ا.ب هستم و تمام شایعه ها را رد میکنم
و بر حسب عادت
ذست دست دست
حالا برعکس
taban
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۴ ۲۲:۵۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۴ ۲۲:۵۷
عضویت از: ۱۳۸۵/۵/۹
از:
پیام: 11
 salam
khoob bood faghat chera snip baiad raze javdane saz ro be baradare sirious black bege chon az sirious black ke motenafer boode. agar mishe javabam ro bedi mamnoon misham ba in hal hads jalebi bood.
sh@khd@r
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۳ ۰:۳۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۳ ۰:۳۱
عضویت از: ۱۳۸۳/۱۲/۲۸
از: گودريک هالو
پیام: 6
 تظر
من با نظرات شما موافق هستم فقط در مورد جام خاطرات يك مورد هست كه بايد بگم اونم اينكه دامبلدور خاطرات رو توي جام نگهداري نميكنه بلكه اونارو تو بطري هاي جداگانه نگه ميداره بعد هركدوم رو كه خواست داخل جام ميريزه و استفاده ميكنه
darco malfoy
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۷ ۱۵:۲۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۷ ۱۵:۲۹
عضویت از: ۱۳۸۵/۶/۷
از:
پیام: 1
 هوشمندانس!
ولي چرا اسنيپ بايد به rab كمك كنه
به يك چيز توجه نكردي
rab از يك راز حرف ميزنه و يك جان پيچ(جاودانه ساز-هراكلسيوس)اصلي
اگر واقعن يك جان پيچ اصلي باشه شايد لازم نباشه هري همه ي جان پيچ ها را نابود كند
1385
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۷ ۱۵:۱۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۷ ۱۵:۱۴
عضویت از: ۱۳۸۵/۲/۵
از: درون تام
پیام: 101
 چقدر باهوش!
اییییییییییول بابا چقدر فکر کردی؟
نظریه هات خیلی قشنگ بود به رولینگ بگی کف می کنه.احتمالاً رولینگ ایندفعه نمی تونه خیلی غافلگیرمون کنه چون تقریباً انواع نظریات ممکن رو شنیدیم.
Hajian
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۷ ۱۴:۱۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۷ ۱۴:۱۴
عضویت از: ۱۳۸۵/۴/۲۰
از: پيش سمانه جون...!!!
پیام: 66
 خسته نباشي!
بليز جان مقاله ي جالبي بود من با تمام نظرات موافقم و از اون نكته درباره كريچر خيلي خوشم اومد ..... احتمالش بسيار زياده ودر مورد سيريوس.........
koodak4
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۷ ۱۲:۵۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۷ ۱۲:۵۶
مرگخواران
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۲۵
از: یخچال خانه ریدل
پیام: 1708
 Re: خوب بود
در مورد مردن سیریوس بگم که اگر یادت باشه در کتاب اولم سیریوس فقط به عنوان یک شخص گمنام اسمش برده شد که موتورشو به هاگرید قرض داده تا هاگرید هری رو پیش دامبلدور ببره که نهایتا کل جملش نیم خطم نمیشد . اما دیدیم که کتاب سوم کلا به همین سیریوس ختم میشد و تمام موضوعات راجع به اون بود. پس دلیل آینده نگری رولینگ به نظر من درسته .

ضمن اینکه به نظر من در کتاب پنجم این موضوع کاملا مشخصه که ایده جاودانه سازها به ذهن رولینگ رسیده باشه چرا که در سرتاسر کتاب این موضوع حس میشد مثالشم همونجایی که در فصل چشم مار بعد از اینکه هری خواب آقای ویزلی رو دید دامبلدور با یکی از وسایلش آزمایشی رو انجام داد سپس گفت :
- طبیعتا طبیعتا اما ذاتا جدا .
به نظر من این نشان از وجود جاودانه ساز ها در کتاب پنجم بوده . به هر حال مطمئنن وقتی که رولینگ به جاودانه سازها فکر کرده به عاقبتشونم فکر کرده .

ضمنا اگر به نظر شما باید اون شخصی که این کار رو کرده نقشش در کتاب خیلی پر رنگ باشه میتونم بدونم از نظر شما اون شخص کیه ؟
nnight
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۷ ۱۲:۰۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۷ ۱۲:۰۵
عضویت از: ۱۳۸۵/۶/۶
از: هاگوارتز
پیام: 47
 خوب بود
مقاله ات خیلی خوب بود اما ان قسمتش که سیریوس مرد تا هری ارباب کریچر بشه را قبول ندارم رولینگ ان قدر اینده نگر نیست که سیریوس جلد پنج بمیره تا هری جلد هفت بفهمه که ریگولس جان پیچ را دز دیده بعد هم این ننظریه را که ریگولس جاودانه ساز را دز دیده منطقی نیست چون درکل کتاب های هری پاتر 4_5 خط بیشتر درباره ریگولس ننوشته ان وقت چطور یک دفعه خیلی مهم تر از قبل بشه
severos snep
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۷ ۱:۵۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۷ ۱:۵۶
عضویت از: ۱۳۸۵/۶/۲
از: spinner's end
پیام: 2
 BOOK
only BOOK
koodak4
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۶ ۱۷:۲۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۶ ۱۷:۳۰
مرگخواران
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۲۵
از: یخچال خانه ریدل
پیام: 1708
 Re: نکته
راهب عزیز این حرف من نیست حرفیه که از توی کتاب گفتم و در اصل حرفیه که دامبلدور به هری گفته حالا اگر حرف دامبلدور رو قبول ندارید باز خودش یه بحث و یه حرف کاملا جدا از این مسئله هستش .

در مورد دفترچه خاطراتم آخر سر نفهمیدم چطوری به اسنیپ ربطش دادید اما اینو بگم که اتفاقا دامبلدور درباره دفترچه هم گفت که اتفاقا لوسیوس نمیدونسته که اون دفترچه چیه اگر میدونست که در دفترچه قسمتی از روح اربابشه مطمئنن از اون بیشتر از اینا مراقبت میکرد ولی اون دفترچه رو به دختر آرتور داد تا با این کار در اصل آرتور رو بد نام کنه نه اینکه به ولدمورت کمک کنه . چون حدس میزنم ولدمورت بهش گفته بود این دفترچه وسیله ایه که با آن میتونی در حفره رو باز کنی !

این چکیده جملاتی بود که دامبلدور گفته بود و اگر شما خودتونم این قسمت و قسمت بعدی رو که دامبلدور توضیح داده رو از توی کتاب بخونی مطمئنن میتونی معنی این جملات رو درک کنی مگر اینکه کلا با دامبلدور مخالف باشی که در اون صورت دیگه نمیتونم متقاعدت کنم چون من حرفهای دامبلدور رو قبول دارم .
koochak
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۶ ۱۴:۵۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۶ ۱۴:۵۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۲/۱۹
از: پشت میز کامپیوتر
پیام: 94
 نکته
بلیز اینکه شما می گی مرگخوارها چیزی نفهمیدن یه اشتباه محضه!
الان حوصله ندارم دنبال صفحه ها بگردم ولی به دفترچه ی ریدل اشاره می کنم و فصل اول کتاب آخر / مالفوی که می دونسته...باتوجه به شخصیت اسنیپ حتم دارم که اون هم می دونسته اما همونطور که گفتم ما نمی دونیم اونها تعداد و مکان رو می دونن یا نه - مالفوی دفترچه رو نابود کرد ...احتمال من اینه که اون ترسیده بود و نابودش کرد چون نمی دونست بقیه ای هم وجود داره...از طرفی اگر هم می خواست که اون رو برگردونه می دونی به چه مقامی می رسید؟ اسنیپ هم صد در صد می دونه و قبلا راجع بهش گفتم
koodak4
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۶ ۱۲:۳۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۶ ۱۲:۳۹
مرگخواران
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۲۵
از: یخچال خانه ریدل
پیام: 1708
 Re: مرسی... اما ...
به راهب چاق :

خوب من از قبل اون قسمت از کتاب رو که گفتید خونده بودم با این حال بازم نمیتونیم به این جمله اتکا کنیم . چرا که دامبلدور دقیقا در کتاب ششم در فصل جاودانه سازها این موضوع رو رد کرد و گفت :
- اگرچه ولدمورت گفته که من در راه جاودانگی بیش از هر کس دیگری پیشرفت کردم و ... اما من حتم دارم که مرگخوارها حتی یه کلمه از حرفهای ولدمورت رو هم نفهمیدن !
همچنین بعد از این جمله هم میگه که اطمینان داره مرگخوارها در این باره چیزی رو نمیدونند .
به هر حال این یه دو گانگی و باز بر میگرده به این موضوع که کدوم حرف رو باید قبول کنیم . من به دلایلی تنها حرف دامبلدور رو قبول دارم چون به طور کلی نظرم اینه که وقتی رولینگ کتاب چهارم رو مینوشته هنوز ایده جان پیچ ها به ذهنش نرسیده یعنی کتاباش این رو میگن حالا کار ندارم خودش توی مصاحباتش چی میگه . از این رو من بیشتر به دلایلی که در کتاب پنج و شش هست تکیه میکنم و با توجه به حرف دامبلدور که حرفاش رو بیش از هر کس دیگه ای در کتاب هری پاتر قبول دارم میگم که مرگخوارها عموما چیزی در این مورد نمیدونستند . ( بدون در نظر گرفتن شرایط خاص )

در مورد اینکه ریگلوس آدمی ترسو بود من فقط میتونم اینو بگم که نظر سیریوس این بود . با توجه به کتاب سیریوس بر اساس احساساتش در مورد دیگران قضاوت میکنه نه بر اساس منطق به همین دلیل همونجور که قبلا هم در تاپیک های مختلف گفتم احتمال میدم سیریوس در توصیف برادرش کمی زیاده روی کرده !

دلایل بالا یه طرف . از طرفی وجود قاب آویز در خانه بلک ها و تشابه اسمی و تاریخ مرگ ریگلوس و اینکه از دار و دسته ولدمورت جدا شده در طرفی دیگر !

به طور خلاصه با نظرت در مورد خیانت کار بودن دو جانبه اسنیپم موافقم ! فکر کنم اونجاهایی رو که با هم اختلاف نظر داشتیم توضیح دادم اگر موردی موندش بگو

به ارامیس:
اتفاقا اسنیپ بخش انتخاب حریف رو شنیده بوده بلکه اون قسمتی که گفته حریف ولدمورت قدرت جادویی دارد که ولدمورت ندارد رو نشنیده و به گفته دامبلدور نتونسته اون قسمت رو به گوش ولدمورت برسونه !

در مورد اطلاعات بگم که قدح اندیشه دامبلدور زمانی در دسترس اسنیپ بوده . مثالشم وقتی که در کتاب پنجم هری به اتاقش رفت و دید قدح اندیشه دامبلدور دست اسنیپه . همین اتفاق ممکنه در شونزده سال پیشم افتاده باشه . اون موقع که اسنیپ تازه وارد مدرسه شده بود . مثلا دامبلدور ازش میخواست مقداری از خاطراتشو در قدح بریزه تا خودش سر فرصت ببینه و ....

در مورد سوال مبهمت نظری ندارم نقطه گنگی هست مگر اینکه ریگلوس از قبل میدونسته که با چی رو به رو میشه . مثلا دامبلدور حدس میزد که با نجینی رو به رو بشن ولی فکر میکنم حدسش اشتباه از آب درومد .

در مورد مرگ ر.آ.ب اتفاقا به نظر من ر.ا.ب به خاطر جان پیچه زیاد احتمال مرگشو نمیداده چون گفتش قصد دارم در اولین فرصت اونو نابود کنم . ولی وقتی که کسی جونش به خاطر نابود کردن یه جان پیچ به خطر بیفته دیگه نمیاد خودشو لو بده چون اگر زنده بمونه بعد اون نامه به ضررشه فقط در صورتی خودشو لو میده که مطمئن باشه قبل از اینکه این نامه به دست کس دیگه ای بیفته اون خواهد مرد و به همین دلیل من میگم که ر.آ.ب بیشتر نگران ولدمورت بوده تا خطر جانپیچ .

در مورد قدرت ریگلوسم در جواب راهب چاق گفتم لطف کنید بالا رو یه نگاه کنید

اما در مورد قاب آویز که هری قبلا دیده بود . شما ممکنه چیزهای زیادی رو در روز ببینید اما از یادتون بره . بخصوص چیزهایی که به ظاهر اصلا مهم نیستند مثلا شما اگر موقعی که دارین تو خیابون راه میرین یه گربه رو ببینید که داره از وسط خیابون رد میشه قاعدتا دیگه فردا این موضوع رو به یاد نمیارید مگر اینکه چیز خاصی در اون گربه توجه شما رو جلب کرده باشه . دقت داشته باش که اولا هری یک سال پیش به این قاب آویز بر خورد و ثانیا به اون به دید یک چیز عادی نگاه کرده نه موشکافانه یعنی با یه نگاه سرسری و ضمنا اگر دقت کنی در کتابم نگفته که هری پیداش کرد یه چیزی بوده که همه با هم دیدنشو وقتی هم دیدند نمیتونند آن را باز کنند گذاشتنش کنار . اتفاقا به نظر من اینجا ظرافت کار رولینگ مطرحه . شی ای بسیار بی ارزش که کسی به آن توجهی نمیکنه اما در دو کتاب بعدی تبدیل به یک شی خیلی حیاتی میشه .

به یکی دیگه که اسمشو یادم رفت :
اطلاعات ما در مورد برادر دامبلدور خیلی کمه بنابراین نمیشه در موردش نظری داد ولی میتونی به عنوان یه تئوری مد نظر قرارش بدیم
mehri tala
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۵ ۲۲:۲۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۵ ۲۲:۲۱
عضویت از: ۱۳۸۵/۵/۱۲
از: Tehran
پیام: 2
 ای بابا .......
به آنیتا:
اسنیّپ هیچ وقت با ریگولوس درد دل نمی کنه.


به نویسنده: خیییییلی جالب بود.
hanaye
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۵ ۱۷:۴۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۵ ۱۷:۴۰
عضویت از: ۱۳۸۵/۶/۵
از:
پیام: 2
 آفرين
آفرين دلايلت واقعا عالييه خيلي باهوشي دقتت بالاست بازم مطلب بنويس من واقعا به اين چيزا توجه نكردم ولي به نظر من ممكنه ر.ا.ب برادر دامبلدور باشه تو كتاب 5 مودي به هري ميگه اون ناگهاني ناپديد شده و هيچ اشاره ي ديگه اي بهش نمي كنه
koochak
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۵ ۱۶:۴۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۵ ۱۶:۴۲
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۲/۱۹
از: پشت میز کامپیوتر
پیام: 94
 یه نظریه طولانی
بلیز اولا قسمت کریچر چیز جالبیه و ممنون!
دوما یک قسمتی از کتاب رو برات بازگو می کنم که یک حرفت رو تایید و یک حرفت رو تکذیب می کنه! صفحه ی 751 از جلد دو جام آتش با ترجمه ی ویدا اسلامیه:
"من، کسی که در راه رسیدن به جاودانگی از همه جلوتر بودم..."
و این هم که در صفحه ی 745 همون کتاب اومده خیلی جالبه:
"چه طور ممکنه به ذهنشون نرسیده باشه که من دوباره بر می گردم؟ اونا که می دونستن من سالها پیش چه اقداماتی کرده بودم تا از مرگ جسمانی مصون باشم."

این خیلی برام جالبه!!! مرگخوارها می دونستن!!! نیازی به اسنیپ یا قدح اندیشه ی دامبلدور نبود/ نه تنها اسنیپ از اولش می دونسته بلکه همه ی مرگخوارها به این موضوع واقف بودند!

پس اینجا می شه به راحتی تلاشهای اسنیپ برای فهمیدن این موضوع رو از مقاله ی بلیز حذف کرد چون نیازی به گفتن این نبوده!!! فقط می مونه یه نکته که مشخص کنه جای جانپیچ ها رو کی می دونسته و یه سوال هم پیش میاد که مرگخواها چقدر قضیه رو می دونن؟در هر حال اونها این رو می دونستن!چه کم و چه زیاد می دونستن که ولدمورت جانپیچ داره! خوب حالا من دارم یه بحث دیگه ای رو باز می کنم: همه ی مرگخوارها بجز بلاتریکس و بارتی کراوچ (و بر اساس فرض وفاداری اسنیپ به ولدمورت) اسنیپ به لرد خیانت کردند چرا که یا فراموش کرده بودند ویا این بحث رو نادیده گرفته بودند!
حالا اینجا یه شک پیش میاد: این سه مرگخوار به همین خاطر به او وفادار موندن؟ یا اینکه فقط چون دوستش داشتند؟؟؟
من شخصا بجز اسنیپ کسی رو پیدا نمی کنم که این موضوع رو یادش مونده باشه چرا که بلا در وفاداری به اربابش فرو رفته بوده ونیازی به نگه داشتن یه دلیل برای وفاداری نداشته / بارتی کراوچ هم که اگر چیزی یادش بود بعد از خودن معجون حقیقت باید همه چیز رو می گفت!!!

من براساس شخصیتی که در ریگلوس می بینم بعید می دونم که بدون کوچکترین دلیلی بیاد و خودش رو با لرد سیاه درگیر کنه! براساس چه دلیلی جون خودش رو فدا کنه؟؟؟ نفرت از لرد؟ خوب این یه دلیل خوبیه برای درگیری! ولی در مورد ریگلوس نمی شه این رو تصدیق کرد- اون شخص ترسویی بود / امکان نداشته که جون خودش رو در راه این موضوع فدا کنه!

حالا می رسیم به بحث اسنیپ/ الان به این نتیجه رسیدیم که تنها مرگخواری که این موضوع رو فراموش نکرده- و ضمنا نمی خواسته فراموش کنه( چون احتمالا لوسیوس مالفوی هم این رو به یاد داره و نمی خواد خودش رو گیر بندازه) اسنیپ بوده اینجا من احتمال درست بودن حرف بلیز در مورد دو طرفه بودن اسنیپ رو زیاد می کنم:
نظر من روی این بود که اسنیپ زمان برگشتش به طرف دامبلدور(یا تظاهرش به این کار)چیزی راجع به جان پیچ گفته باشه و حالا برای تکذیب نظرم یه دلیل خوب دارم کتاب سنگ جادو صفحه ی 18 ترجمه ی ویدا اسلامیه:
مک گونگال اینجا می گه من که گمان می کنم اون واقعا رفته
و پاسخ دامبلدور اینه که بله،برو برگرد نداره!
پس اسنیپ چیزی به دامبلدور نگفته(یا هنوز نگفته!) من خودم وقتی به این جمله نگاه کردم متوجه شدم که اسنیپ طرف لرد سیاهه! ولی چیزی از ذهنم گذشت که ثابت می کنه اون طرف خودشه!
اسنیپ چیزی رو به دامبلدور نگفته...ولی چرا؟ ولدمورت دیر یا زود بر می گشت...با کمک چی؟یکی از جانپیچ هاش! اسنیپ احتملا جا و تعداد جان پیچ ها رو نمی دونسته / و در نهایت درست ترین راه رو انتخاب می کنه:ساکت موندن! اون هیچی نمی گه و منتظر می مونه تا ولدمورت برگرده، بعد از برگشت هم نمی تونسته به دامبلدور بگه ، ولی چرا؟ مشخصا اگر اسنیپ بعد از حدود 14 سال این رو بگه دامبلدور به خائن بودنش پی می بره! پس خودش دست به کار می شه! حالا چیزی که برای من مبهمه اینه که چرا ر.ا.ب ؟ به این نتیجه رسیدیم که ریگلوس ر.ا.ب نیست! پس یعنی اسنیپ این رو گفته که رد گم کنه؟ یا به قول بلیز شخصی اومده این کار رو انجام داده! یا سوالی که برای من پیش اومده اینه که نکنه ولدمورت جان پیچ رو به جای دیگه ای برده و این رو نوشته که ازش محافظت کنه؟؟؟

در پایان این نظر که خودش یه مقاله شده من این سه تا سوال رو دارم که در بالا ذکر شده!!!
elham
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۴ ۱۴:۳۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۴ ۱۴:۳۹
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۸
از: مخوفستان
پیام: 137
 هوووووم...
نکاتی در این مقاله بود که تا به حال بهشون توجه نکرده بودم. فرضیه همراه بودن کریچر با ریگلوس (اگه ر.ا.ب ریگلوس بلک باشه) منطقی به نظر میاد و می تونه درست باشه. اما من روی کمک اسنیپ به ر.ا.ب کمی شک دارم.
درسته که به نظر میاد ر.ا.ب از پیشگویی خبر داشته، اما شنیدنش از اسنیپ بعید به نظر میاد. اسنیپ هم پیشگویی رو نصفه شنیده بود (نمی شه اینو انکار کرد، دامبلدور، تریلانی و اقدام عجولانه ولدمورت تاییدش می کنن) و در واقع بخش انتخاب "حریف" رو نشنیده بود. بنابراین نمی تونسته به کس دیگه ای هم بگه. درضمن ممکن نیست اون پیشگویی رو کامل شنیده باشه ولی نصفش رو به ولدمورت گفته باشه، چون اسنیپ اون زمان مرید ولدمورت بوده و دلیلی نداشت که بخواد باعث سقوطش بشه.
اسنیپ ممکنه که از قضیه جان پیچ ها باخبر بوده باشه. با توجه به شناخت ما از اسنیپ این کاملا امکان پذیره. حتی اگه فرض رو بر این بگیریم که اسنیپ به ر.ا.ب در مورد جان پیج ها گفته، باز هم مساله ای مبهم می مونه که اونا از کجا جای جان پیچ رو پیدا کردن. خیلی بعیده که اسنیپ یا ر.ا.ب به خاطرات قدیم دسترسی داشتن. به نظر نمی یاد که فرصت کافی هم برای جمع آوری اطلاعات داشتن. قدح اندیشه دامبلدور هم در دسترس هیچ کودومشون نبود که بخوان اطلاعات رو ازش بیرون بکشن (البته اگه اطلاعاتی وجود داشته). پس از کجا به محل جان پیچ پی بردن؟
یه سوال مبهم دیگه هم این جا پیش میاد. ر.ا.ب از کجا می دونسته جان پیچ اصلی چیه که بخواد یه بدلی ش رو با خودش ببره؟ جواب ساده ش می تونه این باشه که همون موقع با جادو بدلی ش رو ساخته. اما این اصلا نمی تونه قانع کننده باشه.
در مورد خود ر.ا.ب: هر چند شواهد نشون می دن که اون شخص ریگلوس بلکه، ولی مدارکی هم هست که این مساله رو تکذیب می کنه. ر.ا.ب باید شخص قدرتمندی بوده باشه، کسی که تونسته از موانع عبور کنه و قدرت کافی برای نابود کردن جان پیچ داشته باشه. اون شخص احتمال مرگ خودش رو می داده، دلیلش می تونه نیروی نابود کننده جان پیچ باشه که اون ازش خبر داشته، اما این تعاریف زیاد با ریگلوس بلک جور در نمی یاد. به نظر نمی یاد که اون شخص خیلی قدرتمندی بوده باشه و طبق گفته سیریوس خیلی مهم نبوده و صد البته به دستور ولدمورت کشته شده. اون قاب آویز خونه بلک هم الزاما همون قاب آویز جان پیچ نیست، چون خود هری اونو دیده بود و مطمئنا از یادش نبرده بود. پس نباید با دیدنش توی گردن مروپ حداقل کمی مشکوک می شد؟ البته این دلایل زیاد محکم و قوی نیستن. ولی می شه این احتمالو داد که ر.ا.ب ریگلوس بلک نیست.
ys_mdy
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۴ ۱۲:۵۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۴ ۱۲:۵۹
عضویت از: ۱۳۸۵/۶/۳
از:
پیام: 16
 خيلي خوب بود
واقعا نظر جالبيه!
koodak4
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۴ ۹:۵۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۴ ۱۰:۰۲
مرگخواران
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۲۵
از: یخچال خانه ریدل
پیام: 1708
 Re: مرسی... اما ...
به میترا:
ممنون از اینکه مقالمو خوندی البته اون معجونی که گفتی فکر میکنم حمل آن قانونن ممنوعه ( مظمئن نیستم ) به هر حال فرقی نداره . در کتاب پنجم هری ارباب کریچر نبود بنابراین نمیتونست بهش دستور بده ولی الان شرایط فرق میکنه و هری ارباب کریچره . یادت باشه که یه نفر به جن خانگیش بگه کاری بکن درست تاثیرش به اندازه همون معجونه شایدم بیشتر . چون در حال حاضر بین هری و کریچر یه نوع پیوند جادویی بر قراره که باعث میشه کریچر بدون چون و چرا از هری اطاعت کنه . بنابراین اگر هری بگه فلان حقیقت رو بگو اونم شاید نخواد بگه ولی مجبوره بگه چون نمیتونه برخ خلاف خواسته اربابش عمل کنه . به همین دلیل فکر نمیکنم لزومی داشته باشه که از معجون راستگویی و ذهن جویی و شکنجه و ... استفاده بشه .

چنانچه در کتاب ششم هم دیدیم وقتی هری به کریچر دستور میده کریچر با وجود تمام نفرتی که داشت مجبور بود از هری اطاعت کنه و این مطیع بودن فقط بخاطر اینه که هری ارباب کریچره .
در نتیجه دیگه بخاطر بیرون کشیدن واقعیت از زیر زبون کریچر به این کارا احتیاجی نیست . فقط کافیه اربابش بهش دستور بده .
( جن ها نمیتونند از اربابشون اطاعت نکنند )

در مورد موضوع سومی که گفتی بله اونو قبول دارم با ر.آ.ب مطابقت داره . ولی اگر ترجمه ویدا اسلامیه رو داری حتما برو کتاب اول محفل ققنوس جلد (1) سه چهار تا خط اول صفحه 168 رو بخون . فصل خاندان اصیل و باستانی بلک . چون به نظر من در اینجا شی ای وجود داره که بسیار شبیه جان پیچه و این شی در خونه ریگلوسه .

مورد اولتم که در مورد سوتی های رولینگ بودش من نظر خاصی ندارم

- به نگین : اوکی !
negin.sdh
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۴ ۸:۱۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۴ ۸:۲۵
گریفیندور
عضویت از: ۱۳۸۵/۳/۲۵
از: عمارت پوگین
پیام: 467
 Re: مرسی... اما ...
اوووووووووووووووووووو
داری زیادی تند می ری وایسا باهم بریم
من نه قصد توهین داشتم نه این که بگم مقاله ات بی خوده ...نگفتمم که باهوش تر از رولینگ ام rant: و نمی خواستم که بگی غلط کردم
واقعا که مگه من چی گفتم ؟که توهین می کنی !!من فقط برای مخالفت کردن خودمو وارد نکردم این جا که نظر بدم !!!
:همون طور که گفتم ، من نگفتم که تمام نظرهاتون اشتباه هستند فقط گفتم که باید جوانب دیگر رو در نظر بگیری ....
حالا هم اگر خیلی به شما برخورده معذرت می خوام و همون طور که قبلا هم گفتم از مقاله ات ممنون....
حالا هم ناراحت نشو و من که بخشیدمت( شوخی)
mitra_harry
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۴ ۱:۲۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۴ ۱:۲۲
عضویت از: ۱۳۸۵/۵/۲۸
از:
پیام: 36
 ممنون بليز
1. اولا اينكه من يه نظر دارم.مگه وقتيكه دامبلدور و هري وارد غار ميشن توي اون قدح سنگي جاودانه سازي وجود داشته ؟چيزي كه وجود داشته فقط يك گردنبند سركاري بوده. ولي وقتي كه هري به دامبلدور ميگه كه چرا ما از ورد اكسيو براي به دست آوردن جاودانه ساز استفاده نميكنيم و دامبلدور به هري ميگه كه خودت امتحانش كن ، نبايد چيزي از جاش حركت كنه چونكه جاودانه سازي وجود نداره ولي به هر حال اون گردنبند تقلبي به عنوان جاودانه ساز بيرون مياد وبه دلايل امنيتي اينفري ها اجازه ي اين كار رو نميدهند به هر حال اون يه جاودانه ساز نبوده و ميتونه يكي از سوتي هاي رولينگ باشه(شايد هم رولينگ نمي خواسته به اين زودي بگه كه جاودانه سازي نيست ولي خوب اگر هم چيزي تكون نميخورد ، هري و دامبلدور ميتونستن اين رو به حساب طلسم هاي امنيتي بگذارند كه نميگذارن از قدح بيرون بياد.)
2. مثل اينكه شما اين رو يادتون رفته كه ميشه از جن هاي خونگي به طريقه ي ديگه اي هم حرف بيرون كشيد.يادتون مياد وقتيكه هپزيبا اسميت كشته شد از جن خونگيش (هوكي) چطوري بازجويي كردن: وريتا سرم يا همون معجون حقيقت سنج .هري ميتونه خيلي راحت با معجون حقيقت سنج هر سؤالي كه مي خواد از كريچر بكنه.تازه قبلا هم دامبلدور با همين معجون از كريچر در مورد كارها يي كه كرده بود ميپرسه و ميفهمه كه هري به سازمان اسرار رفته تا سريوس رو نجات بده و خيلي چيزهاي ديگه كه خودتون ميدونيد رو لو داد.بنابراين در اين صورت هر كسي كه حداقل 3 قطره معجون حقيقت سنج داشته باشه ميتونه هر سؤالي كه مي خواد ازش بپرسه و مهم نيست كه اربابش نيست.
3. يه چيزي منو تشويق ميكنه تا اين فرضيه كه ر.ا.ب همون ريگلوس بلك هست رو باور كنم و اون هم اينه كه سيريوس گفت كه« دليل مرگ ريگلوس اينه كه از يك خواسته ي ولدمورت سرپيچي كرد.موندن با ولدمورت به اين معنيه كه يا از فرمانش اطاعت ميكني يا اينكه با مرگ روبرو ميشي.» . به نظر من دليل كشته شدن ريگلوس اون هم بدون توضيح بيشتر معني اش اينه كه رولينگ بالاخره بايد توضيحش رو ضميمه كتاب 7 كنه و فكر مي كنم ربطي به نظر بليز داره.

دوست دارم در مورد اينها نظرهاتون رو بدونم.
ممنون از مقاله ات بليز جان
رضوان
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۴ ۰:۱۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۴ ۰:۱۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۸/۳
از: برج گریفیندور
پیام: 62
 فرضیه ای جدید
خب...این فقط یه فرضیه اس...ولی در کل قابل تامل و تفکره ... خیلی ممنون
koodak4
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۲۲:۳۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۲۲:۴۷
مرگخواران
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۲۵
از: یخچال خانه ریدل
پیام: 1708
 Re: مرسی... اما ...
به نگین :

گفتم که اونجا رو بد نوشتم ! حتما باید بگم غلط کردم !
در مورد مسئله بعدی .
ببین این یه فرضیه بوده . من عادت دارم بدونه ابهام حرف بزنم . وقتی که فرضیه میدم محکم پای حرفم وایسم نه اینکه هی بگم امکان داره یا امکان نداره یا هر موقع کم میارم بگم به هر حال هیچ چیز از رولینگ بعید نیست . من مطمئنم ؟ نه اتفاقا خود منم به اندازه تمامی مخالفین دیگه ای در مورد نظریاتم شک دارم . ولی خوب این یه فرضیه هست نگفتم شما به زور این موضوع رو بقبولونین که من راست میگم بلکه این فرضیه رو هم مد نظر قرار بدید .

ضمنا کریچر پیش پدر مادرش نمی افته کریچر از اول پیش پدر و مادر ریگلوس بوده و از اونم به عنوان پسر خانوداه اطاعت میکرده . نمیفهمم منظورت از بیفته چیه ؟
در مورد احضار کردن یا احضار نکردنشم امیدوار بودم خودتون این موضوع رو درک میکردید که ریگلوس برای یه جن خونگی دعوت نامه نمیفرسته بلکه معمولا جن ها رو احضار میکنن .

موضوع بدی
گفتم چیز خاصی نبود . پاراگراف بالاییتو بیشتر توضیح داده بودی که منم اون قسمت رو قبول داشتم فقط نفهمیدم چه ربطی به بحث ما داشته که شما عنوانش کردید ! با این حال همون موقع اگر خودتون سعی میکردید حتما میتونستید تطبیقش بدید

در آخر از نظر من واقعا رفتار شما زشته ! متوجه نمیشم بهتر بود این کار رو میکردید اونو به مقالتون اضافه میکردین . این نظریات من بوده به عنوان یه مقاله گذاشتم که بقیه بخونن . اگر با دلیل حرف بزنین قبول میکنم ولی وقتی که میبینم فقط برای مخالفت کردن خودتونو وارد دنیای حدسیات میکنین تا بگین این ایده غلطه عصبانی میشم !
(( اصولا معنی فرضیه یعنی اینکه تنها در حد یه نظره و معلوم نیست درست باشه یا غلط علوم خوندید ایشالله ؟.))
اینم یه فرضیه هست مثل بقیه فرضیه ها . اگر با توجه به کتاب نظر داری حرفتو بگو !!! اگر نه با اگه و آخه شاید سعی نکن مخالفت کنی چون برعکس شما منبع نظریات من همگی کتاب هست .

نقل قول:

حرفهای بعدیتو کاملا خوندم وتو واقعا فکر می کنی که رولینگ قصد داره که به واقعیتش پی ببرید؟!


من فقط میدونم که رولینگ هم یه آدمه مثل بقیه ! خدا که نیست ! پس قاعدتا این کار نشدنی نیست . حالا اگر فکر میکنید که رولینگ هوشش بالاتر از شماست دیگه .... چی بگم والا

به نفر قبلی :
سیریوس نمیتونه استابی برد من باشه . ما نا سلامتی بعد از خانوداه ویزلی ها بیشتر از همه راجع به خانوداه بلک ها میدونیم . میدونیم که چه خانوداه ای هستن . میدونیم که قبلا اسم سیریوس روی فرشینه بوده مگه میشه سیریوس از خانواده بلکه ها نباشه ؟

2- سیریوس طرف محفل و دامبلدور هستش اگر بخواد کاری کنه حتما به دامبلدور میگه .

3- چرا سیریوس باید دروغ بگه ؟

کلا من فرضیت قبول ندارم

به دنیس : منظورم اینه که از این جور فرضیه ها نگین سعی کنید با توجه به کتاب دلیل بیاریید . چون دلایل من مطابق کتابه
negin.sdh
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۲۱:۴۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۲۱:۴۸
گریفیندور
عضویت از: ۱۳۸۵/۳/۲۵
از: عمارت پوگین
پیام: 467
 Re: مرسی... اما ...
می خواستی در مقاله ات بنویسی که قصد نداشته در غار از بین ببره و قصد داشته به قول خودت از غار دور بشه و بعد جان پیچونابود کنه نه این که بنویسی ( اون نمی خواسته جان پیچ رو نابود کنه اما می خواسته با آن از آنجا خارج بشه)

حرفهای بعدیتو کاملا خوندم وتو واقعا فکر می کنی که رولینگ قصد داره که به واقعیتش پی ببرید؟!

از کجا این قدر مطمئنی که ریگلوس انتظار داشته کریچر پیش پدر و مادرش بیفته؟؟؟؟و خوب بود که در مقاله ات می گفتی که شاید هم کریچر را احضار کرده باشه.
ضمنا بی خیل پاراگراف حسش نیست چیز خاصی نبودش
من که گفتم نمی خوای جوانب دیگه رو در نظر بگیری
1990
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۱۷:۲۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۱۷:۳۲
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۱۲
از: هافلپاف
پیام: 809
 ??????????????????????????????
يعني چه سقف رو سوراخ كنن؟؟؟؟؟منظورم اين است كه ريگلوس ميتونسته شخص مهم تري رو با خودش ببره كه چندو چوند(چي گفتم؟؟) كار رو بلد باشه و وقتي وارد غار شدند ريگلوس با قايق بره اون هم تغيير شكل بده و بالاي سرش پرواز كنه. بعد هم به طرز بدي اونو بكوشه . يا شايد هم كسي رو تحت طلسم فرمان قرار داده باشه.مثلآ يكي ازمرگخوارها.حالا چرا سقفو سوراخ كنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نگار اسدالهی
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۱۶:۴۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۴ ۱۰:۴۰
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۲۸
از:
پیام: 231
 شاید ولی...
به نظر من ولدمورت وقتی فهمیده که جان پیچ دزدیده شده به خودش زحمت نداده که برگرده به غار
فامیلیه اصلی سیریوس هم استابی بردمنه
بلک نام خانوادگی واقعیش نیست
ریگلوس برادر سیریوسه در نتیجه فامیلیه اون هم باید استابی بردمن باشه!
ر.ا.ب. هم مخفف نام ریگلوس استابی بردمنه
هر وقت هم کسی از رولینگ راجع به کتاب هفت و از جمله ر.ا.ب. چیزی میپرسه رولینگ میگه که کتاب پنج رو با دقت بخونید چون در کتاب پنج میخونیم که سیریوس یه خواننده ی معروف بوده و نام خانوادگی اصلیش هم استابی بردمن
توی انجمن های خودمون هم تایپک اعضا رو اگه ببینید در لیست اشخاص گرفته نشده نام استابی بردمن هست و نوشته که اون به نام سیریوس بلک معروفه
فایزه
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۱۵:۴۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۱۵:۴۹
عضویت از: ۱۳۸۵/۵/۳
از: خوابگاه پسرانه هافلپاف
پیام: 24
 ....
خیلی جالب بود. مخصوصا نظریت درباره ی کریچر و همکاری اسنیپ با ریگلوس .
ولی یه سوال چرا ریگلوس بلک ؟؟؟
koodak4
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۱۵:۰۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۱۵:۰۳
مرگخواران
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۲۵
از: یخچال خانه ریدل
پیام: 1708
 Re: خوبه
به دنیس :
دلایلتو قبول ندارم اگر اینجوری بودش خوب یه کار بهتر سقف غار رو سوراخ میکردن طناب مینداختن از بالا میامدن پایین!
لطفا ایده هاتون با دلیل باشه .

به امیلی :
ولدمرت از جریان از بین رفتن یکی از جان پیچ هاش خبر دناشته در اون صورت حتما نامه رو برمیداشت و هیچ چیز اونجا نمیذاشت . ( در شرایط طبیعی )

دوم اینکه بله کریچر آدم قابل اعتمادی نیست و بی شک رد کشته شدن سیریوس هم نقش داشته ولی یادت باشه اون موقع هری ارباب کریچر نبوده و طبق گفته دامبلدور کریچر خیلی راحت میتونسته بهش واقعیت رو نگه اما الان شرایط فرق میکنه چون ارباب کریچر هریه . و ضمنا فکر نکنم ولدمورت اصلا کریچر رو بشناسه شاید بشناسه ولی رابطه دیگه ای نداره .

در مورد استابی بورد من هم فقط و فقط میتونم بگم که اصلا قبول ندارم چنین شخصی همون ر.ا.ب باشه .
نگار اسدالهی
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۱۳:۴۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۱۳:۴۴
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۲۸
از:
پیام: 231
 خوبه
بلیز جان من با قسمت دوم مقالت (راز کشته شدن سیریوس) بیشتر موافقم به نظر من ر.ا.ب فقط ریگلوس استابی بردمن بوده (برادر سیریوس بلک- محفل ققنوس- خودمو کشتم از بس گفتم! )
احتمال داره که کریچر بهش کمک کرده باشه ولی اسنیپ رو بعید میدونم
هر چند که معلوم نیست این اسنیپ داره چی کاره میکنه!
سیریوس هم میگفت که ریگلوس به خاطر دخالت در کار ولدمورت کشته شده
اون یه مرگخوار بوده ولی بعد از مدتی دیگه از یارای ولدمورت نبوده
در نتیجه از وجود اون غار خبر داشته، میدونسته که جان پیچ یه قاب آویزه، میدونسته که معجونی باید خورده بشه و...
به غار رفته و جان پیچ رو برداشته
قاب آویز تقلبی رو به جای جان پیچ واقعی گذاشته و یه نامه هم برای ولدمورت نوشته
خواسته با از بین بردن جان پیچ ثابت کنه که دیگه مرگخوار نیست
شاید کریچر معجون رو خورده باشه احتمالش هم کم نیست ولی نمیشه ثابت کرد که اون معجون همون معجونی بوده که دامبلدور خورده
ولدمورت از دزدیده شدن قاب آویز با خبر شده ولی چه طوری؟!
این جا دوباره میرسیم به کریچر
احتمال داره که کریچر ماجرای دزدیده شدن قاب آویز رو به ولدمورت گفته باشه و این باعث شده که ریگلوس به دستور ولدمورت کشته شده باشه
در اواخر داستان محفل ققنوس کریچر برای ورود هری به وزارتخونه به ولدمورت کمک میکنه و در نهایت باعث کشته شدن سیریوس میشه پس نمیشه به کریچر اعتماد کرد و میشه احتمال داد که کریچر زیر فرمان ولدمورت هم باشه
1990
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۱۱:۱۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۱۱:۱۵
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۱۲
از: هافلپاف
پیام: 809
 سلام
اگر اون جانور نما يك پرنده باشد اصلآ احتياجي نيست كه تو قايق بشينه.
ممكن است ريگلوس هم يك جانور نماي پرنده باشه.
koodak4
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۱۰:۳۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۱۰:۳۶
مرگخواران
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۲۵
از: یخچال خانه ریدل
پیام: 1708
 Re: لذت بردم!
خوب خودت داری میگی کریچر فقط میتونه از دستورات اربابش اطاعت کنه . خوب الان ارباب کریچر کیه ؟ هریه دیگه ! یعنی هری هر دستوری بده بی چون و چرا کریچر باید ازش اطاعت کنه . دابی رو یادت نره که در کتاب چهارم گفت چون دیگه جن خانواده مالفوی ها نیست خیلی راحت میتونه اسرارشونو لو بده . الان برای کریچرم همین موقعیت پیش اومده . اون که دیگه اربابش ریگلوس نیست به همین دلیل خیلی راحت میتونه از دستورات سرپیچی کنه . اگرم هری بهش دستور بده بی چون و چرا مجبوره اطاعت کنه .
siriusblack
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۲۳:۵۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۰:۰۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۵
از: خانه شماره 12 میدان گریموالد
پیام: 70
 Re: لذت بردم!
بلیز جان دامبی تو کتاب 6 گفتش که جن های خونگی نمی تونون از دستور اکید اربابشون سر پیچی کنن!!!!!!!!!
koodak4
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۲۲:۰۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۲۲:۰۰
مرگخواران
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۲۵
از: یخچال خانه ریدل
پیام: 1708
 Re: good!
به دنیس :
قایق بر اساس وزن افراد طراحی نشده بلکه براساس نیروی جادویی هر کس طراحی شده . دامبلدور وقتی با هری سوار قایق شده بود به این موضوع اشاره کرد . اونجوری که شما میگید ممکن وزن اون فرد تغییر کنه اما قدرت جادوییش تغییر نمیکنه به همین دلیل وجود دو نفر در قایق باعث میشه که لو برن .

به آنیتا :
ریگلوس از دار و دسته ولدمورت جدا شده اما هیچ جای کتاب نگفته که ریگلوس به محفل پیوسته . این قسمت رو غلط گفتی و بدنبالش چندتا دیگه از استدلال هایت هم غلط از اب درومدش

در بعضی از موارد دیگه هم باز من نظرتونو قبول ندارم مثلا همین که اسنیپ نتونسته جان پیچ رو برای اربابش ببره . قطعا اون فرصت های زیادی برای انجام این کار داشته ولی انجام نداده یعنی اینکه نقشش این نبوده ضمنا یادت باشه پونزده سال پیش خونه ریگلوس اینا محفل نبوده چون در اون زمان پدر مادر سیریوس اونجا زندگی میکردند پس لازم نبوده اسنیپ بخواد عضو محفل بشه . و البته دلایل دیگم هست ولی فکر میکنم همین دو تا بالایی قانع کننده باشه ( صرف جویی در وقت )

قسمت های دیگتونم تقریبا میتونم بگم قبول دارم . به هر حال اونم از یه جایی این اطلاعات رو بدست آورده . فقط نظرم اینه که سوروس با ریگلوس درد و دل نمیکرده . اون مخصوصا ریگلوس رو تحریک کرده !

مرسی از نظراتتون
gilgamesh
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۲۰:۵۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۲۰:۵۰
عضویت از: ۱۳۸۴/۸/۲۷
از: قدح اندیشه
پیام: 1323
 good!
من یه نظری دارم!
اما باید قبلش این رو بدونید که من همه ی کتابا رو فقط یه دور خوندم و جلد اول کتاب 4 رو هم نخوندم! پس اگه یه ذره غلط غولوط بود، دعوام نکنین!
تا اونجایی که یادمه، ریگولوس چند روز بعد از اینکه به سفیدا پیوسته بود، کشته میشه. درسته؟!
پس میشه این امکان باشه که:
"با توجه به حرف بلیز که میگه تاریخ پیشگویی و مرگش یکسان هستند"
1- ریگولوس قبل از اینکه از پیشگویی خبردار بشه، میدونسته که جان پیچها وجود دارند.
2- یا ریگولوس هم اتفاقی وقتی اسنیپ داشته خبر پیشگویی رو به ولدمورت میداده، موضوع رو شنیده.
3- ممکنه ریگولوس وقتی دیده که اسنیپ میخواد حتما یه چیزی رو به ولدمورت بگه، از قصد میره یه جوری موضوع رو میفهمه و وقتی که میخواد از سیاه بودن برگرده و به محفل بپیونده، برای اولین کار میخواد این رو به دامبلدور بگه که شاید لرد سیاه به همین خاطر اون رو سریعا میکشه.
4- شاید لرد سیاه فهمیده بوده که ریگولوس این پیشگویی رو شنیده، و می خواسته از بین ببردش؛ برای همین ریگولوس سریعا کریچر رو برای کسی که باید با خودش ببره انتخاب میکنه.
5- شاید اسنیپ یه جورایی با ریگولوس درد دل کرده و ریگولوس اینجوری ماجرای پیشگویی رو فهمیده. و متقابلا ریگولوس وقتی جان پیچ رو برمیداره، به اسنیپ میگه. و اسنیپ میره به ولدمورت میگه که ریگولوس به سمت سفیدا برگشته. و ولدمورت اون رو میکشه. اسنیپ حدس میزنه که هورکراکس باید داخل خونه ی ریگولوس باشه، برای همین سعی میکنه تا به محفل بپیونده و برای همین هست که اینقدر از جان گذشتگی میکرده. می خواسته به خانه 12 راه پیدا کنه تا هورکراکس رو برای اربابش ببره. یعنی دقیقا مثل یک مرگخوار واقعی!

این نظرام بود! حالا شاید باز یه چیزی به فکرم رسید.
1990
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۱۷:۱۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۱۷:۱۲
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۱۲
از: هافلپاف
پیام: 809
 عالي بود.
خيلي خوب بود.خسته نباشي.
اما اگر يك نفر يك جانور نما باشد ميتونه راحت با وزني كمتر از كريجر با ريگلوس بره توغار.
كشتن سيريس دلايل ديگه اي هم ميتونه داشته باشه مثلآ اينكه بعد از مرگ دامبل هري كاملآ تنها وبي سرپرست باشه يا اينكه هيجان داستان را بالا ببره.
koodak4
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۱۶:۰۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۱۶:۰۲
مرگخواران
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۲۵
از: یخچال خانه ریدل
پیام: 1708
 Re: لذت بردم!
سیریوس عزیز خودتون دارین میگین که کریچر نمیتونه اسرار اربابشو لو بده . خوب حالا سوال من از شما اینه ؟ مگه الان ریگلوس ارباب کریچره ؟ ریگلوس ارباب کریچر بود ولی الان مرده یعنی اربابش نیست . سیریوسم که مرده . الان فقط هری ارباب کریچره یعنی اینکه هری هر چیزی که بخواد میتونه ازش بپرسه و اونم مجبوره که جواب بده . چون نه ریگلوس دیگه زندست که کریچر به اون خدمت کنه و نه میتونه از دستورات هری سرپیچی کنه . اون ناچاره که واقعیت رو بگه .
tooka
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۱۵:۲۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۱۵:۲۶
عضویت از: ۱۳۸۵/۵/۲۹
از: Hogwarts
پیام: 156
 Re: چه جالب
خیلی جالب بود واقعا کامل بود
morphus
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۱۵:۰۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۱۵:۰۱
عضویت از: ۱۳۸۵/۳/۱۱
از:
پیام: 42
 ایول
خیلی لذت بردم. عالی بود. البته اینارو قبلا هم از خودت شنیده بودم. ( یه قسمتاییشو!)
siriusblack
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۱۴:۴۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۱۴:۴۱
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۵
از: خانه شماره 12 میدان گریموالد
پیام: 70
 Re: مرسی... اما ...
به بلیز
نظرت تا حدی درسته ولی یه اشتباه کوچولو داری اونم در مورد کریچره
قضیه ی وینکی و دابی رو یادت هستش؟
اونا نمیتونن چیزی در مورد ارباب های قبلیشون بگن!!!!!
ولی یه راه مونده اونم اکلمنسی و ذهن روبی هستش در مورد کریچر!!!!!!!
http://www.jadoogaran.org/modules/new ... id=133379#forumpost133379
mohsen_2xl14
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۱۳:۵۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۱۳:۵۸
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۵
از: خوابگاه هافل
پیام: 246
 ايول بليز
ايول بليز جان. دمت گرم
من كه كف كردم.واقعا حقت بود كه اون رنك رو بهت ميدادن
koodak4
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۱۱:۲۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۱۱:۲۴
مرگخواران
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۲۵
از: یخچال خانه ریدل
پیام: 1708
 Re: مرسی... اما ...
به نگین :
خوب بهتر بود به قسمت بالای همین نوشتمم توجه میکردی که من داشتم معنی های اونا رو بازتر میکردم در نامه گفته من قصد دارم در اولین فرصت آن را نابود کنم . این نشون میده که ریگلوس همونجا نمیخواسته جان پیچ رو نابود کنه بلکه اول میخواسته از اونجا خارج شه و وقتی کاملا از غار دور شد سر یه فرصت مناسب اونو نابود کنه . اون جمله ای که شما از من نقل قول کردید محدود به همون غاره یعنی ریگلوس در غار نمیخواسته جان پیچ رو نابود کنه . البته شاید این جمله هم کمی آدم رو گمراه کنه . به هر حال منظور من این بود که ریگلوس قصد نداشته جان پیج رو در غار از بین ببره . وگرنه خوب معلومه این همه سختی کشیده تا بیاد جان پیچ رو بدزده و نابودش کنه دیگه.

در مورد کریچر چه خوب بود که حرفهای بعدیمم نقل قول میکردی . یه بار گفتم اگر کار ر.آ.ب کاملا بی نقص بودش که ما دیگه هیچ وقت دیگه بی واقعیتش پی نمیردیم .

ضمنا یادت باشه که ریگلوس انتظار داشته که کریچر پیش پدر مادرش بیفته . کریچرم که میدونید به اینکه برای بلک ها کار میکنه افتخار میکنه . یعنی کریچر به این راحتی چیزی رو لو نمیده . و البته این نکته مهم رو یادت باشه که ریگلوس شاید هیچ وقت احتمال نمیداده صاحب کریچر کسی به غیر از خانوداه بلک ها بشه چه برسه به اینکه کسی بشه که از قضا از بین این همه ادم از موضوع جان پیچ ها هم خبر داشته باشه ! بعد حالا اصلا امکان داره ریگلوس اونو از اولم به غار نیاورده باشه فقط دمه معجون اونو احضارش کرده باشه نگفتم که کریچر شریک ریگلوس بوده اونم یه قربانی بوده که مجبور بوده به حرف اربابش عمل کنه .

در مورد روش دوم من که به شخصه روش دیگه ای به ذهنم نمیرسه بخصوص وقتی که محل قاب آویزم معلومه دیگه ته اون جایی بود که توش معجون بوده . به هر حال به نظر من دامبلدور توی هر چی استعداد نداشته باشه تو شناسایی جادو های مختلف استعداد زیادی داره و به شخصه نمیتونم چنین احتمالی رو بدم که ر.آ.ب از کس دیگه ای استفاده کرده باشه .

ضمنا بی خیل پاراگراف حسش نیست چیز خاصی نبودش

- به همونی که آواتارش عکس سگ سیاهه بود ( اسمشو یادم رفت )
خوب در مورد اسنیپ زیاد فکر کرده بودم ولی در مورد کریچر از یه بحث هری پاتری توی تاپیک ها الهام گرفته بودم و در حقیقت ایده هاش همه با هم اومدن تو ذهنم . بخش سختش نوشتن مقاله بود

به بیل :
خوشحالم از اینکه در مورد کریچر باهام موافقی . در مورد اسنیپم که نظراتتو میدونم

از بقیه عزیزانم که مقالمو خوندن تشکر میکنم
negin.sdh
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۹:۵۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۹:۵۴
گریفیندور
عضویت از: ۱۳۸۵/۳/۲۵
از: عمارت پوگین
پیام: 467
 Re: مرسی... اما ...
مرسی از پاسخ هایت.
این قسمت چند نکته ی اساسی رو مشخص می کنه
3- اون نمی خواسته جان پیچ ها رو نابود کنه اما می خواسته با آن از آنجا خارج بشه.
این همان متنیه که توی مقاله ات نوشتی. مشه بگین که منظورت غیر از این چی می تونه باشه؟امیدوارم که یادت اومده باشه.
در مورد پاراگراف دوم باید بگم که منظورتو فهمیدم و شاید این طوری باشه .اما حرف منم منطقیه.
در مورد یک جن بگم که یه جن شاید قابل اعتماد نباشه ولی تا زمانی که ارباب داره باید ازش اطاعت کنه . در مورد اینکه ریگلوس بعد که مرد دیگه اربابش کریچر نبود هم باز میشه اینطور گفت که ریگلوس فکر اینجاشو نکرده بوده یا موارد دیگه .
من بازم می گم که ریگلوس موضوع جان پیچو از جای دیگه ای فهمیده (شاید) و مطمئنا در مورد موضوع به این مهمی فکر همه جاهاشو میکنه.

در مرود تنها راهی که می گی خالی کردن معجونه باید بگم که من نگفتم که دامبلدور کودن اما ریگلوس چون اون مرگ خواره و با ولدمورت رابطه داشته شاید راه دیگه ای پیدا کرده.

در آخر من قطعا نمی گم که نظرات اشتباه اند اما نظرم اینه که باید جوانب دیگه رو در نظر بگیری.و همه نظراتم از روی فرضیه و گمان هستند.
در مرود پاراگرافی که باید برات توضیح بدم لطفا شماره ی پاراگرافو بنویس.
khodom
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۲۲:۵۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۲۳:۰۰
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۲۵
از: The Burrow
پیام: 597
 Re: سلام
بليز جان دستت درد نكنه. اين كه وقت مي‌زاري و به مسائل مبهم داستان فكر مي‌كني بسيار باارزش هست.

در مورد اينكه اسنيپ براي خودش كار مي‌كنه موافق نيستم. بيشتر دلايلم هم همون دلايلي است كه در مقاله «اسنيپ خائن يا سمبل شجاعت و وفاداري» توضيح دادم.

اما تئوريت در مورد كريچر با شواهد و قرائن كتاب سازگار هست و به نظرم زدي توي خال.
zohreh_perave
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۲۱:۳۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۲۱:۳۳
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۱۸
از: لندن
پیام: 90
 سلام
واقعا" امیدوارم که خستگیت برطرف بشه نکاتت واقعا"جالب و تازه بود مخصوصا"در مورد کریچر یه سوال دوست من چند ساعت در مورد مقالت فکر کردی؟؟؟؟
erica
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۲۰:۰۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۲۰:۰۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۲۸
از: يه جايي نزديك خدا
پیام: 570
 خوشم اومد .
عالي بود . واقعا ايده هاي جالبي داده بودي . مخصوصا قسمت مربوط به كريچر . معلومه كه حسابي روي اين موضوع فكر كردي . مرسي .
Aripotter
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۱۲:۴۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۱۲:۴۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۱۶
از: ناکجا آباد
پیام: 400
 مرسییییییییییییییییییییییییییییییییی
خب بلیز جون به نظر من کارت عالی بود.حرف نداشت.
با مقاله ات بیش از حد حال کردم.
نکات جالبی توش بود.
ما هم استفاده بردیم.
مرسی
rabinhood
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۱۲:۳۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۱۲:۳۹
عضویت از: ۱۳۸۵/۵/۵
از:
پیام: 94
 Re: مرسی... اما ...
جالب بود
koodak4
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۱۲:۳۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۱۲:۳۷
مرگخواران
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۲۵
از: یخچال خانه ریدل
پیام: 1708
 Re: مرسی... اما ...
به استرجس :
خوب البته من نمیتونم صددرصد بگم که ر.آ.ب همون ریگلوسه اگر دقت کنی تمام این مقاله بر این اساس اینه که ر.آب ریگلوسه . ولی خوب چند تا چیز در کتاب هست که میتونه ما رو روی این موضوع متمرکز کنه .

اول اینکه اسم میانی هر کس بر میگرده و نسل قبلیش ( اگر اشتباه نکنم ) و در اونجا اسم ریگلوس به دو نفر منتهی میشه یکیشون اندرومیدا و اون یکی دیگه . به هر حال من الان شجره نامه بلک ها رو یادم نیست ولی میدونم که این که اسم یکی از نسل های قبلیه ریگلوس با الف شروع میشده ثابت شده .

بعد نکته دوم هم که باز باعث شد بیشتر به این بحث بپردازم اینه که در خانه بلک ها یه قاب آویز بودش که احتمال میدم که همون قاب آویز روبوده شده است بخصوص اینکه هم درش باز نمیشد هم توش مهره های باستانی بوده .

مورد سوم هم اینکه تاریخ به قتل رسیدن ریگلوس دقیقا مصادفه با زمان پیشگویی و ......

----------------
به نگین :

اول با تشکر از اینکه مقالمو خوندین بگم که من نگفتم ر.آ.ب نمیخواسته جان پیچ رو نابود کنه و یادمم نمیاد در مقالم چنین چیزی گفته باشم . من گفتم که ر.آ.ب میخواسته با جانپیچ از غار خارج شه و سر فرصت آن را نابود کنه . همونطور که در نامه گفته بود ( البته باید این موضوع رو در نظر بگیریم که شاید هیچ وقت فرصت چنین کاری رو پیدا نکرده .)

در مورد اینکه اسنیپ به کسی گفته یا نگفته باهات مخالفم . با خوندن کتاب باید شخصیت اسنیپ رو بشناسی . اسنیپ کارهاشو پنهانی انجام میده . میخواد مخفیانه عمل کنه . اسنیپ این حرف رو نزده که ر.آ.ب افتخار کسب کنه اون این کار رو کرده تا ر.آ.ب به ولدمورت صدمه بزنه و چه بسا که اصلا خود اسنیپ موضوع ریگلوس رو به ولدمورت گفته باشه . بعد میشه بگین اسنیپ برای چی باید اسم خودشو در نامه بزاره تا بعد لو بره ؟ به نظرت اگر ولدمورت بفهمه اسنیپ در این کار دست داشته اونوقت اسنیپ افتخار کسب میکنه ؟ من که فکر میکنم جابه جا کشته میشه . این یعنی اینکه به هدفش نمیرسه .

در مورد تنها جان پیچم به هر حال من از متن نامه اینجور برداشت کردم که ر.آ.ب فکر میکرده با از بین بردن از جان پیچ ولدمورت فانی میشه چون که کلا گفت با این امید به استقبال مرگ میرم . ( این موضوع زیاد اهمیتی در کمک به ما نداره )

پاراگراف بعدیتو متوجه نشدم بیشتر توضیح بده .

در مورد قانع شدن یا نشدن میتونم بگم قانع نشده چون اصلا اسنیپ دونبال افتخار نیست . با به میان آوردن این حرفها کلا این سوال پیش میاد که ر.آ.ب از کجا قضیه جانپیچ ها و محل اونا رو کشف کرده . از نظر من اسنیپ در هر دوی این موارد میتونسته به ر.آ.ب کمک کنه . خوب اگر نظر منو در اینجا قبول ندارید خودتون یه فرضیه بگین .

در مورد یک جن بگم که یه جن شاید قابل اعتماد نباشه ولی تا زمانی که ارباب داره باید ازش اطاعت کنه . در مورد اینکه ریگلوس بعد که مرد دیگه اربابش کریچر نبود هم باز میشه اینطور گفت که ریگلوس فکر اینجاشو نکرده بوده یا موارد دیگه . به هر حال امیدوارم این موضوع رو قبول داشته باشی که رولینگ باید در کتابش یه ردی برای شناخت ر.آ.ب بزاره . اگر نزاره هیچ وقت این موضوع کشف نمیشه . پس طبیعتا نقشه ریگلوسم باید نقصی داشته باشه تا ما بتونیم موضوع اصلی رو کشف کنیم . در مورد راه دومم بگم که فکر نکنم راهی به غیر از خالی کردن اون معجون بوده باشه اگر بود حتما دامبلدور میفهمید ما که در مورد کورممد حرف نمیزنیم داریم در مورد دامبلدور بزرگترین جادوگر چی چی حرف میزنیم .

در مورد خنثی کردن یا باطل کردن طلسم من که فرقی بینشون نفهمیدم خوب وقتی باطل نمیکنند یعنی اون طلسم هنوز پا برجاست دیگه ! اینا همشون نظرات تئوری اند به هر حال چون من اینجور فکر میکنم .

در مورد داستان هم من که پیچیدگی نمیبینم اتفاقا برعکس ساده ترین راه موجود برای رسیدن به حقیقته هری متوجه تشابه اسمی ریگلوس میشه بعد کریچر رو احضار میکنه و ازش سوال میپرسه ؟ کریچرم چون متعلق به رهیه مجبوره جواب بده . بحث پیچیده ایه ؟

به هر حال خوشحال میشم یکم نظریات خودتونو در مورد ر.آ.ب بدونم یکم فیض ببرم
negin.sdh
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۱۱:۵۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۹:۴۲
گریفیندور
عضویت از: ۱۳۸۵/۳/۲۵
از: عمارت پوگین
پیام: 467
 مرسی... اما ...
1- من با این که اسنیپ طرف هیچ کس نیست و برای خودش و دو جانبه عمل می کنه کاملا موافقم.
2- اما ابن که نوشتی راب نمی خواسته جان پیچو نابود کنه وفقط می خواسته با آن از غار خارج بشه، مخالفم چون واقعا می خواسته اونو نابود کنه همون طور که توی نامه گفته.
3- راب از جان پیچ ها اطلاع داشته قطعا همین طور بوده اما ابن که فکر می کرده یک جان پیچ وجود داره اشتباهه چون گفته( جان پیچ اصلی) نگفته که ( تنها جان پیچ) با ( جان پیچ )
4- ( راب موضوع را به ولدمورت گفته تا خودش را عزیز کنه ) اصلا اینو نمی شه ثابت کرد چون متن نامه هم اینو ثابت نمی کنه.
5-و این که اسنیپ موضوع پیشگویی را به راب گفته مخالفه مخالفم چون او هم یه عضوی از خانواده ی بلک هاست و اسنیپ این قدر بی مغز نیست که این موضوع به این مهمی را به کسی گفته باشه از این بابت مطمئنم چون اسنیپ خیلی باهوش تر از این حرف هاست.و قطعا این افتخارو برای خودش می خواسته.
6- ( در نامه ریگلوس گفته که من اولین نفری بودم که رازتو کشف کردم ! اگر بخواهیم اینوبه اسنیپ ربط بدیم می تونیم بگیم که اسنیپ ازش خواسته اسمشو نیاره) اولادر بالا گفتم که اسنیپ بهش نگفته. شاید هم واقعا نفر اول بوده حتی قبل از دامبلدور و بقیه و شاید حتی از طریق پیشگویی این موضوع را نفهمیده باشه چون اون یه مرگ خوار بوده در ضمن اگر فرض کنیم اسنیپ بهش گفته ( که نگفته) حتما گفته دامبلدور داشته یه پیشگویی گوش می کرده و اونم شنیده.
7- ( اسنیپ ازش خواسته اسمشو نیاره) اولا اسنیپ بهش نگفته .دوما اگر اسنیپ بهش همینو گقته ، اسنیپ از اون آدم هایی که این افتخار ها رو برای خوش می خواسته و حاضر نبوده که کسی جای اونو بگیره.( از این جا امید وارم که قانع شده باشی که اسنیپ بهش نگفته.)
8- این فرضیه که ریگلوس کریچر را با خوش برده فکر نمی کنم این طور با شه چون ریگلوس نمی تونه به یک جن خانگی اعتماد کنه که اونو با خودش ببره دنبال این موضوع به این مهمی که خودتم گفتی اگر اون بمیره کریچر از کس دیگه ای اطاعت می کنه. اگر اون فرد بخواد همه چیزو بهش می گه پس حتما ریگلوس اینو هم می دونسته ودر ضمن شاید اصلا بدون نوشیدن معجون به جان پیچ رسیده.
9- تو می گی که غار دوباره مثل اولش میشه اما به نظر من این طور نیست چون اون طلسم ها رو راب و دامیلدور و... باطل نمی کنن فقط اونارو خنثی می کنن.
در آخر رولینگ این قدر هم داستانشو نمی پیچونه چون کسل کننده می شه و می ترسه از خواننده ها کم بشه.
این ها هم نظرهای من بود امیدوارم که ناراحت نشی فقط یه بحث ساده است.مرسی از زحماتت.
dj_negar
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۱۰:۳۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۱۰:۳۹
عضویت از: ۱۳۸۵/۴/۶
از: یه جای خوب
پیام: 78
 عالیه
فرضیه های جالبی بود خسته نباشی
استرجس-پادمور
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۸:۴۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۸:۴۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۳/۷
از: یک جایی!
پیام: 3574
 نكته
بليز جان دستت درد نكنه ولي من يك موضوع رو دقيق نفهميدم
اول اينكه اگر ر.آ.ب ریگلوس هستش اين آ وسط اين اسم براي چي هستش...اسم كامل ریگلوس
ریگلوس بلكه ديگه؟؟
اگر اين اسم كاملشه ...اين آ اين وسط حكم چي رو داره...
و بعدش هم اصلا چرا ریگلوس اين همه مرگخوار بوده...من به حرفت يقين دارم كه گفتي حرف اولش با ریگلوس يكي هست ولي چرا رولينگ اصلا ریگلوس رو انتخاب كرده...
در كل ازت ممنونم خيلي از موضوعات رو براي من و بقيه روشن كردي اميدوارم كه خستگي از تنت بره بيرون...

موفق باشي
استرجس پادمور
Arious
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۷:۵۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۷:۵۸
عضویت از: ۱۳۸۴/۷/۲۰
از: دفتر پيام امروز
پیام: 111
 گووود
خيلي چيز خوبي نوشتي
koodak4
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۶:۵۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۶:۵۷
مرگخواران
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۲۵
از: یخچال خانه ریدل
پیام: 1708
 Re: eshtebahe koochik
سلام مرسی از اینکه نظراتمو خوندید .

در مورد نظر کتاوویوس در مورد اسنیپ بگم که خوب به هر حال نظر نظره دیگه ممکنه این دلایل هر کس رو متقاعد کنه و ممکنه متقاعد نکنه . البته در این نظریه من بیشتر میخواستم نقش کریچر رو بگم و خوشحالم که اون قسمت نظرتونو بیشتر جلب کردش . حالا در مورد اسنیپم با هم کنار میایم

در مورد حرف آرشام بگم که فرضیه تشخیص معجون برای اسنیپ بودش بعد اون فرضیم که کریچر معجون رو خوردش باز یه نظر دیگه و من در مقالم این دو تا رو با هم مقایسه کردم و آخر سر گفتم احتمالا اسنیپ نمیتونسته با توجه به شرایط نوع معجون رو تشخیص بده به همین دلیل امکان اینکه یه نفر معجون رو خورده باشه ( کریچر ) بیشتره .

به داولیش :
خود من این عقیده رو دارم که هر دفعه غار به شکل اولش بر میگرده چون اگر به شکل اولش برنگرده در اون صورت نفر بعدی که وارد غار شه خیلی راحت میتونه از طلسمهای از پیش تعیین شده عبور کنه و به سلامتم از غار بیاد بیرون .

با این حال از اونجا که کتاب هفتم نیومده منم نمیتونم حدس بزنم دقیقا امکان داره در غار چه اتفاقی افتاده باشه و قسمتیشو گفتم . وقتی در سایتی دیگر قسمتی از نظرات یه نفر از کسانی که این فرضی رو قبول داشت میخوندم میدیدم که اون نوشته که ر.آ.ب همونجا دوباره معجون رو ساخته تا ولدمورت بهش شک نکنه ( اینجا باز نقش اسنیپ رو میشه احساس کرد )

من که فرضیه ای رو که الان در بالا گفتم قبول ندارم چون که میگم غار به شکل اولش بر میگرده ولی شاید برای شما دلیل مناسبی باشه .

به آناکین :
دلایلتو توی تاپیک ر.آ.ب میخونم .
moein
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۲:۲۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۲:۲۴
عضویت از: ۱۳۸۵/۲/۱۸
از: اتاق کارم در وزارت
پیام: 120
 eshtebahe koochik
سلام
جالب بود ولی یه استباه کوچیک داری اگه کریچر معجون رو خورده بود باید ظرف خالی میبود یا پر شده بودکه اولی نبود پس باید پر میشد برای پر شدن هم کسی لازمه که بدونه قدح خالی شده وبتونه به اون دسترسی داشته باشه که کسی جز لرد نمیتونه باشه و اگه لرد هم بدونه قدح خالی شده و قاب آویز دیگری تو قدح هست و سرش کلاه رفته که دیگه مرض نداشته پرش کنه پرش کنه که چیرو حفاظت کنه و اگر لرد هم میفهمید باید در قبال اون عکس العملی از خودش نشون میداد که همونطور که همه میدونیم در طی سالها اصلا تغغر رویه نداده پس قضیه کریچر رو بیخیال شو ولی راجع به اسنیپ منم مشکوک شدم
masoud_patronus37
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۰:۵۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۰:۵۹
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۲۲
از: دهکده ی هاگزمید
پیام: 418
 دستت درد نکنه
بلیز جان دمت گرم.مستقیم زدی تو هدف.من از وقتی این کتاب شش اومده در سایت های مختلف دارم به ملت همین رو میگم(در مورد همراه بودن کریچر با ریگلوس) ولی یا نیشخند میبینم یا بیخیالی نسبت به نظریه( نمونش تاپیک پیش بینی اتفاقات) فقط یه مشکلی در این نظریه وجود داره که همون اوایل به ذهنم رسید.اگر کریچر سم را خورده باشه پس اون سمی که وجود داشت از کجا آمده؟یعنی ر.ا.ب نوع سم رو میدونسته و همراه خودش مقداری از آن را به غار برده؟
hsn_az
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۰:۱۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱ ۰:۱۵
عضویت از: ۱۳۸۵/۴/۱۹
از: زیر سایه ی ارباب لرد ولدومرت کبیر
پیام: 329
 نظر
من توی تاپیک ر ا ب نظراتم رو گفتم لطفا بخونیدش
hoort18
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۵/۳۱ ۲۲:۳۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۵/۳۱ ۲۲:۳۳
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۳
از: از یه جهنم دره ای میام دیگه!
پیام: 283
 لذت بردم!
بلیز
مقاله بسیار خوب و کاملی بود و من از فرضیه هات خیلی خوشم اومد.
در مورد اینکه اسنیپ به ریگولاس کمک کرده من احتمال کمی قائلم ولی تو، تو مقالت به یه نکته ای اشاره کردی که من متوجه ش نشده بودم.اینکه ار. ای .بی خبر داشته که ولدمورت حریفی داره.و همین مساله باعث شده که کمی روی اون شک کنم.
در مورد اینکه گفتی اسنیپ جاسوس دو طرفه س هنوزم باهات مخالفم و ترجیح میدم اگه خواستی تو یکی از تاپیک های مربوطه در این مورد باهات گفت و گو کنم.
ولی از همه این چیزا نظرت در مورد کریچر برام جالب تر بود.بخصوص اینکه کریچر تعادل روانی خوبی هم نداره.یعنی حرفایی رو با صدای بلند میزنه که فکر میکنه کس دیگه ای نمی فهمه.سیریوس بلک فکر می کرد این بخاطر اینه که اون تو این چند ساله با تابلوی مادرش تنها بوده و به همین خاطره که تعادل روانیش رو از دست داده.در حالیکه ممکنه به خاطر خوردن اون معجون حواسشو از دست داده باشه.چون از حرف سیریوس میفهمیم که بعد از اینکه سیریوس از خانه پدر مادرش فرار کرده کریچر روانی شده پس ممکنه تو اون حادثه این طوری شده باشه.همان طور که دامبلدور هم وقتی اون معجون رو خورد به یه سبک دیگه تعادلش رو از دست داد(حرفایی میزد که انگار تو عالم دیگه ایه) و همین طور ما میدونیم که جن ها از ادما خیلی ضعیف ترن.(اینو از اینجا میشه برداشت کرد که تو کتاب 4 وقتی وینکی چند تا نوشیدنی کره ای خورد بیهوش شد در حالی که اون چند تا نوشیدنی واسه جادوگرا اصلا حساب نمیشه و دابی هم جواب داد که این واسه جن ها یه جور دیگه س)پس میشه اینجوری فرض کرد که کریچر معجون رو خورده ولی چون جن بود اون اثر برای همیشه روش مونده.

نکات خوبی رو اشاره کردی بلیز!
خسته نباشی!
tahere
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۵/۳۱ ۲۲:۰۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۵ ۱۲:۰۴
عضویت از: ۱۳۸۵/۴/۷
از: سنـــــــت..مانگــــــــــو
پیام: 235
 چه جالب
فرضيه جالبي بود..
ممنون
خب حالا من نظاتمو با نظراته بليز تطبيق ميدم..
اول در مورد ريگلوس»»»»ريگلوس تنها وارد غار نشده..تنها نعجونو نخورده..تنها از غار بيرون نيومده..
خب..خب..من يه نظريه جالب دارم..
چرا دامبلدور ميگه:هري من مطمئنم كه يكي از جان پيچ ها اينجاست..
از كجا مطمئنه...دامبلدوري كه هر كاري ميكنه كه هري سالم باشه واسه چي بايد هري رو تو چنين خطري بندازه؟
----------------------------
حالا نظرم در مورد كشته شدن سيريوس:
بليز اينجا به يه نكته اي اشاره كرد كه واقعاّ جالب بود..
اون چيززي نيست بجز بحث كريچر..
هرميون:دامبلدور گفته نبايد كريچرو اذيت و بهش توهين كنيم..اون خيلي چيزها از محفل ميدونه...
خب..منظور از خيلي چيزها از محفل چي ميتونه باشه؟
شايد فكر كنيم همين قضيه مكانه خونه يا نقشه هاست..ولي من يه عقيده دارم...
هرميون:جن هاي خونگي قدرتهايي دارن كه جادوگرا فاقد ونا هستن..
حالا ما ميگيم اين قدرتها چي ميتونه باشه؟
من ميگم قدرتهايي كه جادوگران فاقد اونا هستن چيزي نيست بجز جادوي سياه...
-----------------------------
مي دونم اين نظر دوميم يه ذره فاقد فكره..به بزرگي خودتون ببخشيد..

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.