هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: هری پاتر و جدال مرگبار

هری پاتر و جدال مرگبار(فصل4)


فصل چهارم "هری قلابی" هری همراه جرج به طرف اتاق رفت. رون، هرماینی و جینی از قبل در اتاق بودند. جینی زیر چشمی به هری نگاهی انداخت ولی هری پیش رون نشست. او دیگر شباهتی به هری سابق نداشت. - هی هری چت شده؟ چرا اینطوری شدی؟ هری سرش را بالا کرد و گفت: چطوری؟ هرماینی گفت: همش تو فکری. چیزی نگرانت کرده؟ جینی زیر لب گفت: احتمالاً. هری به او نگاه کرد اما جوابی نداد. سپس رو به فرد و جرج کرد و گفت: شما درباره ی خبری که تو روزنامه ها درمورد من نوشتن چی می دونید؟ رون زد زیر خنده و گفت: آها پس جریان اینه! نگران نباش پسر اونموقع که این حرف ها رومی زدی بایستی به فکرش بودی. - کدوم حرف ها؟ - هری یعنی میخوای بگی که تو اصلا توی این مدت روزنامه ها رو نخوندی؟ پس چطور با روزنامه نگارها مصاحبه کردی؟ - مصاحبه کردم؟ - آره مصاحبه کردی. - این احمقانه ست. توی این چند روز عمو ورنون پنجره ی اتاقمو قل و زنجیر کرده بود تا هیچ جغدی نتونه بره و بیاد. هدویک توی این مدت کلی ناراحت بود. هرماینی گفت: آره حق با هریه من وقتی رفتم خونه ی خاله اش دیدم که پنجره رو قفل کردن. هری ادامه داد: در ضمن من پامو از اون اتاق کمتر می ذاشتم بیرون چه برسه به اینکه پاشم برم مصاحبه کنم. همگی به هری خیره نگاه می کردند. هرماینی گفت: اما این چطور ممکنه؟ یعنی اون حرف ها رو تو نزدی؟ هری با عصبانیت گفت: آخه کدوم حرف ها؟ فرد از روی میز روزنامه ی پیام امروز را برداشت و به دست هری داد. هری تای روز نامه را باز کرد، تیتر بزرگی همراه با عکس هری در صفحه ی اول روزنامه خودنمایی می کرد. ادعای پسر برگزیده؛ وزارتخانه پر اشتباه عمل می کند. هری پاتر یا همان پسر برگزیده ادعا دارد که کارهای وزارتخانه غیر عادی و خارج از محدوده ی تعیین شده ی آن هاست. او حتی اعلام داشته که وزارتخانه برای حفظ موقعیت خود افراد بی گناه را به عنوان مرگ خوار دستگیر می کند. او استن شاین بک را نیز قربانی همین توطئه می داند که سال پیش دستگیر شد. پسر برگزیده اعلام کرد که اسکریم جیور در حالیکه سعی در درست کردن اشتباهات خود ندارد به او پیشنهاد همکاری با وزارتخانه را داده تا افکار عمومی را به سوی خود جلب کند. اما هری پاتر گفته است که تا اشتباهات وزارتخانه اصلاح نشود هیچ همکاری ای با اسکریم جیور نخواهد کرد. - آیا به راستی استن شاین بک پسر 22 ساله، کارکن سابق اتوبوس شوالیه یک مرگ خوار است؟ یا قربانی وزارتخانه؟ - آیا هری پاتر با وزارتخانه همکاری خواهد کرد؟ - به گفته ی هری پاتر اشتباهات وزارتخانه تا به کی ادامه خواهد داشت؟ - اسکریم جیور در چنین شرایطی چه تدبیری دارد؟ هری با نگرانی سر بلند کرد و گفت: اما … اما من هیچوقت همچین حرف هایی نزدم. شما چطور باور کردید؟ هرماینی با ترس و دودلی گفت: آخه… تو همیشه همینا رو می گفتی. وقتی این توی روزنامه ها چاپ شد ما هم تعجب کردیم که چطور جسارت به خرج دادی که این حرف ها رو به مطبوعات بزنی؟ نه تنها پیام امروز بلکه بعد از اون بیشتر روزنامه ها این خبر رو چاپ کردند. تقریبا حالا دیگه همه اینو می دونن. - آره من چنین نظری داشتم اما هیچ وقت اینا رو به مطبوعات نگفتم. اصلا توی این چند روزه من کسی رو ندیدم. رون گفت: اما نمی دونی که چه جنجالی به پا شد. اسکریم جیور داغ کرده بود. هر روز روزنامه نگارها می ریختن توی وزارتخونه و در مورد استن ازش سوال می کردن. حتی بابا رو هم سوال پیچ می کردن می خواستن بدونن تو کجایی و آیا این حرف ها حقیقت داره؟ اسکریم جیور داشت دیوونه می شد. بارناباس کاف سردبیر پیام امروز و حتی ریتا اسکیتر رو هم خواست. اما هیچکدومشون نمی دونستن که چه کسی اینا رو چاپ کرده. یه جور معما شده بود. فرد ادامه داد: از اون جالب تر اینه که شایع شده که تو قدرت خارق العاده ای داری که تونستی حرف ها تو توی روزنامه ها چاپ کنی. مردم واقعا به این عقیده اند که لقب پسر برگزیده واقعا مناسبته. - مزخرفه. هرماینی گفت: آره اما ما هم گیج شده بودیم. فرد گفت: پس یعنی کار کی می تونه باشه؟ جرج جواب داد: معلوم نیست و در همین حین به طرف رون رفت تا ازش خون بگیرد. رون با دستپاچگی به او نگاه کرد و سپس دستش را جلو برد. فرد ادامه داد: این مشکوک به نظر می رسه. - یکی خودشو جای هری زده. هری به جینی نگاه کرد که پس از مدتی حرف زده بود و چنین چیزی گفته بود. او به این موضوع فکر نکرده بود. احتمال داشت. اما چرا؟ جینی دستش را به طرف جرج گرفت تا او ازش خون بگیرد و سپس اتاق را ترک کرد. چشم های هری به در خیره مانده بود. سپس یکبار دیگر متن روزنامه را از نظر گذراند، و با عصبانیت آن را به گوشه ای انداخت. سپس رو به بقیه کرد و با بیقراری گفت: من کاملا گیج شدم آخه کی می تونه این کار رو کرده باشه؟ هرماینی با حالتی مشکوک و غیر عادی گفت: و از اون مهمتر کی این چیزا رو می دونست؟ و سپس چشمش تمام اعضای اتاق را بررسی کرد. فرد گفت: بس کن هرماینی یعنی می خوای بگی ماها این کارو کردیم؟ هرماینی که انگار با این حرف به خودش آمده بود با شرمندگی گفت: البته که نه اما خوب من می خواستم... می خواستم... جرج به طرف هرماینی رفت تا از او هم خون بگیرد و با حالتی که هیچ گونه شوخی ای در آن دیده نمی شد گفت: آره می دونیم ما هم همون چیزی رو می خواهیم که تو می خوای. اما نباید به هم بدبین بشیم. هرماینی سرخ سرخ شده بود یک لحظه هری او را با رون اشتباه گرفت او هرماینی را هیچ وقت این گونه ندیده بود. برای همین موضوع را عوض کرد و گفت: من که الان هیچ چیزی رو نمی تونم تجزیه و تحلیل کنم بهتر نیست بریم پیش بقیه؟ هرماینی از این که او چنین پیشنهادی داده بود بی اندازه خوشحال شد و نگاه تشکر آمیزی به هری کرد، رون نیز برخاست تا به آشپزخانه برود اما فرد و جرج کمی دیرتر از آن ها از اتاق خارج شدند آن ها می خواستند که خون ها را مرتب و در جای امنی بگذاردند تا بیل و فلور هم بیایند.
قبلی « هری پاتر و جدال مرگبار(فصل3) هری پاتر و ناپدید شدن جای زخم - فصل نهم » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
Hajian
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۸/۱ ۲۰:۵۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۸/۱ ۲۰:۵۴
عضویت از: ۱۳۸۵/۴/۲۰
از: پيش سمانه جون...!!!
پیام: 66
 باهاله....!
فصلايه بعدو زودتر بده.....
elenah
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۸/۱ ۱۵:۱۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۸/۱ ۱۵:۱۰
عضویت از: ۱۳۸۵/۴/۱۱
از: شجره نامه ی خاندان بلک
پیام: 141
 توجه! نقد کنید
با سلام. از همه ی دوستانی که داستان رو دنبال می کنن خواهش می کنم که اگه نقد و بررسی ای دارن بهم بگن. اگه هم می تونن ادامشو حدس بزنن(مثلا یکی دو فصل بعدیش رو) چون می خوام ببینم داستانم چقدر ابتکاری و یا چقدر کلیشه ایه. مرسی
ملیندا
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۸/۱ ۱۵:۰۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۸/۱ ۱۵:۰۷
عضویت از: ۱۳۸۵/۷/۱۵
از: Canada
پیام: 137
 Re: ایول!
به معنای واقعی کلمه عالی بود
دستت درد نکنه سعی کن فصل های بعدیت رو هم زود تو سایت قرار بدی چون اگه دیر بشه معلوم نیست چی بشه ها...
325281
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۸/۱ ۱۴:۵۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۸/۱ ۱۴:۵۸
عضویت از: ۱۳۸۵/۳/۲۶
از: اتاق آبی
پیام: 189
 جدال مرگ بار 4
حتما خودتم متوجه شدی چه قدر اشتهای مخاطبات برای خوندن فصل های بعدی زیاده(اگه این طور باشه!) فصل بعدی رو زودتر بنویس و بفرست.قلمت در زمینه ی داستان نویسی پر رنگه! به این جوهرا توجه کن.می تونی خوب ازشون استفاده کنی.پرورششون بده!
JOONIUR
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۷/۳۰ ۲۰:۰۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۷/۳۰ ۲۰:۰۳
عضویت از: ۱۳۸۵/۷/۱۴
از: خونه ی آقا شجاع !!!!!!!!!!!!
پیام: 36
 Re: خيلی خوب مينويسی
زيبا.تووپ.با حال.زودتر فصل بعدي را بفرست


ilia.hermione
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۷/۳۰ ۱۵:۲۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۷/۳۰ ۱۵:۲۷
عضویت از: ۱۳۸۵/۷/۱۱
از: هرجا که حال کنیم. که فعلا هیچ جا حال نمیکنیم.
پیام: 219
 بماند
نایس بود عزیزم.
موفق باشی.
negin.sdh
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۷/۲۹ ۱۶:۴۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۷/۲۹ ۱۶:۴۱
گریفیندور
عضویت از: ۱۳۸۵/۳/۲۵
از: عمارت پوگین
پیام: 467
 عالی بود
این فصلتم عالی بود.. منتظر فصل بعدی هستم. بازهخم ممنون
samatnt
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۷/۲۹ ۱۴:۵۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۷/۲۹ ۱۴:۵۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۱
از: از جهندم سياه همسادتونم نمي شناسي؟؟؟؟؟؟
پیام: 998
 عنوان
هومك بد نبود مرسي
keira
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۷/۲۹ ۱۱:۵۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۷/۲۹ ۱۱:۵۲
عضویت از: ۱۳۸۵/۶/۵
از: تالار هافلپاف
پیام: 457
 خيلی خوب مينويسی
همه چيز داستانت عاليه زودتر بقيه ش رو هم بنويس،متشکريم
pendar mohajeri
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۷/۲۹ ۹:۰۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۷/۲۹ ۹:۰۶
عضویت از: ۱۳۸۵/۶/۱۴
از: دارقوز آباد !
پیام: 916
 خيلي عالي بود
خيلي عالي بود ! بسيار خوبه ، ادامه بده ، منتظر بقيش هستم ، من اوليم !!!!!

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.