هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی

کتاب 8 هری پاتر



درابتدا می خواهم بگویم که این داستان برگرفته ازتخیلات من است و نظر هرکس ی به خود فرد تعلق دارد شاید که شما ( خوانندگان) تصور شما بعد از سال هفتم هری پاتر این چنین نباشد در هر صورت امیدوارم که داستان جالبی باشد
---------------------------------------------------------------------------------
فصل اول مقدمه
پس از کشته شدن ولدرمورت دوباره روشنایی به روی جادوگران پدیدار می شود جادوگران به هری پیشنهادوزارت را میدهند ولی او بخاطر اینکه جوانی هجده ساله است این را نمیپذیرد . رون که از سال ششم به هرمایونی ابراز علاقه کرده بود پس از فارغ التحصیل شدن بااو ازدواج میکند. جینی که آرزویش داشتن هری پاتر بوده متأسفانه به او نمیرسد و با نویل ازدواج میکند پرفسور اسنیپ با آشکار شدن وفاداریش به هری پاتر به همراه پروفسور مگ گونگال مدرسه هاگوارتز را دوباره راه انداری میکنند که اسنیپ مدیر مدرسه میشود . چو که تک سوار عشق هری بودبا ویکتورکرام ازدواج میکند و هری برای مدتی از این خبر افسرده میشود. ویکتور مدیر مدرسه دورمشترانگ میشود و آن را با چوچانگ اداره میکند. هگرید با مادام ماکسیم ازدواج کرده و در مدرسه بوباتون کلاس حیوانات جادویی را برعهده دارد بیل که تدریسش را به فلور دلاکور به پایان رسانده در این راه به او ابراز علاقه میکند و با او ازدواج کرده و راهی مصر میشوند. پرسی به دست ویکتورکرام کشته شد.ویکتور به دلیل اینکه پرسی جزء مرگخواران شده اورا کشته بود آقا و خانم ویزلی از این موضوع بسیار ناراحت بودند. خانواده دروسلی که خاله و شوهر خاله هری هستند اورا ار خانه بیرون میکنند و به او میگویند که تو بزرگ شده ای و خودت باید گلیم خودت را از آب بیرون بکشی. حالا دیگر هری واقعاً تنها ماده. او به مدرسه بازمیگردد و تمام ماجرا را برای پروفسور اسنیپ بازگو میکند و میگوید که دروسلی ها او را از خانه بیرون انداخته اند پروفسور اسنیپ به او پیشنهاد تدریس جادوی سیاه را میکند ولی هری میگوید : پروفسور من میخواهم به دور دنیا سفر کنم و از همه مدارس جادوگری دنیا دیدن کنم و وردهای جدید آنان را بیاموزم . اسنیپ میپذیرد فقط به این شرط که در هرکشوری وارد شود برای او از اوضاع آن مدرسه بنویسد و با جغد ( هدویگ) برای ائ ارسال کند. هری به خانه دوستان قدیمی خود میرود و از رون و هرمایونی میخواهد که با او همراه شوند ولی رون به او میگوید کههری خودت میدونی ما کارگاه وزارت هستیم و نمیتویم بیایم . هری با انها وداع میکند و عازم سفر میشود . او از شهری به شهر دیگر و از کشوری به کشور دیگر حرکت میکند به دنبال مدارس جادوگری میگردد هری در این سفر به ایران میرسد . هری در تهران با چند جوان هم سن وسال خودش برخورد میکند و می فهمد که همه آنها جادوگر هستند ( هری از آنجا میفهمد که آنها جادوگر می باشند که چون قبل از آنکه خودش را معرفی کند او را میشناسند) پس از آنها میپرسد که مدرسه جادوگری شما شما کجاست و نام آن چیست؟ انان به او جواب میدهند که مدرسه ما در جنوب در استان خوزستان و شهری به نام امیدیه واقع است و نام مدرسه وریتاسروم ( مدرسه حقیقت) است. هری به سمت خوزستان میآید و در خوزستان اتفاقاتی می افتد که باعث پای بند شدن هری میشود که در فصول آینده آن را بازگو میکنیم.
--------------------------------------------------------------------------------------
امیدوارم که همه نظر خود را بدهند.
از اینکه خیلی کم بود ببخشید ولی در فصل های آیند جبران می کنم.
قبلی « عشق نافرجام - فصل دوم داستان هاي هري پاتري - قسمت چهارم » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
رامینا
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۹ ۱۶:۳۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۹ ۱۶:۳۷
عضویت از: ۱۳۸۵/۴/۱۱
از: خودمم نمیدونم !بیام به شماها بگم؟؟!!
پیام: 19
 !!!!!!!!!!
بدک نبود ولی فکر کنم اگه ادامش بدی خیلی بهتر میشه.
ویکتور12کرام
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۳ ۱۶:۱۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۳ ۱۶:۱۴
عضویت از: ۱۳۸۵/۸/۲۳
از: مدرسه دورمشترانگ (بلغارستان)
پیام: 509
 ممنونم
از همه کسایی که نظر دادند منونم ولی من به این دلیل این داستان رو نوشته ام که برگرفته از تخیلات من هست و اینکه در ابتدا گفتم این برگرفته از من است وهر کسی یک نظری داره همینطور نئودورنات عزیز گفت که در ایران خیلی ها هستند که مخالف جادوگری میباشند پس من این داستان رو تا آخر ادامه میدهم برای کسانی که دوست دارند این را بخوانند در ضمن من خوشحالم که نظراتون رو کاملاً صادقانه گفتید ممنون و متشکر
ehsan_dalir
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۳ ۱۳:۵۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۳ ۱۳:۵۱
عضویت از: ۱۳۸۵/۲/۱
از: هاگوارتز
پیام: 378
 مزخرف
اول خواستم بس که این مقاله بی محتوی بود نظر ندهم.ولی واقعا اصلا محتوی نداشت و من از فرط عصبانیت نظر دادم چون خواهش میکنم ادامه نده چون با این کارت سبب تضییع هری میشی و بس.
phoenix666
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۱ ۱۷:۵۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۱ ۱۷:۵۳
عضویت از: ۱۳۸۳/۱۰/۱۹
از: otag khabe dambeldor
پیام: 59
 !!!!!
bebinid man mamoolan kam nazar midam vali vagti in magala ro didam az tahe del migam ke mozakhrafe

barat arezooye salamati daram
role
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۱ ۱۱:۰۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۱ ۱۱:۰۳
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۲۴
از:
پیام: 486
 هوم
عجب متن توهم اوري بود!
manoocena
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۱ ۷:۳۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۱ ۷:۳۷
عضویت از: ۱۳۸۵/۹/۲۲
از: Izengard
پیام: 86
 haaaaaaaaaaaaaaa
only I can tell GOD bless you

nona
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۰ ۲۰:۱۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۰ ۲۰:۱۵
عضویت از: ۱۳۸۵/۹/۹
از: قلعه ي سياه
پیام: 42
 nazar
kheili maskhreh boddddddddddddddddd az in badtar nemishod


فاطمه خانوم
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۰ ۱۸:۳۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۰ ۱۸:۳۶
عضویت از: ۱۳۸۵/۷/۲۵
از: ناکجا اباد
پیام: 173
 افرین!!!
ایول ولی کاش هرماینی و ویکتور با هم ازدواج می کردند!!!!
negin.sdh
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۰ ۰:۵۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۰ ۰:۵۵
گریفیندور
عضویت از: ۱۳۸۵/۳/۲۵
از: عمارت پوگین
پیام: 467
 هوم !!!!!!
هری پاترو ایران چه جالب!!!!!
مرسی از زحمتی که کشیدی ...باید فصل های بعدی رو دید
2007
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۰ ۰:۴۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۱۰ ۰:۴۱
عضویت از: ۱۳۸۵/۷/۱۰
از: كنار بر بچ مرگ خوار
پیام: 789
 چه جلب
یعنی هری پاتر ایران میاد
باید جالب باشه
اما باید بدونی تو ایران مخالف جادو زیاده

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.