هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: مصاحبه با اعضا

مصاحبه با چو چانگ


این مصاحبه با یکی از بهترین و قدیمی ترین اعضای سایت صورت گرفته است.


مصاحبه با چو چانگ:


آنا : با هری پاتر شروع کردی یا جادوگران؟
چو : هري پاتر!
آنا : هری چطوری تو زندگیت سر در آورد؟
چو : از اونجايي که خيلي کتاب مي خوندم ، دوم دبستان که بودم ، بابام با هري پاتر و تالار اسرار اومد خونه... شروع کردم خوندن و...فوقع ما وقع!

آنا : یکی یکی شروع کردی کتاب ها رو خوندن؟
چو : اول تالار اسرار و بعد سنگ جادو، بقيه هم به ترتيب...

آنا : پدرتون هم این کتاب رو دوست داشت؟
چو : هوم نمي دونم يعني فکر نکنم ، احتمالا ديده روش چوب جارو هست ،  فکر کرده من دوست دارم.

آنا : چی توش بود که بش علاقه مند شدی؟
چو : من اونوقتها هرچي داستان پريان گيرم ميفتاد مي خوندم ، خوب اينم مثل اونا بود ، فقط درويش و شاهزاده نداشت ، ولي خوب جادو بود و يه دنياي ديگه... که هميشه خيلي دوست داشتم توي دنياي ديگه اي ، غير از دنيايي که توش هستم باشم! از همون وقتي که خوندن ياد گرفتم... تا الان!

آنا : رو چطوری پیدا کردی؟
چو : هوم...يه گروه بود تو ياهو ، professional_hp توش عضو بودم ولي بدون فعاليت . يه روز يه ميل اومد که ، اولين سايت هري پاتري جادوگران دات کام باز شده ، رفتم توش... به معناي واقعي واژه هيچي نداشت! تازه هي قطع و وصل مي شد . بي خيال شدم ... يه مدت بعد وقتي داشتم ايميل هاي سابقم رو نگاه مي کردم ، دوباره ديدمش ، و رفتم...که اينبار کلي چيز داشت!

آنا : خب؟
چو : هيچي ديگه... بعدش با شناسه چو چانگ انگليسي عضو شدم . همين!

آنا : رفتی گریف؟
چو : آره... هم گريف هم ريون! دوتاشم بودم . ولي ريون هيچي نداشت . فقط فلور و راجر.

آنا : چرا رفتی گریف ؟ بعدش رفتی راون؟
چو : نه... نه...اون وقتا مي شد تو دوتا گروه با هم عضو شد .من به حساب چو چانگ تو ريون بودم ، و به علاقه خودم تو گريف . يادمه درخواستم اين بود: منو بذار تو ريون که واسه گريف امتياز بيارم!

آنا : اولین تالاری که رفتی کجا بود؟
چو : يادم نيست! فقط مي دونم مدت زمان اولين نگاهم به گريف ،  بيشتر از ريون بوده!

آنا : پس گریف رو بیشتر دوست داری؟
چو : آها... آره... خب....دوست داشتم . الان به هيچ گروهي علاقه وافر ندارم! گريف مثل قبل نيست . خيلي فرق کرده ... و از ظاهر جديدش خوشم نمياد .

آنا : چه فرقی کرده؟ مگه ظاهر جدیدش چطوریه؟
چو : لوس شده! خيلي...! اونوقت ها ما يه مک گونگال داشتيم ، عمرا مي ذاشت پست ارزشي بخوره . يه تيم کوييديچ داشتیم... با یه کاپيتان تک!

آنا : چی باعث لوس شدگیش شده؟ اعضا یا پستا؟
چو : احتمالا پستا . همه انصافا فکر و ذکرشون جنگ با سياها بود . الان محفل جاي گريف اون موقع رو گرفته . قلعه روشنايي و دبليو تي ريشه اش از گريف سابقه .

آنا : چرا پست بچه ها این قدر افت کرده؟ ناظرا کم کاری می کنن؟
چو : فکر نمي کنم . پستا فرق کردن . الان پستاي اون موقع رو بخونين به نظرتون چرت و پرت مياد ، در حالي که به نسبت دوران خودشون خوب بودن .

آنا : فکر می کنی چرا فرق کردن؟
چو : همونطور که هرنسل با نسل بعديش فرق داره ، جادوگران هم نسلهاي مختلفي واردش می شن! و هر نسل با قبلي فرق داره .

آنا : به نظرت نسل جدید لوسه؟
چو : نه…همچين عقيده اي ندارم!

آنا : پس چرا از نظرت پستاش لوسه؟
چو : ببين...اون موقع... همه راحت مي نوشتن! نوشتن يه ربع هم طول نمي کشيد ، و همه لذت مي بردن . در حالي که من شخصا الان نزديک يه ساعت زمان ، براي پست زدن احتياج دارم . الان همه مي خوان پست قشنگ بزنن ، به چيزي که به خاطرش اومدن جادوگران فکر نمي کنن . خودمم تو اين دسته هستم!

آنا : خب پس فکر نمی کنی سطح پست ها خیلی رفته بالا؟ سایت پیشرفت چشم گیری نداشته؟
چو : از نظر سطح پست که آره! خيلي... تقريبا همه وقت مي ذارن رو پستاشون! و نتيجه هم خوب درمياد . پس چرا تالار دیگه مثل قبل نیست؟ اول فکر مي کنم چون فردي مثل اون مک گونگال قديم ، تو تاريخ سايت پيدا نشده که اونجور ، نظم برقرار کنه! بعد اين که فعاليت هاي جنگ منتقل شده به محفل! و واسه خود تالار چيزي نمونده . و راستي...  خوب نمي شه گفت ، يه دليل هم اينه که ، هرکي از راه مي رسه مي ره گریف . معلومه که نتيجه هم چي مي شه! چون طرف خودشو تو گريف بار مياره ، و خوب اين خوبه،  ولي اون پستاي تمرينيشه که سطح تالار رو ، تا حدی مياره پايين . نمي گم بده ولی...! يه چيزي هم يکي مي گفت ، من خودم نمي دونم البته ، مي گفت : "دو سه نفر تالارو مي گيرن تصرف مي کنن ، به بقيه فرصت نمي دن !"

آنا : فکر می کنی چقدر این حرف درسته ، با توجه به این که از بچه های قدیمی هستی ، و خیلی چیز ها رو دیدی؟
چو : چه سوال سختي!

آنا : بگو... راحت باش... این مصاحبه ها حمایت می شه... البته امیدوارم! 
چو : اوکي! اون گروهي که ميان تو تالار پرورش پيدا مي کنن ،  دلشون نمي خواد تالاري که واسش زحمت کشيدن ، خراب بشه! در نتيجه... ميان جلوي ملت تازه وارد رو مي گيرن ، نظارت استکباري مي شه ، و فکر نمي کنن گويا خودشون هم زماني از اين پستا زدن!

آنا : نمونه اش رو می گی تو کدوم تالار؟
چو : گريف !

آنا : اسم چند نفر از بچه های قدیمیش رو هم می گی که ، این طوری تالار رو در اختیار دارن؟
چو : اين يکي رو بيخيال شو!

آنا : بی خیال می شم گرچه مشخصه! پس شما از جمله کسانی هستید که ، به اعضای تازه وارد خیلی اهمیت می دید؟
چو : راستشو بگم!؟

آنا : راست راست...
چو : من اگه پستي از يه تازه وارد ببينم نمي خونم! بعد که اون عضو مشهور شد ، تازه مي خونم ببينم ملت چي مي گفتن… ولي اگه ازم کمک بخوان ، کمک مي کنم .

آنا : خب...راستشو بگم!؟ همه همین طورن! 
چو : توي جادوگران!

آنا : ریون بهتره یا گریف؟
چو : الان؟
آنا : هم الان هم اون موقع ها !
چو : اون وقتها گريف ، الان ريون!

آنا : تو ریون چی هست که همه اعضاش دلستشن؟
چو : تو ريون...معمولا تازه واردي نمياد! همه با هم صميمين .

آنا : چرا نمی یاد؟ چون تو کتاب خیلی تعریف نشده؟
چو : شايد! ولي معمولا گريف و اسلي بيشتر طرفدار دارن .

آنا : خب فکر می کنی چون اعضای تازه وارد اونجا نمی یان ، تالار بیشتر پیشرفت داره؟
چو : نه چون همه بلدن چطوري از همديگه ، تو رولهاشون استفاده کنن !وقتي يه نفر جديد مياد... آدم نمي دونه چي در موردش بنويسه ، ولي از کسي که می شناسيش چرا!

آنا : خب آدم می تونه حذفش کنه! به همین سادگی !*
چو : مگه آدم تا چه اندازه مي تونه حذف کنه . کل اعضاي یه تالار رو که نمی تونی . همه پستا که نمي تونن دو سه تا شخصيت داشته باشن .

آنا : نه در مورد ریون فرق داره... چون عموما آدمای جدید کمتر میان!
چو : خوب ديگه... خوبیش به همینه... زياد لازم نيست کسي رو حذف کني ، و در انتخاب شخصيت هاي پستت آزادي .

آنا : اولین پیام شخصیت رو که باز کردی از طرف کی بود؟
چو : هوم...احتمالا از طرف باک بیک !
آنا : مافلدا نبود؟
چو : نه بابا اون وقتا مافلدا نداشتیم...

آنا : خب چه حسی رو تجربه کردی وقتی بازش کردی؟
چو : حس این که یکی تو رو آدم حسابت کرده! يه تاپيک کودتا بود... برای انتخاب وزير جديد ، من همين جوري عين چي رفتم وسط ، طرفداري از آرتور ويزلي . باک بیک هم پی ام داده بود که ، اگه طرفدارشي جمعه بيا راي بده ... خيلي حال کرده بودم!

آنا : رفتی رای دادی؟
چو : فکر کنم! نه...نه... وقتي رفتم ... ديدم يه مديري پست زده ، که مدیران تصمیم گرفتن وزير همون کينگزلي بمونه ، نتیجه این شد که ضايع شدم برگشتم!

آنا : چرا چو چانگ رو انتخاب کردی؟
چو : هوووم... من يه وبلاگ داشتم ، اونجا اسمم ، harry-cho بود!  با اون يکي هري-چو اشتباه نشه ! بعد سر این اولين شناسه اي که به ذهنم رسيد چو بود .

آنا : رفتی و نقشش رو گرفتی؟
چو : هم آره هم نه! يه چوي ديگه توي رول بود ، ولي من عین خیالم نبود! همین جوری می رفتم پست مي زدم کل کل مي کردم .

آنا : کسی گیر نداد؟
چو : نه... بعدش...
آنا : بعد اون رفت؟
چو : آره...اون چو شد مادام رزمرتا . من شدم چو. بدون اينکه پست معرفي شخصيت زده باشم !

آنا : ازش راضی هستی؟ دوسش داری؟
چو : آره...

آنا : از چو چانگ تو کتابا چه برداشتی داری؟ اون چه جوریه؟
چو : اون خيلي لوسه! اه اه اه (!)

آنا : دیگه چی؟
چو : من از دخترايي که واسه هر چيز و ناچيزي گريه مي کنن ،  خوشم نمی یاد!  ولي کوييديچ رو خيلي دوست دارم . و از معني اسم چو هم خوشم مياد... پروانه آزاد!

آنا : فکر می کنی شخصیتش چقدر به تو نزدیکه؟ شاید هم فرسنگ ها فاصله داره!
چو : همون دومی! کوچکترين شباهتي بين خودم و اون نمي بينم . مگر عضو الف دال بودنش . که به نظرم من هم بودم جاش شايد مي شدم .

آنا : خب...تو چجوری هستی؟
چو : من...اول اين که زود بهم برمي خوره . بعدش از هیجان و ماجرا و اينا خيلي خوشم مياد .

آنا : خب...پس یه کم مثله اونی!
چو : شايد...
آنا : 
چو : اگه ازم نقد کنن... در وهله اول ، شايد ناراحت بشم ! ولي بعدا ناراحتيم برطرف مي شه .

آنا : خب بهترین جای سایت از نظر تو؟
چو : انجمن ها ! غير رول : جادو و جادوگري... رول : محفل ققنوس

آنا : کدوم تاپیک؟ تو سایت؟ تو تالار ریون؟  تو تالار گریف؟
چو : تو تالار ريون : عقاب ریون کلاو (هورکراکس چهارم) .  تو تالار گريف : اون وقتها قلعه روشنايي اونجا بود ولي الان تومحفله ... اونو دوست داشتم . تو سايت هم : من چيستم؟ من کيستم؟

آنا : اولین پستی که تو ایفای نقش زدی.... پست داستانی منظورمه کدوم تاپیک بود؟
چو : فکر کنم بستني فروشي فلوريان فورتسکيو.

آنا : تاریخ اون موقع کی بود؟ دقیقا؟
چو : تاریخ چي؟
آنا : بستنی فروشی ! یا تاریخ عضویتت تو سایت؟
چو : اولین پست داستاني که زدم تو بستني فروشي بود . تاريخ عضويتم تو سایت :  15/4/83

آنا : با اولین نفری که تو سایت آشنا شدی ، و دستت رو گرفت کی بود؟
چو : باک بیک و مرلین ! اولين کسي که تو سايت باهاش آشنا شدم . ولي کسي نبود که خيلي کمکم کنه . بيشتر خودم ياد گرفتم !

آنا : ناراحت نمی شدی از این که کسی نیست؟
چو : نه ...هوم...خيلي کوچيک بودم . کسي منو نمي شناخت .  و زياد هم چت و اینا نمی کردم!

آنا : چجوری خودت یاد گرفتی؟ یا حس کردی نوشته هات بهتر شده؟ چه کاری کردی که تو گذشت زمان ،  درجه پستات ازنظر کیفی بالا رفت؟
چو : هووم...نمي دونم ... اولا که من فقط کل کل مي کردم .  پست داستاني نمي زدم . بعد يواش يواش شروع کردم ، مال بقيه رو که مي خوندم ، کرام و هري و اینا ... بعدش سرژ و آنيتا و... وقتي تشويق می شدم .  مي فهميدم پيشرفت کردم .

آنا : چجوری تشویق می شدی؟
چو : وقتی کسی ازم مي خواست جايي پست بزنم... يا منو تو پستاشون مياوردن .

آنا : بریم سراغ وزارت... سایت تا حالا چند تا وزیر داشته؟
چو : 5 تا
آنا : چندمی بودی؟
چو : سومي!

آنا : وزیر ها رو یکی یکی از اول بگو؟
چو : کينگزلي – گيلدي – من – دراکو - ققنوس

آنا : کدومشون به نظرت بهترین بود؟
چو : دراکو!
آنا : چرا؟
چو : بهتر از بقيه کار کرد. درسته که بعضي کارهاش ناتموم موند ، ولي بهتر بود.

آنا : منظورت اینه که همه چی رو فعال کرد؟
چو : همه چي رو نه...ولي خيلي چيزا رو.

آنا : پس چرا بعضی ها معتقدن کینگزلی؟
چو : هووم...من زياد دوران کينگزلي نبودم . يعني اون موقع زياد تو جريان رول نبودم .

آنا : دوران وزارت خودت ... چه مدت بود؟
چو : يه ماه ! 
آنا : چرا این قدر کم؟ استعفا دادی؟
چو : اوهوم... مشکلاتي برام پيش اومد ، دیدم نمی تونم!

آنا : از همون مشکلاتی که برای ققنوس پیش اومد؟
چو : نه...
آنا : حس وزیر بودن رو برامون بگو!
چو : حس وزير بودن... حس اهميتي تو سرنوشت سايت داشتن . اين که بتوني سعي کني که کاري رو که فکر مي کني خوبه انجام بدی. نظر خودت باشه . و حس داشتن يه مسئوليت خيلي بزرگ .

آنا : یکی که وزیر می شه چقدر قدرت پیدا می کنه؟
چو : والا من که خيري ندیدم . من نه ناظر وزارت شدم ، نه مثل گيلدي مدیر.  و نه هيچي... فقط کلاه وزارت رو دیدم !

آنا : یه کمی گله مندی نه؟
چو : نه خب... اون وقت ها تازه راه افتاده بود. سومین باری بود که وزير انتخاب مي شد . تازه...منو حذب وزير کرد، نه با رای گیری!

آنا : تاریخش رو یادته؟
چو : 31شهريور وزير شدم .
آنا : 83؟
چو : نه 84

آنا : یه وزیر به نظرت چقدر باید صبور باشه؟
چو : خیلی... خيلي خيلي زياد... باید با هر جور آدمي طرف باشي ! البته برای من دعوا پیش نیومد، ولی در مورد بقیه...(!) آدم باید خیلی صبور باشه که... بتونه همه شکایات رو بشنوه ، شاید بعضی وقتا بی عدالتی ها رو... همچین صبری رو من غیر مدیرا تو هیچکسی ندیدم!

آنا : به نظرت ققنوس صبور نبود؟
چو : تا حدي... ولي خيلي زود جا زد! اونقدر به کار خودش اطمينان نداشت که ازش دفاع کنه .

آنا : تو جاش بودی جا نمی زدی؟
چو : نمی دونم ...شايد مي زدم . ولي نه اونقدر زود!

آنا : یه وزیر چقدر توی رول و فعال کردنش مهمه؟
چو : اگه وزير فقط بياد پستهاي قشنگ بزنه که ، ملت ترغيب بشن به پست زدن ، خيلي زود تاثير داره . ولي نه اگه فقط اسم وزير روش باشه!

آنا : سوژه های خوب بده؟
چو : خيلي کم! فقط يه سوژه کوتاه مدت... آره ...اگه بده خیلی موثره!
 
آنا : مدیرا تصمیم گرفتن که فعلا سایت به وزیر نیاز نداره نظرتو چیه؟ به یکی قول داده بودم حتما این سوال رو بپرسم !!! 
چو : به وزيري که کاري که وزيرهاي قبلي کردن رو بکنه ، نه نياز نداره! ولي به يکي نياز داره ، که هي سوژه بده . همين جوري سوژه از سر و روش بباره! و تازه واردها رو تعليم بده .

آنا : کسی رو تو سایت با این ویژگی ها می شناسی؟
چو : هووم...اگه سرش شلوغ نبود ، کرام/ولدمورت/بارون خونين خيلي مناسبه! و کريچر هم براي تعليم دادن تازه واردها!
آنا : اوه...قولی چیزی داده؟ ما هم هستیم!  :bat:

آنا : می خوام بحث وزارت رو جمع کنم... اگه چیز دیگه ایی به ذهنت می رسه بگو! یا سوالی که فکر می کنی من جا انداختم!
چو : هوم نه!  چيزي تو ذهنم نيست ، مگر اینکه ،  به حذب بگم يه خورده خيلي زيادي شلوغ مي کنن!  آدم بعضي وقتها مي خواد بگيره خفشون کنه!
آنا : حالا به حذب هم می رسیم! آسیاب به نوبت …

ادامه در صفحه 2

صفحات:
(1) 2 »
قبلی « هالووين چيست؟ داستان های هری پاتری - فصل آخر » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
khereft2007
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۲۹ ۷:۲۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۲۹ ۷:۲۷
عضویت از: ۱۳۸۵/۸/۱۷
از: تو دفتر ِ مدیر ِ مدرسه!!
پیام: 544
 ایول
ایول چو ....
نمیدونستم اینقدر بی رحمی که پست تازه واردا رو نمیخونی !
خیلی حال کردم با این مصاحبه .
خسته نباشید .
aliedrisi
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۴ ۵:۱۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۴ ۵:۱۰
عضویت از: ۱۳۸۵/۱۰/۱۵
از: از کنار هرمایون جونم
پیام: 468
 Re: مصاحبه با چو چانگ!(پارتیش کلفته که باهاش مصاحبه کردند وگرنه یکی هم بیاد با من مصاحبه کنه)
من فقط یه بیت شعر به نظرم رسید حالا ربط داشتن یا نداشتنش با شما:
درد عشقی کشیده ام که مپرس زجر حجری کشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار آنچنان دلبری برگزیدم که مپرس
پارتیش کلفته که باهاش مصاحبه کردند وگرنه یکی هم بیاد با من مصاحبه کنه
ارش
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۳ ۱۹:۴۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۳ ۱۹:۴۳
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۱۸
از: تو میپرسند !!
پیام: 3737
 Re: مصاحبه با چو چانگ!
سلام

دستت درد نکنه عالی بود !

ببین بیچاره چو رو چقدر زجر دادی که دو صفحه شده مقالت !!!
pendar mohajeri
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۳ ۲:۴۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۳ ۲:۴۷
عضویت از: ۱۳۸۵/۶/۱۴
از: دارقوز آباد !
پیام: 916
 Re: مصاحبه با چو چانگ!
از چو و سامانتا بابات اين مصاحبه ي قشنگ مي تشكريم !
333444
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۳ ۰:۲۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۳ ۰:۲۸
عضویت از: ۱۳۸۵/۹/۲۴
از: دریای محبت
پیام: 134
 Re: مصاحبه با چو چانگ!
خیلی جالب بود.مرسی سرافینا. از طریق پیام شخصی مصاحبه می کنی یا چت؟ مصاحبه ی بعدی با کیه؟
negin.sdh
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۲ ۲۲:۰۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۲ ۲۲:۰۹
گریفیندور
عضویت از: ۱۳۸۵/۳/۲۵
از: عمارت پوگین
پیام: 467
 Re: مصاحبه با چو چانگ!
عالی بود
مرسی از تلاشی که کردی
منتظر بعدی هستم
zohreh_perave
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۲ ۲۰:۳۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۲ ۲۰:۳۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۱۸
از: لندن
پیام: 90
 Re: مصاحبه با چو چانگ!
درسته کار جالبی یه ....
ببینم فقط با مدیرا مصاحبه می شه؟؟
می شه بگین چه طوری مصاحبه رو انجام می دین کنجکاو شدم
ممنون
Hajian
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۲ ۱۸:۵۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۲ ۱۸:۵۳
عضویت از: ۱۳۸۵/۴/۲۰
از: پيش سمانه جون...!!!
پیام: 66
 Re: مصاحبه با چو چانگ!
دستت درد نکنه ...... خیلی کار خوبو جالبیه

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.