هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: مصاحبه با اعضا

مصاحبه با سدریک دیگوری


این مصاحبه با یکی از اعضای قدیمی سایت انجام گرفته است.

مصاحبه با سدريک ديگوری


آنا : براي شروع هري پاتر چطور وارد زندگيت شد؟
سدريک : خب وقتي فيلم اول و دومش رو ديدم ، خيلي برام جذاب دراومد ،  اما وقتي فيلم سوم رو ديدم خيلي ازش خوشم اومد ، و رفتم کتاب سومش رو خريدم ، بعد از اون شد که هري پاتر رو شناختم ، و وارد دنياي جادوئيش شدم.

آنا : سايت رو از کجا کشف کردي؟
سدريک : از مجله دنيايي تصوير ، يه شب داشتم از کنار يه دکه روزنامه فروشي رد مي شدم ، که ديدم يه مجله اي عکس هري پاتر رو ، با يه اندازه بزرگ زده ،  به همين خاطر کنجکاو شدم و رفتم خريدم !

آنا : و بعدش ؟
سدريک : وقتي رفتم خودنه افتادم به خوندنش ، که در يه صفحه اش يه عکسي از سايت جادوگران ديدم ، وقتي خوندم خيلي خوشحال شدم ، و فردا که رفتم کافي نت اولين سايتي رو که وارد کردم ، جادوگران بود. البته يه يک ماهي کشيد تا عضوش شدم .

آنا : خب چند تا شناسه تا حالا داشتي؟ اولين بار با کدوم شناسه عضو ايفاي نقش سايت شدي؟
سدريک : تا حالا اگه اينم حساب کنيم 4 شناسه داشتم . که اولي آلبوس دامبلدوربود . البته با تماسي که با مديرا گرفتم ، و با مخ زني تونستم راضيشون کنم که ، اين شناسه رو به من بدن.

آنا : نقش مهمي بوده! چرا آلبوس دامبلدور؟
سدريک : خب…  چون وقتي عضو شدم ، ديدم شخصيت دامبلدور تو سايت نيست ، ديدم بهتره من اين شناسه رو بردارم ، و رفتم برداشتم .

آنا : رفتي گريف؟
سدريک : آره ... اما اصلا تو ايفاي نقش فعاليت نکردم ، چون اصلا اطلاعي از ايفاي نقش نداشتم .

آنا : پس با نقش آلبوس دامبلدور زياد فعال نبودي؟
سدريک : درانجمنهاي غير رولي بودم ، و تو بيشتر بحثها شرکت مي کردم. حتي يه بار تاپيکي به نام ميتينگ براي شهرستاني ها زدم ، که فکر کنم بعضي از دوستان يادشون باشه ، و تو اونجا کسايي که در شهرهاي ، به غيراز پايتخت مي اومدن ثبت نام مي کردن ... 

سدريک : خيلي خوب پيش بردم و کم مونده بود که ،  اولين ميتينگ تو اصفهان برگزار کنيم که نشد . يکيش اين بود که زاخي زد تاپيک رو بست ، دومي هم اون کسايي که مي خواستن تو ميتينگ شرکت کنن ، خسيس بازي در مياوردن و پول نمي دادن ، که آخر هم جمعش کرديم رفت ! البته وقتي با زاخي حرف زدم تونستم راضيش کنم که ، اجازه بده باز اداره اش کنم اما ديگه کمي دير شده بود ، به همين خاطر گذاشتيم براي تابستون سال آينده!

آنا : چه خوب ... اما چي شد تابستون کردي يا نه؟
سدريک : نچ برگزار نکردم !

آنا : چرا؟!!!
سدريک : خب بهتر نديدم خودمو به زحمت بيندازم ، چون تو اولين دوره اعصاب برام نمونده بود.  اين دفعه اجراش مي کردم تا مرز جنون پيش مي رفتم . اما شايد سال آينده برگزار بکنم .

آنا : چه مدت با اين شناسه بودي؟
سدريک : فکر کنم 4 تا 5 ماه !

آنا : روز اول که اومدي سايت ، اولين پيام شخصيت از طرف مافلدا، چه حسي داشت؟
سدريک : 'اول جوگير شدم گفتم نرسيده پيام زدن بهم ، نگو اين رو براي تازه واردين مي فرستادن ، بعدش يادم نبود که اين قسمت ارسال پيام از سايت رو ، غير فعالش کنم ! پدرم رو درآورد ، به پيام شخصيم ، انقدر پيام فرستاد ديگه پر شده بود ، هر تاپيکي که به روز مي شد ، يه پيامش تو صندوقم بود!

آنا : بعد ديگه راه افتادي!!
سدريک : آره تو انجمنهاي غير رولي . حتي يادم هست ، بحثي به ميون اومد ، که شخصيت منو بدن به حاجي خودمون ،  چون بايد اين شخصيت بسيار مهم تو ايفاي نقش فعال مي بود ، که اون موقع شناسه اش ، دارک لرد بود اشتباه نکنم ، خيلي هم فعال بود .

آنا : بعد چي شد؟
سدريک : حاجي گفت من نمي خوام . بعد رفتن ، به آبروفورث گفتن ، اونم قبول نکرد.

آنا : خب؟
سدريک : منم خيالم راحت شد! خب که خب!

آنا : از کي تا حالا عضو سايتي؟
سدريک : از سال 83... البته از بهمن تونستم عضو سايت بشم .

آنا : فکر مي کني سايت ، چه فرقي تا امروز کرده؟
سدريک : خيلي زياد!

آنا : توضيح بده... از نظر شکل ، فضا ، اعضا ، روحيه......؟
سدريک : از رول پلينگ گرفته ، تا قالب سايت ، روحيه اعضا ، و خيلي چيزاي ديگه... از نظر قالب که هميشه برام جذاب بود ،  يعني تو چند سالي که تو نت بودم ، سايتي که ماننده جادوگران باشه به اين زيبايي نديدم . از نظر فضا خب ... يه موقعي مي شد فضا صميمي مي شد ،  بين اعضا ، و موقعي مي شد که کمي تفرقه مي افتاد ، و فضا متشنج ! و اما در هر حال در مورد عضوهايي که رفتن ، و اونايي که هستن ، و اونايي که تازه عضو شدن ، به تدريج عوض شده ...

آنا : خب...
سدريک : و هر کسي که اومده يه مدت فعاليت کرده ، و بعدش رفته اما برعکس خيلي ها بودن ، و هستن که دارن فعاليت مي کنند! و موقع ايي بود که حاجي ، گيليدي ، گينگيزلي , آبروفرث ، تانکس و خيلي هاي ديگه سايت رو مي چرخوندن . حتي يادمه در يه دوره که ، قرار بود وزير انتخاب کنن ، هري هم اومد کانديد شد ، اونم براي اولين بار! خيلي ها تعجب کردن و حتي رقابت بالا رفت !! آخ بکش بکشي بود اون موقع ها ... حتي به نظر من اون دوره ، بهترين دوره انتخابات وزارت سحر جادو بود ، که تا حالا تو سايت برگزار شده .

آنا : فکر مي کني اون موقع ها بهتر بود يا الان؟
سدريک : اون موقع بهتر بود ، اما خب من زياد ازش استفاده نکردم . از دستم رفت !

آنا : بعد از شناسه آلبوس دامبلدور ، چه شناسه هاي ديگه ايي رو گرفتي؟
سدريک : خود شناسه آلبوس کلي قضايا داشت ،  من شناسه آلبوس رو خيلي دوست داشتم ، و الان هم دارم و آخر اين شخصيت رو ، مي گيرم . گرچه اول اين آلبوس فعلي رو سر به نيست مي کنم ،  البته خيلي جون سخت هست!! و بعد سعي مي کنم بهترين فعاليتم رو تو سايت بکنم!

آنا : اينم يه نظريه!!!
سدريک : يه وقتي داشتم باهاش ( همين شناسه آلبوس دامبلدور)، تو سايت فعاليت مي کردم ، يه باره ديدم که از سايت پرت شدم بيرون ،   نگو شناسمو بسته بودن ، بسته که بلکه کلاً حذف کرده بودن شناسه رو ، و داده بودن به يکي ديگه تا خوب فعالش کنه ، يه مدت دعواي اين شناسه رو داشتم ، با مديرا.

آنا : خب من فکر مي کنم تو تازه کار بودي و هنوز خيلي وارد نبودي!
سدريک : آره خب ... اون موقع چيزي از ايفاي نقش به اين شکل نمي دونستم ،  اما با شناسه اوتو کلاً بهتر شدم . بعد ازشناسه آلبوس !

آنا : خودت اين شناسه رو برداشتي يا کسي ازت خواست ، و چه مدت اين شناسه رو داشتي؟
سدريک : با راهنمايي آلبوس فعلي رفتم اوتو بگمن رو برداشتم . بالاي 1 سال و 3 يا 4 ماه !

آنا : اين شخصيت توي کتاب بود؟
سدريک : آره بود... اما فقط نوشته شد بود که برادر لودو بگمن هست ، همين !

آنا : آها... چرا اوتو بگمن؟ فقط به سفارش آلبوس؟
سدريک : نه خب ... به نظر من خيلي جذاب بود ، و خيلي مي شد روش کار کرد ، که کردم ! شخصيتي بود که توسط کتاب محدود نشده بود ، و مي تونستم هر کاري باهاش بکنم . برم هر گروهي که مي خوام بردارم .

آنا : که رفتي هافلپاف ؟
سدريک : که اونم به سفارش آلبوس رفتم ، هافل! البته کار خوبي هم کردم.

آنا : يعني چي کار خوبي کردم ؟
سدريک : خب تو اونجا خيلي کمک کردن به من ، يه مدتي که راه افتادم رفتم به پيشنهاد آلبوس که ناظرمحفل بود ، تو محفل عضو شدم ، البته اون موقع هر کسي بعد از زدن يه 5 يا 6 تا پست ، آخر مي تونست عضو بشه ، ( البته بعضي ها که با اولين پست عضو مي شدن) ، من اولين پستم رو که بسي ارزشي بود ، تو محفل زدم اما تائيد نشدم. اما مدتي بعد يه پستي زدم ، و که دومين پستم بود تائيد شدم و وارد محفل شدم.

آنا : خب...
سدريک : بعدش شروع به فعاليت کردم .  البته بعد از من آنيتا که تازه عضو شده بود ، اومد تو محفل عضو شده البته اون موقع تو گريف بود ، و اونم شروع به فعاليت تو محفل کرد !

آنا : خب ديگه چي؟
سدريک : خب تو محفل بود که کم کم با هم آشنا شديم ، و يه مدتي که گذشت من ازش خواستم که بياد هافل ، که اونم قبول کرد و از گريف دراومد و اومد هافل! بعد از اون بود که با هم شروع به فعاليت کرديم ، و حتي يه زماني شد که محفل تو دست ، آني ، من ، جسي و آرتي و چند نفر ديگه چرخيد. بعدش من رفتم تا ارتش الف دال رو فعال کنم !

آنا : و بعدش؟
سدريک : و بعد با همکاري آنيتا شروع به کار کرديم ، و ارتش رو فعال کرديم ، و به جايي رسونديم که ، تا دو سال قبلش هيچ کس فکرش رو نمي کرد. حتي مي تونم بگم ارتش براي خيلي از اعضاي سايت ، شده بود سکوي پرتاب تا مطرح بشن تو سايت ،  اگه بري يه نگاه به اعضايي که تو ارتش بودن ، و فعاليت کردن متوجه مي شي ، که ارتش چه کساني رو وارد تالار کرده ! بعد هم که بي خيال…

آنا : اگه درست بگم با لوپين دعوات شد که رفتي راون!
سدريک : خب اون خيلي بعدش اتفاق افتاد ، اون موقع آلبوس با سدريک ناظر هافل بودن ، که زد سدريک رفت ريون ،
 بعد هلگا اومد به جاش ، و بعد اونم نتونست خوب کار کنه ، که لوپين رو که مدير هم بود آوردن به جاش ، يادمه اولين کسي که بهش تبريک گفت من بودم ! نه اشتباه شد ... هلگا مونده ، بود!  آلبوس يه مدت رفت از سايت ! که به جاش لوپين اومد . گرفتي؟

آنا : آره بابا! وارد يه بازي پيچيده شدم! 
سدريک : قضيه آلبوس نپرس که بگم کلم رو مي کنه!!!

آنا : اوکي !
سدريک : بعد هم هلگا هم نتونست کمک زياد بکنه ،
 به جاش پيتر رو آوردن که خيلي فعال بود ، و انگيزه خيلي خوبي داشت براي فعال کردن هافل!

آنا : اوتو بگمن چقدر به تو شبيه بود؟  تو خود اون بودي؟
سدريک : خب نمي شه گفت اون من بودم ، و يا من اون بودم . چون اولا اوتو بگمن رو نمي شناختم ، و چيزي ازش تو کتاب گفته نشده بود . اما کاري کردم که مثل خودم شد .

آنا : خب تو يا اوتو به نظرت چه ويژگي هايي داريد؟
سدريک : دوتا مون کشته مرده ژانگولر بازي بوديم ، و البته خيلي چيزاي ديگه ! که بعد آنيتا هم اضافه شدم .

آنا : اوه...مثل سارا اوانز؟
سدريک : نه بيشتر مي شه گفت ما ژانگولر بازي در مياورديم ، تا کسايي مثل سارا ! چون پستامون هم حاوي سوژه نو براي تاپيک ها بود!

آنا : اوه.... خيلي خب.... اولين پستي که در ايفاي نقش زدي کجا بود؟
سدريک : ها... توي اعضاي محفل از جلو نظام !

آنا : تو سايت بيشتر از نوشته هاي کي خوشت مي ياد؟
سدريک : گيلدروي... آلبوس... حاجي!

آنا : قکر مي کني چه ويژگي دارن؟ يا داشتن؟
سدريک : خب مي شه يه الگو به حساب آورد هر سه تاشونو.

آنا : چه سبکي پست مي زنن؟
سدريک : مي شه گفت بهتر شدن رول من بيشتر به خاطر آلبوس بود ، گيلدي بيشتر طنز کار مي کرد . اما آلبوس هم طنز نويس خوبي هست و هم جدي نويس ، البته الان بيشتر به طنز روي آورده تا جدي نويسي . حاجي هم که گفتن نداره همه مي دونن .

آنا : چرا سفيد؟
سدريک : خب چون سفيد بودن برام جذابيت خاصي داشت ، و مي شه گفت يه سکويي بود برام ، تا تو سايت مطرح بشم . يه مدت سياه بودن رو تجربه کردم ، اما فقط ضد حال بود !

آنا : چرا؟ سياهي مگه چطور بود؟
سدريک : چون ديدم زياد به تازه واردين بها نمي دن ، و فقط به فکر خودشون هستن ، و اون فضايي که براي رشد تو محفل بود ، رو تو مرگخوارها نمي ديدم ! *

آنا : شکلک مورد علاقت ؟
سدريک :   اما اين قدر پرسيدي از اين به اين تغيير دادم! 

آنا : توي اين مدت بدترين دعوايي که کردي با کي بوده ؟
سدريک : دعوا که چه عرض کنم ! با ريموس حرفم شده بود!

آنا : سر چي؟
سدريک : سر اين که زياد گير مي داد ! خودش رو زياد بالا مي گرفت . البته خوب مدير هم بود ، بالا گرفتن هم داشت ! اما خب زياد گير مي داد به اعضا ، و بعضي موقع ها تيکه مي انداخت !

آنا : مثلا توي تالار هافل چي کار مي کرد ؟
سدريک : نرسيده به همه دستور مي داد .

آنا : چه دستوري ؟
سدريک : خب مي گفت ناظر خودش مي دونه کي بياد نقد کنه  و اينجور چيزا و اعضا حق ندارن ناظر رو ، تحت فشار بذارن وظيفه اعضا پست زدن هست ، و جاهايي بود که گيرهاي بي خودي به همه مي داد ، و به صورت استکباري عمل مي کرد . و از اين قبيل چيزا ! خيلي وقته گذشته چيز خاصي يادم نيست !

آنا : حالا پشيمون نشدي ؟
سدريک : خب نه زياد…  تنها من نبودم ! آني و آلبوس هم بودن! که آخر همه چيز سرما شکست ! ويه دو سه ماهي بدون تالار شديم !!!

آنا : اگه الان بت پيشنهاد بدن تو هري پاتر بازي کني ، دوست داري جاي کدوم شخصيت بازي کني ؟
سدريک : ولدمورت!

آنا : چرا ؟
سدريک : چون اين شخصيت رو خيلي دوست دارم ، هر کاري مي شه باهاش کرد .

آنا : مثلا با آلبوس نمي شه همه کاري کرد ؟
سدريک : چرا... اما خب شخصيت بد کتاب هست  و دستش بازتره ، اما آلبوس شخصيتي محدودتر از ولدمورت هست! چون من از اول با شخصيت بد خيلي حال مي کردم! و حالا هم حال مي کنم .

آنا : به قول يکي يه سوال جنجالي : به نظرت جنبه و سطح فکر بچه هاي سايت چقدره ؟
سدريک : اعضاي امروز يا قبلي ها؟

آنا : هم امروزي رو بگو هم قبلي ها رو !
سدريک : خب به نظرمن جنبه اعضاي قبلي بيشتر از امروزي ها هست!

آنا : چطور ؟
سدريک : نمي خوام توهين کنم…  بي خيال... بگو سکوت اختيار کرد ( اوه عجب تيکه اي...) حال دعوا معوا ندارم!

آنا : يک کم بگو!
سدريک : گير نده مي زنم يکي رو مي کشم !
آنا : اگه هري پاتر مصاحبه مي کرد مي گفتي ؟
سدريک : شايد اون موقع آره ! ممکنه حرف من به مزاج بعضيا خوش نياد ، پس بهتره چيزي نگم... برو بعدي !
آنا : اوکي **

آنا : نظر شما در مورد تاپيک حذب چيه؟
سدريک : چيز خوبي هست !
آنا : نظرت نسبت به دو هفته پيش صد و هشتاد درجه برگشت!
سدريک : موضوع سر هدف حذب هست !
آنا : اوکي بگو!
سدريک : حذب بايد جايي مي شد براي انتقادات از مديرا، و حتي ناظرا البته به صورت سازنده براي سايت ،  اما ما که بي غير از توهين و پستهاي ارزشي ، که نه سر دارن نه ته چيزي نمي بينم !

آنا : توهين به کي؟
سدريک : به نظرت توهين به کي ها مي شه ؟

آنا : هوم...مديرا و بعضي از اعضا !  به نظرت چرا اين کار رو مي کنن؟
سدريک : خب حتماً مشکل دارن با مديرا ، چون به جاي انتقاد سازنده از آنها شروع به توهين ، و زدن پستهايي مي کنن که به جاي ، بالا بردن سطح کيفي رول پلينگ سايت باعث مي شن ، موجي از رول نويسي تو سايت ايجاد بشه ، مانند ارزشي نويسي که البته از نوع غلطش ، وگرنه خود ارزش نويسي يکي از بهترين نوع نوشته ها هست ، که تو سايت برعکس برداشت شده ، که نظيرش رو تو بعضي از تاپيکها مي شه مشاهده کرد .

آنا : با هافلپاف ، انجمن ، ناظر و جادو يه جمله بساز!
سدريک : هافلپاف بهترين انجمن جادويي در بين تالارهاي خصوصي هست البته اگر ناظر درست به وظيفه اش عمل کنه !

آنا : قشنگ ترين پستي که تا حالا زدي؟
سدريک : پست زياد زدم...

آنا : قشنگ ترينش که برات خاطره هست!
سدريک : يکي تو جوات ، حذب جواتي يکي هم تو محفل ! البته اون پست محفلي رو خيلي دوست داشتم !

آنا : چي تو پستش بود برات جالب بود؟
سدريک : از سوژه... فضا سازي که درش استفاده کرده بودم ... و غيره...  يادمه خود آلبوس ، وقتي خونده بود تا نقد کنه خيلي خوشش اومده بود ، و کلي تشويق اينا شدم !

آنا : در مورد چي بود؟
سدريک : درمورد اون پست ديگه . داستان اون پست رو تعريف کن! هوووم... قضيه اون اين بود که اوتو تو چند سالي که تو چين بود ، و تو يه معبد يه شب به طور اتفاقي از معبد بيرون مي ره ، تا يه گشتي بزنه که البته ساعتها همين جور راه مي ره ، که ناگهان متوجه مي شه وارد جنگلي شده ، که همه رفتن به اونجا رو ، مساوي مردن مي دونستن ، و وقتي که همين جور رفت که ناگهان…

آنا : آفرين بعدش...( ها... من اين رو نگفتم خودش اضافه کرده !)
سدريک : بمون تو کف !

آنا :  به نظرت چرا بعضي ها از سايت خسته مي شن؟
سدريک : دليلش زياد هست ،  اما خب به نظر من يکي از دلايل مهمش ، نبودن اون حس و اون فضا ، که بايد تو سايت بر قرار باشه ، باعث مي شه بعضي ها برن !

آنا : حس و فضا يعني چي؟
سدريک : خب براي اينکه تو سايت فعاليت کني ، بايد حسش رو داشته باشي ، بدون حس که نمي شه ، حالا اگه اون فضا هم مناسب نباشه ، خودش يه عامل محسوب مي شه ، براي رفتن از سايت ! چون ديگه اون رقبتي که بايد باشه رو نداري ، و رفتن رو انتخاب مي کني ! البته اين مسئله که بعضي ها به مشکل برمي خورند ، و يا دعواشون مي شه ، و سايت رو ترک مي کنن رو در نظر نگيريم ها !

آنا : تا حالا خسته شدي قاطي کني بخواي بري از سايت؟
سدريک : آره خيلي...

آنا : بدترينش کي بوده؟ ديگه تصميم جدي گرفتي....
سدريک : تابستون بود... فکر کنم يادت باشه !

آنا : سر چي مي خواستي بري؟ با آلبوس دعوات شد؟
سدريک : آره اما خب فقط اون نبود ، از سايت کم کم داشتم خسته مي شدم !

آنا : مگه فضاش چطوري شده بود؟
سدريک : فضاي اون موقع باز بهتر از الاناي سايت بود ، خسته شده بودم .

آنا : مگه الان به نظرت فضا چطوري شده؟
سدريک : نمي شه گفت ! چه جور بگم ...
آنا : بگو ديگه...فقط تند بگو!
سدريک : مثله گذشته نيست... و فعاليت هام هم...
 خلاصه شده تو دو سه پست... که بودن يا نبودنشون هيچ فايده اي نداره !

آنا : هر دفعه که خواستي بري چي برت گردوند؟
سدريک : بعضي موقع يکي دو تا از بچه ها ازم خواستن ،

آنا : خب...
سدريک : بعضي موقع ها زدن رول ، و حتي به خاطر بعضي از تاپيک ها  بر گشتم ! البته مهمترينش که هردفعه باعث شده برگردم ،اين هست که… يه چيز سايت آدم جذب مي کنه!

آنا : چي؟
سدريک : مي شه تجربه کرد ، وقتي يه مدت ميري از سايت ، کم کم مي فهمي که دلتنگ شدي براي زدن رول ، و يا شرکت در کلاساي هاگوارتز ، و خيلي چيزاي ديگه به همين خاطر ، سعي مي کني که دوباره برگردي و فعاليت کني ! يه حس هست... تجربه کردني هست گفتني نيست (!)

آنا : آهان... تازه وارداي سايت رو چطور مي بيني؟
سدريک : زياد جالب نيستن ، بي بخار تشريف دارن ، البته توهين نشه ها !

آنا : يه توصيه بهشون بکن؟
سدريک : براي تاپيکها و موضوعاتي که درونشون قرار داره ، ارزش قائل بشن !

آنا : خب...
سدريک : و براي اينکه خوب بنويسن ، به پستهاي اعضاي قديمي سايت مراجعه کنن ، و به نکاتي که اونا در رولهاشون استفاده کردن توجه کنند ! نه از يه مشت پست ارزشي . البته تمرين کردن بهترين توصيه هست .

آنا : نظرت در مورد تک تک مديراي سايت؟
سدريک : خسته نباشيد ميگم به همشون و اميدوارم هميشه تو کارهاشون موفق باشن!

سدريک : پاچه خواري نبود به نظرت ؟
آنا :
آنا : حرف آخر؟
سدريک : راحت شدم!***
آنا : از سدريک عزيز براي وقتي که دادند تشکر مي کنم!
آنا : خب يه مصاحبه ديگه هم تموم شد...هر کجا مي روي با تمام قلبت برو!
آنا : شب خوش!

 

پشت صحنه :


سامانتا : تا اينجا خوب بود ؟
سدريک : مگه قرار بود بد بشه!

سامانتا : متاسفانه دوره دوم اين مصاحبه به دليل سهل انگاري من پاک گرديد و از دستم پريد !!! حالا دوباره مي ياي مصاحبه ...قول مي دم هر شب يه دو تا سوال بيشتر ازت نپرسم ! 


سدريک : کشتي منو با اين مصاحبت ...بپرس ! ببينم سامانتا تو حالت خوبه ؟ سرت به جايي نخورده !
سامانتا : چطورمگه ؟
سدريک : مي گم ريموس بود باز ميگي با کي بود؟

سدريک : ببينم کي رو تا حالا تو مصاحبه هات اين قدراذيت کردي؟ هان...؟
سامانتا : چو!
سامانتا : 
سدريک : منو که سه هفته هست داري زجرم مي دي!
سامانتا : آره راست ميگي !( سدريک من کي اين رو گفتم...هان!؟)

سامانتا : مي گم سدي مصاحبه فقط 6 صفحه شد ...خيلي کمه!
سدريک : مي گي چيکار کنم؟
سامانتا : بيا دوباره از اول بات مصاحبه کنم!
سدريک : ها... نچ! برا هفت پشتم بسته! من پشت دستم رو داغ مي کنم ديگه با تو مصاحبه نمي کنم!
سامانتا : با من که تا حالا هيچ کس مصاحبه نکرده!
سدريک : من عمرا باهات مصاحبه کنم! بمون تو کف مصاحبه!
سامانتا : 
سامانتا : اعتراف مي کنم که سدريک رو خيلي اذيت کردم ، چيزي در حدود يک ماه ! و همين جا هم بار ديگر عميقا ازش عذرخواهي مي کنم ...نمي دونم چرا اين جوري شد؟ هان؟ چرا اين جوري شد؟ واقعا چرا؟

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

نکته : هر کس پيشنهاد ، انتقاد يا سوال جديدي به ذهنش مي رسه که فکرمي کنه جالب باشه و اين مصاحبه ها رو بهتر مي کنه خوشحال مي شم بگه!


اين مصاحبه شامل 21 سوال اصلي و 26 سوال فرعي مي باشد.
ماکزيمم زمان پاسخگويي به سوالات 00:00:32 ثانيه مي باشد.

 

*اين مصاحبه از ساعت 23:31 تا .00:28 بامداد روز يکشنبه مورخ 12 آذر 1385 انجام شده است .
** اين مصاحبه از ساعت 47 :23 تا 00:19 بامداد روز چهارشنبه مورخ 15 آذر 1385 انجام شده است .
*** اين قسمت از مصاحبه در شب هاي زيادي انجام شده است که قابل ارائه نمي باشد !

با تشکر از بیل ویزلی مدیر بخش اخبار و مقالات!

 

قبلی « گرداب فصل 7 همه چیز درباره لوسیوس مالفوی » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
فلوردلاكور
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۲۷ ۹:۴۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۲۷ ۹:۴۶
عضویت از: ۱۳۸۳/۴/۷
از: پاریس
پیام: 929
 Re: مصاحبه با سدریک دیگوری
هوووم!مصاحبه ی خوبی بود!در مورد اعضای تازه وارد تقریبا حرفش درست بود ولی خب هنوز هستن اعضای تازه واردی که خوب باشن و زود بجوشن!

توصیه اشم به اعضای تازه وارد خوب بود!

با حرفت که در مورد ارزشی داشتی موافقم به نظر من پستای قبلا ماله سال 83 خیلی بهترن با اینکه همه چیز ساده و پیش و پا افتاده است من یکی بیشتر از اونا لذت می برم!حتی اگه بگن زیاد جالب نبوده برای من اون پستا بهترین پستها هست
samatnt
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۶ ۱۹:۴۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۶ ۱۹:۴۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۱
از: از جهندم سياه همسادتونم نمي شناسي؟؟؟؟؟؟
پیام: 998
 Re: مصاحبه با سدریک دیگوری
خيلي توپ بود مرسي
ارش
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۶ ۱۸:۵۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۶ ۱۸:۵۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۱۸
از: تو میپرسند !!
پیام: 3737
 Re: مصاحبه با سدریک دیگوری
سلام

دستت درد نکنه سامانتا مصاحبه عالی ای بود ، ولی بهتره بخش های مصاحبه رو با حروف مشخص کنی که کدوم قسمت کی بوده !

باز هم ممنون

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.