هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: داستان‌های غیر هری پاتری

امپراتوری زمین- سرآغاز


یک میلیون سال پیش اهالی منظومه جنیتکس نژادی شبیه سازی شده از نژاد خودشان را در سیاره زمین به صورت بسیار بدوی و ابتدایی قرار می دهند.اما اشکالی بسیار کوچک سیر تکامل این موجودات را به جایی می رساند که حتی از سازندگانشان پیچیده تر و باهوش تر می شوند...نژادی که امروزه به نام انسان می شناسیم!
محاکمه...
مرد سالخورده، با قدم هایی یکنواخت و محکم، راهروی دیوار فلزی را به سرعت طی میکرد.به گذشته های دور فکر میکرد، بسیار دور.زمانی که در همین راهرو به سمت مقصد کنونیش می رفت.مدت زیادی گذشته بود و راهرو تغییر بسیار زیادی کرده بود.در گذشته دیوار ها از جنس چوب های زمینی بودند...زمین...زمین خالی از انسان...

به در تالار شورای عالی رسید.نفس عمیقی کشید و وارد تالار بسیار بزرگی شد که عمرش از او نیز بیشتر بود.تالار کم نور با نور های آبی و سفید روشن شده بود و انعکاس آن ها در جایگاه های منحنی و نقره ای رنگ جلوه شکوهمندی به آن می بخشید.
تالار تقریبا خالی بود.روسای شورا هنوز نیامده بودند چون جایگاه دایره شکل وسط سالن خالی بود.
به جایگاه خود نگاهی کرد.روی یکی از پله های کربنی ایستاد و به وسیله میدان مغناطیسی مصنوعی ایجاد شده توسط شبکه های توری شکل زیر آن به سمت جایگاه خود رفت و پشت میزش نشست.
دو جایگاه کنارش خالی بودند.ژانرال گونزو بیگو-1 برای ماموریتی به منظومه قنطروس رفته بود و دکتر پتریئون گورگلیات هم مدتی بود که به علت سکته قلب سمت چپ خود در بیمارستان بود.
باز هم در افکار گذشته غرق شد...

...زمانی که نامش از بلندگوهای تالار صدا زده شد تا به عنوان رئیس پروژه X به جایگاه قصامه برود، نفس ها در تالار داخل سینه حبس شد.چرا که فرد احضار شده، بزرگترین زیست شناس و مهندس شبیه ساز جنیتکس بود.فردی که پس از موفقیت در پروژه X-آلفا و خلق موجودات هوشمند سیاره زارا، به شهرت و ثروت قابل توجهی دست یافته بود.
آن موقع شکل تالار نیز با شکل کنونی خود تفاوت محسوسی داشت.زیرا معماری آن دوران اینگونه ایجاب می کرد که علاقه مفرط به سیاره زمین، حتی در دکوراسیون تالار شورای عالی نیز مشهود باشد.به همین علت تمام تالار را با گیاهان زمینی آراستند و روکش دیوار ها را از جنس چوب سرخس های غول پیکر ساختند.تمام میز ها از جنس چوپ بود و نور پردازی را با سبک تابش تک خورشیدی و جو ضخیم و چند لایه درست کردند...

صدای ناقوس های الکترونیکی تالار او را از جا پراند.نگاهی به اطرافش انداخت و دید سالن تقریبا پر شده.به زمان سنج نوری و چرخان بالای سرش نگاهی انداخت:

12:00
Katunda,Selona 2nd,DCCXXVI

با خود کمی فکر کرد.سه میلیون و دویست و پنجاه هزار و هفتصد و بیست و شش.با خود کمی حساب کرد و متوجه شد که واقعا پیر شده است.
در همین افکار بود که صدای آشنای رئیس شورای عالی، اونومی کیوبان را از بلندگوهای تالار شنید که شروع جلسه را اعلام میکرد.

- بیست و پنجمین جلسه امسال را به منظور محکامه یکی از اعضای شورای عالی برگذار میکنیم.فرد مذکور از سال یک میلیون و نهصد و سی و شش به عضویت شورای عالی در آمده و در سال یک میلیون و هفتصد و پنجاه هزار و ششصد و بیست و شش موفق به اجرای پروژه X-آلفا شد و صد سال بعد ریاست پروژه X ، شبیه سازی نژاد گالینوس در زمین را به عهده گرفت.همچنین این فرد بیست و سه هزار سال رییس شورای عالی بود.دعوت میکنیم در در جایگاه متهم حاضر شوند.دکتر زئوس ریموس...

پیرمرد که از قبل می دانست به همین علت در آن جلسه حاضر شده با آرامش از پشت میزش بلند شد و روی پله کربنی جلوی جایگاهش ایستاد.پله روبه روی جایگاه متهم که دقیقا وسط تالار قرار داشت ایستاد.جایگاه بالا رفت و در ارتفاق صد متری ایستاد.

- دکتر زئوس، همانطور که به در احضاریه ای که ساعت 17:30 دقیقه دو روز پیش به دستتون رسیده نوشته شده، شما در این جلسه حاضر شدید تا از خودتون در برابر اشتباه بزرگی که یک میلیون و پانصد هزار سال پیش در ساختار دی ان ای اولیه انسان ها به وجود آوردید دفاع کنید.برای کسانی که از ماجرا مطلع نیستند توضیح مختصری میدم.
دکتر زئوس، یک میلیون و پانصد هزار سال پیش پس از موفقیت در پروژه ایکس-آلفا، ریاست پروژه ایکس رو بر عهده گرفتند که در اون قرار بود نمونه های ساده و شبیه سازی شده نژاد گالینوس، برای تکمیل چرخه طبیعی زمین، در اون قرار بگیرند.نمونه هایی که ضریب هوشیشان کمی بیشتر از اورانگ اوتان بود و تنها برتری آن ها، جثه بزرگتر و توانایی تراش سنگ ها بود.اما یک اشتباه کوچک-اما با عواقب بزرگ- باعث شد تا ژن نامعلومی در دی ان ای آن ها قرار بگیرد که در طی میلیون ها سال باعث تکامل هوشی و ارتباطی و جسمی آن ها شود و در نهایت، امروز بعد از یک میلیون و پانصد هزار سال، این موجودات به درجه ای از برتری دست یافتند که هم از نظر هوشی، هم احساسی و هم جسمانی، بالاتر از ما گالینوس ها قرار میگیرند.علت این احساس خطر، شروع فعالیت هایی هست که انسان ها آغاز کرده اند و موفق یه فتح بیست و چهار منظومه شدند.آن ها به سرعتی معادل دو هزار برابر سرعت نور دست یافتند و در اون سرعت تبدیل به حالت جدیدی از ماده میشن.در واقع تبدیل به ماده-انرژی میشن.چیزی که مثل ذرات فوتون هستدر اون سرعت اونها میتونن همزمان هم در مقصد باشن و هم در مبدا، در واقع در اون حالت زمان مفهومی نداره و اونها وارد بعد جدیدی از هستی میشن...توشیح بیشتری نمیتونم بدم...آقا زئوس شروع کنید لطفا...بگید که چرا علاقه شما باعث شد تا در مرحله اول اون موجودات رو نابود نکنید؟

زئوس کمی تکان خورد، اطلاعات خوبی در اختیارش گذاشته شده بود...پس حقیقت داشت که انسان ها به مرحله ای از پیشرفت رسیده اند که دیگر نژاد ها از رسیدن به آن عاجز بودند...پس باید زنده می ماند تا شکوه فرزندان زمین را به چشم خود ببیند...
- در ابتدا، از شما تشکر میکنم که به من این اجازه رو دادین تا از خودم دفاع کنم...سوال شما این بود که چرا به علت علاقه اون موجودات رو نابود نکردم.بهترین جوابی که میتونم بهتون بدم اینه که اونا هیچ وقت وابستگی و علاقشون به من پنهان نکردن، اونا من رو پدر خودشون میدونستند و برای من ارزش بسیاری قائل بودند و با تعویض فامیل خودشون نسبتشون رو پنهان نکردند...
و به اونومی خیره شد.قطرات عرق بر پیشانیش به چشم میخورد و میترسید که ناگهان زئوس حقیقت را فاش کند.اما زئوس از این مساله خوشنود شد که اونومی هنوز به یاد دارد که فرزند کیست...
- داشتم میگفتم که اونها هیچ وقت این مساله رو پنهان نکردند...چنان که تا هزار سال پیش من رو خدای خدایان خود میدونستند و برام معبد های باشکوهی میساختند و به افتاخار من به جنگ میرفتند و دلاوری میکردند...من چطوری این موجودات رو نابود میکردم؟!
- پس منظورتون این هست که به علت شخصی این موجودات رو نابود نکردید؟
- نه!وظیفه من شبیه سازی گالینوس ها بود.برای من هیچ مرز و محدوده مشخصی تعیین نشده بود و در واقع فکر کنم این موضوع بعد از یک و نیم میلیون سال تا حدودی فراموش شده...
- اما جرم اصلی شما این هست که به نظر میرسه شما از جریان زندگی زمین استفاده کردین...از چشمه جاودانگی زمین نوشیدین و صاحب عمر طولانی شدین و با این کار زمین رو میرا کردید...
زئوس بلند بلند شروع به خندیدن کرد و پس از آرام شدن ناگهان با لحنی جدی و خشمگین گفت:
- علاقه دارم که بدونم چه کسی این خزعبلات رو به هم بافته؟در واقع میخوام بدونم که سن حقیقی من رو میدونه؟کسی میدونه؟!
سالن در سکوت محض فرو رفته بود، به راستی همه میدانستند شخصی به نام زئوس وجود دارد اما هیچ کس از گذشته او چیزی نمیدانست.
- خب حالا میخوام بهتون بگم...من فرزند تاریخم...نطفم در زمان انفجار بزرگ بسته شد و همزمان با شکل گرفتن هستی جنین من نیز شکل گرفت و در اولین روز شروع زمان من متولد شدم...پس با این حساب برای زنده موندن احتیاجی به جریان زندگی داخل زمین ندارم...
- در هر صورت، شما تا زمان اثبات حرف هاتون به حبس در برج نظامی اورتانک واقع در منظومه لیندرگارد محکوم میشوید...ختم جلسه رو اعلام میکنم...

صدای کوبش پتک بر روی میز به گوش رسید و سر و صدای حاضرین بلند شد.جایگاه متهم پایین آمد و به محض باز شدن در آن، دو نگهبان زارایی بازو های او را محترمانه گرفتند و به سمت باند نظامی بردند.
قبلی « گرداب فصل ششم باران » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
komeil_4lifee
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۲/۲۷ ۱۶:۱۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۲/۲۷ ۱۶:۱۶
عضویت از: ۱۳۸۵/۱۱/۲۲
از:
پیام: 433
 Re: امپراتوری زمین- سرآغاز
بسی حالیدیم ... کفیدیم ... کف کردیم .. خزیدیم و .... با حال بود سالی جون بگم بهت نمی یومد دروغ گفتم چون نویسندگیت خوبه ..
faraz_potter
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۲/۲۷ ۱۶:۱۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۲/۲۷ ۱۶:۱۱
عضویت از: ۱۳۸۳/۶/۲۸
از: fozool sanj
پیام: 280
 Re: امپراتوری زمین- سرآغاز
میدونی خیلی قشنگ بود. منو یاد داستان های ایزاک آسیموف انداخت.
تو که احتمالا از روش اون نمینویسی. نه؟
pendar mohajeri
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۲/۲۷ ۴:۰۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۲/۲۷ ۴:۰۳
عضویت از: ۱۳۸۵/۶/۱۴
از: دارقوز آباد !
پیام: 916
 Re: امپراتوری زمین- سرآغاز
خيلي خوب بود .
role
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۲/۲۷ ۰:۲۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۲/۲۷ ۰:۲۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۲۴
از:
پیام: 486
 Re: امپراتوری زمین- سرآغاز
دستت در نکنه.قشنگ بود.
2007
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۲/۲۶ ۲۲:۱۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۲/۲۶ ۲۲:۱۹
عضویت از: ۱۳۸۵/۷/۱۰
از: كنار بر بچ مرگ خوار
پیام: 789
 Re: امپراتوری زمین- سرآغاز
هوم قشنگ بود
ویکتور12کرام
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۲/۲۶ ۱۰:۳۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۲/۲۶ ۱۰:۳۹
عضویت از: ۱۳۸۵/۸/۲۳
از: مدرسه دورمشترانگ (بلغارستان)
پیام: 509
 Re: امپراتوری زمین- سرآغاز
قشنگ بود خسته نباشی

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.