هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی

نیروی اتحاد


هری آشفته به دو همراهش گفت:زود باشید باید از هم جدا شیم.هرمیون برو تو اون کوچه و تو رون برو توی اون سمت.اینطوری نمیتونن تعقیبمون کنن.
هرمیون با نگرانی گفت:ولی هری تنها با هم بودنه که نجاتمون میده.
هری در حالی که دوان دوان دور میشد فریاد زد:الزاما نه همیشه.برو هرمیون.
سلستینا،آنتونین و تئودور که در تعقیب آن سه بودند متوجه شدند که دارند از هم جدا میشوند.تئودور فرمان داد:سلسی تو برو دنبال هرمیون.آنتونین برو رونالد رو بگیر و من هم دنبال پاتر میرم.
آنتونین که از او جدا میشد اخطار داد:نکشیش!اون مال لرد سیاهه.
تئودور سری تکان داد و دور شد.هرمیون نفس زنان وارد کوچه تنگ و تاریک شد.به انتهای کوچه نزدیک میشد که با دیدن دیواری در آخر کوچه آه از نهادش برآمد.او گیر افتاده بود.سلستینا پشت سر هرمیون وارد کوچه شد و با دیدن او که وحشت زده به دنبال راه نجاتی بود خنده ای سر داد:گیر افتادی دختر باهوش و ترسو.
هرمیون با خشم چوبدستیش را بالا گرفت:من ترسو نیستم مرگخوار عوضی.
سلستینا خنده اش را متوقف کرد و چوبدستیش را به سمت او گرفت:خنده بسه!تو باید بمیری.ولی نمیتونم بذارم راحت خلاص شی.کروشیو!
هرمیون به سرعت گفت:پروته گو.اکسپلیارموس.
سلستینا به سادگی جادوی او را دفع کرد و با یک ورد غیر لفظی چوبدستیش را از دستش بیرون کشید و منتظر ماند تا از چهره ی وحشت زده هرمیون لذت ببرد و سپس با خونسردی گفت:کروشیو.
هرمیون به زمین افتاد و جیغ های دردآلودش بر صورت سکوت پنجه انداخت.خنده وحشیانه سلستینا شدت گرفت.متوجه شد که دیگر دارد دیر میشود.با لبخندی موذیانه به آرامی گفت:خداحافظ دختر باهوش و زرنگ هاگوارتز.آواداکداورا.
چشمان قهوه ای و بی جان هرمیون به آسمان شب خیره ماند.گویی بابت بر هم زدن سکوت از شب معذرت میخواست.
===
آنتونین کم کم داشت از نفس میفتاد.رون به سرعت میدوید و هر از گاهی برمیگشت تا چند طلسم به سمت آنتونین دالاهوف بیاندازد.قلبش به شدت میکوبید.نمیدانست عاقبتش به کجا خواهد کشید.کاش قبل از آخرین وداعش با هرمیون به او میگفت که چقدر متاسف است و چقدر دوستش دارد.کاش به هرمیون میگفت که بابت عصبانی شدن هایش متاسف است.کاش میگفت که عشق او هرگز از دلش بیرون نخواهد رفت.کاش...
در همین افکار بود که پرتویی سبز رنگ به بدنش برخورد کرد.بدنش در هم شکست و فرو ریخت.او نیز چهره به سوی آسمان داشت.دهانش گویی به فریادی خاموش نام هرمیون را فریاد میزد.
آنتونین ایستاد و چوبدستیش را غلاف کرد:اگه زنده میموندی میتونستی دونده دوی ماراتون بشی مو هویجی!
===
تئودور چندین طلسم به سمت هری فرستاد ولی او بدون توقف همه اش را متوقف کرد. میدانست که نباید آسیبی به او برسد ولی کم کم داشت کفرش از دست این پسر تند رو و سریع سر میرفت.هری هر دفعه که برای باطل کردن طلسمی برمیگشت چشمش به چهره مردی میخورد که جینی ویزلی را کشته بود و خشم در وجودش نعره میکشید.وقتی به یاد نگاه آتشین جینی میفتاد،وقتی به یاد حرفش که میگفت«من هیچ وقت تو رو تنها نمیذارم.حتی برابر ولدمورت.»میفتاد.وقتی به یاد چهره بی جان و معصوم او میفتاد;نمیتوانست جلوی خود را بگیرد و نات را نکشد.ولی ریموس پیش از مرگ به او گفته بود که جان او مهم است و نباید آن را پیش از نابود کردن هوراکرکس ها به خطر جدی بیندازد. نمیتوانست جان پدر و مادرش،سیریوس،ریموس،دامبلدور،جینی و خیلی های دیگر را که برایش فداکاری کردند را نادیده بگیرد و با تئودور نات رودررو شود. ولی فریاد نات از پشت سرش دیگر توان مقاومتی برای او باقی نگذاشت:دوست دارم مثل اون دختر فسقلی ویزلی موقع مرگت التماس کنی.
هری دیگر بی طاقت شد و فریاد زنان به سوی او برگشت:جینی به توی پست فطرت التماس نمیکرد.سکتوم سمپرا.
نات که غافلگیر شده بود قدری از طلسم را منحرف کرد ولی نتوانست مانع به وجود آمدن بریدگی بزرگی بر روی گونه اش شود.
هری به چهره ای خیره شد که در کمال خونسردی دستان جینی را از او جدا کرده بود و با لحنی مالامال از نفرت فریاد زد:آواداکداورا.
تئودور به سرعت جاخالی داد و قبل از این که به تمسخر هری بپردازد متوجه بازگشت طلسم شد.طلسم به در سطل آشغالی برخورد کرد و دنگی صدا داد و حالا با سرعت تمام به سمت فرستنده اش هری بازمیگشت.نه هری و نه تئودور فرصت منحرف کردن طلسم را نیافتند.نور سبز رنگ سینه هری را شکافت و قلب سرشار از بغض و کینه اش را از کار انداخت.چهره هری اما رو به زمین بود.پنداری روی نگاه کردن به چهره فداییانش را نداشت.صدایی سحرآمیز در گوشش طنین افکند:تنها با هم بودنه که نجاتتون میده...

قبلی « دولورس آمبریج نور و سایه » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
mahdy
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۹۴/۱۰/۲۷ ۱۸:۰۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۹۴/۱۰/۲۷ ۲۰:۱۹
عضویت از: ۱۳۹۴/۱۰/۲۷
از:
پیام: 1
 پاسخ به نیروی اتحاد
اینا رو نمیشه دانلود کرد؟
کتاب سوزش زخمم دانلود نمیشه
آنتونین
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۵ ۲۰:۱۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۶ ۳:۲۱
عضویت از: ۱۳۸۵/۷/۳
از: کره آبی
پیام: 2608
 Re: نیروی اتحاد
خیلی جالب بود مثل فیلمای اکشن قضیه از تعقیب و گریز 3 مرگخوار و هری و رون و هرمیون شروع شد و ماجرا را از دید هر کدوم جداگانه روایت کردی...واقعا محشر مینویسی
این تیکه طنزتم خیلی جالب بود::اگه زنده میموندی میتونستی دونده دوی ماراتون بشی مو هویجی!
و همینطور اون جائی که تئودور به هری گفت دوست دارم ببینم تو هم مثل جینی التماس میکنی یا نه و اونو تحریک کرد که باهاش بجنگه...
امیدوارم به نوشتن این جور داستانا ادامه بدی...چون واقعا قشنگ مینویسی
یه چیز جالب دیگه هم اینکه از شخصیتای سایت استفاده کردی.
ویو.لت
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۵ ۱۴:۱۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۵ ۱۴:۱۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۸/۱
از: اون یارو خوشم میاد!
پیام: 1548
 Re: نیروی اتحاد
فوق العاده بود سلستینا!خیلی خیلی قشنگ بود!من به عمرم مقاله ای قشنگتر از این نخونده بودم.خیلی توصیفات قشنگی داشتی!آفرین!ادامه بده!

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.