هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی

هری پاتر و بازگشت بزرگ - فصل اول


بازگشتی در ادامه کتاب هفت...چه اتفاقی برای هری پاتر و همسر محبوبش جینی خواهد افتاد؟ آیا خطری پاترها را تهدید می کند؟

شهر لندن پوشیده از برف بود و در شب تاریکی را به سر می برد. خیابان سر مستر سوت و کور بود و تنها حرکت زیبای برف ها در آن به چشم می خورد. هری آرام و آرام به جلو حرکت می کرد و وارد خیابان سر مستر می شد. برف ها حرکت را برای او مشکل کرده بودند. به زیر پای خود خیره شد اما پایی در آن جا وجود نداشت. حس می کرد آنقدر کوچک شده است که می تواند در یک قوطی کبریت جا شود. در هوا شناور بود. خشم تمام وجودش را در بر گرفته بود. وارد آپارتمانی با نمای سنگی شد. با خود غرغر می کرد که این مشنگ ها چه چیز هایی می سازند. آن لحظه انگار از هر مشنگی متنفر بود. از راه پله ها بالا رفت. همینگونه بالا می رفت و در هر طبقه تمام واحد ها را بررسی می کرد و نام تمام آن ها را می خواند. به طبقه ی چهارم رسید. سر جای خود ایستاد و به اولین واحد خیره شد، همچون ماری که به طعمه ی خود رسیده است. از لای در وارد خانه شد. وارد اولین اتاق شد. زنی در کنار شوهرش بر روی تخت خوابیده بود. هری به سمت زن رفت و خود را از راه بینی وارد دهانش کرد. آرام آرام وارد مریش شد. زن از خواب بیدار شد و شروع به سرفه کردن کرد. آنقدر سرفه هایش بلند بود که شوهرش نیز بیدار شد.

- چی شده مری؟

زن توان صحبت کردن نداشت. اشاره به لیوان آب کرد. شوهرش آب را به او داد بی خبر از آن که هری به رحم آن زن رسده است. هری آرام آرام به سمت یک سلول کوچک نزدیک می شد. رنگ سبزی در رحم آن زن نمایان شد و لحظه ای بعد آن سلول دیده نمی شد. هری خود را شکافت و مایعی از میان بدنش به داخل رحم ریخت. مایعات به هم متصل شدند و تشکیل یک سلول را دادندزن به سمت دستشویی  دوید. حالش به هم خورده بود. مدتی را در دستشویی سپری کرد و سپس با آرامش خاطر از دستشویی خارج شد. به شوهرش لبخندی زد و به سمت تخت حرکت می کرد که ناگهان غش کرد و به زمین افتاد. شکمش به اندازه ی یک توپ بسکتبال گنده شده بود. شوهرش به کنار رفت. قلب خود را فشرد. تا کنون چنین صحنه ای را ندیده بود. دستش مانند ماری تلفن را برداشت و بیمارستان را شماره گیری کردسه دقیقه ی بعد آمبولانس در هوایی برفی در کنار در بود. پرستاران زن را به داخل آمبولانس بردند و به شوهرش گفتند تا در کنار او بنشیند. مرد خود را قانع می کرد که اتفاقی نیفتاده است. میان راه بودند که مرد در حال کلنجار رفتن با خود بود. زن چشمانش را باز کرد. از جا برخاست. شوهرش از ترس جیغ کشید. نوری در آمبولانس پخش شد و آمبولانس ایستاد

- اتفاقی افتاده؟

پرستار با ترس به او خیره شده بود. مرد هیچ چیز به یادش نمی آمد.

- نه چیزی نشده... 

وقتی به بیمارستان رسیدند دکتر به دستیارش گفت که زن حامله است و باید زودتر به اتاق عمل برود و سپس رو به مرد کرد و از او پرسید : "چند ماهش بود؟"

مرد نمی دانست چه باید بگوید ولی ناگهان بدون اختیار گفت:" نه ماه... "

او نمی دانست این جواب را از کجا یافته است. دکتر به سمت اتاق عمل دوید. مرد به سمت صندلی رفت تا بر روی آن بنشیند. به ساعت روی دیوار نگاه کرد. ساعت یک و پنجاه دقیقه ی نیمه شب بود. چشم هایش را بر روی هم گذاشت و ... صدایی او را از خواب بیدار کرد.

- آقا!آقا!...

دکتر با نوزادی در دست در کنار او بود.

- فرزند شماست آقای...

- جان، جان مارولو ریدل...

-بله آقای ریدل، پسر با مزه اییه. اسمش رو چی می ذارین؟

- جک. نه نه.... فکر کنم تام بهتر باشه.

- تام ریدل کوچولو. بچه تون رو بگیرید آقای ریدل.

جان تام را در آغوش گرفت و به او لبخندی زد. تام نیز به پدر جدیدش لبخندی زد. ناگهان لبخند پدر خشک شد. مثل این که می دانست او که بودهری از خواب برخاست. عرق سر و رویش را فرا گرفته بود. ترس تمام وجودش فرا گرفته بود و به خواب خود فکر می کرد. آیا ولدمورت بازگشته بود؟ امّا آن فقط یک خواب بود.هری به هوا نگاه کرد هنوز صبح نشده بود. روز تولدش بود. از اتاق بیرون رفت. به اتاق فرزندانش رفت. جیمز خواب بود. آلبوس نیز در حال خوردن شیشه شیرش در خواب بود. هری با خود فکر کرد. آیا آینده ی فرزندانش در خطر بود؟

 

قبلی « خائن وفادار! بررسی و تحلیل نقش شانس در کتاب های هری پاتر » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
فوکس
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۷/۱۳ ۱۰:۵۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۷/۱۹ ۲۲:۴۶
عضویت از: ۱۳۸۳/۶/۲۷
از: دفتر دامبلدور
پیام: 207
 Re: هری پاتر و بازگشت بزرگ - فصل اول
خيلي با مزه بود!
عجب فکري کردي!
ولي خوب من فکر نميکردم هري اسم بچه هاشو جيمز و آلبوس بزاره!
باحال بود!
aidiner
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۷/۱۳ ۱۰:۲۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۷/۱۳ ۱۰:۲۷
عضویت از: ۱۳۸۶/۶/۱۴
از:
پیام: 5
 Re: هری پاتر و بازگشت بزرگ - فصل اول
بابا یه نظر بدین دیگه

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.