هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی

هری پاتر و ترایپاد عشق فصل نهم و موخره


داستانی دراماتیک در ادامه کتاب ششم
فصل نهم و موخره - پایان

هری قبل از هرکاری بدون اینکه تمرکز خود را از دست دهد با تمام قدرت طلسم امپریوس را روی رونالد اجرا کرد. بی اختیار دوباره زانوانش کف اتاق را لمس کرد و اشکی دیگر از چشمانش به بیرون جوشید و اکنون رونالد بهترین دوست هری اولین دوست هری بخشی از روح لرد ولدمورت را در درونش حمل میکرد ایا به غیر از کشتنش راه دیگری موجود بود او هرگز نمی توانست رونالد را بکشد اما بایست چاره نداشت ولی سرنوشت راه دیگری برای اوضاع در نظر گرفته بود دوباره به یاد اورد: نابودی ولدمورت نه باید با عملی انتقام جویانه و از سر خشم بلکه باید از سر عشق و محبت صورت میگرفتو عشق راه حلی دیگر در چنته داشت عشق مادر به فرزند بقیه کارها به هرمیون بستگی داشت امید ان بود که جرقه های هوش و توجه به اتشی مبدل گشته و اخرین نشانه های لرد ولدمورت را نابود کند.ایا عشق می توانست مرگ را شکست دهد این تنها راه حل بود میتوانست اثر زخم نامرئی را در پیشانی رون نیز احساس کند نفرین مرگ 17 سال پیش اکنون 3 نفر را در بر گرفته بود. تنفر 17 سال رتج بدبختی شکست و مرگ را باید در چهره اش پدیدار می کرد باید به اتش نفرت و انتقام می سوخت با ضربه پا در را در هم شکست و با قدم هایی حاکی از تنفر و اشمئاز از هرمیون دور شد به همراه رون به سمت سرسرای بزرگ حرکت کرد امروز باید با لرد ولدمورت مواجه میشد

- یاران بشنوید امروز اخرین روز جنگ است جنگی که یا به پیروزی و قدرت منجر میشود یا نابودی برای همیشه انتخاب با شماست امروز با کمک شما یا بدون ان به وزارت خانه حمله خواهم کرد تا اخرین ورق زندگی لرد ولدمورت یک بار و برای همیشه ورق زده شود

اتش خشم چهره ریموس را در برگرفته بود لازم نبود هری از لجیمنسی برای یافتن علتش استفاده کند نیمفادورا تانکس برای همیشه از اغوشش پر کشیده بود.بدون سخنی همه اعضای خانواده ویزلی و محفل دورش جمع شدند اتش ققنوس شعله ور شد و همه را در برگرفت تا در وزارت خانه پدیدار شوندبا ورود ناگهانی انها به وزارت خانه اشوبی به پا شد هنوز هم ولدمورت مرگ خواران وفاداری داشت مرگ خوارانی که قدرت نامحدودش را با حمله به وزارت خانه به رخشان کشیده بود هری برای اخرین بار در چهره تمامی اشنایانش دقیق شد شاید این اخرین بار می بود که انها را میدید چهره خشمگین و سرسخت لوپین که با چنگ و دندان با چندین مرگ خوار درگیر شده بود و با تمام زندگی اش با انها می جنگید الاستور مودی که چشم جادوییش دیوانه وار در حدقه می چرخید و همه جا را در نظر داشت و هیچ مرگخواری از دستش در امان نبود برادران ویزلی که همگی با هم میجنگیدند و اتش انتقامشان در هر لحظه گریبان کسی را میگرفت و اعضای دیگر محفل که البوس دامبلدور روزی به انها اطمینان کرده بود از هر سو طلسم و نفرین بر سر این گروه کوچک  می بارید حرکت طلسم های رنگارنگ همه جا را نورانی کرده بود صدای هری در ذهن دوستانش پیچید و برای انها قوت قلب داد همه به جز هرمیون خودش به سمت تالار رازها حرکت کرد تالاری که در سال پنجم به همراه نویل و جینی بدانجا پا گذاشته بود و این بار به همراه رون و هرمیون و البته مالی ویزلی به سویش در حرکت بود عشق یک مادر به فرزندش غیر قابل توصیف است عشقی که یک بار مرگ را شکست داده بود دوباره در بوته ازمایش بودهری می دانست لرد ولدمورت در کجا قرار دارد ایا مخصوصا انجا را در نظر گرفته بود تا با یاد سیریوس هری را خشمگین تر کند اتاقی که در ان سیریوس بلک برای اخرین بار خندیده بود نفس کشیده بود و راه رفته بود اما این بار در ان تالار شبحی بلند بالا پوشیده در ردایی سیاه رنگ با چشمانی قرمز و مارمانند و صورتی که در ان به جایی بینی دو سوراخ اریب وجود داشت انتظارش را میکشید.بر زمین سنگی بدن نازک و شکننده دخترکی خودنمایی می کرد که به هری علت بودن را بخشیده بود تمامی بدن دخترک زخمی بود پوستش از شدت سفیدی به مرمر سفید می ماند گیسوان سرخ رنگش هریک تیر زهرالودی از غم جان فزای عشق افسوس که دیگر درخشندگی خود را از دست داده بودند

نگاه هری و ولدمورت در هم گره خورد و این بار به جای حس وحشتناک سردرد گرمی دلپذیری وجودش را در بر گرفت میتوانست از چشمان ولدمورت حسی همسان را بخواند تکه روح زندانی در بدن هری دیگر نمی خواست خود را از وجود او جدا کند و به ولدمورت بپیوندد او نیز دریافته بود

- من

- تو

و با هم گفتند ما

خنده وحشتناک دو دشمن 17 ساله در اتاق پیچید هری از گوشه چشمانش هرمیون را زیر نظر داشت صورتش حاکی از ان بود که تکه های پازل در ذهنش به هم جوش میخورند رونالد ویزلی با صورتی بی احساس به جایی نا معلوم خیره شده بود اما مالی ویزلی تنها متوجه دخترش بود

هری: با هم

ولدمورت: با هم

هر دو چوبدستی هاشان را به سمت رون گرفتند اما قبل از انکه هر یک حرکتی کنند فریاد هرمیون مالی را به خود اورد اه فرزندم سه اشعه سبز رنگ  به سمت سه شخص هجوم بردند طلسم مرگ مالی ویزلی به سمت هری پاتر طلسم مرگ هری به سمت لرد ولدمورت و طلسم مرگ لرد ولدمورت به سمت رونالد ویزلی

قبل از این که هریک حرکتی کنند بدن سه شخص کف سرد و سنگی اتاقک را لمس کرد اشکال عجیب واقع بر سولکراکس اویخته بر گردن هری دوباره شروع به حرکت کردند حرکت قطرات به قدری سریع بود که نوری خارق العاده تمامی اتاق را در برگرفت همه چیز به همان زودی که شروع شده بود پایان یافت سولکراکس ناپدید شد اما نشد قهقهه وحشتناکی در تاق بلند شد اما این قهقهه از دهان جینی ویزلی بود

- هری پاتر تو شکست خوردی اخرین هورکراکس من در بدنم نبود در بدن این دخترک بود و انگاه جسمی سفید رنگ از بدن هری به هوا بلند شد و زمزمه ای در گوش همگان پیچید

- نه لرد ولدمورت من شکست نخوردم هرچند اشتباه کردم طلسم مرگ مالی ویزلی مرا نکشت چرا که من بیشتر از یک روح بودم روح به شکل صاعقه درامد و به همراه اخرین تکه روح لرد ولدمورت در پشت پرده ناپدید شد در حالی که مالی ویزلی بر سر جسد پسرش اشک می ریخت هرمیون متوجه اشتباه بزرگش شد هری همگان را فریب داد خود را قربانی کرد تا لرد ولدمورت را از میان بردارد و انگاه این جمله بر ذهنش نقش بست اخرین تلنگر نابودی نه انتقام که عشق بود عشق مادر به فرزند اثر زخم شکل گرفته بر پیشانی رون و هری برای همیشه ناپدید شد اثر زخم صاعقه ای شکل اثر مرگ نشان مرگ نفرین مرگ 17 سال پیش پس از علامت زدن تمام قربانیانش ناپدید شده بودنشان مرگ همان اثر زخم بود.

 

 

موخره 

مالی ویزلی پس از شوک ناشی از کشته شدن پسرش برای همیشه در بخش بیماری های غیر قابل علاج بیمارستان سنت مانگو بستری شد. برادران ویزلی در جنگ وزارتخانه با شجاعت تمام جنگیدند و کشته شدند. هرمیون گرنجر پس از گذراندن دوره اموزش به یکی از بهترین اورور های وزارتخانه تبدیل شد و دو سال بعد در حالی که توسط 20 مرگخوار فراری محاصره شده بود خود و تمامی انها را در انفجاری نابود کرد و به مرگی افتخار امیز زندگی را بدرود گفت

ریموس لوپین به عنوان مدیر هاگوارتز منصوب شد و تا اخر عمر در این منصب باقی ماند. بدن جینی ویزلی هیچگاه پیدا نشد و مشخص نگردید ایا زنده است و مرده، اتاق تالار رازهای وزارت خانه که در ان اخرین جنگ صورت گرفت برای همیشه بسته شد هنوز هم عده ای اعتقاد دارند میتوان ناله های پسرکی درمانده را که از پشت پرده در جست و جوی عشق زندگی اش است را شنید

پایان کتاب

 

یادداشت:دوستان از اینکه که وقت گرانبهیتان را صرف خواندن داستان من کردید تشکر میکنم اما خواهشمندم نقد های خود را چه خوب و چه بد در بخش نظرات ارائه کنید

 

قبلی « هری پاتر و ترایپاد عشق فصل هشتم فیلم تالار اسرار! » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
negin.sdh
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۷/۲۲ ۱۹:۲۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۷/۲۲ ۱۹:۲۲
گریفیندور
عضویت از: ۱۳۸۵/۳/۲۵
از: عمارت پوگین
پیام: 467
 Re: هری پاتر و ترایپاد عشق فصل نهم و موخره
مرسی ممنون. خوب بود. خسته نباشی
کسی نمی دونه داستان هیج جا به کجا رسید؟

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.