دنیای جادوگری پر از افسانه‌های باستانی است. از دوئل با اژدهایان گرفته تا جادوگرهای خبیث و شورش جن‌ها.
امروز به سراغ چهارتا از قدیمی ترین آن‌ها می‌رویم... داستانِ بنیان‌گذاران هاگوارتز!

گودریک گریفندور

گودریک گریفندور، همان‌طور که از نامش گویاست، در گودریک‌هالو زندگی می‌کرد؛ همان‌جایی که محل زندگی باتیلدا بگشات، آلبوس دامبلدور و خانواده‌ی پاتر هم محسوب می‌شد. گریفندور بیشتر به خاطر مهارت‌هایش در دوئل، شناخته می‌شد.
او هم با چوب‌دستی و هم با شمشیر دوئل می‌کرد. زیرا استفاده از چوب‌دستی در برابر مشنگ‌ها ناعادلانه بود. برای همین شمشیری که مخصوص خودش ساخته شده بود را همیشه با خود حمل می‌کرد. همان شمشیرِ افسانه‌ای که به هری پاتر و نویل لانگ‌باتم کمک کرد تا با لرد ولدمورت مبارزه کنند. این شمشیر توسط "رگناک اول" که یک جن بود، ساخته شده بود. شمشیر نقره‌فام، یاقوت‌هایی به اندازه‌ی تخم مرغ داشت و جوری زیبا بود که رگناک تلاش کرد تا با این بهانه که گودریک آن را دزدیده بود، برش گرداند. خوشبختانه، گودریک کسی نبود که بتوان دست انداخت؛ و بالاخره آنچه را که برای خود بود، از جامعه‌ی جن‌ها پس گرفت. و پس از آن، جن‌ها یک "افسانه‌ی جعلی" مبنی بر دزدیِ گریفندور ساختند.
گریفندور فعالانه در برابر تبعیض علیه مشنگ‌ها مبارزه کرد و همین دلیلی شد تا سالازار اسلیترین، به‌خاطر اختاف نظرشان، هاگوارتز را ترک کند. تفکرات گریفندور، از زمانه‌ی خود جلوتر بود و شجاعت و حس عدالت‌طلبی‌اش، تبدیل به الگویی شد که گروه گریفندور، برای قرن‌ها آن را دنبال کرد.

هلگا هافلپاف

همان‌طور که کلاه گروهبندی اشاره کرده بود، هلگا هافلپاف اهل منطقه‌ای در ولز بود. ولی اطلاعات کمی در مورد محل تولدش در دسترس است.
بیشتر در مورد زندگی‌اش در هاگوارتز، اطلاعات جمع‌آوری شده است. هاگوارتز جایی بود که استعداد استثنایی‌اش در طلسم و جادو را به نمایش گذاشت. هافلپاف از مهارت‌های جادویی‌اش استفاده می‌کرد تا برای دانش‌آموزانش در هاگوارتز، ضیافت‌ها و وعده‌های غذایی مفصل فراهم کند. و زمانی که هری، رون و هرماینی وارد هاگوارتز شدند، دستور‌های غذایی‌اش همچنان در آشپزخانه‌ی قلعه، توسط جن‌ها استفاده می‌َشدند.
علاقه‌ی هافلپاف به برپایی ضیافت، به تنها یادگاری موجود از او در قرن 20، مرتبط است: جام طلایی که با نقشِ یک گورکن تزئین شده. این جام به دست هپزیبا اسمیت، یکی از نوادگان هافلپاف رسید و سپس توجه تام ریدل به آن جلب شد.
هافلپاف که قصد داشت به همه آموزش دهد و بین دانش‌آموزان تبعیض قائل نشود، بدون شک از دانستن این که جامش سرانجام به دست منفورترین جادوگری که از مشنگ‌ها نفرت داشت رسید، به شدت وحشت زده خواهد شد.

روونا ریونکلاو

روونا ریونکلاو، درخشان ترین ساحره‌ی زمان خود بود. او هوش و ذکاوت را به هرچیزی ترجیح می‌داد؛ به همین دلیل باهوش‌ترین و با استعدادترین دانش‌آموزان را برای گروهش انتخاب کرد.
در حالی که ریونکلاو آینده‌ی درخشانی برای دانش‌آموزانش رقم می‌زد، داستان خودش یک تراژدی تمام عیار بود. نیم‌تاجِ معروف ریونکلاو که گفته می‌شد به هر کس که آن را بپوشد دانایی عطا می‌کند، به خاطر حسادت توسط دخترش دزدیده شد. مردی که فرستاده شده بود تا هلنا را برگرداند وقتی با مخالفتش مواجه شد، از روی خشم به او چاقو زد و او را کشت.
افسانه‌ها می‌گویند که روونا کمی بعد به خاطر قلب شکسته‌اش مرد. روح دخترش به هاگوارتز برگشت و اکنون با نام بانوی خاکستری، به عنوان روح گروه ریونکلاو شناخته می‌شود.

سالازار اسلیترین

سالازار اسلیترین، زیرک‌ترین بنیان‌گذار، توانایی‌های جادویی کمیاب زیادی داشت؛ مانند نفوذ در ذهن و صحبت با مارها. این توانایی‌ها برای نوادگانش از جمله تام ماروولو ریدل، به ارث گذاشته شد.
زمانی که سال‌های زیادی بود که 4 بنیان‌گذار با هم در هماهنگی کامل کار می‌کردند، طبیعت ستیزه‌جویانه‌ی اسلیترین در برابر بعضی از جادوگرها، باعث به جود آمدن مشکلاتی شد. او باور داشت که فقط جادوگرانی که در خانواده‌های جادویی به دنیا می‌آمدند، حق تحصیل در هاگوارتز را داشتند.
و در نهایت، با گودریک گریفندور بحثش شد و مدرسه را ترک کرد.
قسمتی از میراث اسلیترین، تالار اسرار منفور است که افسانه‌ها می‌گویند فقط به دست نواده‌ی اسلیترین باز می‌شود. قرن‌ها بعد، درستی این افسانه با آزاد شدن هیولای تالار اسرار به دست تام ریدل و کشته شدن یک مشنگ‌زاده، ثابت شد.
خوشبختانه، همه‌ی اعضای گروه اسلیترین، نظر سالازار اسلیترین در مورد خونِ پاک را قبول ندارند. و گروه اسلیترین تعداد زیادی جادوگر خوش ‌قلب از جمله سورس اسنیپ و هوریس اسلاگهورن را در خود جای داده است.