هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی

هري پاتر و خاطرات خاله پتونيا - فصل 2




نوشته:ameneh124 از سايت جادوگران
هري پاتر و خاطرات خاله
پتونيا

ارديبهشت 1384
فصل دوم :خاله پتونيا و جادو
بالاي اين صفحه يك بر آمدگي وجود داشت،هري ذوق زده شده بود.هيچ فكرنميكرد كه در دفتر خاطرات خاله پتونيا بتواند نشاني از مادرش بيابد .
خيلي خسته بود پس خواندن دفترچه را براي فردا صبح گذاشت.
آرام چشمهايش را باز كرد جاي زخمش مي سوخت،ساعت 7:45،عجيب بود چطور خاله پتونيا او را بيدار نكرده بود .آرام از پله ها پايين آمد ،درآشپزخانه يك
ژامبون با يك ليوان شربت روي ميز بودوكنارش يك كاغذ كوچك [1]
هري متعجب شده بود ،آنها هري را با خانه جديد تنها گذاشته بودند بدون هيچ گونه حول وهراسي !
براي صبحانه به او ژامبون و شربت ميدادندوازهمه عجيب تر اينكه براي ناهار او پيتزا سفارش داده بودند(به جاي نان وپنير!)
و...جمله ي آخركه باز هم به دفتر خاطرات خاله پتونيا مربوط مي شد،اوازهري خواسته بود دفتر خاطرات را بخوانداما در اين موقعيت هري به تنها چيزي كه فكر نمي كرد دفترچه بود.
هري ميخواست هرچه سريعتر با تلفن باهرميون تماس بگيرد ونامه اي كه براي رون نوشته بود باهدويگ بفرستد،اماناگهان از پنجره ي آشپزخانه جغدي وارد شد ونامه اي را روي سر هري انداختورفت،نامه كوتاه ومختصربود)) دفترچه را بخوان))
اين ياداشت از طرف چه كسي بود كه با خاله پتونيا هم عقيده بود،هري از اينكه مي ديد در دنياي جادويي هم كسي با خاله پتونيا موافق است متعجب مي شد!
صبحانه اش را خورد و به اتاقش رفت وقبل از هرچيز يك يادداشت براي رون فرستاد.
[2]
پي نوشت:رفتار دورسلي ها بهتر شده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هدويگ خيلي سريع رفت، هري دفترچه را برداشت و بازكرد،اولين صفحه دفتر را آورد.



22 آگوست
امروزعجيب ترين اتاق زندگي ام افتاد،براي لي لي يك نامه اومد كه يك جغد آورده بودش پشت نامه نوشته بود :
[3]
يك مهر سبز بزرگ هم روش بود اما ماماوباباولي لي نذاشتند من بفهمم اون چيه،اما پتونيا بالاخره مي فهمه اون چيه

25 آگوست
خدايا دارم ديوونه ميشم .امروز با ماما رفتيم خريد واسه ي مدرسه وقتي خريد من تموم شدرفتيم توي يك كافه ي درب وداغون!!!
مامابراي من قهوه سفارش داد بعد با لي لي رفت توي حياط پشتي كافه، منم وقتي قهوه ام تموم شد رفتم توي حياط پشتي اما اونا اونجا نبودن. همه جا رو گشتم اما نبودم منم دوباره رفتم سرميز نشستم ، بعد از نيم ساعت كه من آدمهاي غيرعادي كافه رو نگاه ميكردم ماما با لي لي از توي حياط پشتي اومدن البته با يك مشت آت وآشغال:[4]
وسايل لي لي براي رفتن به مدرسه ي جديدش بود، ماما ميگه:من رو توي مدرسه ي لي لي راه نميدند.
من بليت مدرسه ي لي لي رو از توي كشوي بابا پيدا كردم (مدرسه ي هاگوارتز،ايستگاه كينز كراس،سكوي9 3/4 )

صداي زنگ بلند شد ، هري به ساعت نگاه كرد 12:30حتما پيتزا را آورده بودند
پيتزا را گرفت مخصوص بود همين طور كه پيتزا مي خورد به خاله پتونيا فكر مي كرد كه چطور ازآن دختر ماجراجو و كنجكاو به چنين زني تبديل شده بود...........
تصویر کوچک شده
یادداشت ها
  1. من و داد و ورنون رفتيم بيرون تا بعدازظهر هم برنميگرديم ،صبحانت را بخوروبرو توي
    اتاقت براي ناهار برات پيتزا سفارش دادم، مي توني دفترچه را بخوني
  2. نميدونم كجا و چطوري اما دلم ميخواد ببينمت،
    دوستدار تو:
    هري پاتر
  3. خانم لي لي اونز،اتاق دوم
  4. چند تا پاتيل،يك چوب،يك جغد و0000
قبلی « کی به کیه : محفل ققنوس وندتا نیروی خشم فصل اول » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
goli
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۲۸ ۲۰:۱۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۲۸ ۲۰:۱۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۶
از: خيابون هاي لندن جا و مكان نداريم ما كارتون خواب ها
پیام: 48
 مرسی
به نکته ی جالبی اشاره کردی مرسیbigkiss: :bigkiss:
SHAGGY_MEISAM
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۷ ۵:۴۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۷ ۵:۴۹
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۲۰
از: bestwizards.com
پیام: 403
 پتو نيا 2
اين يكي بدك نبود بهتر از يك بود اون ديگه خيلي كم بود
tonks
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۳/۲۹ ۲۳:۱۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۳/۲۹ ۲۳:۱۱
عضویت از: ۱۳۸۳/۵/۱۵
از: همونجایی که دلبر خونه داره
پیام: 149
 بدوووووو
تو رو خدا زود الان از دو سه روز خیلی زیاد تر گذشته ها هنوز سفری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
ameneh124
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۱۲ ۱۴:۱۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۱۲ ۱۴:۱۴
عضویت از: ۱۳۸۳/۱۲/۲۰
از: خونمون اينا
پیام: 8
 Re: خاطرات
ببخشيد حتما تا دو يا سه روز آينده قسمت جديد رو ميذارم آخه سفر بودم
پاتریشیا
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۱۰ ۱۵:۰۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۱۰ ۱۵:۰۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۱/۱
از: ارتش سیاه
پیام: 170
 Re: خاطرات
جالبه ولیسریع
paria
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۱ ۲۱:۱۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۱ ۲۱:۱۸
عضویت از: ۱۳۸۳/۱۰/۲۱
از:
پیام: 31
 خاطرات
خسته نباشی خوب بود لطفا زودتر

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.