هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: مقاله‌ها

ترجمه هايي كه خوانده ايم - بخش اول


اندر حكايت نبرد اجباري هري پاتر با فيلمسازان خارجي و مترجمان ايراني

2 – ترجمه هايي كه خوانده ايم :

آن چه درباره فيلم ها و تاثيرات شان گفتيم يك بحث عمومي و جهاني است ‘ اما در كشور ما عامل ديگري هم وجود دارد كه مي تواند بلايي را كه فيلمها بر سر داستان آورده اند تشديد كند و ان انبوه ترجمه هاي بدي است كه از اين كتابها به بازار آمده . از ترجمه هاي متفاوت هري پاتر كه در بازار ايران يافت مي شوند ‘ يكي فكر كرده حجم كتابها زياد است و هرجا را كه دل اش خواسته حذف كرده ‘ ديگري توانايي ترجمه شعرها را نداشته و آنها را حذف كرده سومي معنا را گرفته ومتن را دوباره و با سليقه خودش نوشته و مثلا دو جمله را تبديل به پنج جمله كرده . يكي هم كه درست و بدون حذف و اضافه ترجمه كرده ‘ هيچ تلاشي براي تطبيق حال و هواي ترجمه اش با متن اصلي نكرده . از ميان اين همه ترجمه هاي مختلف‘ ترجمه ويدا اسلاميه از همه بهتر است نثر او روان است وخواندن ترجمه اش راحت و لذت بخش ‘ اما متاسفانه حس و حالي كه متن اصلي دارد در ترجمه او ديده نمي شود .
نثر رولينگ ضرباهنگ تندي دارد و داستان را به تندي پيش مي برد ‘ او طنز پرداز بسيار ماهري است و ديالوگ هايي كه مي نويسد همه جذاب اند . هري ‘ رون و هرميون به تدريج و در طول داستان شخصيت پردازي ميشوند اما به شكلي كه خواننده متوجه نمي شود در كجاي داستان رولينگ وجهه ي جديدي به آنها داده . البته ويدا اسلاميه هر پنج جلد تاكنون منتشر شده را ترجمه نكرده و اولين كتاب از اين سري را سعيد كبريايي ترجمه كرده و پر است از حذف و اضافه و اشتباه براي روشن شدن اين بحث بهتر است به فصل اول همين كتاب رجوع كنيم :
كساني كه كتابها را خوانده اند اگر دوباره به اين فصل نگاه كنند متوجه خواهند شد كه فصل شروع اين داستان يكي از بهترين فصل هاي شروع كننده ي رمانهايي است كه در اين سالها منتشر شده . خود را در جاي نويسنده اي بگذاريد كه مي خواهد دنياي ذهني اش را به مخاطبان خود بشناساند ‘ دنيايي كه در كنار دنياي متعارف آدم هاي عادي حضور دارد ‘ دنيايي غريب با اتفاقات نا متعارف و شخصيت هايي عجيب . براي نويسنده مهم است كه هم اين دنيا را به تدريج به خواننده معرفي كند و هم مراقب باشد كه زياده روي نكند تا همه چيز لوث شود . او بايد هري را معرفي كند و تاكيد كند كه قهرمان داستان ‘ آدم مرموز و مشهوري است و دشمني دارد به نام لرد ولدمورت كه قصد جانش را داشته و پدر و مادرش را كشته . رولينگ ناچار است به همه اين ها اشاره كند تا خواننده بداند براي چه بايد داستان را دنبال كند . او با ظرافت و كاملا حساب شده قصه را پيش ميبرد ‘ حتي با زيركي تمام از سيريوس بلك هم در اين فصل نام ميبرد . و آنچه خواننده فارسي زبان از همه اين تدابير و ظرايف درك ميكند : تقريبا هيچ ! در ترجمه اين فصل كم و بيش همه اين ظرافتها ناپديد شده . ابتدا چند پاراگراف شروع اين فصل با ترجمه آقاي كبريايي را بخوانيد :
پسري كه زنده ماند
آقا و خانم دورسلي ساكن خانه شماره چهار خيابان پريوت درايو بودند . خانواده آنها بسيار معمولي و عادي بودند و آنها از اين بابت بسيار راضي و خوشنود بودند . اين خانواده به هيچ وجه با امور مرموز و اسرار آميز سرو كار نداشتند زيرا سحر و جادو را امر مهمل و بيهوده اي مي پنداشتند و علاقه اي به اينگونه مسائل نداشتند .
آقاي دورسلي مدير شركت دريل سازي گرونينگز ‘ مردي درشت اندام و قوي هيكل يود با گردني بسيار كوتاه كه سبيل بلندي نيز داشت . همسر او ‘ خانم دورسلي زني لاغر اندام بود با موهاي بور و گردني كشيده و بلند . بلندي گردنش بسيار برايش مفيد بود زيرا بيشتر وقت اش را صرف سرك كشيدن به خانه همسايه ها مي كرد . آنها پسري داشتند به نام دادلي كه به عقيده خودشان لنگه نداشت . آن ها خانواده مرفهي بودند و هيچ كم و كسري نداشتند اما در اين خانواده رازي وجود داشت كه نبايد برملا مي شد . آنهاهميشه در هول و هراس بودند كه مبادا روزي كسي به رازشان پي ببرد . حتي تصور اينكه كسي از خانواده پاتر چيزي بداند برايشان غير قابل تحمل بود . خانم پاتر خواهر خانم دورسلي بود اما سال ها بود كه يكديگر را نديده بودند . در واقع خانم دورسلي وانمود ميكرد كه خواهري ندارد زيرا خواهر او و شوهر بي مصرف اش ذره اي به خانواده آنها شباهت نداشتند . دورسلي ها هميشه از اين واهمه داشتند كه روزي خانواده پاتر در آن حوالي آفتابي شوند و سر زبانها بيفتند . آنها اين را نيز مي دانستند كه خواهر خانم دورسلي يك پسر كوچك دارد ولي هرگز او را نديده بودند و اين خود بهانه ديگري براي دوري كردن از پاتر ها به دست آنها مي داد زيرا نمي خواستند پسرشان با پسر خانواده پاتر دوست و همبازي شود .
خلاصه ‘ داستان ما از يك روز سه شنبه آغاز شد . صبح آن روز وقتي آقا و خانم دورسلي از خواب بيدار شدند هوا ابري بود اما همه چيز عادي به نظر ميرسيد و هيچ نشانه اي از وقوع يك واقعه عجيب و غريب در سراسر كشور وجود نداشت . آقاي دورسلي كه آوازي را زير لب زمزمه مي كرد يكي از كراوات هاي تكراري اش را برداشت . خانم دورسلي نيز همان طور كه پشت سراين و آن غيبت مي كرد دادلي جيغ جيغو را روي صندلي اش نشاند .
و حالا به ترجمه درست اين بخشها توجه كنيد :
آقا و خانم دورسلي ساكنين خانه ي شماره چهار خيابان پريوت درايو ‘ افتخار مي كردند كه بگويند آدم هايي كاملا معمولي هستند ‘ از لطف شما ممنون ! آنها آخرين افرادي بودند كه احتمال داشت درگير هر چيز عجيب يا اسرار آميز شوند ‘ چرا كه اصلا به چنين مزخرفاتي اعتقاد نداشتند .
آقاي دورسلي مدير شركتي بود به نام گرانينگز كه دريل توليد مي كرد . او مردي گنده و قوي هيكل بود كه هرچند سبيل بلندي داشت ‘ اما تقريبا گردن نداشت . خانم دورسلي لاغر و موبور بود و گردني تقريبا دو برابر گردنهاي عادي داشت كه خيلي به دردش مي خورد ‘ چرا كه بيشتر وقت اش را صرف فضولي در كار همسايه ها مي كرد . دورسلي ها پسر كوچكي به نام دادلي داشتند و به عقيده آنها هيچ كجا پسري بهتر از او پيدا نمي شد .
دورسلي ها هرچه مي خواستند در اختيار داشتند. اما آنها رازي هم داشتند و از هيچ چيز بيشتر از اين نمي ترسيدند كه كسي از راز آنها سر در آورد . اين كه كسي به وجود پاتر ها پي ببرد خارج از تحمل آنها بود . خانم پاتر خواهر خانم دورسلي بود .اما چندين سال بود كه همديگر را نديده بودند ‘ در واقع خانم دورسلي وانمود ميكرد كه خواهري ندارد ‘ چرا كه خواهر و شوهر خواهر به دردنخورش تا جايي كه مي شد غير دورسلي بودند . دورسلي ها از فكر كردن به اين كه در صورت آمدن پاتر ها به پريوت درايو ‘ همسايه ها چه خواهند گفت ‘ به خود مي لرزيدند . دورسلي ها مي دانستند كه پاترها پسر كوچكي هم دارند ‘ اما هرگز او را نديده بودند . اين پسر دليل خوب ديگري براي دوري كردن از پاتر ها بود ‘ آنها نمي خواستند دادلي با پسري مثل او قاطي شود .
وقتي آقا و خانم دورسلي صبح آن سه شنبه ي گرفته و خاكستري كه داستان ما آغاز مي شود از خواب برخاستند ‘ هيچ چيزي در آسمان ابري بيرون نبود كه نشان دهد به زودي چيزهاي عجيب و اسرار آميزي در سرتاسر كشور روي خواهد داد . آقاي دورسلي در حالي كه تكراري ترين كراوات اش را براي كار بر ميداشت ‘ زير لب آهنگي را زمزمه مي كرد و خانم دورسلي در همان حالي كه دادلي جيغ جيغو را به زور روي صندلي بلندش مي نشاند ‘ با علاقه پشت سر اين و آن غيبت مي كرد .
اگر ترجمه سعيد كبريايي را با متن اصلي يا با ترجمه اي كه در اينجا نقل شد مقايسه كنيد ‘ متوجه خواهيد شد كه ترجمه او از دوجهت مشكل دارد : 1- تفاوت هاي ايجاد شده بين سبك نويسنده و سبك ترجمه . 2- غلط ها و حذف و اضافات .
تفاوت ها سبكي :
با مرور حتي يك صفحه از متن اصبي ‘ مي توان فهميد كه نثر رولينگ بسيار جذاب و مهيج است . او خيلي سريع اطلاعات مي دهد و چه بسا بنا را هم بر اين گذاشته كه به دليل سرعت در ارائه اطلاعات ‘ خواننده برخي از آنها را فراموش كند . با استفاده از اين شيوه ‘ رولينگ حتي يك لحظه هم خواننده را به حال خودش رها نمي كند . اما ترجمه موجود ‘ با اضافه كردن تعداد جمله ها و با تكرار اطلاعات قبلي (old information) در جملات بعدي باعث كند شدن روند قصه گويي مي شود . مترجم خيلي راحت جمله ها را طولاني مي كند ‘ كوتاه مي كند ‘ نصف مي كند و يا كلمات معادل اضافه ميكند. او كوچكترين علاقه اي به نحوه بيان نويسنده نشان نمي دهد و سليقه خود را ارجح بر سليقه نويسنده مي داند . اگر اين نحوه ي ترجمه كمكي به خواننده فارسي زبان براي درك بهتر داستان مي كرد و يا باعث غني تر شدن متن مي شد ‘ قابل دفاع بود ‘ اما در اين مورد اين شيوه ترجمه فقط از ارزش هاي ادبي متن رولينگ مي كاهد .
غلط ها و حذف و اضافات :
در همان جمله اول‘ كبريايي جمله " از لطف شما ممنون" را حذف مي كند و از طرف ديگر جمله "سحر و جادو را امر مهمل و بيهوده اي مي پنداشتد" را اضافه مي كند كه كاملا به روند داستان ضربه مي زند . كلمات "سحر و جادو" از كجا وارد اين جمله شده اند ؟ در متن اصلي خواننده بايد چندين صفحه پيش برود تا به كلماتي از قبيل "سحر و جادو " يا " جادوگر " بر بخورد . مسلم است كه آوردن اين كلمات در اين جا وجهه ي اسرار اميز اتفاقاتي را كه كتاب با آنها شروع مي شود ‘ از بين مي برد‘ چرا كه خواننده از همان ابتدا پيش بيني مي كند همه اين وقايع به نوعي به "سحر و جادو" مربوط مي شود . از طرف ديگر درست در صفحه پنجم داستان ‘ عمو ورنون از پتونيا درباره خواهرش سوال مي كند و وقتي با عصبانيت او روبرو مي شود ‘ ورنون توضيح مي دهد كه چيزهاي عجيبي در سرتاسر كشور رخ داده و بعد مي گويد :
Well, I just thought… maybe… it was
Something to do with… you know… her lot .
و ترجمه اين جمله چنين است : " خب ‘ من فقط فكر كردم ... شايد... ربطي داشته باشد به ... ميداني كه ... دار و دسته ي خواهرت ." در اينجا خواننده بايد بپرسد كدام دار و دسته و بعد هم بايد به خود بگويد كه مگر خواهر پتونيا در كدام گروهي است كه آدمهايي با رداهاي چند رنگ عضو ان هستند و جغدهايي كه در روز پرواز مي كنند به آنها مربوط مي شوند ؟ اما در ترجمه آقاي كبريايي ‘ هيچ كدام از اين سوال ها پيش نمي آيد و خواننده مي تواند حدس بزند كه خواهر پتونيا جادوگر است . اگرچه با توجه به نحوه اي كه او اين جمله را تبديل كرده ‘ هيچ كدام از اين نوع سوال ها نمي تواند پيش بيايد . چرا كه او (her lot) را " خانواده خواهرت" ترجمه كرده و بنابراين ترجمه ‘ خواننده گيج مي شود كه مگر خانواده خواهر پتونيا با خانواده خود پتونيا فرق دارد ؟!
در همين فصل پاراگرافهايي وجود دارد كه در آنها بيش از چند جمله حذف شده و جمله هايي ديگر جايگزين شده اند . براي مثال وقتي دامبلدور در پريوت درايو ظاهر مي شود و كنار مك گونگال روي ديوار مي نشيند مك گونگال درباره شايعاتي كه شنيده صحبت مي كند و مي گويد :
It’s – it’s true? Faltered professor
McGonagall. After all he’s done…all
The people he’s killed … he couldn’t kill
Little boy? It’s just astounding… of all
A the things to stop him …but how in
The name of heaven did harry survive?
ترجمه دقيق اين جملات :
پروفسور مك گونگال با لكنت گفت :"اين ... اين واقعيت داره؟ بعد از همه كارهايي كه اون كرده ... همه ي آدمهايي كه كشته ... نتونسته يك پسر كوچيك رو بكشه ؟ واقعا حيرت انگيزه ... بين اين همه چيز كه مي تونست اون رو متوقف كنه ... اما به خاطر بهشت ‘ هري چه جوري نجات پيدا كرد ؟"
و ترجمه سعيد كبريايي :
پروفسور مك گونگال كه زبانش بند آمده بود با لكنت گفت : " پ ... پس ... اين ... وا ... واقعيت داره ؟ اون كه اين همه آدم كشته و اين همه تجربه داره چه طور نتونسته يه پسر كوچولو رو بكشه ؟ من موندم كه چطوري هري زنده مونده "
در ترجمه ايشان كارهايي كه ولدمورت كرده حذف شده و به جاي آن " تجربه " آمده و از آنجا كه اين جمله پس از جمله " اون كه اينهمه آدم كشته " آمده ‘ مخاطب تصور ميكند كه منظور ‘ تجربه در كشتن آدمهاست ‘ در حالي كه چنين نيست و منظور دقيقا كارهاي عجيب و غريبي است كه ولدمورت توانايي انجامشان را داشته . بعد هم جملات " واقعا حيرت انگيزه" و " بين اين همه چيز كه مي تونست اون رو متوقف كنه " حذف شده اند و جمله آخر هم با " من موندم كه " شروع شده ‘ تعبيري كه در حال حاضر تبديل به يك عبارت محاوره اي كليشه اي شده و كاربردش در اينجا با توجه با نوع گويش پروفسور مك گونگال هيچ توجيهي ندارد .
بحث ديگري كه در اينجا مطرح مي شود مسئله جملاتي است مانند (in the name of heaven) ‘ كه رولينگ به كار مي برد و هيچ كجا منظورش ( محض رضاي خدا )( به خاطر خدا ) و يا ( تورا به خدا ) نيست ‘ چرا كه خودش هيچ كجا نمي گويد for Gods sake)) يا oh god شايد معادلي مثل " به خاطر بهشت" كاملا مناسب نباشد ‘ اما گذاشتن عباراتي مانند" محض رضاي خدا " هم خطاست . در واقع اين مسئله كه چرا رولينگ در كتابهايش از مذهب حرفي نمي زند ‘ مسئله اي سوتفاهم زا بوده . در حالي كه اگر هركس خودش را جاي يك نويسنده انگليسي بگذارد كه قصد نوشتن داستانهايي با پس زمينه جادوگري دارد‘ مي فهمد كه وارد كردن بحث مذهب خيلي دردسرساز خواهد شد . مخصوصا در انگلستان كه در تاريخ خود پيشينه اي خشن از فرامين كليسا درباره سوزاندن جادوگران داشته است . داستانهاي رولينگ آنطور كه بعضي ها عنوان كرده اند ‘ ضد مذهب نيست ‘ بلكه غير مذهبي است .يعني مذهب را از داستانهايش كنار گذاشته .چرا كه دنياي جادوگري براي او محملي بوده تا بتواند قصه اش را تعريف كند. قصه اي كه عمري به اندازه تاريخ ادبيات و اسطوره ها دارد ‘ قصه ي مقابله ي خير و شر. و اگر رولينگ مي گفت كه مثلا دامبلدور مسيحي است ‘ قطعا با واكنش هايي از طرف مسيحيان متعصب روبرو ميشد و احتمالا ادامه كارش با مشكل روبرو مي شد ‘ در واقع كاري كه رولينگ كرده ‘ زيركانه و تنها راه حل متصور است .

ادامه دارد...

منبع: مجله دنياي تصوير شماره 143
قبلی « فيلمهايي كه ديده ايم هري پاتر و خاطرات خاله پتونيا - فصل 3 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
reihaneh
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۹۱/۵/۱۰ ۲۲:۴۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۹۱/۵/۱۱ ۸:۴۲
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۳
از: خانه ی ویزلی ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پیام: 72
 پاسخ به گوی زرین
ممنون ولی ببخشید من یکم دوزاریم دیر میافتد کدوم مقاله را میگید؟
erica
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۵ ۲۳:۰۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۵ ۲۳:۰۹
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۲۸
از: يه جايي نزديك خدا
پیام: 570
 ترجمه هايي كه خوانده ايم
از اينكه وقتت رو گذاشتي و اين مقاله رو توي سايت گذاشتي ممنون . به نظر من هم ترجمه هاي ويدا اسلاميه منسجم تره .
SHAGGY_MEISAM
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۲ ۲:۵۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۲ ۲:۵۸
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۲۰
از: bestwizards.com
پیام: 403
 بسيار بسيار مقله خوبي بود
اما يك عيب داشت اونم بخواتر زياديش بود منم از ترجمه هاي ويدا اسلاميه خوشم مياد در كل ممنونم
فرد ويزلي
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۵/۳۱ ۱۵:۴۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۵/۳۱ ۱۵:۴۱
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۲۳
از: بارو
پیام: 271
 Re: ممنون
دستت درد نكنه...
negin_ata
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۵/۲۸ ۲۱:۲۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۵/۲۸ ۲۱:۲۳
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۳۱
از: کوچه ی ناکترن
پیام: 139
 ممنون
حرف دل منو زدی ممنون
reihaneh
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۵/۳ ۱۸:۲۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۵/۳ ۱۸:۲۱
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۳
از: خانه ی ویزلی ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پیام: 72
 گوی زرین
تشکر مقاله جالبی بود
موفق باشی
sharry_potter
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۴/۱۷ ۱۴:۲۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۴/۱۷ ۱۴:۲۱
عضویت از: ۱۳۸۴/۳/۲۳
از: كوچه ناكترن
پیام: 26
 Re: همونی که اون بالا نوشته
خيلي خوب بود ...مرسي
Comwow
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۳/۲۹ ۲۲:۳۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۳/۲۹ ۲۲:۳۳
عضویت از: ۱۳۸۳/۱۱/۲۰
از: برزخ
پیام: 375
 Re: همونی که اون بالا نوشته
ممنون هم از ترجمه و هم از تایپ کار سنگینی بود
tonks
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۳/۱۶ ۱۲:۳۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۳/۱۶ ۱۲:۳۷
عضویت از: ۱۳۸۳/۵/۱۵
از: همونجایی که دلبر خونه داره
پیام: 149
 همونی که اون بالا نوشته
خوشم اومد
باحال بود :bigkiss:
شيطان
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۲۶ ۳:۴۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۲۶ ۳:۴۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۲/۱۲
از: جهنم
پیام: 12
 اندر حكايت مترجمين ايراني!
از وقتي كه براي تايپ اين مطلب گذاشتيد متشكر و مطلب بسيار جالبي است، پيشنهاد مي‌كنم ديگر دوستان هم اين را بخوانند!
D-Y-Z-2005
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۲۰ ۱۶:۱۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۲۰ ۱۶:۱۸
عضویت از: ۱۳۸۳/۱۱/۱۵
از: مریخ
پیام: 241
 بماند
خیلی ممنون
irmtfan
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۲۰ ۱۰:۰۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۲۰ ۱۰:۰۱
عضویت از: ۱۳۸۲/۱۰/۱۳
از: پریوت درایو - شماره 4
پیام: 3125
 ترجمه هایی که خوانده ایم
بازم تشکر میکنم از وقتی که برای تایپ گذاشتید

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.