هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی

هري پاتر و خاطرات خاله پتونيا - فصل 3


هري در پي خواندن دفتر چه خاطرات خاله پتونيا كمي آشفته مي شود
نوشته:ameneh124 از سايت جادوگران
هري پاتر و دفترچه خاطرات خاله
پتونيا

ارديبهشت 1384

فصل سوم: نامه رسان هاي هاگوارتز


1 سپتامبر
امروز لي لي رو برديم ايستگاه كينزكراس ، من هرچي گشتم سكوي 9, 3/4 پيدا نكردم فقط سكوي 9 و 10بود، بعد لي لي با يك گروه مثل خودش كه اسباب هاي عجيب و غريب داشتن
از ديوار بين سكوي 9 و 10گذشتند.

[1]


2 سپتامبر

امروز يك نامه از لي لي داشتيم اما پستچي در كار نبود، نامه هاي لي لي با جغد اومد ويه عالمه چيزاي عجيب آورد كه مامان گفت : نبايد با كسي راجع به آنها صحبت كرد.

[2]

25 دسامبر

لي لي به خونه اومد ماما و بابا خيلي هيجان زده بودند .
احساس ميكنم لي لي رو از دست دادم ، ديگه چيزهايي كه دورواطراف ماست براش جالب نيست. حرفهاي منو دوست نداره حتي داستانهاي منو گوش نميكنه ،از وقتي اومده فقط كنار ماما مي شينه و از مدرسه اش مي گه .
منم ديگه دوست ندارم كنارش باشم از اون مدرسه ي لعنتشم بدم مي آد آخه اون مدرسه لي لي رو ازمن جدا كرد.

7 سال بعد:
ديگه نتونستم با لي لي صميمي بشم ، لي لي با جيمز(دوست پسرش) اومده بود خونه.
بابا از اين پسره خيلي خوشش اومده دعوتش كرد به جشن كريسمس.

26 دسامبر

ديروز جيمز با دوستاش اومده بود ،سيريوس بلك...سش.....
::كك...مي .....تنايل م لانيتب لبسي منهاثياا .......س شتبيتايااي
اين قسمتهاي دفترچه پاك شده بود انگار كسي آنها را شسته بود....

***

هري تازه از خواب بيدار بيدارشده بود ، به اتفاقات چند روز پيش فكر مي كرد، روي تخت نشسته بود اما انگار اين چند در خانه حضور نداشته بود ، او اين چند روز در خانه ي پدربزرگش ، زماني كه خاله پتونيا جوان بود رفته بود و از وقايع اين خانه بي اطلاع بود.
از رفتار دورسلي ها تعجب مي كرد خاله پتونيااين چند روزه او را راحت گذاشته بود، به ياد هدويگ افتاد كه رفته بود نامه رون را ببرد و هنوز برنگشته بود ، يعني چه نامه اي از طرف رون براي او مي آورد.............
ازپله ها پايين رفت يك كاغذ روي ميز آشپزخانه بود
[3]
پس امروز هم تنها بود ، اشتهايي به غذا نداشت،رفت بالا .


5 ژانويه
[4]

6 ژانويه
[5]

7 ژانويه
[6]

***
صداي در اومد ،هري خوابش برده ،دورسلي ها برگشته بودند ، دادلي داشته با سي دي من جديدش آهنگ مورد علاقه اش گوش مي كرد:

you know is ture
every thing I do
do it for you

صداي دادلي خيلي بلند بود .
هري خواب خيلي عجيبي ديده بود ، با پروفسور اسنيپ و سيريوس و مادروپدرش و خاله پتونيا جوان رفته بودند تعطيلات ، پدرش با اسنيپ مي رقصيدند و خاله پتونيا با سيريوس مشغول بود..............
براي شام پايين رفت اينطور كه بنظر مي رسيد هديه هاي دادلي ازهميشه بيشتر باشد، شام آن شب از غذاهاي رژيمي دادلي نبود بلكه به مناسبت تولدش از مغازه ي مورد علاقه ي دادلي همبرگر خريده بودند ،حال هري خوب نبود احساس سرگيجه ي فراواني داشت ،غذا نخورد،برگشت طبقه ي بالا وخوابيد.

ساعت حول وحوش3 بود كه ناگهان با صدايي از جا پريد ، هدويگ برگشته بود

[7]
رونالد





















یادداشت ها
  1. پتونيا دورسلي ديوانه مي شود
  2. پتونيا دورسلي واقعا ديوانه ميشود.
  3. من رفتم پيش وكيلم، ورنون با دادلي رفتن بيرون بعد ميان دنبال من با هم ميريم
    بيرون (امروز تولد دادلي است) تا شب خرابكاري نكني!!
  4. لي لي به پدر گفته با جيمز مي خوا د ازدواج كنه ، امشب خونه ي آقاي پاتر دعوت شده ايم
  5. ديشب خيلي خوش گذشت ، سيريوس هم بود ........
  6. لي لي موضوع رو فهميده، منم اينقدر گريه كردم تا خاطرات 26 دسامبر پاك شد
  7. هري،من نميتونم چيزي بنويسم فقط دامبلدور ميخواد توبدوني كه هرچي راجع به پانمدي و شاخدار فهميدي نبايد ناراحت بشي ، اون خودش همه چيز رو توي هاگوارتز وقتي تو رو ديد برات توضيح ميده ، هرگز از خانه ي خاله ات بيرون نيا، ديگه هم نامه نده
قبلی « ترجمه هايي كه خوانده ايم - بخش اول سرانجام سرزمين اشباح و موجودات شب و روز » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
mamadmm
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۷ ۱۵:۵۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۷ ۱۵:۵۳
عضویت از: ۱۳۸۵/۵/۳۱
از: همونجا که بقیه میایُن
پیام: 319
 ایول مدرن تاکینگ
اه اه! دادلی داشته از شعرای مدرن تاکینگ گوش میکرده!
شان مدرن رو آوردی پائیین بچه!
لطفا یکم داستانتو بلندتر بنویس.
اما سال بندیهاش خیلی باحاله.
سانی بودلر
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۷ ۱۴:۵۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۷ ۱۴:۵۳
عضویت از: ۱۳۸۵/۵/۲۸
از: V.F.D
پیام: 125
 بیشتر کار کن.
خوبه ولی باید بیشتر کار کنی . اگه کار کنی بهتر میشه. اگرهم ادامه داره زودتر بنویس.
پري دريايي
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۱ ۱۴:۲۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۱ ۱۴:۲۱
عضویت از: ۱۳۸۴/۸/۳
از: خيلي دور خيلي نزديك(درياچه ي نقره اي)
پیام: 144
 Re: عالی
عاليـــــــــــــــــــــــــــــــه
حرف نداره
خيلي خوبه ادامه بده
ali314mostafavi
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۳۱ ۱۵:۱۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۳۱ ۱۵:۱۰
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۳۰
از:
پیام: 2
 خوب است
مطلب خوب و جالبی بود .
goli
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۲۸ ۲۰:۲۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۲۸ ۲۰:۲۰
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۶
از: خيابون هاي لندن جا و مكان نداريم ما كارتون خواب ها
پیام: 48
 عالی
خیلی هم خوب بود فیلت ویک جان زیادی تشویقش نکردی واقعا که
عالللللللللللللللیییییییییییییییییییییی :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:
SHAGGY_MEISAM
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۷ ۵:۵۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۷ ۵:۵۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۲۰
از: bestwizards.com
پیام: 403
 پتو نيا 3
اينم جالب بود ولي اگه ادامه داره زود تر بنويس ولي رو اين يكي كه داري مي نويسي بيشتر كار كون
tonks
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۳/۲۹ ۲۳:۴۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۳/۲۹ ۲۳:۴۳
عضویت از: ۱۳۸۳/۵/۱۵
از: همونجایی که دلبر خونه داره
پیام: 149
 دروغ میگن
ameneh124
اینا همه چرت میگن خیلی هم قشنگ بود ادامه بده
خسته نباشی.......................
:bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:
chalipa
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۳/۱۳ ۰:۱۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۳/۱۳ ۰:۱۱
عضویت از: ۱۳۸۴/۳/۴
از: برج گریفیندور-قسمت شمالی
پیام: 8
 Re: .....
هی بچه ها دعوا نکنین .می گمameneh124خوب شدتو
جی کی رولینگ نشدی!
پاتریشیا
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۳/۵ ۱۲:۱۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۳/۵ ۱۲:۱۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۱/۱
از: ارتش سیاه
پیام: 170
 Re: .....
اشکالش اینه که تو اگه دفتر خاطرات داشته باشی بعد یه مدت(7سال ) که نمی نویسی بعد که می نویسی تاریخ را میزنی 7 سال بعد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟///
ameneh124
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۲۲ ۱۹:۲۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۲۲ ۱۹:۲۴
عضویت از: ۱۳۸۳/۱۲/۲۰
از: خونمون اينا
پیام: 8
 Re: .....
در مورد ((دورسلي )) شرمنده
اما 7 سال بعد غلط نيست چون اول داستان سال اول ورود لي لي به مدرسه است و با توجه به كتاب پنجم
لي لي و جيمز در سال هفتم با هم صميمي مي شن.
صفحه ي 116 هري پاتر و محفل ققنوس 3
ترجمه ي ويدا اسلاميه
Tom Riddle
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۲۱ ۱۷:۳۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۲۱ ۱۷:۳۳
عضویت از: ۱۳۸۳/۱۲/۱۳
از: به خاطر موضوعات امنيتي گفتنش جايز نيست!
پیام: 21
 ببين!!!
پاتريشيا چرا 7 سال بعد غلطه؟بعد پتونيا كه دورسلي نيست!! بد نبود...ولي بعضي جا ها (هم كه خودت مي دوني!)ضايع بود چيه!!!!
پاتریشیا
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۲۱ ۱۴:۵۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۲۱ ۱۴:۵۸
عضویت از: ۱۳۸۴/۱/۱
از: ارتش سیاه
پیام: 170
 Re: .....
یه مشکلی تو نوشته بودی پتونیا دروسلی دیوانه می شود ............دروسلی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تازه یه جا هم نوشته بودی 7 سال بعد و این غلطه در ضمن یه خواهش بچه ها تو ذوقش نزنین نوشتن سخته اشکال های کارش را بگید...........
Avril
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۲۰ ۱۸:۵۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۲۰ ۱۸:۵۴
عضویت از: ۱۳۸۳/۱۱/۲۳
از: کارتن!!
پیام: 789
 .....
واقعا معذرت میخوام.شرمنده ولی خیلی ......بود.
D-Y-Z-2005
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۲۰ ۱۶:۲۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۲/۲۰ ۱۶:۲۹
عضویت از: ۱۳۸۳/۱۱/۱۵
از: مریخ
پیام: 241
 بماند
عزیز جان برادر گند زدی به هیکل داستان که.
بهتره به موضوع برگردی
به هر حال ممنون

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.