هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: داستان‌های غیر هری پاتری :: دره شیطان

دره ي شيطان - فصل 5


فصل پنجم_ زنگ تفريح
صداي زنگ پيچيد. مالكوم و ماروين نمي دانستند بايد چي كار كنند. آنها الكساندرا و جسيكا را ديدند كه از كلاس خارج شدند و خانم آدمار هم چيزي به آنها نگفت. الكسيس به آن دو گفت:
زنگ تفريح است. نمي خواهيد به حياط برويد؟
ماروين گفت:
چرا. داشتيم مي آمديم.
مالكوم ، ماروين و الكسيس با هم به حياط رفتند. حياط بسيار كوچك بود ولي به هر حال آن سه نفر گوشه اي را انتخاب كردند و آنجا نشستند. ماروين بلافاصله به الكسيس گفت:
زود باش. بگو در مورد استيون چي مي داني؟
الكسيس به اطرافش نگاه كرد و مطمئن شد كه كسي نگاهشان نمي كند گفت:
شما چيزي در مورد دره ي شيطان مي دانيد؟
مالكوم گفت:
فقط اين را مي دانيم كه پدرمان در نزديكي آنجا كشته شد و خواهرمان هم نزديك بود همين بلا سرش بيايد. اين را هم مي دانيم كه گرگ هايش خيلي باهوش هستند.
الكسيس با تعجب گفت:
چه جوري با اين اطلاعات كم تا حالا زنده مانده ايد؟ پس شما چيزي در مورد ملكه ي مرگ نمي دانيد.
الكسيس پوزخندي زد و گفت:
تا حالا او را نديد نه؟ چقدر خوش شانسيد.
ماروين گفت:
جونم به لبم رسيد بگو ديگر.
الكسيس گفت:
مي دانيد ملكه ي مرگ كي هست؟
مالكوم و ماروين يك صدا گفتند:
نه.
الكسيس گفت:
او خيلي هم نحس است. هركس او را ببيند گرگ هاي دره ي شيطان او را تيكه تيكه مي كنند.
در همين موقع كسي از پشت شان گفت:
واقعا ملكه ي مرگ را اين طور فرض مي كني؟
الكسيس، ماركوم و ماروين برگشتند. استيون پشت شان بود و پوزخند مي زد. الكسيس با نفرت او را نگاه كرد و گفت:
تو چه جوري آن را فرض مي كني؟
استيون گفت:
من مي دانم او كيست و چي كار ميكند. براي همين نياز ندارم كه در مورد او خيال پردازي كنم يا در مورد او به ديگران دروغ بگويم.
استيون كلمه ي دروغ را به طرز عجيبي بيان كرد. ماروين پرسيد:
او چي است؟
استيون در حالي كه به الكسيس نگاه مي كرد گفت:
او انسان است.
مالكوم پرسيد:
چه شكلي است؟
استيون گفت:
او يك جادوگر است كه اول به همه روي خوش نشان مي دهد و بعد به طعمه اش قول مي دهد كه اگر مثلا به فلان جا بيايد مشكلش را حل مي كند. بعد هم شر او را مي كند.
الكسيس پرسيد:
تو از كجا مي داني؟
استيون پوزخندي زد و گفت:
تو كه مي داني براي چي مي پرسي؟
الكسيس به او چشم غره اي رفت و استيون هم پوزخند زنان از آنجا رفت. الكسيس گفت:
خيلي آدم خنگي است. خيلي راحت خودش را لو مي دهد. البته در بعضي مواقع خيلي زرنگ مي شود. مثلا در كلاس ديديش؟ سونيا داشت نگاهش مي كرد و او براي اينكه سونيا را ضايع كند به جسيكا و سيلويا و خواهر من را نگاه مي كرد.
ماروين به هيچ وجه از الكسيس خوشش نيامده بود و به نظرش او خيلي ابله بود ولي مالكوم بر عكس برادرش از او خوشش آمده بود و به نظرش او خيلي پسر خوبي بود. وقتي زنگ تفريح تمام شد و همه به سوي كلاس درس شان مي رفتند مالكوم و ماروين هر دو به يك چيز فكر مي كردند. آنها به صحبت هاي الكسيس و استيون فكر مي كردند. وقتي به كلاس رسيدند همه سر جايشان نشسته بودند. جسيكا و الكساندرا براي ماروين دست تكان دادند. مالكوم اخمي كرد و معلوم بود كه برادرش حسودي مي كند. سونيا كمي آن طرف تر با هيجان استيون را نگاه مي كرد. ماروين و مالكوم سر ميزشان نشستند. ظاهرا استيون از نگاه هاي سونيا خسته شده بود و ديگر به نظرش اصلا راه خوبي نبود كه به بقيه ي دخترها نگاه كند. خانم آدمار مثل زنگ پيش به آنها اجازه ي بازي و تفريح را داد و خودش را با بافتني اش سرگرم كرد. استيون كه از دست سونيا حرص مي خورد از كوره در رفت و به او گفت:
چيه؟ نگاه مي كني؟ آدم نديدي؟
سونيا سرخ شد و سرش را پائين انداخت. الكسيس به استيون گفت:
هي! استيو چرا اين شكلي با او حرف زدي؟
استيون به الكسيس گفت:
فكر نمي كنم دختري كه با اين سن سال اين قدر هيز باشد لياقت حرف ديگري را داشته باشد.
ويل به استيون گفت:
ما همه مي دانيم كه الكسيس طرفدار خدمتكاران است پس نيازي به اين حرف ها نيست.
استيون لبخندي زد. ماروين به ويل گفت:
اين چيزي كه گفتي چه ربطي به سونيا دارد؟
ويل به سونيا نگاه كرد و گفت:
براي اينكه مادر سونيا خدمتكار ما است.
مالكوم پرسيد:
يعني چي كه مادر سونيا خدمتكار ماست؟
استيون زير لب گفت:
خدمتكار شما نه. خدمتكار خانه ي ويل. فهميدي؟
تا آخر زنگ ديگر سونيا به استيون نگاه نكرد و ظاهرا گريه مي كرد. مالكوم و ماروين هم تا آخر زنگ زير لب در اين مورد بحث كردند كه چرا مارتين اين قدر عجيب شده است و البته به نتيجه اي هم نرسيدند. استيون هم مشغول صحبت با ويل شد. الكسيس هم با مداد روي ميز را خط خطي مي كرد. وقتي زنگ خانه خورد، همه بند شدند كه به سمت خانه هايشان بروند. مالكوم، ماروين و استيون سونيا را ديدند كه صورتش غرق اشك بود. استيون ابروهايش را بالا برد و به سمت او رفت. مالكوم و ماروين كمي به طرف استيون و سونيا متمايل شدند تا صحبت هايشان را بشنوند. آنها فقط شنيدند كه سونيا به استيون گفت:
از دست تو ناراحت نيستم. از حرف ويل ناراحت شدم. او همه جا آبروي من را مي برد.
مالكوم به ماروين گفت:
بيا برويم.
ماروين از آن دو چشم برداشت و همراه برادرش به سمت خانه به راه افتادند. در راه آن دو ساكت بودند. ماروين به كوه ها نگاه مي كرد و مالكوم به رودخانه نگاه مي كرد. بعد از سكوت طولاني مالكوم گفت:
دلم به حال سونيا مي سوزد.
ماروين گفت:
من هم همين طور. به نظرم ويل خيلي عوضي است.
مالكوم گفت:
آره. آن قدر ها هم كه فكر مي كردم استيون بد نيست. دست كم دل نازك است.
ماروين سرش را به نشانه ي تائيد تكان داد. در همين موقع چشمش به ورونيكا افتاد. با دست به بازوي مالكوم زد و گفت:
آنجا را نگاه كن.
مالكوم به ورونيكا چشم دوخت و به ماروين گفت:
بيا پشت اين درخت. دارد با مارتين حرف مي زند.
ماروين متعجب شد كه چه طوري تا آن موقع مارتين را نديده بود. به دنبال برادرش پشت درختي در نزديكي آن دو رفت و به حرف هايشان گوش سپارد.
قبلی « اسنیپ...خوب؟...بد؟ 50 راه برای به ستوه آوردن لرد ولدمورت » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
ارلاندو بلوم
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۹/۱۴ ۲۲:۱۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۹/۱۴ ۲۲:۱۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۷/۱۵
از: hollywood
پیام: 9
 دره ي شيطان
خيلي خوب شده است
33166655
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۱۶ ۰:۵۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۱۶ ۰:۵۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۷/۱۲
از: هرجايي كه ميشه زنده موند
پیام: 226
 دره ي شيطان
behtar az ghabl shode
آرتميس
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۷ ۲۰:۲۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۷ ۲۰:۲۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۸
از: ...
پیام: 32
 دره ي شيطان
مرسي بچه ها. فقط نمي دانم چرا اين فصل در قسمت آرتميس فاول هست.
mehdypotter
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۶ ۱۹:۳۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۶ ۱۹:۳۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۲۲
از: خانه ی گونت
پیام: 93
 گریه کن گریه قشنگه...گریه سهم دل تنگه..
داری پیشرفت می کنی.
Emin3m
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۶ ۱۷:۱۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۶ ۱۷:۱۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۱۷
از: america
پیام: 6
 دره ي شيطان
مالكوم و ورونيكا حرف مي زدند يا كار ديگري انجام مي دادند؟
خوب بود
evil
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۳ ۱۷:۴۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۳ ۱۷:۴۳
عضویت از: ۱۳۸۴/۲/۲
از: قبرستان ليتل هنگلتون
پیام: 55
 دره ي شيطان
خوب بود ادامه بده
namid2
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۶/۳۰ ۶:۲۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۶/۳۰ ۶:۲۹
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۲
از: جزیره های لانگرهانس
پیام: 125
 دره شيطان-5
خوبه .بد نيست! اما بايد روش كار كني !

من ديدم فضا سازيت يكم كمه! يعني بيشتر حرف بينه اشخاص رد و بدل ميشه!
و همچنين ديدم كه هميشه انگار دوست داري زود تمومش كني!

سعي كن به جاي اينكه زود بدي رو سايت زياد بنويسي و به نحوي ديگه كيفيتش را بالا ببري!

موفق باشي!

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.