هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: هری پاتر و مار آتشین 2

هری پاتر و مار آتشین2 - فصل 11


حمله:

گروه هری پاتر تبدیل به یک گروه 5 نفره شده بود 5 نفر که حاضر بودن هر کاری برای نابودی ولدمورت بکنن.
نزدیک به یک هفته بود که این 5 نفر زبان زد همه شده بودند در میان همه پیچیده بود که دراکو مالفوی به هری پاتر پیوسته و این اصلا مایع خوشنودی ولدمورت نشده بود او اسنیپ را برای تنها گذاشتن دراکو سرزنش کرده بود ولی از سویی این تقصیر خود ولدمورت بود او نباید به پسر لوسیوس اطمینان می کرد. هری همه ی این چیز ها رو در خوابش دیده بود خشم ناگهانی ولدمورت و حرف هایی که به اسنیپ زده بود.
- تو ......تو یک جونوری سیوروس صد بار به تو گفتم اون پسره ی ترسو رو تنها نذار دیدی اون پاتر چه طور گولش زد؟ دیدی ؟ اون و پدرش هر دو احمقن و تو سیوروس تو از اونهام احمق تری حقته بکشمت درسته خدمت بزرگی به من کردی می دونم. با کشتن دامبلدور خیلی ازت خوشم اومد ولی تو هم مثل اون های دیگه ای ترسو بزدل و احمقی تو............ سیوروس.............تو...............
ولدمورت صورت مار مانند و سفیدشو به اسنیپ نزدیک کرد به طوری که بازتاب چشمای ماریشو می شد در چشمان اسنیپ دید ولی هری خیلی تعجب کرده بود اسنیپ جز اینکه رنگش کمی پریده بود حتی یک ذره هم تغییر نکرده بود در چشمان اربابش زل زده و بدون هراس به او نگاه می کرد.
- قربان من اونو تنها نگذاشتم اون به طور مخفی این کارو نکرد به من گفت ولی من سعی نکردم جلوشو بگیرم خودتون که می دونید اصلا فکر نمی کردم با دشمن خونیش دوست بشه اون ...................
ولدمورت اسنیپ را حل داد به طوری که او به سمت گوشه ی اتاق پرتاب شد. ولی دوباره به سمت ولدمورت برگشت و با تنفری که هری سال ها با آن آشنا بود به اربابش نگریست.
- قربان شما با زیر فرمان گرفتن قاضی دادگاه دراکو کاری کردین که اون به مدرسه بره می تونستین اختیار مالفوی رو هم ازش بگیرین و کاری کنین که هر جور می خواستین عمل کنه ولی............
- بله سیوروس تو خیلی باهوشی من در این مورد به هیچ کس چیزی نگفته بودم از کجا فهمیدی؟ لازم نیست بگی می دونم آزاد شدن دراکو مالفوی از آزکابان اون هم با کاری که کرده بود خیلی نا باورانه بود ولی این جادوگر های به ظاهر اصیل هیچ کدوم نفهمیدن که ولدمورت می تونه قاضی ها رو هم با تلسم فرمان تلسم کنه بعد از مرگ دامبلدور خیلی به نیرو های من اضافه شده اون با ورد هایی که همیشه زمزمه می کرد باعث می شد نتونم کسانی رو که زیر نظر داشت کنترل کنم مثل خود دراکو . دامبلدور می دونست من دراکو رو مامور چه کاری کردم و دقت زیادی روش داشت به همین دلیل اینقدر طول کشید تا کار اون پسره تموم بشه ولی تو اونو برای من کشتی سیوروس تو کار بزرگی کردی من به تو افتخار می کنم و این اشتباهتو به خاطر کمک بزرگت به من می بخشم ولی بدون-صورت ولدمورت پر از نفرت شد- دیگه اشتباهتو تکرار نکن.
اسنیپ لبخندی زد به ارباب عزیزش نزدیک شد زیر شنلشو بوسید .
- ارباب شما تنها کسی بودین که به من اهمیت دادین بعد از اون رسوایی که جیمز پاتر و دوست دخترش به وجود آوردن من دست بوس شمام جز شما کسی رو ندارم اون پیرمرد احمق هم باید کشته می شد اون آسیب های زیادی به شما وارد می کرد و کم کم داشت سر از همه چیز در می اورد ولی خوب موقع ای کشتیمش معمای آخر برای پاتر موند و مغز اون کوچیک تر از اینه که بتونه پی به موضوع ببره.
اسنیپ چرخید و حالتی ناگهانی در چهر ه اش نمایان شد حالتی هولناک که نشان از کینه ای بزرگ بود
-اون منو از درس محبوبم دور می کرد منو وا می داشت کار های احمقانه بکنم در واقع اون کبکی بود که سرشو زیر برف کرده بود.
- صبر کن سیوروس احساس می کنم کسی داره به حرف هامون گوش می ده نمی فهمم سرم داره درد می کنه .
صدال جیغی به گوش رسید که خیلی نزدیک بود.
- باز هم این پاتر لعنتی...............................

بعد از این فریاد هری از جا پریده بود و متوجه درد شدید پیشانیش شده بود باز به مغز ولدمورت راه پیدا کرده بود و این موجب عصبانیت او شده بود آن روز هم متوجه شد که ولدمورت سه ماگل را کشته و روی دیوار خانه با خون آنها نوشته
- پاتر مواظب دوست های مشنگ زادت باش!
بعد از اون جینی و مالفوی مامور محافظت از هرماینی بودن گرچه هرماینی ران را بخشیده بود ولی هنوز از او می ترسید.
هرماینی گفته بود که موقع شکنجه صورت ران را دیده که بلند صدایش می کرده (هرماینی ای مشنگ زاده ی کثیف).
هری در مورد خوابش به کسی چیزی نگفته بود به خودش قول داده بود که اون شب وقتی به اتاق ضروریات می رن همه چی رو تعریف کنه جلسات محرمانه آنجا بر گزار می شد.دیگر جلسات الف دالی نبود چون بعد از دستگیری مجدد توسط مک گاناگل فیلچ همه جا سایه به سایه ی آنها بود ولی هرماینی با معجون خواب کمی که به دست آورده بود می تونست برای چند ساعت فیلچو بخوابونه.
وقتی همه برای ناهار رفتن هری زیر گوش هرماینی گفت:
- جینی رو ندیدی؟
- نه چه طور مگه؟
- از وقتی صبح بهش گفتم کار مهمی باهاتون دارم پیداش نیست.
- حتما همین دور و اطرافه. راستی هری به دراکو گفتم امروز بیاد تا با هم صحبت کنیم اون می گه بعضی اوقات جای علامتش خیلی پر رنگ می شه و دیگه مثل گذشته نیست متورم می شه و به رنگ قهوه ای در می یاد من می دونم که این زخم ها وقتی بخواهند نشانی دهند به رنگ سیاه در می آیند ولی تورم و خارش را نمی دانم خودش می گوید هرگز این طور نمی شده.
- یادم بنداز باهاش صحبت کنم.
ران با آرنجش به کمر هری زد.
- هی هری این جا رو ببین پنسی پارکینسونه.
پنسی دست در دست کورمک مک لاگن از آخر سالن وارد شدند پنسی نگاهی به مالفوی انداخت و لبخندی زد ولی دراکو کاری نکرد بر خلاف همیشه که او نیز در جواب لبخندی می زد سرش را چرخاند پنسی پس از دیدن این صحنه خشمگین به سوی هرماینی چرخید.
- تو یک کثافتی گرنجر نمی دونم چی کار کردی ولی بدون ازت انتقام می گیرم.
هرماینی لرزید ولی در همین لحظه مالفوی بلند شد به سوی پنسی چرخید لبخندی زد و دستشو دور کمر پنسی انداخت دست دیگشو به موهای پنسی چنگ انداخت و داد زد .
- دهنتو ببند پارکینسون وگرنه خودم می دوزمش خوب شده که از جینی ویزلی دوختن دهنو یاد گرفتم .
از طرف راست سالن جایی که جینی تازه وارد شده بود صدای خنده ای بلند شد که ساخته دار و دسته ی محبوب جینی بود . کورمک سعی کرد پنسی رو از دست دراکو نجات بده ولی مالفوی تلسمی به سوی او فرستاد که موجب شد چند لحظه خشکش بزنه.
- پارکینسون حرفتو دیگه تکرار نکن .
دراکو پنسی را ول کرد کورمک که تازه سر حال آمده بود سعی کرد با مالفوی گلاویز بشه ولی پنسی اونو کشید و در حالی که صورت پر از اشکشو زیر ردای کورمک پنهان می کرد دوان دوان دور شد.
هرماینی خیره به دراکو نگاه می کرد که با لبخندی به میز گریفندور چشم دوخته بود همه سر میزهایشان میخکوب شده بودند کسی حرکت نمی کرد تا اینکه ران داد زد.
- چی شده آدم ندیدین کارتونو بکنین. هرماینی یک بار دیگه به این پسر زل بزنی به ریش مرلین قسم............
- مثل اینکه یادت رفته اون تو رو از اخراج شدن نجات داده . پس لطف کن دهنتو ببند . من هنوز یادم نرفته که چه طور جادوم کرده بودی که یک هفته نتونستم حرکت کنم اون موقع هم که تو زیر دستمو نگرفتی خودش هر روز به من سر می زد و دارو هامو می آورد من کم کم دارم بهش علا........................
- ران میز جلوشو هل داد و دور شد .
- هرماینی ناراحتش نکن با این کارت فکر می کنه تو رو از دست داده .
- جینی اون باید یاد بگیره که دراکو دیگه از ماست.
- می دونم ولی این براش خیلی سخته دراکو بیشتر از 5 ساله مسخرش می کنه.
ناهار تمام شد هری دست جینی را گرفت و رفت تا ران رو پیدا کنه هرماینی هم رفت سری به مک گاناگل بزنه و بهش بگه که چرا سر کلاس حاضر نبوده.

********************

همه سر ساعت جلو در مخفی اتاق سالن طبقه ی هفتم ایستاده بودند وقتی در باز شد وهمه داخل شدند هری نگاهی به اطراف انداخت اتاقی نسبتا بزرگ با یک میز و 5 صندلی بزرگ در پشت میز یک قلم تند نویس و چند متر کاغذ پوستی جلوی هر صندلی قرار داشت پلاک بزرگی هر صندلی را نمایان می کرد که روی آن ها با خطی زیبا به رنگ طلایی اسم های حاضران نوشته شده بود. هری سر میز رفت و روی صندلیش نشست و شروع کرد .
- اول می خوام اطلاعات جدید رو بدونم شروع کنین.
جینی بلند شد و گفت:
- من وقتی پشت در دفتر مادام پامفری استراغ سمع می کردم فهمیدم که معلم ها روز دوشنبه یک جلسه ی محرمانه دارند از فرد و جرج خواستم چند جفت گوش گسترش پذیر بفرستن فقط مشکل فیلچه.
قلم های پر از نوشتن متوقف شدند .هرماینی داشت بالا و پایین می پرید.
- بگو هرماینی چی می خوای بگی؟
- من هری ...... من می دونم چه طور از دست فیلچ راحت بشیم یک قرار خیالی برای او و مادام هوچ می گذاریم و در نوشته ای که مثلا از طرف خانم هوچه ازش می خوایم که به دیدنش بره بعد به فرد و جرج می گیم با خرچال ران گوش هارو بفرستن به خرچال سفارش می کنیم تا شب مخفی شه بعد بیاد پیش بید کتک زن اونجا هنوز نرسیده به ایستگاه جغد گردیه اونجا گوش هارو تحویل می گیریم.
- عالی بود پس مشکل فیلچ حل شد.
بعد از جینی ران بود . او بلند شد کمی می لرزید و اصلا به هرماینی نگاه نمی کرد.
- من دیروز فهمیدم که بید کتک زن در محوطه ی جغد گردی نیست اینو از خود فیلچ شنیدم.
جینی خندید.
- داداش جون هرماینی که اینو گفت چیز دیگه ای نداری ؟!. مارو بین رو کی حساب باز کردیم.
- جینی ببخشید ولی همین هم که ران حرف هرماینی را ثابت کرد خیلی مهمه به نظر من این مارو از نبون فیلچ و رسیدن گوش ها مطمئن می کنه.
هری حرف دراکو را تصدیق کرد.
- حالا نوبت توئه دراکو بگو.
- من تونستم از زیر زبون اسلاگهورن چند تا چیزو کش برم فهمیدم که تام رایدل علاقه ی زیادی به به شمشیر گودریک گریفندور داشته و همیشه زیبایی اون را تحسین می کرده و دیگه این که ساختن معجون مرکب براش یک عذابه پس از این معجون نمی تونه کمک بگیره همچنین فهمیدم که می شه راه مخفی مجسمه ی گراز وحشی رو که به هاگزمید می ره باز کرد طول این راه کمتره.
- خوب بود ولی بگو ببینم چی درباره ی زخمت به هرماینی گفتی؟.
مالفوی لرزید ولی آستینش را بالا زد و نشانه را در معرض دید قرار داد . نشانه متورم و قهوه ای رنگ بود و قطرات خونی از آن بیرون می زد همچنین لکه های سیاهی دور آن به وجود آمده بود .
- منم خیلی نگرانم نزدیک به 2 روزه متورم شده و ازش خون می چکه داره خونمو مصرف می کنه و منو ضعیف می کنه مجبورم خارک گل چینی بهش بمالم تا کمی جلوی خون ریزی رو بگیرم بعضی شب ها هم از دردش از خواب می پرم اون موقع اونقدر خون ریزیش زیاده که مجبور می شم باند پیچیش کنم و اونقدر ازش خون می یاد تا من از حال می رم وقتی بیدار می شم دستم چروکیده می شه ولی وقتی خون های دورشو پاک می کنم به حالت اول بر می گرده.
- خب هرماینی چه نظری داری ؟
- هری من خوندم کسی که با یک تلسم شوم خیلی بزرگ و وحشتناک این طوری نشان دار بشه اگه خیانت کنه خیلی براش بد می شه اونجا نوشته شده بود که زخم پر رنگ و گرم می شه و بعضی اوقات محو می شه و در جای دیگه ظاهر می شه ولی هیچی از حالت هایی که برای دراکو به وجود می یاد گفته نشده من تمام زخم ها رو مورد بررسی قرار دادم تورم به این اندازه اصلا نورمال نیست هری باید کاری کنیم اگه خون ریزی ادامه پیدا کنه دراکو رو تلف ............. تلف می کنه.
دراکو دستشو روی زخم مالید .
- ازش متنفرم با دستای خودم خفش می کنم.
ناگهان زخم مثل اینکه ترکید خون مانند فواره ای بیرون جهید و بر میز جاری شد دراکو از درد روی زمین افتاد و به خود پیچید جینی صورتشو بین دستان هری پنهان کرد هرماینی به طرف دیگر میز دوید ولی ران حرکتی نکرد.
- چی شده بزار ببینم دراکو.
خون مانند رودی از دست دراکو جاری بود حتی لحظه ای بند نمی آمد گویی مالفوی در دریای خونین شناور بود .
- بزار ببینم ...دراکو................دراکووووووووو
- بهش دست نزن خواهش می کنم کافیه داره می سوزه. مامان . به ریش مرلین قسم می کشمش . داره می سوزه مطمئنم آتیش می گیره.
- هرماینی دست دراکو را به زور کشید و به زخم نگاه کرد اثری از زخم نبود فقط بریدگی به اندازه ی یک گوی زرین به عمق 1 سانتی متر بر دست مالفوی دیده می شد که به مردابی از خون مانند بود زخم سیاه رنگ زیر خون پنهان شده بود . هرماینی دستشو روی زخم کشید از جیبش چوب دستی رو بیرون کشید و گفت باندا دیکسیو باندی بلند از چوب دست هرماینی خارج شد و به دور دست دراکو پیچید دراکو که آنقدر جیغ زده بود دیگر توان نداشت در میان دریایی خونین و در میان بازوان هرماینی از هوش رفت.
- هری نگران به جینی اجازه داد تا سرشو بیرون بکشه . ردای هری از اشکان جینی خیس بود هرماینی از ترس خشکش زده بود و ران از اون بالا به مالفوی خیره شده بود . سرانجام هرماینی به خود آمد با حرکت چوب دستیش برای دراکو جایی برای خواب فراهم کرد بعد او را به کمک هری خواباند و بعد سعی کرد خون ها رو پاک کنه هر از چند گاهی مالفوی از خواب می پرید به دست خونینش نگاهی می کرد و دوباره بی هوش می شد .
- من خیلی نگرانم فکر کن هری هر بار این جوری می شد تنهایی مقاومت می کرد . ما باید کاری بکنیم.
نزدیک به 2 ساعت گذشت وقتی مالفوی به هوش آمد دستش چروکیده شده بود باندا هایش را باز کرد و دستش به حالت اول برگشت ولی دیگر آنقدر ضعیف بود که نمی تونست کاری بکنه هرماینی لیوانی ظاهر کرد و زمزمه کرد آگیومنتی لیوان پر شد و هرماینی به طرف دراکو دوید به او آب داد و گفت.
- دراکو بخواب ما می بریمت به سالن عمومی اسلدرین .
- احساس می کنم داره...............
صدای جیغی بلند شد.هرماینی به پشت سرش نگاه کرد همه وحشت زده شدند هری به طرف در دوید درو باز کرد و دید که همه دارن به این سو و آن سو می دوند. دخترا جیغ می زدن سال اولی ها خشکشان زده بود بزرگ تر ها و ارشدها همه را به وسط سالن راهنمایی می کردن. هری ران هرماینی جینی و دراکو بیرون دویدن . دراکو توان نداشت حرکت کنه به شانه ی هرماینی تکیه کرده بود و مضطرب به اطراف نگاه می کرد.
- دین دین چی شده ؟ حرف بزن.
- هری می گن یک مرگخوار وارد شده و یکی از بچه های سال اول رو که مشنگ زاده بوده کشته می گن دنبال هرماینی می گرده.
هرماینی رنگش پرید زانوانش شل شد و به دست ران چنگ انداخت. ران که تازه از حالت خلصه در آمده بود هرماینی را در آغوش کشید .
- نترس هرماینی من مواظبم.
- جینی تو برو پیش مک گاناگل ببین کجاست. ران تو هرماینی رو از اینجا دور کن . دراکو تو هم...........
دراکو کمی از هرماینی دور شد به زور روی پاهایش ایستاد .
- من باهات می یام هری.........
- تو.............آخه زخمت...............
- خوبم می یام .
ران و هرماینی به طرف سالنی که ارشد ها دانش آموزان را به آن سو می بردند حرکت کردند. جینی در میان جمعیت گم شد هری و آن پسر مو بور هم به سمت خلاف جمعیت حرکت کردن.
- بیا دراکو می ریم جلوی در بزرگ سالن.
- باشه.
آن دو وقتی به در بزرگ رسیدن مردی سیاه پوش را دیدند که چند سال اولی را در هوا معلق کرده و با دو نفر می جنگد آن دو نفر نویل و لونا بودند .
- نویل .............لونا..................
هری چوب دستیشو کشید به طرف مرگخوار گرفت و در مغزش گفت پرفیک......... هاله ی سبز رنگ دور مرگ خوار تلسم را دفع کرد هری داد زد اکسبلیارموس..................ایمپیدنا................ پرفیکوس توتاروس..... سکیو بدیمتون.............. سکتوم سمپرا.............. ولی جادوگر همه را دفع می کرد دراکو جلو کشید من می دونم چی کار کنم او چوبدستیشو بیرون کشید آستینشو بالا زد و روی علامت شومش را فشرد هاله از بین رفت ولی خون ریزی دراکو شدید تر شد به طوری که او دو زانو بر زمین افتاد یکی از تلسم های مرگ خوار به هری برخورد کرد و او را بر زمین انداخت دیگری به نویل خورد ولی خوشبختانه لونا به نویل کمک کرد هری برخاست به دراکو نگاه کرد که دوباره میان دریای خونین خود غرق بود بعد به مرگ خوار نگریست که داشت می خندید.
- مالفوی لرد سیاه گفت تاوان کارهاتو پس می دی.
هری سعی کرد تلسمی به طرف مرگ خوار بفرسته و موفق هم شد مرگ خوار تلو تلو خوران چند قدم عقب رفت هری دویاره سعی کرد و مرگخوار را بر زمین کوبید هری خشمگین بود خیلی خشمگین می خواست به جای اون مرگخوار بلاتریکس یا اسنیپ بود تا با کمال تنفر داد بزنه آوراکاداورا .
مرگخوار بلند شد بسیار رنجیده به نظر می رسد چوب دستشو بالا گرفت و شروع کرد به زمزمه کردن کلماتی بی معنا هاله ی درخشانی از چوب دستی خارج شد حالت ماری به خود گرفت و به سوی هری روانه شد آن هاله قدرت را از هری می گرفت جای زخمش باز درد می کرد سرش داشت می ترکید هاله در او نفوذ می کرد و او را از بین می برد روح و جان او به یاد تمام کارهایش افتاده بود به یاد مرگ سیریوس به یاد خواهش دامبلدور- خواهش می کنم سیوروس خواهش می کنم.......هری...........) هاله کم کم داشت به قلب هری می رسید که سایه ی سیاه رنگی خود را به جلو پرتاب کرد هاله به بدن هری نرسید بلکه به درون زخم مالفوی نفوذ کرد او فریادی کشید و زخمش را با دستانش فشرد این بار خون مانند جریان آب تندی از زخم خارج شد به طوری که اگر تا چند لحظه ی دیگر خون ریزی متوقف نمی شد مطمئنن دراکو از دست می رفت مرگ خوار وحشتزده به اطراف نگریست .
- پاتر لرد سیاه گفت ازت انتقام می گیره گفت مواظب اون دوست مشنگ زادت باش اگه امروز نکشتمش حتما بعدا می یام سراقش.
مرگ خوار دوان دوان دور شد هری می خواست دنبالش بره ولی نمی تونست دراکو رو تنها بزاره تا بمیره .پروفسور مک گاناگل و معلمان دیگر تازه رسیدند هری با خود گفت چرا آنها همیشه دیر می رسند؟. بعد همان طور که سعی می کرد مالفوی را کشان کشان از منطقه دور کنه از حال رفت.......................

قبلی « هری پاتر و مار آتشین 2 - فصل 10 هری پاتر و مار آتشین 2 - فصل 12 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
كامران
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۹ ۱۳:۱۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۹ ۱۳:۱۹
عضویت از: ۱۳۸۵/۵/۳۰
از: هاگوارتز . سالن عمومي گريفيندور . خوابگاه پسران
پیام: 24
 عالي
عاليه .واقعا عاليه
هرچي جلو تر مي ريم بهتر مي نويسي
sorena
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۶ ۲۲:۰۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۶ ۲۲:۰۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱
از: اتاق خون محفل
پیام: 3113
 خوب بود.
افرین.طولانی تر کرده بودی.قشنگ تر هم شده بودی.فقط یه ذره مشکل داشت.
goblin
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۳/۲۷ ۲۰:۲۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۳/۲۷ ۲۰:۲۲
عضویت از: ۱۳۸۵/۲/۲۸
از: اوراسیا
پیام: 15
 دقت کن
بابا تو عجب آدم حواس پرتی هستیا آخه اگه یکم دقت میکردی ملتفت میشدی که کورمک لاگن مدرسه رو تموم کرده حالا هی جلوی ملت ضایع شو!!!
SHAGGY_MEISAM
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۷ ۵:۰۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۷ ۵:۰۳
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۲۰
از: bestwizards.com
پیام: 403
 11
اين يكي خيلي خيلي خوب بود واقعا دستت درد نكنه برم سراغ 12 من كه ديگه راحتم احتياجي به اين ندارم كه صبر كنم تا بعدي رو بنويسي چون من دارم بعد از اينكه آخري رو نوشتي داستانات رو ميخونم پانسي عزيز
penssy
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۱۱ ۲۳:۵۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۱۱ ۲۳:۵۳
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۱
از: هر جا مالفوی باشه
پیام: 92
 Re: سوال
نمی دونم به زودی
bigsaleh
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۱۱ ۱۰:۵۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۱۱ ۱۰:۵۳
عضویت از: ۱۳۸۴/۱/۳۱
از:
پیام: 33
 سوال
بقيش كي مياد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
penssy
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۱۱ ۰:۲۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۱۱ ۰:۲۳
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۱
از: هر جا مالفوی باشه
پیام: 92
 Re: oghwi vsdn
دلت برای پنسی نسوزه بعدا خودت می فهمی چرا این طوری شد
ghasedak
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۱۰ ۱۹:۳۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۱۰ ۱۹:۳۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۲۶
از: گریفیندور
پیام: 33
 Re: oghwi vsdn
یه سوال چرا مالفوی دوستیش با هری علنی کرد مگه به خاطره مادرش اون کارارو انجام نداد بس حالا چرا اینجوریه و اینکه چرا میخوان هرماینیو بکشن؟
ghasedak
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۱۰ ۱۸:۵۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۱۰ ۱۸:۵۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۲۶
از: گریفیندور
پیام: 33
 oghwi vsdn
بیچاره مالفوی دلم براش سوخت و اینکه حرکتش با بانسی یکم بیرحمی بود

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.