هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: داستان‌های غیر هری پاتری

حماسه ی "زیگفرید"


حماسه ی آلمانی و مشهور زیگفرید.
شامل دو بخش کشتن زیگفرید و انتقام کریم هیلد.
کشتن زیگفرید قسمت اوّل روزگاری در هلند پادشاهی زندگی میکرد به نام زیگموند.همسر این پادشاه زیگ لنده نام داشت و آن ها در شهر کسانتن، در ساحل رودخانه ی راین، به سر می بردند.این دو پسری داشتند به نام زیگفرید که به خاطر زیبایی و شجاعت و مهارت در فنون جنگی شهره ی خاص و عام بود.زیگفرید در سرزمین خود و دیگر سرزمین ها ماجراهای زیادی را از سر گذرانده بود و در زمانی جوانی بیش نبود جنگجویی بزرگ و پر آوازاه شده بود. از جمله چیزهای با ارزشی که در این ماجراها به دست آورده بود یک گنجینه ی پر از جواهر بود که در جهان نظیر نداشت.علاوه بر این، او از کوتوله ای که در سرزمین های شمالی زندگی می کرد شنلی گرفته بود به نام تارن کاپه که هر وقت آن را بر تن می کرد نامرئی می شد.زیگفرید باری خود شمشیری ساخته بود به نام بالمونگ که قبضه ای جواهرنشان داشت و او با همین شمشیر اژدهایی را کشته بود.می گفتند که او در خون همین اژدها حمام کرده است و دیگر هیچ سلاحی بر او کارگر نیست.و نیز می گفتند که وقتی در خون اژدها حمام می کرده برگی در میان دو کتفش چسبیده بوده و خون اژدها به آن نقطه نرسیده است.تنها نقطه ی آسیب پذیر او همین نقطه بود. زیگفرید شنیده بود که در ورمس، در کنار رود راین، دختری بسیار زیبا زندگی می کند به نام کریم هیلد.زیگفرید در یک صبح بهاری چند تن از جنگ جویان مورد اعتمادش را برداشت و برای دیدن دختر عازم سفر شد.او و همراهانش با شادی و سر خوشی در کنار رودخانه ی راین اسب راندند تا به شهر ورمس رسیدند.این شهر در سرزمین بورگوندی بود، که گونتر شاه همراه با برادرانش گرنت و گیزلهر بر آن فرمان می راندند.ملکه ی آن جا اوته نام داشت که مادر که مادر کریم هیلد و گونتر و گرنت و گیزلهر بود. وقتی زیگفرید به ورمس رسید گونتر و برادرانش به گرمی از او استقبال کردند زیرا آوازه ی او قبل از خودش به آن جا رسیده بود.زیگفرید وقتی کریم هیلد را دید با خود گفت که او حتی از آن چه تصور می کردم هم زیباتر است.به این ترتیب زیکفرید مصمم شد که که با او ازدواج کند.زیگفرید یک سال در ورمس ماند و با دوستان جدیدش روزهای خوشی را گذراند. در همان زمان در آیزنلند، در آن سوی دریا، ملکه ی جوانی زندگی می کرد به نام برون هیلده که هم زیبا بود و هم در فنون جنگاوری مهارت فراوان داشت.مردان بسیاری به خاطر زیباییش از به خواستگاری او آمده بودند، ولی او سوگند خورده بود که با کسی ازدواج کند که بتواند رد نیزه اندازی و پرتاب سنگ و پرش او را شکست دهد.هر خواستگار می بایست در این سه مسابقه شرکت کند.اگر مسابقه را می برد می توانست با برون هیلده ازدواج کند.اما اگر شکست می خورد جانش را از دست می داد.گونتر بی آن که به کسی بگوید آرزو داشت به آیزنلند برود و بخت خود را بیازماید.اما شک داشت و می ترسید جانش را در این رها از دست بدهد.یک روز رازش را پیش زیگفرید برملا کرد و از او راهنمایی خواست.زیگفرید به او گفت: -با هم به آیزنلند میرویم.من شنلی دارم به نام تارن کاپه، که وقتی آن را میپوشم نامرئی میشوم.در میدان مسابقه من شنلم را میپوشم و بی آن که دیده شوم در کنار تو قرار می گیرم.مطمئنم که ما دو نفری می توانیم برون هیلده را شکست دهیم. گونتر شروع کرد به تشکر از زیگفرید،اما زیگفرید حرفش را قطع کرد و گفت: -دوست من، من این کار را به خاطر تو نمیکنم.به خاطر خواهرت میکنم.می دانی که آرزوی من این است که با او ازدواج کنم. گونتر جواب داد: -من همسری شایسته تر از تو برای خواهرم سراغ ندارم. به این ترتیب گونتر و زیگفرید به هم قرار گذاشتند که به آیزنلند بردوند و فقط هاگن یک چشم و دانک وارت، برادر کوچکتر هاگن را با خود به آن جا ببرند.در روز موعود هر چهار نفر در امتداد رود راین به طرف دریا حرکت کردند و سپس با کشتی از دریا گذشتند و در روز دوازدهم به آیزنلند رسیدند.
قبلی « جادوگر سياه( قسمت دوم) افسانه ی "قدرت کینه" » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
atash bala
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۹ ۱۹:۳۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۹ ۱۹:۳۱
عضویت از: ۱۳۸۵/۵/۱۰
از: دل سرما
پیام: 12
 Re: خوب بود.
az to jibam
sorena
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۹ ۱۸:۴۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۹ ۱۸:۴۳
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱
از: اتاق خون محفل
پیام: 3113
 خوب بود.
دستت درد نکنه.داستان جالبی بود.از کجا اورده بودی!؟
sorena
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۹ ۱۸:۴۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۹ ۱۸:۴۳
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱
از: اتاق خون محفل
پیام: 3113
 خوب بود.
دستت درد نکنه.داستان جالبی بود.از کجا اورده بودی!؟

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.