هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: هری پاتر و مار آتشین 2

هری پاتر و مار آتشین 2 - فصل 12


شکست ران :

هری وقتی به هوش اومد چشمش به اولین چیزی که افتاد بدن یخ زده ی جینی بود که روی صندلی کنار هری نشسته بود و دست هری را در دست گرفته بود .هری احساس کرد که جینی نزدیک به دو روزه نخوابیده چون در خوابی عمیق فرو رفته بود بر تخت خواب کناری هری دراکو مالفوی خوابیده بود در حالی که یک دستمال تقریبا خشک را بر پیشانیش داشت هرماینی در کنار او بر صندلی گود به خواب رفته بود معلوم بود هرماینی هم آنقدر گریه کرده که دیگر لازم نبوده دستمال را خیس کند اشکان او مطمئننا تب دراکو را پایین می آوردند ناگهان با آه کوتاه دراکو هرماینی از جا جست به خود آمد و دستمال سفید را درون آب سرد فرو برد بعد آن را بر پیشانی دراکو قرار داد سپس دست باند پیچی شده ی بیمار را گرفت و کمی فشرد .
- دراکو مادام پامفری گفته اگه تبت پایین نیاد باید ببریمت سنت مانگو باید یه چیزی بخوری تا آب بدنت خشک نشه.
هرماینی تازه متوجه شد که هری به او نگاه می کنه لبخندی زد از جا پرید و خودشو به هری رسوند گونه ی هری رو بوسید.
- هری توحالت خوبه؟ وای چه خوب که تو به هوش اومدی جینی از بس بالای سرت وایساده بود دیگه سرش گیج می رفت ران تا دو دقیقه پیش اینجا بود رفت تا به مادام پامفری در آوردن معجون کمک کنه الان بر می گردن.
- اون چی؟ حالش خوبه.
هرماینی نا امیدانه از هری به دراکو نگاه کرد.
- دیشب خون ریزیش زیاد بود ولی وقتی یکم تبش پایین اومد برای چند لحظه به هوش اومد ولی باز تبش بالا رفته مادام پامفری می گه اگه تبش پایین نیاد انتقالش می دن سنت مانگو. مثل اینکه یک شب همه ریختن خونشون مادرشو بردن و همه ی محافظ های وزارتخونه رو زخمی کردن . نمی دونیم چه طوری بهش بگیم.
جینی از تکان های بدن هری از خواب پرید نگاهی گیج به هری کرد و وقتی پی به همه چیز برد خودشو در آغوش هری انداخت و او را غرق در بوسه کرد.
- اوه هری دیگه تحمل نداشتم چه خوب شد به هوش اومدی دیگه نمی تونستم تحمل کنم .
جینی بدن یخ زدشو در میان بازوان هری پنهان کرد هرماینی به طرف دراکو رفت و دوباره دستمال را خیس کرد.
- وای پسر تو به هوش اومدی..............
ران به صورت غیر منتظره فریاد کشید و همه را ترساند.
- آقای ویزلی اینجا درمانگاهه داد نزنید.
ران به مادام پامفری نگاه کرد بعد سرشو از او به سوی هری و جینی چرخاند.
- ای بابا باز این به هوش اومد زیاده روی ها شروع شد از مادام پامفری خجالت بکشین . جینی بیا این ور ببینم نا سلامتی هری تازه به هوش اومده خفش کردی بیا این ور.
ران خشکش زد چشماشو باز کرد و به هرماینی نگاهی انداخت هرماینی کنار دراکو بر تختش دراز کشیده بود و موهای خیس پیشانی دراکو را نوازش می کرد.
هری برق قطره های اشک را در چشمان ران دید ران سرشو بر گردوند با چشماش کاری کرد و باز برگشت ولی نمی تونست هری رو گول بزنه هری می دونست که سالهاست ران می خواد به هرماینی پیشنهاد بده ولی همیشه دیر می کرد. جینی زیر گوش هری زمزمه کرد.
- از اون روز که هرماینی رو با خودش برد به سالن عمومی و هرماینی از ترسش از زیر شنل ران بیرون نیومد ران خیلی خوشحال به نظر می رسید ران واقعا طوری هرماینی را بغل کرده بود که من تا حالا چنین چیزی از او ندیده بودم باور کن.
هری می دونست اگه ران هرماینی رو از دست بده چی به سرش می یاد با لاوندر به هم زده بود برای هرماینی با کرام سر جنگ داشت برای هرماینی کورمک را چند بار تلسم کرده بود باز هم برای هرماینی هری می دونست عشق چی کار می کنه عشق این کارو با خودشم کرده بود هری به جینی نگاه کرد مطمئن بود ران هم با خودش می گفته.
( اون هرماینیه دوستی که به من مثل یک برادر نگاه می کنه.
ولی می تونه منو دوست پسرش فرض کنه.
نه نمی تونه و .................)
مادام پامفری که متوجه جو بد اتاق شد گفت.
- آقای ویزلی خانم ویزلی بعد از 3 روز پرستاری حقشه. نگرانشون نکن لازم نیست از من خجالت بکشن خودتم بیا کمک کن تو هر شیشه به اندازه ی خط روی شیشه معجون بریز بزرگه را به خانم گرنجر بده تا به آقای مالفوی بخورونه لیوان وسطی رو به آقای پاتر بده یک لیوان هم برای خودت و خواهرت بریز اگه خانم گرنجر هم خواست بهش بده. عصاره ی شکلات با کمی مواد نیرو زاست حالتون رو سر جاش می یاره.
ران سریعا وارد عمل شد به زور جینی رو از بغل هری بیرون کشید و لیوان هر کدام را به دستشان داد بعد یک لیوان پر را روی میز کنار تخت دراکو گذاشت یک لیوان دیگه هم کنار اولی گذاشت .
- هرماینی اگه می خوای بخور.
ناگهان ران گرمایی را بر گونه اش احساس کرد هرماینی گونشو بوسیده بود.
- متشکرم ران . تو می دونستی خیلی خوب به همه روحیه میدی؟
ران قرمز شد دست و پاشو گم کرد و لیوان خودش از روی سینی افتاد و شکست.
هرماینی چوب دستیشو بیرون کشید و گفت ریپارو لیوان به حالت اول بر گشت بعد چوب دستیشو به طرف جارو گرفت جارو با تکانی سریع معجون را پاک کرد و خود هرماینی لیوان دیگری برای ران ریخت.
- هرماینی من................
- چیزی نگو ران نیاز به تشکر نیست چیزی رو می خواستم باهاتون در میان بذارم........
ولی هرماینی نفهمید ران نمی خواست تشکر کنه و نگذاشت که دوباره حرف دلشو بزنه.
- هری تو باید چیز هایی بدونی .
هرماینی نفس عمیقی کشید و شروع کرد.
- همه می گن مرگ خواری که به اینجا اومده بود دنبال من بود بعد از این ماجرا به کمک تابلوی پروفسور دامبلدور یک سری آمادگی هایی قراره به دانش آموزان بدن پروفسور دامبلدور به من گفت از طرفش خواهش کنم که تو تدریسو در دست بگیری گفت بعدا خودش بهت می گه چی رو به ما درس بدی . هری قراره تو درس های خصوصی با مک گاناگل داشته باشی اما نه مثل درس هایی که با دامبلدور داشتی پروفسور مک گاناگل می خواد تو رو مخفیانه تبدیل به جانور نما کنه و فقط وزارت خونه از اون اطلاع داره قراره یک تایم برگردون به من بدن تا ازش استفاده کنم و تو و ران رو با خودم سر کلاس های بیشتری ببرم برای ما ریاضیات جادویی تاریخ و پیشگویی حذف شدند و کلاس های جادو های کشف نشده و درس های دیگه به ما آموزش داده می شن.
پروفسور مک گاناگل برای هر دانش آموز از کلاه های افسون دفع کننده ی فرد و جرج سفارش داده گفته ما باید کاری کنیم که اونها تلسم های بیشتری رو دفع کنن برای همین ما به جای تاریخ جادوگری دو روز در هفته می تونیم به کتاب خونه بریم حتی قسمت کتاب های ممنوعه.و ...................... هری و ران عزیز می خواستم درباره ی یک مسئله ی شخصی ازتون راهنمایی بخوام چند روز پیش وقتی با دراکو سر زخمش صحبت می کردم اون حرفم رو قطع کرد و .............. و ............. و به من پیشنهاد داد . می خواستم نظر شما رو هم بدونم.
ران دیگه نتونست خودشو کنترل کنه و داد زد.
- این پسره ی دیوونه فکر می کنه کیه . فکر کرده من می زارم یکی از بهترین دوستام به چنگش بیافته من با دست های خودم می کشمش.
- نه تو این کارو نمی کنی ران! هرماینی به نظر من این مسئله مربوط به خودته اگه فکر می کنی می تونی باهاش کنار بیای خیلی خوب می شه اون پسر خوبیه.
ران عصبانی بود دوباره لیوانشو پرت کرد و از اتاق خارج شد . هرماینی مایوس با نگاهش ران رو دنبال کرد
- این پسره چرا اینجوری می کنه؟
- هرماینی اون دوستت داره........
- نه هری اون منو دوست نداره اگه دوست داشت در عرض این همه وقت که من دلم براش مثل سیر و سرکه می جوشید کاری میکرد . منم دوستش دارم ولی اونقدر منتظر موندم که دیگه کلافه شدم اگه می خواست همون موقع که خودمو بهش نزدیک کردم خودمو میان شانه هاش پناه دادم حرکتی می کرد و حالا وقتی احساس می کنم کسی واقعا به فکرمه کسی که منو دوست داره دیگه نمی خوام منتظر آقا بمونم وقت ران تموم شد من باید بگم که.............خودتون باید بدونین ............. من دراکو رو دوست دارم و برای اون هر کاری می کنم.
هرماینی جمله ی آخر را با تمام توانش گفت بعد سر پستش بر گشت دوباره پارچه را خیس کرد و بر پیشانی دراکو گذاشت و هری را مات و مبحوت تنها گذاشت. هری تا به حال این چنین نگران ران نشده بود اون حتما خود کشی می کرد ولی چرا جینی چیزی نمی گفت . هری نگاهی به صورت معصوم جینی انداخت که با لبخندی دلنشین در میان بازوان هری به خواب رفته بود . هری نمی تونست کاری برای ران بکنه سرش گیج می رفت از سویی حق را به هرماینی می داد او خیلی منتظر مانده بود و از سویی می دانست برای ران پیشنهاد کردن به هرماینی چقدر سخته. هری سرشو روی سر جینی گذاشت موهشاو بوسد و به خواب رفت.

***********************

فردا صبح هرماینی و جینی کلاساشون رو تعطیل کردن تا به هری و دراکو رسیدگی کنن دراکو تبش پایین اومده بود و سر حال به نظر می رسد فقط گاهی از سوزش زخمش شکایت می کرد ران اصلا به دیدنشان نیومد و وقتی جینی دلیلشو پرسد هری لبخند زد و زیر گوش جینی گفت.
- مسیله ی عشق و شکست در آن و رقیب پیش اومده . خودت که می دونی.
هری به هرماینی اشاره کرد که داشت به دراکو کمک می کرد لیوان معجونشو بخوره هرماینی حتی از کنار تخت دراکو تکان نمی خورد و دست او را ول نمی کرد.
- می دونم ران در چه حالیه ولی حق با هرماینی اون نزدیک به 3 ساله منتظر رانه همیشه برای من درد دل می کرد منم از تو براش می گفتم و اون راهنماییم می کرد ولی تو به اندازهی ران احمق نبودی تو زود دست به کار شدی ولی اون دیوونه اول به لاوندر پیشنهاد داد می دونی سر این موضوع هرماینی چند شب گریه کرد؟
هری می دونست که هرماینی خیلی به ران علاقه داشت و می دونست ران هم همین طور بود ولی از دراکو اطلاعی نداشت نمی دونست. شاید هرماینی اوقات بهتری رو با دراکو می گذراند تا با ران..................
این موضوع کمک کرد تا هری بتونه قدر جینی رو بدونه ولی این موجب می شد بیشتر نگرانش بشه مطمئنا ولدمورت تا حالا همه چیزو فهمیده بود تا همین جا هم برای جینی خیلی خطرناک بود . هری منظره ای را دید که جینی دوان دوان به طرفش میاد بعد صدای خنده ی بلندی رو شنید بعد یک جیغ و جسد جینی که جلوی پاهاش افتاده بود خیلی شکه شد و از ترس نزدیک بود در همون لحظه به جینی بگه که دیگه نمی تونه باهاش باشه ولی این خیلی سخت بود دفعه ی اول که بهش گفته بود جینی خیلی خونسرد دلایلشو غیر منطقی دانسته بود و قبول نکرده بود هری نمی تونست اون کارو بکنه بدون جینی اون هیچی نبود همون طور که ران بدون هرماینی پوچ و تو خالی می شد......................
دراکو داشت برای هرماینی تعریف می کرد که چه طور فهمید میتونه اون حاله رو دفع کنه.
- اون مرگ خوار قبل از در آوردن چوبش نشانشو لمس کرد و اون پر رنگ شد یادم اومد که اسنیپ بهم گفت وقتی نمی تونم از مانعی که مرگ خوار های دیگه به وجود می یارن رد بشم نشانمو لمس کنم و حاله ی محافظتی محو خواهد شد ولی این کار موجب می شد کسان دیگری هم بتونن با من رد بشن من مجبور بودم اون حاله می تونست هر چیزی باشه .
هرماینی نگاهی به زخم دراکو انداخت که در کنار اون اثر مار اتشین پیمان ناگسستنی می درخشید بعد آستینشو کنار زد و مار آتشین خودشم لمس کرد لحظه ای سوزشی رو در اون قسمت احساس کرد گویی آتش درون انها زبانه بکشد سپس آستینش را پایین زد و سعی کرد به زور مقدار کمی از معجون را به دراکو بخوراند.
هرماینی نگاه وحشت زده ای به دراکو انداخت باید بهش می گفت پس آب دهانشو قورت دادو...
- دراکو پروفسور مک گاناگل به من گفتن که موضوع مهمی رو بهت بگم یکم گفتنش سخته امیدوارم تو بتونی بپذیری دیروز وقتی و هری هنوز بی حوش بودین به محفل اطلاع دادن که نزدیک به 20 مرگ خوار به خانه ی شما حمله کردن اونا بعد از رساندن آسیب به خونتون و به آتیش کشیدن اون مادرتو همراهشون بردن و ما نمی دونیم که چه اتفاقی براشون افتاده.
هرماینی نفس راحتی کشید و به چشمان دراکو نگاه کرد دراکو هیچ عکس العملی نشان نداد برای یک لحظه به دیوار مقابلش خیره شد و بعد دوباره به هرماینی نگاه کرد.
- می دونم دراکو این برات خیلی سخته ما .........
- نه نه من پیش بینی می کردم ولی خوب موضوع رو عوض کنیم .
هری خیلی متعجب شد دراکو اصلا ناراحت نشده بود و این عجیب به نظر می رسید.
مادام پامفری سر تخت های دیگه به سال اولی هایی می رسید که مرگ خوار مجروهشون کرده بود . صدای فریاد آنها اتاق را پر کرده بود و نمی گذاشت هری بخوابه. البته هری نمی خواست بخوابه ولی هر بار با خوردن مقدار کمی از معجونش خواب شیرینی به سراغش می اومد و نمی گذاشت تا بیدار بمونه . هری صدای جینی رو از دور شنید.
- اینقدر داد نزنید دیگران می خوان بخوابن. هری آروم بخواب من پیشت می مونم به نویل هم می گم بره دنبال ران بیاردش آشتی . هرماینی هنوز چیزی به دراکو نگفته شاید اگه ران دست به کار شه هرماینی هم موافقت کنه.
خواب دیگه بر هری پیروز شد و آخرین چیزی که هری به یاد آورد این بود که جینی پتو را روی هری کشید و گونشو بوسید.


قبلی « هری پاتر و مار آتشین2 - فصل 11 هری پاتر و مار آتشین 2 - فصل 13 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
harrypotter1449
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۶ ۲۲:۲۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۶ ۲۲:۲۵
عضویت از: ۱۳۸۵/۲/۱۰
از: کوهستان اشباح
پیام: 217
 Re: ایول.
خیلی چالب بود
sorena
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۶ ۲۲:۰۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۶ ۲۲:۰۸
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱
از: اتاق خون محفل
پیام: 3113
 ایول.
عالی شده بود.مشکلاتت به 1 یا2 رسید.
tyna 2005
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۹/۳ ۱۹:۱۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۹/۳ ۱۹:۱۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۸/۲۰
از: خوابگاه مختلط هافلپاف
پیام: 254
 Re: ايول
داستانت خیلی جالبه بقیه اش رو هم بگو زود زود...
bigsaleh
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۲۱ ۱۴:۵۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۲۱ ۱۴:۵۳
عضویت از: ۱۳۸۴/۱/۳۱
از:
پیام: 33
 نظر
به نظر من اکشن دااستان بره بالا بهتر از اینه که رمانتیک بشه
reza_kd1369
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۲۰ ۱۶:۲۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۲۰ ۱۶:۲۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۷/۶
از: لندن،ميدان گريملود،شماره12
پیام: 4
 خيلي قشنگه
دستت درد نكنه خيلي داستانت قشنگه.لطفا زودتر بقيه اش را هم بذار
ghasedak
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۱۹ ۲۱:۵۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۱۹ ۲۱:۵۹
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۲۶
از: گریفیندور
پیام: 33
 na
خیلی غیر منتظره بود اخه چرا هرمیون باید همچین حرفی بزنه ولی تورو خدا دیگه داستانو نذار واسه هقته ی بعد
spidmanbat
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۱۹ ۱۸:۳۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۱۹ ۱۸:۳۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۱۸
از: تالار اسرار
پیام: 26
 ايول
سلام داستانت خيلي قشنگه زود تر فصل بعدي رو بزار
D-Y-Z-2005
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۱۹ ۱۳:۵۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۱۹ ۱۳:۵۶
عضویت از: ۱۳۸۳/۱۱/۱۵
از: مریخ
پیام: 241
 بماند
موفق باشی.

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.