هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: داستان‌های تکمیل‌شده :: هری پاتر و انتقام نهایی

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 9


فصل نهم
حمله ناگهانی

روز بعد هری با کلاس چهارمی ها درس داشت.بهترین کاری که میتوانست بکند این بود که آنها را با طلسمهای نابخشودنی آشنا کند.و طریقه تشکیل سپر محافظ را به آنها بیاموزد.از روز اول به بعد اسلیترینی ها آرام تر شده بودند و به عبارتی از هری حساب میبردند.حالا هری کمی علت رفتار ولدمورت را درک میکرد.
فردا کار هری سختتر بود.باید به سال پنجمی ها که تا حالا حتما میتوانستند طلسم پاترونوس را(هرچند نصفه و نیمه)انجام دهند،روش پیغام فرستادن را با آنها یاد میداد که این را از خود دامبلدور در یکی از روزهای اقامتش در گریمولد یاد گرفته بود.البته هنوز خیلی ها هم با پاترونوس مشکل داشتند که باید مشکلشان حل میشد.
سال ششمی ها آرامتر از بقیه بودند.البته هری بیشتر به جینی توجه میکرد تا به وضعیت کلاس.هری برای آنها افسونی که با آن آتش درست میشد را در نظر گرفته بود.بنظر میرسید طلسم به قدری سخت باشه که تا آخر سال روی آن کار کنند.
هری صبح پنجشنبه کا با سال هفتمی ها درس داشت زود بلند شد و به سالن اصلی رفت تا غذایش را بخورد.همه در سالن بودند به غیر از هاگرید که احتمالا با موجوداتش مشکلی پیدا کرده بود.در طول خوردن صبحانه هری متوجه نگاه مکگوناگال شد که هر لحظه کل سالن را می پیمایید.عاقبت مکگوناگال پیش هری آمد و با نگرانی گفت:هری لطفا قبل از اینکه صبحانه ات تمام بشه برو سراغ هاگرید نمیدونم چرا دیر کرده دیشب حالش خوب بود،در صورت لزوم هم یک پیغام با پاترونوست بفرست.
هری گفت:چشم پرفسور.
وقتی قدم روی چمنهای سبز محوطه هاگوارتز گذاشت بیشتر نگران هاگرید شد. پرده های کلبه او کشیده شده بود.هری با سرعت بیشتری به سمت کلبه دوید.وقتی به در کلبه رسید گوشش را روی در گذاشت و به صدایی که از داخل میامد گوش کرد.صدا آشنا بود.
_:روبیوس چند وقت بود تو رو ندیده بودم.میفهمم چقدر دوست داری به من حمله کنی ولی حالا که دست و پات بستس.
هری با شنیدن این حرف های نگران تر شد باید سریعا به مکگوناگال خبر میداد.چوبش را بالا گرفت.ولی ناگهان کسی از داخل کلبه او را کشید.هاگرید گوشه ای افتاده بود فنگ هم همینطور ولی مشخص نبود که زنده است یا مرده.اطراف اتاق سه مرگخوار ایستاده بودند.هری تا به خودش آمد چوبش را در دست یک ازآنها که اتفاقا قد بسیار کوتاهی هم داشت، دید.احتیاجی به فکر کردن نبود بعد از چند سال دیگر میتوانست فیلت ویک را از دیگران تشخیص دهد.دو نفر دیگر هم شناخت چو و کرام!
هری رو به فیلت ویک کرد و گفت: ای خائن پست فطرت چطور جرئت میکنی پاهای کثیفت رو دوباره روی خاک هاگوارتز بذاری؟
فیلت ویک با قیافه ای جدی که خیلی هم خشمگین بود گفت:نه پاتر من خائن نیستم من فقط انتقامم رو از شما و دامبلدور میگیرم. هنوز یادم نرفته که بعد از چهل سال تدریس در هاگوارتز منو فقط مسئول هافلپافی های احمق کرد.یادم نمیره که شما با من چطور رفتار میکردید.فقط چون من کوتوله بودم.
موقعیت عالی بود فیلت ویک برگشته بود و در حالی که چوب خودش و هری را پشت سرش گرفته بود داشت صحبت میکرد.کرام و چو هم همه حواسشان به هاگرید بود.هری با یک جهش سریعا چوبها را از دست فیلت ویک در آورد چوب فیلت ویک را به پشت کمد گوشه اتاق پرت کرد و لگد محکمی به پهلوی او زد به طوریکه فیلت ویک به علت وزن سبکش به هوا پرت شد و کمی آنطرف تر افتاد.هری قبل از اینکه نفرینهای چو و کرام به او بخورد سپر محافظ قوی و بزرگی درست کرد، هردو طلسم به کف اتاق برخورد کردند و دو سوراخ نسبتا بزرگ را پدید آوردند.هری بلافاصله در ذهنش گفت:ایمپدیینتا.
نفرین توسط چو دفع شد.هری گفت:انگار ولدمورت یه چیزایی بهتون یاد داده.
با گفتن این حرف یکی از چیزهایی که در کتابخانه خوانده بود را بیاد آورد.دوباره در ذهنش گفت:ناندیف ایمپدیینتا.
این بار طلسم با شدت بیشتر به سمت کرام رفت.کرام طلسم را با یک حرکت سریع دفع کرد ولی طلسم بجای اینکه به سمت هری حرکت کند به سمت خود کرام بازگشت و به او خورد.چو چوبش را به سمت هری گرفت و طلسم سبز از چوبش بیرون آمد.هری نمیتوانست آن نفرین را به سمت خود چو برگرداند.ولی باز یکی از چیزهای دیگری که در کتابخانه خوانده بود به کمکش آمد. پس سریع در ذهنش گفت:بک از ایمپدیینتا.
طلسم به سپر دفاعی هری خورد ولی بجای اینکه به صورت نفرین مرگ برگردد، به صورت نفرین بیهوش کننده به سمت خود چو بازگشت.طلسم به چوخورد و او بیهوش روی زمین افتاد.هری بلا فاصله دست و پای هر سه آنها را با طناب نامرئی بست و در عوض طناب هاگرید را باز کرد.هاگرید وقتی بلند شد با تعجب گفت:عالی بود هری ولی تو اینها رو از کجا یاد گرفته بودی؟
هری که به طور عجیبی به خودش افتخار میکرد گفت: از تو یک کتاب.حالا بهتره اینا رو ببریم توی قلعه.
قبلی « هفت خان هری پاتر نامهای دنیای هری پاتر از کجا آمده اند ؟ » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
arsam
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۶ ۲۲:۱۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۶ ۲۲:۱۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۲۶
از: اینجا انجا همه جا
پیام: 28
 خوبه
بایدم به خودش افتخار کنه حالا با اونا چیکار می کنن
khosrow_fire
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۲۷ ۱۳:۲۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۲۷ ۱۳:۲۲
عضویت از: ۱۳۸۴/۲/۹
از:
پیام: 6
 آفرین
کارت خوبه ادامه بده

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.