هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: اطلس هری پاتر

نگاهي به پديده هري پاتر در گفت و گو با ويدا اسلاميه


مجله سروش نوجوان شماره 188
مي‌گويند گوته‌ براي‌ اين‌كه‌ حافظ‌ بخواند، رفت‌ زبان‌ فارسي‌ را آموخت‌ تا از خواندن‌ اشعار لذت‌ ببرد. ترجمهِ خوب‌ يكي‌ از ويژگي‌هاي‌ يك‌ كتاب‌ خوب‌ است‌ كه‌ مي‌تواند حس‌ و حال‌ نويسنده‌ و صاحب‌ اثر را به‌ خواننده‌ منتقل‌ كند يا برعكس. حالا اگر قرار باشد مثل‌ گوته‌ براي‌ خواندن‌ هر كتاب، همان‌ زبان‌ را بياموزيد، مي‌دانيد بايد چند زبان‌ بلد باشيد؟ اما اين‌ وظيفه‌ را مترجم‌ها برعهده‌ گرفتند. در اين‌ آشفته‌ بازار ترجمه، كتاب‌هاي‌ هري‌پاتر در مدت‌ 20روز به‌ به‌ بازار آمده‌ است؛ يعني‌ يك‌ كتاب‌ قطور را در اين‌ زمان‌ كم، ترجمه، ويرايش، تايپ، صحافي‌ و چاپ‌ كرده‌اند. به‌سراغ‌ يكي‌ از مترجم‌هاي‌ هري‌پاتر رفتيم‌ كه‌ با او در مورد هري‌پاتر و ترجمهِ هري‌پاتر صحبت‌ كنيم. با اين‌كه‌ ويدا اسلاميه‌ كه‌ اين‌ روزها بسيار درگير است، زماني‌ را براي‌ گفتگو با ما اختصاص‌ مي‌دهد. قبل‌ از شروع‌ گفتگو علاقهِ او به‌ هري‌پاتر برايم‌ جالب‌ بود و جالب‌تر از آن، دقت‌ و تمركزش‌ روي‌ هري‌پاتر. هرچند كه‌ او اين‌ سرعت‌ در ترجمه‌ را نمي‌پسندد. و اين‌ سرعت‌ را مانع‌ كيفيت‌ خوب‌ كار مي‌داند.

چی شد كه‌ هري‌پاتر را ترجمه‌ كرديد؟

خيلي‌ اتفاقي‌ شد! زماني‌كه‌ ترجمهِ اين‌ كتاب‌ به‌ من‌ پيشنهاد شد، هيچ‌ شناخت‌ قبلي‌ از اين‌ كتاب‌ نداشتم. فكر مي‌كنم‌ سال‌ 1377 بود كه‌ اين‌ كتاب‌ها را خواندم‌ و خيلي‌ جذبش‌ شدم‌ و ترجمه‌ را شروع‌ كردم‌ و چون‌ از هري‌پاتر خيلي‌ استقبال‌ شد، تا آخر مجموعه‌ هري‌پاتر ترجمه‌ كردم.

ما ويدا اسلاميه‌ را با هري‌پاتر مي‌شناسيم‌ قبل‌ از هري‌پاتر چه‌ مي‌كرديد؟

من‌ در رشتهِ مترجمي‌ زبان‌ انگليسي‌ تحصيل‌ كردم‌ قبل‌ از ترجمهِ هري‌پاتر "قتل‌ در آسمان" نوشته‌ آگاتا كريستي‌ را آنترجمه‌ كرده‌ بودم‌ بعد از آن‌ دوره‌اي‌ ويراستاري‌ ديدم‌ و چند كتاب‌ ويراستاري‌ كردم‌ و بعد از ترجمه‌ هري‌پاتر شروع‌ شد و در لابه‌لاي‌ هري‌پاتر يك‌ كتاب‌ روان‌شناسي‌ به‌نام‌ "مردانه‌ بازي‌ كن، زنانه‌ پيروز باش" را ترجمه‌ كردم‌ كه‌ كتاب‌ خيلي‌ خوبي‌ بود يك‌ رمان‌ هم‌ براي‌ نوجوان‌ها ترجمه‌ كردم‌ به‌نام‌ "آواز سپيده‌دم" و بعد از آن‌ هم‌ هري‌پاتر. زندگينامه‌ جي.كي.رولينگ‌ كتاب‌هاي‌ درسي‌ هري‌پاتر را ترجمه‌ كردم. معادل‌ "اسمش‌ را نبر" از اول‌ در كتاب‌ بود؟ اين‌ واژه‌ را من‌ انتخاب‌ كردم. در كتاب‌"Who you know" بود كه‌ ترجمهِ لفظي‌اش‌ مي‌شود "هماني‌كه‌ مي‌داني"؛ اما اين‌ خوب‌ در متن‌ جا نمي‌افتد، من‌ احساس‌ كردم‌ اگر "اسمش‌ را نبر" را در متن‌ بذارم، بهتر جا مي‌افتد و الان‌ خودم‌ راضي‌ هستم‌ و كسي‌ هم‌ اعتراض‌ نكرده.

معادل‌ "معجون‌ها" را چه‌ كرديد؟

ترجمه‌ي‌ لغت‌Potion مي‌شود معجون‌ فقط‌ يك‌ معجون، پيچيده‌ و مركب‌ داشتيم. لغاتي‌ كه‌ در كتاب‌ است، از ريشهِ كلمات‌ درست‌ شده، يعني‌ ريشه‌ يك‌ كلمه‌ را برداشتند با يك‌ بخش‌ از كلمهِ ديگر تركيب‌ كرده‌ پس‌ يك‌ زمان‌هايي‌ ريشه‌يابي‌ آن‌ خيلي‌ سخت‌ مي‌شود؛ چون‌ آدم‌ نمي‌داند كه‌ يك‌ همچون‌ كلمه‌اي‌ هست‌ يا نويسنده‌ آن‌ را ساخته‌ و تصميم‌گيري‌ در مورد اين‌كه‌ كدام‌ معادل‌ مناسب‌ است‌ و آن‌ را انتخاب‌ كند، خيلي‌ سخت‌ است. با توجه‌ به‌ اين‌كه‌ مجموعهِ هري‌پاتر هنوز در حال‌ نوشتن‌ است‌ و ممكن‌ است‌ در مورد كلمه‌اي‌ يا موضوعي‌ بعدها بيشتر توضيح‌ داده‌ شود و آن‌ معادلي‌ كه‌ من‌ انتخاب‌ كردم، نباشد. پس‌ نمي‌توان‌ براي‌ انتخاب‌ يك‌ معادل‌ بي‌گدار به‌ آب‌ زد بايد نزديك‌ترين‌ و دقيق‌ترين‌ معادل‌ را ساخت.

و ديگر چه‌چيزي‌ در ترجمهِ هري‌پاتر سخت‌ بود؟

اين‌كه‌ يك‌ موضوعي‌ مثلاً در كتاب‌ اول‌ سربسته‌ مطرح‌ مي‌شود و بعد در كتاب‌هاي‌ بعدي‌ باز مي‌شود و اين‌ كار ترجمه‌ را مشكل‌ مي‌كند.

در ترجمه‌ به‌ اصل‌ كتاب‌ وفادار بوديد؟

سعي‌ كردم‌ تا جايي‌كه‌ ممكن‌ است، در مورد متن‌ وفادار باشم‌ و اگر جايي‌ به‌ متن‌ اصلي‌ نزديك‌ نيست، واقعاً در توانم‌ نبود؛ ولي‌ هدف‌ من‌ اين‌ بود كه‌ نزديك‌ترين‌ ترجمه‌ را ارائه‌ بدهم؛ چه‌ از لحاظ‌ معني‌ و چه‌ از لحاظ‌ احساسي‌ كه‌ به‌ خواننده‌ القا مي‌كند. يعني‌ خواستم‌ كه‌ همان‌ دريافتي‌ كه‌ من‌ از خواندن‌ متن‌ اصلي‌ كردم‌ خواننده‌ همان‌ دريافت‌ را از متن‌ ترجمه‌ بكند. تشخيص‌ اين‌كه‌ چقدر موفق‌ بودم‌ به‌ عهدهِ خواننده‌هاست.

يعني‌ يك‌ ترجمه‌ خوب‌ بايد به‌ متن‌ اصلي‌ وفادار باشد؟

صددرصد. البته‌ در پاورقي‌ توضيحاتي‌ كه‌ لازم‌ است، نوشته‌ مي‌شود كه‌ براي‌ خواننده‌ مشخص‌ شود اين‌ توضيحات‌ در متن‌ اصلي‌ نبوده‌ و براي‌ خواننده‌ ايراني‌ اين‌ توضيح‌ را مي‌دهيم؛ ولي‌ سعي‌ مي‌كنم‌ كه‌ تا جايي‌ كه‌ ممكن‌ است، چيزي‌ را به‌ متن‌ اصلي‌ اضافه‌ نكنم؛ اما يك‌ وقت‌هايي‌ دو زبان‌ انطباق‌ كامل‌ را با هم‌ ندارند و ممكن‌ است‌ حتي‌ من‌ قيدي‌ كه‌ در متن‌ اصلي‌ است، در ترجمه‌ به‌صورت‌ يك‌ جمله‌ بنويسم. يا برعكس، يك‌ جمله‌ را به‌صورت‌ يك‌ قيد ترجمه‌ كنم؛ چرا كه‌ ممكن‌ است‌ كار بهتر شود؛ اما اين‌كه‌ بخواهم‌ متن‌ اصلي‌ را اضافه‌ يا كم‌ كنم؛ اصلاً.

براي‌ اسامي‌ افراد چه‌ كرديد كه‌ خوش‌آوا و تلفظ‌ آن‌ راحت‌ باشد؟

اسامي‌ افراد همه‌ سماعي‌ است؛ چون‌ نويسنده‌ هم‌ اسم‌هاي‌ عجيب‌ و غريب‌ از قرون‌ وسطي‌ درمي‌آورد كه‌ الان‌ به‌كار نمي‌رود و من‌ براي‌ اين‌كه‌ اسم‌ها راحت‌ تلفظ‌ شود، حتماً زيرنويس‌ مي‌گذارم‌ و براي‌ اسامي‌ كه‌ تلفظ‌ آن‌ سخت‌ است‌ و ممكن‌ است‌ اشتباه‌ پيش‌ بيايد. آن‌ها را يك‌سيلابي‌ مي‌كنم.

يعني‌ چي؟

مثلاً اسم‌ رمزMimbulus mimbletonia را من‌ قبلاً به‌ شكل‌ ديگري‌ نوشتم؛ ولي‌ بعد ديدم‌ اين‌كه‌ بنويسم‌ ميمبلوس‌ ميمبله‌تونيا بچه‌ها بهتر مي‌توانند بخوانند. يعني‌ در "ميمبله" به‌جاي‌ اينكه‌ كسره‌ زير "ل" بگذارم، "ه" چسبان‌ اضافه‌ مي‌كنم. اين‌جوري‌ راحت‌تر خوانده‌ مي‌شود.

حالا بياييد كمي‌ عقب‌تر از اين‌ كارها برويم‌ و بريم‌ به‌ زماني‌كه‌ يك‌ مترجم‌ كتابي‌ را براي‌ ترجمه‌ انتخاب‌ مي‌كند؛ مترجم‌ از اول‌ تا آخر كتاب‌ را بدون‌ آن‌كه‌ ترجمه‌ كند مي‌خواند؟ يا به‌تدريج‌ ترجمه‌اش‌ را شروع‌ مي‌كند؟

من‌ از اول‌ تا آخر كتاب‌ را مي‌خوانم؛ چون‌ در هر كتابي‌ يك‌سري‌ چيزها كنايه‌ است‌ كه‌ اگر مترجم‌ بدون‌ آن‌كه‌ كتاب‌ را از اول‌ تا آخر بخواند، شروع‌ به‌ ترجمه‌ كند. بايد هي‌ به‌ عقب‌ برگردد و نوشته‌اش‌ را تغيير بدهد و متن‌ اصلاح‌ كند كه‌ اين‌ مسئله‌ امكان‌ اشتباه‌ را زياد مي‌كند. يكي‌ از استادهاي‌ ما در دانشگاه‌ به‌ ما گفت‌ از اول‌ تا آخر كتاب‌ را بخوانيد بعد ترجمه‌ را شروع‌ كنيد. من‌ به‌ اين‌ روش‌ عمل‌ كردم‌ و خيلي‌ هم‌ راضي‌ هستم‌ اول‌ اين‌كه‌ با كل‌ فضاي‌ مطلب‌ و داستان‌ آشنا مي‌شوم‌ و دوم‌ اين‌كه‌ وقتي‌ آدم‌ ترجمه‌ را شروع‌ مي‌كند، با شوق‌ و ذوق‌ بيشتري‌ ترجمه‌ مي‌كند؛ چون‌ مي‌خواهد ترجمه‌ كند و به‌ آن‌ ماجرايي‌ كه‌ خوانده‌ برسد و اين‌ روش‌ به‌كار شور و حال‌ مي‌دهد.

پس‌ تا آخر هري‌پاتر را مي‌دانيد؟ بله‌ (مي‌خندد) [pagebreak] وقتي‌ نوجوان‌ها به‌ شما اصرار مي‌كنند، داستان‌ را لو نمي‌دهيد؟

(مي‌خندد) حيف‌ است‌ امسال‌ سر اين‌ كتاب‌ خيلي‌ شلوغ‌ شد. بچه‌ها 3سال‌ است‌ كه‌ منتظر كتاب‌ پنجم‌ هري‌پاتر هستند. اين‌كه‌ داستان‌ را يكدفعه‌ بخوانند. برايشان‌ خيلي‌ جالب‌تر است‌ تا اين‌كه‌ آنهايي‌ كه‌ كتاب‌ را تهيه‌ مي‌كنند در اينترنت‌ و مصاحبه‌ داستان‌ را لو دهند كه‌ فلان‌ كس‌ مي‌ميرد يا فلان‌ اتفاق‌ مي‌افتد. اينها لطف‌ داستان‌ را از بين‌ مي‌برد.

خودتان‌ به‌ بچه‌ها نمي‌گوييد؟

نه، سعي‌ مي‌كنم‌ كه‌ نگويم.

اگر خيلي‌ اصرار كنند؟

شايد سربسته‌ بگويم.

هري‌پاتر را چندروزه‌ خوانديد؟

"هري‌پاتر زمان‌ ققنوس" را سه‌ يا چهار روزه‌ خواندم‌ و بيشتر وقتم‌ را براي‌ خواندن‌ اين‌ كتاب‌ گذاشتم‌ در حالي‌كه‌ "جام‌ آتش" كه‌ از اين‌ كم‌تر بود يك‌ هفته‌ طول‌ كشيد.

يعني‌ اين‌قدر جذاب‌ است؟

نه، چون‌ وقتم‌ خيلي‌ فشرده‌تر بود؛ چون‌ مي‌خواستم‌ زودتر به‌ ترجمه‌ بپردازم،

با سرعت‌ ترجمه‌ كردن‌ روي‌ كار شما اثر منفي‌ نمي‌گذارد؟

اين‌كه‌ وقتي‌ يك‌ كتاب‌ گُل‌ مي‌كند. طبيعي‌ است‌ كه‌ چندنفر به‌ سراغ‌ آن‌ مي‌روند چرا كه‌ قانوني‌ كه‌ اين‌كار را منع‌ كند در ايران‌ وجود ندارد. فكر مي‌كنم‌ بهترين‌ كاري‌ كه‌ مي‌شود كرد اين‌ است‌ كه‌ مسئولان‌ نظارتي‌ بر كيفيت‌ كار داشته‌ باشند تا با دقت‌ بيشتري‌ كار بشود. شنيديم‌ كه‌ بعضي‌ از ترجمه‌ها غيرقابل‌ درك‌ و پر از غلط‌ چاپي‌ بوده‌ به‌طوري‌كه‌ مفهوم‌ نبوده، فكر مي‌كنم‌ و من‌ به‌ اين‌ شكل‌ خواننده‌ بدبين‌ مي‌شود. حالا اگر نظارتي‌ روي‌ كار باشد، منِ مترجم‌ سعي‌ مي‌كنم‌ كه‌ كيفيت‌ كارم‌ را بالا ببرم‌ و در اين‌ كار تشويقي‌ براي‌ من‌ مي‌شود كه‌ كسي‌ كار را مي‌بيند و نظر مي‌دهد. و از طرف‌ ديگر خواننده‌ با اطمينان‌ بيشتري‌ كتاب‌ را مي‌خرد و مي‌خواند.

قبل‌ از شروع‌ مصاحبه‌ در اين‌ مورد صحبت‌ كرديم‌ كه‌ گره‌هايي‌ كه‌ در اول‌ كتاب‌ زده‌ مي‌شود، بعدها در كتاب‌ ديگر باز مي‌شود، به‌عنوان‌ مترجم، وقايع‌ داستان‌ها را فراموش‌ نمي‌كرديد؟

چرا خيلي‌ از نكته‌ها يادم‌ مي‌رود؛ مثلاً معادل‌هاي‌ كه‌ انتخاب‌ كردم‌ يادم‌ مي‌رود به‌ خودم‌ گفته‌ام‌ كه‌ بعد از اين‌ كتاب‌ حتماً يك‌ واژه‌نامه‌ براي‌ خودم‌ درست‌ كنم‌ كه‌ بعدها سريع‌تر كارم‌ پيش‌ برود؛ ولي‌ ماجراها را يادم‌ نمي‌رود، چون‌ با كساني‌ كه‌ صحبت‌ مي‌كنم، همه‌اش‌ داريم‌ داستان‌ و پايان‌ داستان‌ را حدس‌ مي‌زنيم‌ و همين‌ باعث‌ مي‌شود كه‌ جزئيات‌ داستان‌ در ذهنم‌ بماند.

فيلم‌هاي‌ هري‌پاتر را ديده‌ايد؟

(با تاكيد) بله.

از فيلم‌ خوشتان‌ آمد؟

بله، خيلي‌ خوشم‌ آمد.

حتي‌ از "هري‌پاتر و سنگ‌جادو"؟

"هري‌پاتر و سنگ‌جادو" تنها مشكلي‌ كه‌ داشت‌ اين‌ بود كه‌ نتوانسته‌ بود آن‌ پيوستگي‌ را حفظ‌ كند. يعني‌ اگر كسي‌ كتاب‌ را نخوانده‌ باشد، با ديدن‌ فيلم‌ سردرگم‌ مي‌شود و خط‌ اصلي‌ داستان‌ را نمي‌تواند دنبال‌ كند؛ اما در "هري‌پاتر و حفرهِ اسرارآميز" اين‌ اشكال‌ برطرف‌ شده‌ است.

چهرهِ بازيگرها به‌ تصورتان‌ نزديك‌ بود؟

خيلي‌ زياد. چهره‌هايي‌ كه‌ انتخاب‌ كرده‌ بودند به‌ نظرم‌ بي‌نظير بود دقيقاً همان‌ چهره‌هايي‌ بود كه‌ من‌ در ذهنم‌ داشتم. حتي‌ مكان‌ها، صحنه‌پردازي‌ به‌نظرم‌ خيلي‌ عالي‌ بود.

محبوب‌ترين‌ شخصيت‌ كتاب‌ براي‌ شما كيه؟

دامبلدور

و كدام‌ كتاب‌ را بيشتر دوست‌ داريد؟

من‌ "هري‌پاتر و زنداني‌ آزكابان" را خيلي‌ دوست‌ دارم. شايد چون‌ اولين‌ كتاب‌ از سري‌ داستان‌ هري‌پاتر بود.

پس‌ اول‌ كتاب‌ سوم‌ را خوانديد؟

اول‌ ترجمهِ كتاب‌ "هري‌پاتر و زنداني‌ آزكابان" به‌ من‌ پيشنهاد شد. و بعد از خواندن، از آن‌ خيلي‌ خوشم‌ آمد و شروع‌ به‌ ترجمه‌ كردم‌ فكر مي‌كنم‌ كه‌ ترجمه‌ براي‌ ناشر مطلوب‌ بود كه‌ كتاب‌ دوم‌ را براي‌ ترجمه‌ به‌ من‌ داد. كتاب‌ اول‌ را سعيد كبريايي‌ ترجمه‌ كرده‌ بود كه‌ من‌ آن‌را ويرايش‌ كردم‌ تا با ترجمه‌هاي‌ خودم‌ هماهنگ‌ بشود. و بعد هم‌ جام‌ آتش‌ و محفل‌ ققنوس‌ را ترجمه‌ كردم.

اما كتاب‌ها به‌ترتيب‌ در كتابفروشي‌ها آمد؟

همزمان‌ با هم‌ درآمد.

حالا با ترجمهِ هري‌پاتر نوجواني‌تان‌ را به‌ياد مي‌آوريد؟

بله، بالاخره‌ آدم‌ ياد نوجواني‌هايش‌ مي‌افتد. خصوصاً كه‌ در مدرسه‌ و محوطهِ مدرسه‌ است‌ آدم‌ خيلي‌ ياد دوران‌ مدرسه‌اش‌ مي‌افتد.

يعني‌ شما شيطنت‌هاي‌ بچه‌هاي‌ مدرسه‌ هاگوارتز و هري‌پاتر و دوستانش‌ را داشتيد؟

نه، من‌ خيلي‌ شيطان‌ نبودم.

خودتان‌ را با كدام‌ شخصيت‌ كتاب‌ نزديك‌ مي‌دانيد؟ هرميون. واقعاً؟

از لحاظ‌ هوش‌ و ذكاوت‌ نه، ولي‌ از اين‌كه‌ او شخصيت‌ سختگيري‌ است‌ و همه‌چيز بايد در چهارچوب‌ قانون‌ پيش‌ برود، از اين‌ نظر شبيه‌ هرميون‌ بودم؛ ولي‌ در كودكي‌ شبيه‌ نويل‌ لانگ‌ باتم‌ بودم. (مي‌خندد)

و از كدام‌ شخصيت‌ بدتان‌ مي‌آيد؟

دلورس‌ آمبريج‌

از مالندي‌ چي؟

آنها كه‌ كلاً منفور هستند.

موقع‌ ترجمه‌ از دست‌ بدجنسي‌هاي‌ آنها حرص‌ نمي‌خوريد؟

نه‌ زياد. چون‌ از اين‌ آدم‌ها در جامعه‌ زياد است، اگر بخواهم‌ حرص‌ بخورم، خيلي‌ برايم‌ بد مي‌شود؛ اما من‌ احساس‌ مي‌كنم‌ كه‌ مالزي‌ برمي‌گردد. شايد براي‌ همين‌ از او بدم‌ نمي‌آيد، احساس‌ مي‌كنم‌ يك‌ جايي‌ در داستان‌ با هري‌پاتر متحد و همراه‌ مي‌شود. شايد اين‌ تفكرم‌ است‌ كه‌ باعث‌ مي‌شود از او حرص‌ نخورم. نكند اين‌ را خوانده‌ايد؟ (مي‌خندد) نه.

راستي‌ از موج‌ هري‌پاتر كه‌ در ايران‌ راه‌ افتاد راضي‌ هستيد؟

اين‌ موجي‌ است‌ كه‌ در تمام‌ دنيا راه‌ افتاد و اين‌جا هم‌ پيش‌آمد و نمي‌شود كه‌ جلويش‌ را گرفت. به‌نظرم‌ مثبت‌ و منفي‌ بودن‌ اين‌ موج‌ فرقي‌ نمي‌كند؛ چون‌ تبي‌ است‌ كه‌ مي‌گيرد و تمام‌ مي‌شود و خيلي‌ طبيعي‌ است؛ چون‌ نوجوان‌ها خيلي‌ پرهيجان‌ هستند و احساساتشان‌ در نوسان‌ است‌ و آن‌ را خيلي‌ بروز مي‌دهند و طبيعي‌ است‌ كه‌ علاقه‌ نشان‌ بدهند و اين‌ خيلي‌ طبيعي‌ است.

فكر مي‌كنيد ده‌سال‌ ديگر كودكاني‌ كه‌ نوجوان‌ شده‌اند، كتاب‌ هري‌پاتر را مي‌خوانند؟

فكر مي‌كنم‌ مي‌خوانند. آن‌ زمان‌ كه‌ ما تن‌تن، هاكلبري‌فين، تام‌ساير، را مي‌خوانديم‌ و امروز هم‌ آن‌ را دوست‌ داريم‌ و وقتي‌ اين‌ كتاب‌ها را ورق‌ مي‌زنم، لذت‌ مي‌برم‌ و حتي‌ وقتي‌ بچه‌هاي‌ امروزي‌ آن‌ را مي‌خوانند لذت‌ مي‌برند. هنوز هم‌ فيلم‌ و كارتون‌ آن‌ را درست‌ مي‌كنند. فكر مي‌كنم‌ هري‌پاتر هم‌ همين‌طور بشود؛ چون‌ آن‌قدر غني‌ است‌ كه‌ بتواند در ذهن‌ مردم‌ بماند.

دو جلد از كتاب‌ هري‌پاتر كه‌ تمام‌ شود. بعد از هري‌پاتر چه‌ خواهيد كرد؟

در كنار هري‌پاتر من‌ ترجمه‌ هم‌ مي‌كنم؛ اما براي‌ كار نوجوان‌ها وسواس‌ پيدا كرده‌ام؛ چون‌ هري‌پاتر كتاب‌ پرمحتوايي‌ است‌ و گفته‌هاي‌ ريز و جالبي‌ دارد و هر كتابي‌ را نمي‌توانم‌ ترجمه‌ كنم، احساس‌ مي‌كنم‌ بايد كتاب‌ خوبي‌ را براي‌ نوجوان‌ها ترجمه‌ كنم. كتاب‌ "آواز سپيده‌دم" با اين‌كه‌ كتاب‌ متفاوتي‌ با هري‌پاتر بود؛ اما داستان‌ لطيف‌ و آراي‌ پرمحتوايي‌ داشت.
قبلی « مصاحبه با دنیل رادکلیف (هری پاتر) اشکالات فیلم 3 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
shadmehr
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۵ ۸:۳۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۵ ۸:۳۵
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۲۳
از: آمپول می ترسم !!
پیام: 646
 خوبه
دستت درد نكنه ..ايول
samatnt
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱ ۶:۲۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱ ۶:۲۸
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۱
از: از جهندم سياه همسادتونم نمي شناسي؟؟؟؟؟؟
پیام: 998
 اي
اواداكداورا
b1822n68
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۴ ۱۷:۴۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۴ ۱۷:۴۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۳۰
از:
پیام: 24
 Re: باك بيك
kheli khareh nah?
na baba dorogh goftam ali tarineh
:bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:
SHAGGY_MEISAM
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۲ ۴:۲۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۲ ۴:۲۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۲۰
از: bestwizards.com
پیام: 403
 باك بيك
باك بيك جان قشنگ بود من از ويدا بخواتر ترجمه هاي عاليش خوشم مياد خلاصه ممنونم
عبداله
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۶/۲۷ ۱۷:۲۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۶/۲۷ ۱۷:۲۹
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۱۷
از: آن سوی سرزمین جادویی
پیام: 71
 هم جالب بود هم نه
هم جالب بود هم نه
فرد ويزلي
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۵/۵ ۲۱:۰۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۵/۵ ۲۱:۰۱
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۲۳
از: بارو
پیام: 271
 Re: منم با بقیه
بدك نبود :-D
tonks
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۳/۲۸ ۱۲:۵۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۳/۲۸ ۱۲:۵۳
عضویت از: ۱۳۸۳/۵/۱۵
از: همونجایی که دلبر خونه داره
پیام: 149
 منم با بقیه
تکراری ولی قشنگ بود
:bigkiss:
Comwow
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۳/۱۲/۱۱ ۱۹:۴۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۳/۱۲/۱۱ ۱۹:۴۳
عضویت از: ۱۳۸۳/۱۱/۲۰
از: برزخ
پیام: 375
 افرین
نه خوشم اومد مقاله ی قشنگی بود
Comwow
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۳/۱۲/۹ ۱۸:۲۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۳/۱۲/۹ ۱۸:۲۸
عضویت از: ۱۳۸۳/۱۱/۲۰
از: برزخ
پیام: 375
 ای بد نبود
نمیشد بگم بد بود ولی ای بد هم نبود
Narcissa
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۳/۱۱/۲۳ ۱۶:۵۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۳/۱۱/۲۳ ۱۶:۵۳
عضویت از: ۱۳۸۳/۹/۱۳
از: ?Be foozoolesh cherabti dare
پیام: 41
 aaffaarriin
tekrari bood vali
nagini
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۳/۱۱/۹ ۱۵:۱۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۳/۱۱/۹ ۱۵:۱۳
عضویت از: ۱۳۸۳/۸/۲۰
از: قلعه ی سیاه
پیام: 41
 bazam az inkaara bekoid
dastet dard nakoneh arzeshe tippe ro dasht

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.