هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: فیلم‌ها

شرمنده شدن اماي مشهور: سوتي هاي اما واتسون از زبان خودش


مصاحبه مجله Creme با اما واتسون:

× در اولين روز اردوي مدرسه ما بايد مي رفتيم کيفهامون رو که از اتوبوس بيرون گذاشته بودن پيدا مي کرديم و در کمد مخصوص خودمون ميذاشتيم. کيف من يکمي بزرگ و سنگين بود و منم انداختمش رو شونه ام و برگشتم به اتاقم. بعدشم براي رفتن به يه گردش همگي برگشتيم به محلي که اتوبوس اونجا بود. من يه ذره دير اونجا رسيدم. بخاطر همين دنبال يکي از دختراي همسال خودم گشتم که يه جفت از لباس زيرهام رو بدم به اون که يه جايي قايم کنه و همچنين بپرسم که کيا اومدن. يکي از دوستام که چشمش به لباس زيرها خورده بود از يه دختري پرسيد: اينا مال تو نيست ليزا؟ منم بدون فکر گفتم: نه!!! البته فکر کنم همه از سرخي صورتم فهميدن که اون لباس زيرا مال من بودن.

×يه روز من تنها خونه بودم و داشتم تکاليف هنر مدرسه ام رو انجام ميدادم و همزمان NZ Idol هم ميديدم. همونطور که داشتم تکاليفم رو بررسي ميکردم شروع کردم همراه با Rosita آواز خوندن و صداي اومدن برادرم رو نشنيدم. بديش اين بود که اون 2 تا از دوستانش رو هم با خودش اورده بود و يکي از اونا گفت: من اگه جاي تو بودم نميخواستم سال ديگه رو ببينم! بعدش بقيه اشون زدن زير خنده. خيلي خيلي وضعيت خجالت آوري بود!


× پريود (عادت ماهانه) شدنهاي من هميشه با درد و عذابه به خاطر همين اينجور موقع ها مامانم يادداشتهاي موسيقيم رو برام مي نويسه بنابراين من PE coz که هميشه آخرين چيزيه که انجامش ميدم رو فراموش کردم. وقتي که داشتم دفتر تمريناتم رو به معلم نشون ميدادم. يه نگاهي کرد و گفت:باشه، اينبار کاري باهات ندارم چون ابزار و لوازم PE رو نخريدي، اما پريود شدنت هيچ دليل خوبي واسه انجام ندادن تکاليفت نيست، بهتره بدوني ديگه يه همچين عذري پذيرفته نيست! به فاصله ي خيلي کمي از اونجا يه گروه از پسرها ايستاده بودن که با شنيدن اين حرف همشون از خنده منفجر شدن.... منم از شدت خجالت در حال مردن بودم!!!

× يکي از دختران مدرسه ي ما که خانواده ي خيلي پولداري داره هميشه جشن تولد هاي پرزرق و برق و باشکوه ميگيره و کلي خرج ميکنه. امسال هم والدينش براي تولدش 13 تا از بچه هاي مدرسه رو (اين جشن، تولد 14 سالگيش بود و با خودش 14 نفر ميشديم) به رستوران مجلل Sky Tower در Auckland براي صرف ناهار و بعد هم ديدن فيلم دعوت کردن. دوستم براي ناهار دو تا از پسرهاي مدرسه رو هم دعوت کرده بود که يکيشون هموني بود که من خيلي خيلي ازش خوشم ميومد و وقتي همون پسر دقيقاً اومد جفت من نشست حسابي دست پاچه شدم و قلبم تند تند ميزد. موقع سفارش غذا من اصلاً درست و حسابي به ليست غذاها نگاه نکردم، يه نگاه سطحي کردم و چشمم به خوراک ماهي غزل آلا با سس تاتار افتاد. با خودم فکر کردم وايييي من که قزل آلا دوست دارم حالا ببين با سس تاتار چقدر خوشمزه تر هم ميشه...... ولي! اَه اَه... وقتي آوردن ديدم چند تا تيکه ماهي نپخته و خيلي خيلي بدمزه توي ديس غذاي منه! به هر حال مجبور شدم وانمود کنم که غذا خيلي خيلي خوشمزه ست و تا ته بخورمش... قيافه ام حسابي ديدني بود!!!

× تابستون سال پيش منو دوستم يه ديوونه بازيه حسابي درآورديم. من واسه ي يک ماه بين فيلم هري پاتر و جام آتش استراحت داشتم تا هر کاري که ميخوام انجام بدم و دوستم سعي کرد پائين موهاي منو صورتي کنه که نتيجه ي کار يه رنگ خيلي خيلي وحشتناک بود... شاهکاري بود واسه خودش! اصلاً هيچ شباهتي به رنگ صورتي نداشت. واقعاً بي ريخت بود. من به معناي واقعي کلمه مجبور بودم به مدت سه هفته روزي سه بار موهامو بشورم تا شر اون رنگ مسخره رو کم کنم.

× وقت ناهار به بوفه ي مدرسه رفتم و يه رول سوسيس و يه قوطي کوک خريدم. وقتي خانم فروشنده ميخواست قوطي کوک رو به من بده خيلي اتفاقي قوطي از دستش ول شد و روي زمين قل خورد. اون خانوم رفت دنبالش و از زمين برش داشت و وقتي داشت بهم ميدادش اخطار کرد که يه مدتي صبر کنم بعد بازش کنم! خوب... من خيلي زود رول کوچيک سوسيسم رو خوردم و شروع کردم با دوستم قدم زدن . بهرحال من يادم رفت بود که نبايد قوطي کوک رو به اين زودي باز کنم. وقتي يه دور تو حياط مدرسه زديم بي هوا درش رو باز کردم... يهو سر قوطي منفجر شد و تمام کوک موجود توش، ريخت روي بلوز سفيد مدرسه ام!!! و تقريباً تمام پسرهاي اون اطراف اين منظره رو ديدن.... واقعاًً خيلي خيلي وضعيت ناجور و خجالت آوري بود!!!!

× هنوزم اولين باري رو که يکي از پسرهاي مدرسه ازم خواست باهاش بيرون قرار بذارم به روشني يادم مياد. خييييليييي خجالت کشيده بودم. همينجور خيره نگاهش ميکردم و نمي تونستم چيزي بگم. بعد از چند لحظه سکوت فقط تونستم با تمام قدرت فرار کنم....(خنده)

× به عنوان يه بازيگر سخت ترين کار براي تو جلوي دوربين چيه؟
اما: ممکنه به نظر شما اين مسخره بياد... من ميتونم جلوي دوربين ديوونه بازي دربيارم، گريه کنم، داد بکشم و تقريباً هر کارديگه اي که فکرشو بکنيد انجام بدم ولي وقتي ميخوام بخندم و خنده ام هم واقعي جلوه کنه، جداً مصنوعي از اب درمياد. خيلي خيلي با اين موضوع درگيرم. بعضي وقتها هست که موقع فيلمبرداري ما يه چيزي اشتباهي از دهنمون مي پره و کارگردان کات ميده چون من و دن و روپرت شروع ميکنيم به خنديدن و نميتونيم جلوي خنده امون رو بگيريم. ولي وقتهايي که شما جلوي دوربين ايستاديد و کارگردان ميگه "حرکت" و در اون صحنه از شما ميخوان که بخندين در اون لحظه خنديدن غيرقابل امکانه. هيچ محرک خنده اي وجود نداره. اين يکي از عيب هاي منه!!

× کار کردن توي فيلم چهارم مثل بقيه ي فيلمها بود؟
اما: نه، جداي از روش ساخت فيلم. فکر کنم از يه نظر کار کردن با کارگردان هاي مختلف يه شانس بزرگه، واقعاً جالبه چون هر دفعه اونا چيزاي جديد رو به من ياد دادن. من چيزاي خيلي زيادي از اونا ياد گرفتم. من عاشق سفر به زير دريا و استفاده از دستگاه تنفس غواصي هستم بنابراين قبلاً مدرک شنا رو گرفته بودم اما در زير آب مراحلي از ما ميخواستن انجام بديم که ما مجبور بوديم بخاطرش مدرک PADI رو بگيريم تا بتونيم از دستگاه تنفس غواصي استفاده کنيم. چيزي که من قبلاً هيچوقت انجامش نداده بودم و يا کارهاي ديگه اي مثل اين!

× وقتي براي گذروندن با دوست پسر داري؟ اصلاً دوست پسر داري؟
اما: نه، در حال حاضر نه. اگه بخوام صادقانه بگم من وقتي براي گذروندن با دوست پسر ندارم چون واقعاً سرم شلوغه. روزها بلنده ولي وقتهايي هم که سر فيلمبرداري نيستم مجبورم به مدرسه برگردم. من امسال به يه مدرسه ي کاملاً دخترونه اومدم و گزينه ي زيادي واسه انتخاب ندارم. با پسرهاي زيادي ارتباط دارم که دوستهاي خيي خوبي واسه من هستن، ولي دوست پسرم نيستن.

× بخاطر شهرت زيادي که بدست آوردي والدينت محافظت بيشتري ازت ميکنن؟
اما: فکر کنم مامانم خيلي بادقته و شديداً مواظبه که من زندگي نرمالي داشته باشم. من اجازه دارم هر روز پياده به مدرسه برم و برگردم. ميدونم چطور بايد سوار اتوبوس و مترو بشم و از تونل عبور کنم. اون خيلي خيلي سعي ميکنه منو خاکي و معمولي بزرگ کنه.

× فکر ميکني رون و هرميون آخرش به هم ميرسن؟
اما: بايد بگم وقتي داشتم شاهزاده ي دورگه رو مي خوندم همش با خودم فکر ميکردم "بخاطر خدا هرميون و رون، ميشه اين مسخره بازيها رو تموش کنيم؟ ميشه لطفاً به همديگه برسيم؟ اين موضوع آخرش منو دق ميده!" اگه در پايان داستان اتفاقي براي اين دو تا نيوفته و بهم نرسن من حسابي ناراحت و نااميد ميشم. کلاً من دلم ميخواد جفت شدن رون و هرميون رو ببينم و خيلي مايلم هرميون از هوشش براي انجام کارهاي بزرگتر و باحالتر استفاده کنه. عاشق اينم که اون کارهاي هيجان انگيز انجام بده.

× دلت ميخواد با دن يا روپرت جفت بشي؟
اما: اوه، خداي من نه! واقعاً نه! صادقانه ميگم، من با دن و روپرت يه رابطه ي کاملاً خواهرانه دارم و اونا براي من درست مثل برادر هستن. مثل اين ميمونه که شما با برادرتون در مورد بوسه و عشق بازي صحبت کنيد. اين خيلي مسخره و زشته. خيلي عجيب غريبه... اصلاً خوب نيست.

× اگه ديگه نتوني در فيلم هاي هري پاتر بازي کن، چه حسي نسبت به کس ديگه اي که نقش هرميون رو بازي ميکنه داري؟
اما: خدا نکنه! مطمئناً از اين موضوع متنفرم! خيلي واسم دردناکه چون قسمت خيلي بزرگي از شخصيت من الآن در هرميون نهفته ست. من از نظر احساسي و اخلاقي خيلي نسبت به هرميون احساس نزديکي ميکنم -البته ميدونم که جي.کي.رولينگ اين شخصيت رو نوشته- ولي احساس من اينه. به هر حال بخشي از شخصيت هرميون در فيلم ها رو من بهش دادم بنابراين اگه کسه ديگه اي اين نقش رو بازي کنه واسم خيلي عجيب غريب و ناراحت کننده ست!

× بدترين لباسي که مجبور شدي براي نقش هرميون بپوشي چي بود؟
اما: شايد بدترينشون -در اين فيلم آخر- بلوز پشمي و دامن پيچازي که بي نهايت تنگ بودن. جداً غير قابل تحمل بود.

× اجازه داري بين فيلم چهره ات رو تغيير بدي؟
اما: زماني که مطمئن بشم اونا براي فيلمهاي ديگه به من احتياج ندارن، اجازه دارم هر کار دلم بخواد بکنم. البته فعلاً کاراي کوچيک عيبي نداره. من اين هفته دارم گوشم رو سوراخ ميکنم.

× بيشترين ولخرجي اي که کردي چي بوده؟
اما: من واسه خودم يه لپ تاب خريدم، مطمئناً بزرگترين ولخرجي اي بوده که از زمان بازي در فيلم هاي هري پاتر کردم. البته من واقعاً به پولم دسترسي ندارم، اون پولها تا 18 سالگي من در بانک نگهداري ميشن و تا اون موقع ابداً دست من بهشون نميرسه و همونجا مي مونن.. تنها وقتهايي که من ميتونم از پولم برداشت کنم موقع لباس خريدن براي بزرگداشت و اکران فيلمها و يا يه همچين مواردي هستش.

× موقع باس انتخاب کردن، از طرف طراحهاي لباس چيزاي مجاني ياد ميگيري(خنده)؟
اما: نه، فکر کنم اين کارا برام خيلي زود باشه. البته اميدوارم بزودي يه چيزايي واسم بفرستن تا منم ياد بگيرم!

ترجمه شده توسط دوشیزه اونیس مک براید
قبلی « ولدمورت خوب یا بد؟؟ هری پاتر و دوست جدید - فصل 17 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

فرستنده شاخه
gini
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۲۸ ۲۰:۵۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۲۸ ۲۰:۵۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۲/۵
از: پناهگاه
پیام: 22
 Re: cool
بابا يكي جوابمو بده ! PE coz چيه ؟

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.