هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: نقد ادبی، تجزيه و تحليل

روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها


مذاکره با اعضای نظر دهنده

همانطور که شاهد هستیم ، با نزدیک تر شدن زمان انتشار کتاب هفتم ، هری پاتر و قدیس های مرگبار ، تب و تاب هری پاتریست های جهان ، بالاخص هری پاتریست های سایت جادوگران افزایش میابد . پیام های متعدد و کامل درباره کتاب هفتم ، تاپیک های فراوان با موضوعات کتاب هفتم و نظرات این چنینی گواه بر این موضوع میباشند .

 

از این رو از تعدادی اعضای برتر در بحث های هری پاتریستی دعوت شد ، تا نظر خود را درباره روی دادها و اتفاقاتی که در کتاب هفتم رخ میدهد بیان کنند ، البته دوستان بسیاری هستند که ایده های کاملتر و جالبتری برای کتاب هفتم در نظر دارند ، ولی برای هرج و مرج کمتر و اجازه ندادن زمان برای دعوت از آنان از تعدادی کاربر عضو دعوت شده است ؛ این مقاله اولین مقاله گروهی سایت جادوگران میباشد ، پس مسلما در روز های آینده مقالات گروهی در زمینه های دیگری هم در نظر گرفته میشود که در آنها حتما از تعدادی زیاد از اعضا دعوت به عمل خواهد آمد .

 

 

( نظرات و نظر دهندگان بر اساس و ترتیب ارسال نظر و شرکت در این طرح چیده شده اند ؛ در زیر شناسه فرد نظر دهنده و نظر وی بعد از لینک شناسه او قرار داده شده است )

 

 

گرت

من این اتفاقات رو توی 25 بند دسته بندی کردم و برای هر بند نظرم رو گقتم که چرا این اتفاقها خواهد افتاد. امیدوارم مقاله ی کاملی باشه:

1. شخصیتی به شخصیتهای کتاب اضافه نمی شود؛ تمامی شخصیتها قبلا معرفی شده اند و به خواننده شناخته شده اند. شناسایی یک شخصیت وقت می خواهد و با توجه به حجم کتاب هفتم این کار ممکن نخواهد بود.
2. ولدمورت می میرد؛ تمامی داستانها با پیروزی خیر به شر تمام می شوند.
3. یکی از سه شخصیت رون هرمیون و یا جینی می میرد ؛ هری نخواهد مرد زیرا با توجه به سابقه ی داستانهای انگلیسی قهرمان داستان باید زنده بماند و خواننده بتواند با او همراهی کند . احتمال مرگ جینی بیشتر است چون قهرمان را در سیاه چالی می اندازد که باید سعی کند از آن خارج شود. زیبایی داستان به این است که یک شخصیت محبوب کشته بشود.
4. سرو کار هری به سازمان اسرار می افتد؛ بیان اتاقی که در آن عشق وجود دارد از زبان دامبلدور بی دلیل نیست.
5. هری به تنهایی ولدمورت را نمی کشد؛ نیروی عشق باید در اینجا کارساز باشد. با توجه به تجربه ی ولدمورت و کم تجربگی هری امکان این که هری بتواند به تنهایی ولدمورت را بکشد کمی غیر منطقی و غیر قابل باور است.
6. موتور سیریوس را دوباره خواهیم دید؛ موتور بی دلیل آورده نشده است.
7. سانتور ها در جبهه ی موافق قرار خواهند گرفت؛ ارتش دیوانه سازها با ولدمورت همراه شده اند برای عادلانه بودن جنگ باید گروهی به کمک هری بیایند و گرنه پیروزی خیر بر شر بسیار تصنعی خواهد شد.
8 .لاکهارت دوباره دیده می شود.
9 . برای نویل یا لونا اتفاقی خواهد افتاد؛ معمولا برای افرادی که ساده لوحانه رفتار می کنند و قلب پاکی دارند در داستانها اتفاقی می افتد تا دل خواننده را بسوزاند!
10. ویکتور کرام به جبهه ی ولدمورت می پیوندد؛ باید چیزی هرمیون را از کرام زده کند تا او بتواند با آرامش در کنار رون باشد.
11. اسنیپ خیانتکار نیست؛ در همه جای داستان دامبلدور انسان آینده نگر و باهوشی است چه طور ممکن است در آخر عمرش این شخصیت محبوب را احمق جلوه دهد؟
12. دامبلدور مرده است.
13. مالفوی متنبه می شود و جان خودش را فدای محفلی ها می کند؛ در بیشتر داستانها در آخر داستان ضد قهرمان که معمولا محبوبیت هم دارد با قهرمان همراه می شود به طوریکه دو قدرت در کنار هم و برای هم کار می کنند.
14. جان پیچ قاب آویز از کمد بلک ها خارج می شود.
15. جان پیچ هفتمی وجود ندارد؛ این ساده ترین راه برای سر کار گذاشتن خواننده است . به نظر من ولدمورت می خواسته آخرین جانپیچش را با کشتن دشمن خونی اش درست کند که این اتفاق هرگز نیفتاده است.
16. هری در خانه ی خودش چیز ارزشمندی پیدا می کند؛ چیزی که ولدمورت می خواسته با کشتن هری روحش را در آن قرار بدهد... احتمالا یادگار گریفندور است...
17. ورم تیل خودش را فدای هری می کند؛ دامبلدور گفته بود که از اینکه هری در سال سوم گذاشته است تا او فرار کند پشیمان نخواهد شد.
18. بین هری وسیریوس ارتباطی ایجاد می شود؛ آینه ی جیمز و سیریوس بی دلیل آورده نشده است.
19. هری جان پیچ نیست.
20. آینه ی نفاق انگیز را قطعا خواهیم دید ؛ به نظر من این آینه برای کسی که کار کردش را نمی داند مشکل ایجاد خواهد کرد.
21. دابی و وینکی در این کتاب نقش اساسی خواهند داشت.
22. بد عنق به سر انجامی می رسد.
23. اتفاقات در محل جدیدی مثل یک کلیسا یا بانک گرینگوتز اتفاق خواهد افتاد؛ با توجه به روی جلد کتابهای امریکایی و انگلیسی کودکان.
24. هاگرید می میرد... ( این یکی رو دلیلی واسش ندارم ولی حسم بهم میگه!)
25. هرمیون و رون با هم ازدواج می کنندـــــــــــ > پایان خوش ماجرا!

 

 

کالین کریوی

خوب گرچه نظر من چندان مهم نيست و اصلا به واقعيت نزديک نمي باشد اميدوارم تحملش کنيد و در صورتي که نمي تونيد قبولش کنيد من رو به بزرگي خودتون ببخشيد ضمنا خلاصه ميگم چون توضيحات کامل هر مورد يه مقاله مي بره!
خوب و اما به نظر من...
در رابطه با کتاب هفتم داراي يه ژانر فانتزي سياه خواهد بود و مرگ هاي زيادي خواهد داشت ولي با پايان خوشي همراه خواهد بود چون در ژانر هاي فانتزي اصولا بايد خير به شر پيروز گردد.
در اين کتاب برادر دامبلدور آبرفورث به کتاب اضافه مي گردد و به هري کمک مي کند...البته دليل من براي اين حرف اين است که رولينگ در ديداري با دنيل راد کليف گفت با دامبلدور دچار مشکل شده!!!!يه سوال ديگه اينه که ر.ا.ب کيه؟خيلي ها ميگن برادر سيريوس اما مسلما نيست به نظرم برادر دامبلدور به کمک برادر سيريوس راز هوراکراکس ها رو مي فهمه و براي نابودي اون با هم اقدام ميکنن...اين جا ولدمورت مي فهمه و برادر سيريوس رو ميکشه اما آبرفورث به کارش ادامه مي ده...ر.ا.ب به نظر من به ياد برادر سيريوسه نه خود برادرش...
اسنيپ شخص خيانت کاري نيست و طرف جبهه سفيد هستش و بحثي که با دامبلدور داره در کتاب 6 به نظر من به خاطر مالفوي نبوده و به خاطر سوگندش بوده که گفته به دامبلدور شايد مجبور بشم بکشمت و دامبلدور به دليل اينکه فکر مي کرده که اسنيپ در حالت نزديک بودن به ولدمورت مي تونه براي هري مفيد باشه مي گه که اگه لازم شد منو بکش! و بحثشونو هري مي شنوه اما ناقص...و به نظرم اسنيپ تو کتاب هفت کمک خيلي زيادي به هري ميکنه و به نظر من از دم باريک که موجود خيلي کم شعوريه و به هري دين داره استفاده مي کنه که هري کمکشو رد نکنه....
ضمنا من فکر ميکنم که گردنبند اسليتيرين يک هوراکراکس نيست چون از هر موسس يک شي، از اسليتيرين فقط انگشتر بوده و گردنبند چيزيه که هري رو تو اين کتاب به درد سر مي ندازه...
ضمنا يه مطلب ديگه که فکر ميکنم هري يک هوراکراکسه، وقتي ناجيني يک موجود زنده مي تونه يک هوراکراکس باشه چرا هري نتونه؟به نظر من ولدمورت ناخواسته هري رو يک هوراکراکس مي کنه واسه همين هري مي تونه افکار اونو بخونه يا مثل اون به زبون مار حرف بزنه...اين شايد هري رو در آخر کتاب به سنت مانگو يا به مرگ بکشونه...البته بهترين پايان براي هري تدريس دفاع دربرابر جادوي سياه در هاگوارتز مي تونه باشه...ضمنا فکر ميکنم جيني نقش اساسي تو مرگ ولدمورت داره چون بزرگترين نيروي اشاره شده توسط رولينگ عشقه که بين جيني و هري هست و اين ولدمورت رو شکست مي ده...البته احتمال مرگ جيني رو ميدم ولي خيلي کم...
به نظر من صحنه پاياني کتاب باز هم درهاگوارتز و مهمترين صحنه کتاب در گودريک هالو اتفاق مي افته... در مورد رون و هرميون هم فکر ميکنم هر دو زنده مي مونن...نويل و لونا با هم ازدواج مي کنند و نويل هم کار مهمي در اين کتاب انجام ميده چيزي که حتم دارم ازش بعيده...ضمنا گنجينه راونکلاو فکر ميکنم که در اواسط کتاب پيدا بشه و پيدا شدنش باعث مرگ يکي از شخصيت ها بشه به احتمال زياد لوپين چون جيمز و سيريوس مردن به احتمال زياد لوپين هم مي ميره و تانکس هم پايان خوشي رو براش نمي بينم...
در آخر فکر ميکنم مسخره ترين پايان ممکن اينه که رولينگ هري رو تو زمان به عقب برگردونه و بزاره تو يه حلقه...به اميد اينکه هري زنده بمونه...

 

 

 

مرلین کبیر

آنطور كه از شمايل كتاب هفتم مشخص است و با توجه به نظر شخصي من كه كاملا برگرفته از فكر و تصوراتم است و نه از روي تحقيق و بررسي، فكر مي‌كنم دامبلدور ديگر به صورت يك موجود زنده بازنخواهد گشت، تنها اين امكان وجود دارد كه انتخاب كند كه به صورت روح به دنيا بازگردد تا بتواند در راه نجات جان جادوگران و ماگل‌ها و به طور كلي دنيا از شر سياهان كمك كند.
از طرفي ما انتظار بازگشت سيريوس بلك را نيز داشتيم كه اينطور نشد.
درباره قضاياي هوركراكس مسئله كاملا روشن است. هري در اين كتاب ميبايست با حل معماهايي (كه بدون شك هرميون و رون ويزلي كمكش خواهند كرد) و روبرو شدن با ماجراهايي به مراتب دردناكتر و سخت تر از شش كتاب قبلي هوركراكس ها را بيابد و از بين ببرد.
هري به تنهايي نخواهد توانست حتي يكي از آنها را نابود كند، پس طبق تئوري‌اي كه بنده دارم هرميون و رون يا يكي ديگر از دوستان نزديك هري جان خود را براي از بين بردن هوركراكس فدا ميكند.

در پايان نيز روبرويي دوباره ي ولدمورت و هري را خواهيم داشت كه نتيجه اش هر چه كه باشد نه تنها نقطه پاياني بر داستان نخواهد بود، بلكه ذهن ما خوانندگان را بيشتر به تقلا وا ميدارد و شايد حتي مجبورمان كند هفت كتاب را از ابتدا تا آخر بخوانيم و رمز و راز پاراگراف هاي انتهاي كتاب را دريابيم و همچنين با استفاده از قوه تخيل خود باقي داستان را در ذهن بپرورانيم

 

 

 

آبرفورث

اول باید تشکر کنم که لطف داشتید من رو جزو کاربر خوب سایت معرفی کردید
در راستای هدف شما عارض هستم که زمان بهترین گوینده است و گذشته بهترین تجربه . از چه لحاظ عرض میکنم الان توضیح میدم
از اونجا که رولینگ نویسنده دغل باز مکار است . باعث شده که علاقه مندان و طرفداران این مجموعه داستان ها نتوانند داستان و یا حوادث کتاب نانوشته بعدی رو بیان کنند. با این وجود این کار و هدف شما رو اتلاف وقت میدونم . اما به علاقه مندی شما به کار گروهی در ایران احترام میگزارم و تحسین میکنم.

به قسمت های زیر توجه کنید

نقل قول :

هری پاتر و شاهزاده دورگه – ترجمه گروهی – فصل دوم اسپینرز اند – ترجمه علی نیلی ( عشق مدرن – هری پاتر) – صفحه 30 دو خط آخر
" – بلاتریکس ناگهانی گفت:
- اون تقصیر من نبود. لرد سیاه، درگذشته، عزیزترین چیزش رو به امانت نزد من گذاشته بود، اگه لوسیوس اونو ... "

و

نقل قول :

هری پاتر و شاهزاده دورگه – انتشارات تندیس – ترجمه ویدا اسلامیه – فصل دوم ( بنبست اسپینر) – صفحه 45 دو خط مانده به پایان صفحه
" بلاتریک سرخ شد و گفت:
- اون تقصیر من نبود! لرد سیاه، در گذشته، چیزی رو به نزد من سپرد که ارزشمند ترین – اگه پای لوسیوس در میون نبود – "

و

نقل قول :

هری پاتر و شاهزاده دورگه – فصل دوم – متن اصلی
"That was not my fault!" Said Bellatrix, flushing. "The Dark Lord has, in the past, entrusted me with his most precious — if Lucius hadn't —"

خب هممون میدونیم که لرد ولدمورت به طور نامحسوس از هورکراکس ها محافظت میکرده اون قسمتی از روح خودش رو در اونها قرار داده، اما وقتی تو یه داستانی که نظیرش رو هم داشتیم چند چیز مهم و حیاتی برای فردی وجود داره اون سعی میکنه از یکیش یا مهمترینش به صورت بسیار خوبی محافظت کنه . اگه یادتون باشه مادر هری خودش رو فدا کرد تا هری زنده بمونه در واقع اون یک جادوی باستانی بوده که در جایی از کتاب هم خود لرد ولدمورت میگه

نقل قول :

" اون جادوی باستانی رو به طرز وحشتناکی فراموش کرده بودم"

معلومه که قبلا اون جادو رو میدونسته . خب در کتاب پنج و شش به وضوح دیدیم که عشق بلاتریکس به لرد ولدمورت خیلی کشنده است . همینطور بالعکس لرد ولدمورت هم خیلی به بلاتریکس علاقه داره هر وقت مرگخوار ها ماموریتشون رو درست انجام نمیدادن لردولدمورت بلاتریکس رو میبخشیده. و در فصل دوم کتاب شش قبل از اینکه سخنان بالا رد وبدل بشه :

نقل قول :

" اسنیپ گفت:
- من اطلاعاتمو مستققیماً به خود لرد سیاه میرسونم. اگر اون نخواسته تو رو در اونا شریک کنه-
بلاتریکس بلا فاصله از کوره در رفت و گفت:
- اون همه چی رو با من درمیون میگذاره. اون میگه من صادق ترین و وفاتارترینم- "

قصدم از نوشتن این گفتار این بود که بگم چقدر ولدمورت میخواد عشق بلاتریکس به خودش رو بیشتر کنه برای چی برای اینکه اون یکی از هورکراکس ها رو پیش اون قرار داده و جادویی مثل جادویی که مادر هری اجرا کرد رو روی اون اجرا کرده باشه و بتونه از اون هورکراکس (یا هر چیزی که به امانت پیش بلاتریکس قرار داده) نگهداری کنه و با بیشتر کردن عشق بلاتریکس نسبت به خودش قصد تحکیم این جادو رو داره ، و گرنه گفتن اینکه تو صادقترینی یا وفادارترینی و از اینجور تعریف و تمجید از یک مرگخوار که وظیفه اش اطاعت کردن بی چون و چرا از لرد هست، بعیده .
تازه وقتی بلاتریک با گفته اسنیپ رو به رو میشه که میگه لرد سیاه به تو نگفته بلاتریکس از کوره در میره و این حرف بلاتریکس که میگه اون همه چی رو به من میگه دلیلی محکم بر نظرات منه.
تازه یه دلیل دیگه هم هست که عشق بلاتریکس به ولدمورت رو میرسونه و اونم اینه که بلاتریکس چندین سال تو زندان آزکابان پیش دیوانه سازها جون میکنده

 

 

 

چو چانگ

خب نظر من درمورد کتاب هفت!

به نظر من کتاب اینجوری تموم میشه که هری و ولدمورت همزمان همدیگرو میکشن! در واقع یه چیزی میشه شبیه کتاب چهار. یعنی هری و ولدمورت مجبورن تنهایی با هم مبارزه کنن..بدون حضور هیچ محفل و مرگخواری!
از اونجا که نمیتونن با چوبدستی کاری انجام بدن، باید چوبدستیا رو کنار بذاریم. فکر میکنم نیروی عشق اینجا به کار هری میاد! ممکنه بتونه اونو در اختیار بگیره! یعنی هروقت دلش خواست بتونه ازش استفاده کنه! تقریبا یه چیزی مثل سپر مدافع، اما خیلی قویتر!

اینکه کیا میمیرن...مطمئنا خیلیا. مطمئنا مرگ افراد زیادی از محفل رو خواهیم داشت. یه بار یه مقاله داشتیم تو سایت، که آخر کتاب رو بر اساس شطرنجی که بچه ها تو کتاب اول انجام داده بودن، پیش بینی کرده بود. اونجا افراد زیادی از سپاه هری(محفلیا) میمردن. و من هم به اون اعتقاد دارم!

اعضای الف دال هم حتما این وسط نقشی دارن. ولی خب نه همشون! احتمالا فقط نویل و لونا و جینی!
من فکر میکنم لونا آخر کتاب یه کاری انجام میده که همه مارو شگفت زده میکنه! حالا نمیدونم چه کاری!


این وسط یه نفر خودش خودشو فدا میکنه. این شخص میتونه جینی باشه، یا رون! که من فکر میکنم جینیه!
آخر کتاب شیش، هری به جینی گفت که عشقشونو ادامه ندن چون ممکنه جینی فدا بشه. ولی من فکر میکنم هری اشتباه کرده! عشق چیزیه که اون بهش نیاز داره و عشق به پدر و مادر کافی نیست! فکر میکنم باید کسی باشه، که درست جلوی چشم هری فدا بشه! هری وقتی فدا شدن اون رو میبینه، قلبش به درد میاد و عشق به اون فرد وجودش رو پر میکنه. به این ترتیب اون نیروی مرموز که تو اتاق قفل تالار اسراره، تو بدن هری پخش میشه و بهش کمک میکنه! و جینی از یه راهی اینو میفهمه و با فدا کردن خودش، هری رو قدرتمند میکنه!

هورکراکسها...
مطمئنا مطمئنا مطمئنا محل یکی از هورکراکسها تو دره گودریک معلوم میشه. نمیگم هورکراکس تو دره ست، میگم محلش از اونجا معلوم میشه!
تنها نظری که راجع به هورکراکسها دارم، اینه:
چشمای هری به دلیلی سبزن! و به نظر من اون دلیل چیزی نیست جز هورکراکس بودن خودش!
و به همین دلیله که میگم آخر سر، هری و ولدمورت با هم میمیرن

 

 

 

مونالیزا

مانند همیشه هری ابتدا پیش دورسلی ها خواهد بود، ولی اینبار کوتاه تر از همیشه و وقتی به سن قانونی و تولدش رسید دورسلی ها را برای همیشه ترک میکند .  پیش خانواده ویزلی رفته و در مراسم عروسی بیل و فلور هم شرکت میکند ،  ولی فکر میکنم در مراسم اتفاقاتی رخ خواهد داد که هری را به ماجراجویی بدنبال خودش میکشد ، هری هم از همان لحظه درباره هوراکراکسهای باقیمانده فکر میکند و با شواهد و شناختی قبلی ای که از لرد ولدمورت در اختیار دارد  به جستجو میپردازد ، به دره گودریک رفته و در آنجا داستانهای واقعی دردناک قدیم را خواهد شنید و از خانواده اش اطلاعات بیشتری کسب خواهد کرد .
ر.الف.ب را در همان دره گودریک پیدا میکند ( متوجه خواهد شد که او کیست ) نظرم این هست که ر الف ب همان برادر سیریوس است . فکر کنم هری هوراکراکسها را در خانه ریدل ها، بانک گرینگوتز و جایی در نزدیکی آلبانی ( که توسط اژدها به آنجا سفر میکند ) پیدا میکند و با اتفاقات هیجان انگیز درصدد نابودی آنها میشه و در نهایت متوجه خواهد شد که با مرگ خودش دنیا را از شر کثیف ترین جادوگر سیاه نجات میدهد . به نظرم اسنیپ در جبهه محفل ( سفید )  فعالیت میکند و در اخر داستان این قضیه معلوم میشود ، در نهایت اینکه رون و هاگرید نیز خواهند مرد

 

 

 

ایگور کارکاروف

1-جان پیچ:
این مورد که حتما تاثیر دارد...همانطور که میدانید هری باید برای نابود کردن لرد ولدومورت(تام ریدل) باید جان پیچها او را ابتدا نابود کند.(برای افراد نا آگاه:جان پیچ:وسیله ای است که جادوگر با کشتن فردی قسمتی از روح خود را در شی قرار میدهد و بعد از نابود شدن دوباره با آنها به وجود می آید)

2-هاگوارتز:
من معتقدم که اولا هری حتما دوباره برای گرفتن کمک به هاگوارتز باز میگردد و در درجه دوم در هاگوارتز تالار اسرار و یا چیز دیگری مثل آن به هری کمک زیادی میکند.دلیل این حرفم این است که در کتاب ثابت شده است هنوز خیلی چیزها در هاگوارتز کشف نشده اند.مثلا همین تالار اسرار که توی نقشه غارتگر هم نبود.پس جاهای زیادی ممکن است وجود داشته باشد.

3-پیتر پتیگرو:
همه میدانید که در کتاب آمده است که در کتاب سوم(هری پاتر و زندانی آزکابان)هری جان پیتر را نجات میدهد.دامبلدور به هری میگه که تو شخصی را به طرف لرد فرستادی که مدیون تو است و همین عاقبت به تو کمک خواهد کرد.آیا این کمک تا الان انجام شده؟خیر!به احتمال زیاد این کمک در کتاب هفت انجام میشود.این کمک ممکن است هرچیزی باشد از نجات جان او تا کمک به پیدا کردن بقیه جانپیچ های لرد باشد که در هر صورت به نظر من باعث مرگ او میشود.

4-اعضای محفل:
نمیخوام جدا جدا در مورد همشون نظرمو بگم.ولی در جمع مشخص است که گروه برای نابودی جانپیچ های لرد و حتی کمک به رسیدن او به لرد نقش زیادی ایفا میکنند.احتمال زیاد عده ای هم برای سالم نگه داشتن هری جان خود را از دست میدهند.
توجه کنید که منظور از اعضای محفل رون،هرماینی،جینی،نویل و لونا و ... هم است.

در مورد مرگ و یا ورود افراد جدید:

آبرفورث دامبلدور:برادر دامبلدور که عضو محفل است.این شخصیت حتما در کتاب 7 تاثیر زیادی دارد.او میتواند به هری کمک کند و یا به نوعی با برادرش ارتباط برقرار کند.

البته من این شخصیت رو فقط گفتم چون به نظرم تاثیرش از همه بیشتر است ولی حتما در کتاب 7 هری با اشخاص مختلفی آشنا میشود.

هری،ولدومورت،پیتر پتی گرو و اسنیپ!

هری برای نابود کردن ولدومورت حتما خودش هم میمیرد.به احتمال زیاد یا یک کاری باید بکند تا ولدومورت کامل نابود شود و او هم برای همین کار جان خود را میدهد و یا برای نابود کردن کامل او خودش را باید نابود کند!اسنیپ و پیتر هم برای کمک به هری و یا نجات جان اون میمیرند!

 

 

 

آوریل

اتفاقاتی که در کتاب هفتم رخ میدن، مطمئنا باید هیجان انگیزتر از سایر کتابها باشن، و همچنین غیرقابل پیش بینی! ما فقط میتونیم سعی کنیم که با دید یک نویسنده، یا درواقع خود رولینگ، به این مجموعه کتاب نگاه کنیم، و حدس بزنیم چه اتفاقاتی ممکنه تو این کتاب بیفته.
از بارزترین اونا میشه به یه جنگ عظیم بین قدرتهای سفید و سیاه اشاره کرد. احتمالا جنگی که تو هیچ کدوم از کتابها شاهدش نبودیم. و جنگی که تعداد زیادی کشته میده، هم از مرگخواران و هم از اعضای محفل. مطمئنا چندین مرگ شخصیتهای نسبتا اصلی داریم. امکان مرگ دوستان هری –رون و هرمیون و جینی- زیاده، همچنین خود هری! و همچنین افرادی مثل هاگرید، مک گوناگال، لوپین، تانکس و ...، که هرکدوم در نوع خودشون شخصیتهای کلیدی رو دارن.
نمیشه گفت چه شخصیتهایی به کتاب اضافه میشن....احتمالش کمه، ولی در صورت باز شدن هاگوارتز احتمالا استادی برای تدریس دفاع در برابر جادوی سیاه داریم. ممکنه از شخصیتهایی باشه که از پیش میشناختیم، و یا شخصیتی کاملا جدید.
از طرف دیگه، احتمال اینکه هاگوارتز باز نشه وجود داره. همچنین ممکنه حتی هری به هاگوارتز برنگرده و طبق گفته خودش در کتاب شیش، به گودریک هالو بره.

در خونه دارسلیها، خب خداحافظی هری مطمئنا هست. ممکنه جنگی در اونجا اتفاق بیفته چون ولده مورت میدونه که با رسیدن هری به هفده سالگی، دیگه طلسم رو اون خونه کارگر نیست و هری بالغ میشه. و ممکنه بخواد در همون لحظه کار هری رو تموم کنه. در این صورت امکان مرگ اعضای خونواده دارسلی وجود داره.
فک میکنم یه سفر هم به بارو (پناهگاه) داشته باشیم. چون در تابستون عروسی بیل و فلور برگزار میشه. باز هم امکان حمله در اینجا وجود داره، یا حتی ممکنه به هر علتی (مرگ افراد و ...)بیل و فلور نتونن ازدواج کنن!
میدونیم که هری در کتاب هفت به دنبال جاودانه سازها (هورکراکسها) میره. خیلی عجیب به نظر میرسه که هری بتونه چهار هورکراکس باقی مونده رو پیدا کنه و اونا رو نابود کنه! نابود کردن اونا به قدرت زیادی نیاز داره و حتی دامبلدور هم آسیبهای شدیدی دید، احتمالا هری در این راه از جادوگرای باتجربه ای کمک میگیره. ولی باز هم غیرمعقول به نظر میرسه که هری بتونه چهار تا رو پیدا کنه! باید دید که رولینگ چطور این مساله رو تو کتاب میاره.
من فک میکنم که تریلانی توی این کتاب یه پیشگویی انجام میده! پیشگویی که به هری کمک میکنه، نمیدونم چرا همچین فکری رو دارم، ولی احساس میکنم توی این کتاب شخصیتیش یه عمل اساسی رو انجام میده....
مساله دیگه اسنیپه، هنوز نمیدونیم که اون واقعا تو جبهه سفیده و به دستور دامبلدور اونو کشته، و یا در جبهه سیاهه! بازیگر خوبیه و همیشه به خوبی تمام نقشهاش رو بازی کرده، به طوری که واقعا نمیتونیم این مساله رو بفهمیم و باید ببینیم رولینگ با این شخصیت چه میکنه! احتمال یک درگیری بین اسنیپ و اعضای محفل زیاده، چه در جبهه سفید باشه چه سیاه. و احتمال یه دوئل شخصی بین اون و هری خیلی زیاده.
همچنین دارکو! هری اونو در مرگ دامبلدور مقصر میدونه و خیلی دور از ذهن نیست که این دو دشمن، یه دوئل همراه با بحث و گفتگوهای جذاب (!) داشته باشن! حتی احتمال اینکه دراکو به جبهه سفید برگرده خیلی کم نیست!
مورد دیگه هرمیون و رونه، اگه هیچ کدومشون نمیرن (که احتمالش کمه) احتمالا بهم میرسن و ازدواج میکنن! البته اگر نمیرن!
در مورد جینی نمیتونم نظر زیادی بدم، به خیلی احتمالها بستگی داره، جینی نمیره، هری نمیره! که این دومی احتمالش کمه! واقعا ممکنه هری نمیره؟!
یه شخصیت دیگه که احتمالا نقش مهمی داره پتی گروئه، هممون خوب میدونیم که پتی گرو به هری مدیونه، و دامبلدور در کتاب سوم به هری گفت که ممکنه روزی به خاطر اینکه اونو نجاتش دادی خیلی خوشحال شی (جمله اش همچین چیزی بود!)، ممکنه اون روز توی کتاب هفتم بیاد...
و حالا نام کتاب، تقدیسهای مرگبار...که اکثرا نتیجه گیری کردیم به اشیا برمیگردن، نمیدونیم چی هستن ولی حدس میزنیم جاودانه سازها باشن، اگه واقعا اونا باشن پس احتمالا در راه از بین بردن جاودانه سازها مرگ وجود داره، یعنی چندین نفر میمیرن، البته اگه واقعا منظور جاودانه سازها باشن!

در پایان داستان، به طور حتم باید ولده مورت بمیره، یعنی اصلا اگه ولده مورت نمیره داستان تموم نمیشه به نظر خود من! ولی از طرف دیگه خیلی غیرمنطقیه که تمام نیروهای بد از بین برن! ممکنه عده ای خیلی محدود از ارتش سیاه باقی بمونن تا شاید در آینده قدرت سیاه دیگه ای رو پدید بیارن. ممکنه یکی از جاودانه سازها نابود نشه و در جایی مخفی (!) منتظر بمونه تا یکی بیاد و اونو به قدرت برگردونه.
ممکنه داستان مثه دارن شان تموم بشه، هم خود دارن مرد و هم رفیقش (اسمش یادم نیس!)، هم نیروی سپید از بین رفت و هم نیروی سیاه. ممکنه هری هم در پایان داستان بمیره، البته نه با این منطق که اگه هری نمیره، طرفدارا رولینگ رو مجبور میکنن ادامه هری پاتر رو بنویسه! نه! نویسنده نخواد ادامه بده نمیده! ولی ممکنه هری زنده بمونه...

اینا اتفاقایی بودن که به ذهن من میرسن، در مورد اتفاقای زیاد دیگه ای فک میکنم ولی اینا نسبت به بقیه مهمتر بودن، فقط و فقط هم میتونم امیدوار باشم که رولینگ مارو ناامید نکنه و کتاب خوبی نوشته باشه...

 

 



پرسی ویزلی

دو سال پیش در این مورد پستی زدم و هنوز هم بر کلیات اتفاقات اون پست پای بند هستم ، متن پستی که دو سال پیش توسط من زده شده :

مدرسه هاگوارتز با مدیریت مک کونگال باز میشه و مثل هر سال دانش آموزا گروه بندی میشن و هری هم مییاد و بعد از این که 1 یا 2 ماه از آغاز سال گذشت هری موضوع رو در وقتی که توی خوابگاه هستن به نویل میگه و با کمک هرمیون و رون اون دوتا در زمان های غیر درسی شون به کتابخانه میرن و تمام طلسم های با کارآیی رو دوباره مرور میکنن. بعدا شب ها به بخش ممنوعه میرن و در مورد هورکراکسس اطلاع جمع آوری میکنن اگرم اونجا نتونستن به مک گونگال مراجعه میکنن.
بعد هری هم تمام چیزهایی که دامبلدور ب اون گفته بود رو به نویل میگه وشرایط مبارزه کردن با ولدمورت .
سپس بعد از گذشتن 4 ماه از سال تحصیلی هری از پروفسور مک گونگال کمک میگیره و از هر راهی یا همون اسب های بالدار استفاده میکنن و برای پیدا کردن هورکراکسس میرن بعد از چند ماه که هورکراکسس رو کشف و نابود کردن با کمک نویل به جنگ ولدمورت میره و بعد از نبرد سختی هری توسط ولدمورت مجروح و کشته میشه و نویل هم کار ولدمورت رو تموم میکنه

نظری که در حال حاضر میدم و بصورت کلی هم هست :

هاگوارتز با مدیریت مک گونگال سال تحصیلی جدیدی رو آغاز میکنه و طبق روال هر سال دانش آموزان جدید و قدیمی که البته تعداد کمتری از سال های قبل هستند به مدرسه بازمیگردند از جمله هری ، رون ، هرمیون ، نویل ، جینی ، لونا و چو ، طی سال اتفاقات کوچک و بزرگی میفته ، وزارت سحر و جادو دخالتش رو در امور مربوط به هاگوارتز بیشتر میکنه و سعی میکنه تسلط کافی بروی مدرسه داشته باشه .

بالاخره هری مسئله هورکراکسس ها رو برای نویل و جینی و لونا هم تعریف میکنه و همگی در صدد این میشن که راههای مختلفی پیدا کنند ، نویل و لونا و جینی با تلاش های فراوان سعی در این دارند که دانش خودشون بر جادو های دفاعی رو بیشتر کنند ، رون و هرمیون و هری علاوه بر افزایش دانش های جادوگری با مطالعه در بخش کتاب های کتابخانه و بخش کتابخانه ممنوعه سعی در کسب اطلاعات بیشتری در زمینه هورکراکسس ، طریقه پیدا کردن و از بین بردنش دارند ، که پرفسور مک گونگال هم منابع خوب و بدرد بخوری در زمینه هورکراکسس ها در اختیارشون میگذاره .

فکر میکنم دامبلدور کاملا مسائل رو به مک گونگال توضیح داده و بهش گفته که چطور میتونه به هری کمک کنه برای از بین رفتن لرد سیاه ! هری در این راه از کمک های فراوان آرتور ویزلی و ریموس لوپین و هاگرید هم بهره میگیره !

بعدها در صدد دهکده ای بر میاد که پدر و مادرش در اون زندگی  کردند و میخواد که به اون جا سفر کنه ، به کمک آرتور ویزلی به رومانی میره ، و با کمک های فراوان چارلی با هرمیون و رون توسط اژدها به دره گودریک سفر میکنند ، در اون جا به جستجو میپردازند ، و به این ترتیب با اطلاعاتی که بدست میارند هورکراکسس ها رو پیدا و نابود میکنه !

به نظر من هری میمیره و نویل لرد ولدمورت رو نابود میکنه و در جریانات کتاب : لوپین ، آرتور ویزلی ، جینی و لونا میمیرن !

 

 
فوکس

 من یکسری حدس هایی زدم که فکر کردم ممکنه جالب باشه:
بیایم فرض کنیم که: (ر،ا،ب) بیشتر جانپیچ ها رو از بین برده باشه.
البته نمیگنم همشو چون میدونیم نیجنی هنوز هست!
اما انگشتر ماروولو و دفترچه ی خاطرات ریدل که از بین رفتن،
یک هفتم روحش هم که در خودشه ! میمونه فنجون هافلپاف، قاب آویز و اون یک قسمت آخر.
من فکر نمی کنم که هری توی یک سال به حدی برسه که بتونه جانپیچ های لردسیاه رو از بین ببره.
احتمالآ کار قاب آویز و فنجون هافلپاف رو (ر،اب) می سازه.
البته من شک ندارم که فوکس برمی گرده و در از بین بردن جانپیچ ها از جمله نیجنی نقش موثری داره!
اما صحبت من مربوط میشه به خود ولدمورت و اون یک قسمت آخر:
در مورد جانپیچ آخر، من هم همون حدسی رو میزنم که خیلی ها وقتی کتاب ششم رو تموم کردن، زدن!
و معتقدم که وقتی ولدمورت اون طلسم نابخشودنی رو به طرف هری فرستاد ، اون طلسم به طرف خودش برگشت و باعث شد که اون یک هفتم از جسمش جدا بشه! (که البته هنوز برای من سواله که جنازش چی شد؟)
و حالا هری به هر نحوی اون یک هقتم رو به امانت گرفت یا به عبارت دیگه جانپیچ شد!
که برای این موضوع دلایل محکمی وجود داره.و دامبلدور هم در پایان کتاب 2 بهشون اشاره میکنه و میگه: وقتی ولدمورت به تو حمله کرد بعضی از توانایی هاش به تو منتقل شد. یا یه همچین چیزی!
توانایی هایی که توی کتابای بعدی مخصوصآ کتاب 2و5 همگی شاهدشون بودیم. (مخصوصآ توی مقاله ی آخرین جانپیچ نوشته ی dean thomas،jadoobalad عین جمله ی دامبلدور رو آورده.)
خب درواقع می تونم اینجوری بگم که نیروی ولدمورت در برابر عشق "لی لی" کم اورد .
اجازه بدیین بیشتر توضیح بدم:
یادتونه آخر کتاب "محفل ققنوس"، دامبلدور چی می گفت؟
می گفت: [1].
(ببخشین که عین جملش یادم نسیت ولی مضمونش،عشق یا ......... ،بود.)
بعدش هم به هری گفت که مقدار زیادی از این نیرو درون تو وجود داره.
که قطعآ روح علیل و ناقص ولدمورت نتونسته در برابر این نیرو دوام بیاره .
حالا می خوام بگم که اگر این نیرو یک بار تونسته در برابر ولدمورت مقاومت کنه، پس حتمآ دوباره هم می تونه این کارو بکنه. به هر حال ولدمورت هم یک انسانه دیگه، تازه اون از مقام یک انسان خیلی پایین تر اومده.
اما این بار باید اول در برابر یکی از هفت قسمت روح ولدمورت ایستادگی کنه!
منظورم اینه که هری باید بتونه روی یک هفتم روح لرد سیاه که درونش هست تسلط پیدا کنه!
که در این صورت دو حالت پیش میاد:
اول اینکه اون رو درون خودش شکست میده. که تقریبآ ماجرایی شبیه ماجرای کویییریل پیش میاد. (منظورم وقتیه که روبروی آینه ی نفاق انگیز ولدمورت با خارج شدن از بدنش اونو کشت! که البته این قضیه خودش خیلی جای بحث داره.)
و در ضمن خیلی بعید هم هست، چون اگر این یک هفتم با هری سر جنگ داشت زودتر بروز میداد و یا این که اصلآ نمی تونست هری رو تحمل کنه همون طوری که خود ولدمورت نمی تونه!
اما حالت دوم که من خیلی بیشتر ازش خوشم میاد، اینه که دقیقآ همون اتفاقی بیفته که دفعه ی پیش افتاد!
یعنی اینکه این خود لردسیاه باشه که کار آخرین جانپیچ خودشو میسازه!
و برای این کار ، هری باید کنترل اون یک هفتم رو به دست بگیره و در واقع اون رو سپر خودش کنه!
(که این زمینه ساز یک نبرد درونی سنگینه!)
و ولدمورت ، دانسته یا ندانسته ، مجبور بشه برای از بین بردن هری از سد خودش رد بشه!

در واقع هری باید با این نیرویی که داره اون یک هفتم رو در خودش کنترل کنه!

خب ممکنه هیچکدوم از این چیزا درست نباشه ولی تنها چیزی که من به اون اطمینان دارم اینه که:

ما در کتاب هفتم شاهد یک نبرد درونی سخت خواهیم بود.

یادداشت ها
  1. در سازمان اسرار دری هست که درش همیشه قفله ، در اون اتاق نیرویی هست که از عقل و هوش انسان فراتره و حتی از همه ی نیروی طبیعت شدیدتره
قبلی « هری پاتر و جدال مرگبار - فصل یازدهم قاموس افسون‌ها – (B) » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

فرستنده شاخه
ارش
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۱۲ ۶:۳۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۱۲ ۶:۳۸
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۱۸
از: تو میپرسند !!
پیام: 3737
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها
سلام

ممنون فوکس عزیز ، نظرت به مقاله اضافه شد !

فرستنده شاخه
impish_stigma
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۹ ۱۰:۲۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۹ ۱۰:۲۸
عضویت از: ۱۳۸۶/۴/۵
از:
پیام: 41
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها
نظرات مربوط به مرلين كبير و اوريل خيلي خوب و جالب بودن بقيه هم جالب نوشته بودن

پاسخ‌ها فرستنده فرستاده‌شده در تاریخ
 کتاب هفتم،یک نبرد درونی! فوکس ۱۳۸۶/۴/۱۱ ۱۴:۵۵

فرستنده شاخه
ارش
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۶ ۲۲:۵۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۶ ۲۲:۵۱
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۱۸
از: تو میپرسند !!
پیام: 3737
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها
برای بحث در مورد مقالات گروهی و این مقاله میتونید به تاپیک مقالات گروهی مراجعه کنید

فرستنده شاخه
ارش
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۵ ۱:۲۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۵ ۱:۲۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۱۸
از: تو میپرسند !!
پیام: 3737
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها
سلام

دوست عزیز ،
اتفاقات بینهایتی در کتاب خواهد افتاد ، اعضایی که نظر دادند چکیده نظراتشون در مورد اتفاقات بینهایت کتاب رو گفتند ، پس مسلما جایی برای بحث در مورد خائنین وجود نداشته !

در ضمن زمانی که این مقاله تهیه شده خیلی از دوستان درگیر درس و مدرسه بودند !

فرستنده شاخه
113379388mo
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۳ ۹:۴۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۳ ۹:۴۹
عضویت از: ۱۳۸۵/۵/۶
از:
پیام: 4
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها
ممنون پرسی...
اما من یه چیز تعجب می کنم... اینکه چرا هیچ کدوم به خیانت به هری اشاره ای نکردند.
چون هم تو محفل اول و هم تو دوم خائنینی رو داشتیم چرا تو گروه جوان هری نداشته باشیم ؟
خائن اول: ورم تیل خائن دوم : مانگانداش ( و به احتمال کم اسنیپ ) .... خائن سوم : ؟؟؟؟؟؟

فرستنده شاخه
dadash farzin
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۳ ۰:۱۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۳ ۰:۴۸
عضویت از: ۱۳۸۵/۱۱/۱۸
از: دره گودریک
پیام: 42
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها
با تشکر مجدد از مقاله ی خوبتون
یه پیشنهاد داشتم :
از همه ی اعضا دعوت کنید تا تو یک مقاله مهمترین اتفاقه کتاب هفت را تو یک جمله توضیح بدن

فرستنده شاخه
ارش
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۲ ۲۱:۵۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۲ ۲۱:۵۰
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۱۸
از: تو میپرسند !!
پیام: 3737
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها
سلام

ممنون از همگی !

باید بگم که این مقاله اولین مقاله گروهی هست و مقالات گروهی دیگه ای هم در نظر گرفته شده که مطمئنا در اونها از تمام اعضایی که میل و رغبت دارند دعوت میشه ، نه عده خاصی از اعضا !

فرستنده شاخه
aryan_holmes
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۱ ۱۶:۱۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۴/۱ ۱۶:۱۲
عضویت از: ۱۳۸۵/۱۰/۲۵
از: دژ مرگ
پیام: 518
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها
خیلی خوب و جالب در اومده بود...
همش رو خوندم

معلوم بود زحمت زیادی کشیده شده تا این مقاله درست بشه...
در کل خیلی خوب بود تصویر کوچک شده

پاسخ‌ها فرستنده فرستاده‌شده در تاریخ
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها edalatjoo ۱۳۸۶/۴/۲ ۱۷:۵۷

فرستنده شاخه
Hpnap
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۲۳:۰۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۲۳:۰۳
عضویت از: ۱۳۸۵/۱۲/۲۵
از: توی دیوارای تالار هافلپاف
پیام: 1511
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها
من فقط یک قسمت رو بدم اومد ... اونجا که گرت گفته بود بدعنق به سرانجام می رسد ...

فرستنده شاخه
ارش
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۲۲:۵۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۲۲:۵۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۱۸
از: تو میپرسند !!
پیام: 3737
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها
شعبده باز عزیز :

این نظرات تنها نظرات همین کاربرا هست ، مسلما ایده ها و نظرات دیگه ای وجود داره که خیلی جالب تر میتونه باشه ! ولی این نظرات تنها مربوط به همین کاربراست !

مجددا ممنون

فرستنده شاخه
dadash farzin
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۲۲:۴۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۲۲:۴۷
عضویت از: ۱۳۸۵/۱۱/۱۸
از: دره گودریک
پیام: 42
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها
دستت درد نکنه به نظر من که مقاله ی بسیار کاملی بود هر چند حدسهای زیاد دیگه ای هم میشه زد
به نظر من شخصیت جدیدی خواهیم داشت
کسی که به هری کمک زیادی میکنه
مثلا اموزش هایی را به اون میده
بازم دستت درد نکنه

فرستنده شاخه
20665
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۲۲:۱۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۲۲:۱۸
عضویت از: ۱۳۸۶/۳/۳
از:
پیام: 98
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها
خیلی خیلی خیلی جالب بود .کیف کردم خسته نباشید

فرستنده شاخه
ارش
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۹:۳۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۹:۳۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۱۸
از: تو میپرسند !!
پیام: 3737
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها
سلام

در واقع از اول هم قرار بود نام روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها رو مقاله قرار بگیره که من هم نخواستم بعد از اون تغییری به وجود بیارم ، در واقع به نظر من این عنوان بیشتر به مقاله میخوره !

ممنون از همگی

فرستنده شاخه
LILI EVANZ 22
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۷:۳۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۷:۳۳
عضویت از: ۱۳۸۴/۲/۲
از:
پیام: 191
 Re: روی دادهای ... این که خیلی بده!
سلام
به نظر من یک اتفاق ناگوار داره توی سایت میفته و اون استقبال کم از مقاله هاییه که با زحمت اعضا نوشته میشه(خودمو اصلا نمی گم) من یه هشدار به مسئولین سایت میدم که جلوی این معضلو بگیرن!

به همه خسته نباشید می گم به هر حال هر کسی یه نظری داره باید بشینیم و ببینیم و بعد بفهمیم که چه اتفاقایی واقعا می افته. به پرسی ویزلی ام خسته نباشید می گم

راستی توی یکی ازهمین مقاله ها خوندم که چشمهای هری شبزه پس باید هورکراکس باشه ولی درسته که رولینگ گفته رنگ چشمهای هری مهمه اما اگه بخوایم اینطوری نتیجه بگیریم پس لی لی هم هورکراکسه چون همه می دونیم چشمهای هری به مامانش رفته!
به هر حال همه خسته نباشید!

فرستنده شاخه
khereft2007
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۷:۲۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۷:۲۳
عضویت از: ۱۳۸۵/۸/۱۷
از: تو دفتر ِ مدیر ِ مدرسه!!
پیام: 544
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها
هومممم
پرسی عزیز خیلی جالب بود . فقط یک مشکل کوچیک داشت .
من فکر میکنم بهتر بود عنوان دیگه ای برای مقاله ی کامل و جالبت پیدا میکردی. مثلا , اعضای جادوگران از کتاب هفت میگویند .... این خیلی اخباری است ولی حالا دیگه .
در هر حال خیلی خوب . من با نظر همه موافق بودم !
موفق باشید .

فرستنده شاخه
khereft2007
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۷:۲۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۷:۲۳
عضویت از: ۱۳۸۵/۸/۱۷
از: تو دفتر ِ مدیر ِ مدرسه!!
پیام: 544
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها
هومممم
پرسی عزیز خیلی جالب بود . فقط یک مشکل کوچیک داشت .
من فکر میکنم بهتر بود عنوان دیگه ای برای مقاله ی کامل و جالبت پیدا میکردی. مثلا , اعضای جادوگران از کتاب هفت میگویند .... این خیلی اخباری است ولی حالا دیگه .
در هر حال خیلی خوب . من با نظر همه موافق بودم !
موفق باشید .

فرستنده شاخه
ارش
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۵:۲۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۵:۲۰
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۱۸
از: تو میپرسند !!
پیام: 3737
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها
سلام

راستش چند نفر این مورد رو به من پیام شخصی زدند !

باید بگم که توی همه نظرات اطلاعات مختلفی بود که اینا میمیرن ، این اتفاقات میفته ، این اماکن وجود داره و ...

تجزیه نکردم تا نظر هر شخصی جدا باشه تا سردرگمی بوجود نیاد !

ممنون

فرستنده شاخه
sorena
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۵:۰۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۵:۰۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱
از: اتاق خون محفل
پیام: 3113
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها
پرسی عزیز...دستت درد نکند!!

مطمئنا این کار بسیار سخت بود...جمع کرده نظرات کاربران خوب برای گفت اطلاعاتی در مورد کتاب هفت خیلی کار سختی بود..خیلی زحمت کشیدی.

در ضمن من فکر کنم اگر دسته بندی میشد اطلاعات بهتر بود.

مثلا میگفتی در مورد مرگ افراد.بعد زیرش نظر اونایی که در این مورد چیزی گفته بودند رو میوردی.

با این حال همینم خیلی خوبه!ازت ممنونم!

پاسخ‌ها فرستنده فرستاده‌شده در تاریخ
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها 2007 ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۷:۵۱

فرستنده شاخه
ارش
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۳:۳۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۳:۳۰
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۱۸
از: تو میپرسند !!
پیام: 3737
 Re: روی دادهای کتاب هفتم از نظر جادوگرانی ها
سلام

تعدادی مقاله فرستادم تا حالا ولی میتونم بگم که این بهترین مقاله ایه که فرستادم !

در واقع این یکی از بزرگترین ایده های من برای تابستان بود ، ایده مقاله گروهی ، اعضای زیادی سعی داشتند که مقاله گروهی بنویسند ولی خوب با مشکلاتی که براشون پیش میومده این ایده زده نشده بود که بالاخره این طلسم ( ! ) شکسته شد !

البته همونطور که گفتم به این خاطر که این مقاله اولین مقاله گروهی سایت جادوگران هست مسلما بی نقص و اشکال نیست و امیدوارم در مقالات گروهی بعدی جبران بشه !

از همه ممنون

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.