هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی

حماسه سیاوش ۱۰


آیا سیاوش پیغامی خواهد شد؟
فصل دهم: تصمیم
بعد از آن روز سیاوش هر روز به قضیه ی جاسوس بودن فکر میکرد ولی نمیتوانست در عین حال فکرش را از پانته آ دورگرداند. آنها هر روز در کوچه باغ ها قدم میزدند و یا پرواز میکردند. سارا و سام هر یک به سراغ کارهای خود رفته بودند. شاید این تردید کشنده در خون آنها بیشتر نمود میکرد. شنا در دریاچه ی بزرگ براستی موهبتی بزرگ بود.

رنگ فیروزه ی سنگ های کف دریاچه آرامش خاصی به سیاوش میداد. سنگ های فیروزه همان سنگ پاک بودند. سنگهایی که روزی باید با سنگ ساروس ترکیب شده و خوراک افراس شوند. سنگی که پدرش را در صحبت کردن ناتوان کرده بود: او دیروز تابلویی دیگر از پدرش دید.

تابلو نشان میداد چگونه افراس با چهره وحشتناکش از جمجمه آدمی برای ظرف آب استفاده میکرد. این مرد چقدر میخواست برای خود قدرت ذخیره کند؟ شاید تا روزی که همه انسان های سنگی و بی روح قرن بیست و یک را به سمت خود جلب کند و دنیا را در چنگال خود نگاه دارد.

پس از یک شنای خوب در هوای زمستان سیاوش خود را به دفتر کار هموراست رساند. باز هم همان دژ چهارصد متری با پنجره های بلند و رنگین. هموراست از پشت شیشه به سیاوش نگاه میکرد:

- بیا بالا سیاوش. خوب موقعی اومدی.

سیاوش از پله های متعدد بالا رفت تا به طبقه اول رسید و وارد شد:

- به نظر نگران میای سیاوش؟
- بله قربان. من میخوام یه پیغامی بشم. اون مرد وحشی باید نابود شه.
- خیلی شجاعت به خرج دادی. تو وقتی به اون مرد میگی وحشی تا بحال شده فکر کنی این مرد چقدر وحشیه؟ فکر میکنی کم جنایت کرده؟ کم آدم کشته؟

- نه قربان. من میدونم این آدم چقدر پلیده. لطفا تصمیم خودتونو بگید.
- خانوم ناروئین با این قضیه مخالفه. اون فکر میکنه ورود شما به شکل پرنده به اونجا میتونه جلب توجه کنه. من باهاش صحبت کردم. همه راهکارا رو براش توضیح دادم. عواقب مثبتشو...

... اول ازش پرسیدم شما چطور میتونید جلب توجه کنید؟ و اون جواب داد که ممکنه بدلیل بی تجربگی تون یهو از کوره در برید و فریاد بزنید. اگه ذهنتونو باز بذارید کرکس نگهبان میتونه ذهنتونو بخونه.

- کرکس نگهبان؟

- بله. اون از شهر نگه بانی میکنه. ولی دلیلی نمیشه که یه لحظه فکرتونو نخونه. میفهمی چی میگم؟

- حالا این کرکس فقط میتونه فکر پرندگان رو بخونه؟

- راستش سیاوش... اصلا وظیفه این کرکس خوندن ذهن نیست. اون شهر رو از لحاظ فیزیکی مراقبت میکنه. من گفتم شاید توجهش بهتون جلب شه و بله اون میتونه ذهن تیره ی پرنده ها رو بخونه.

- خب پس ما میتونیم به شکل...

- حیواناتی مث گربه، آره درسته.

- اونا نمیفهمن؟ نگه باناشون چطور؟

- همواره خطر در کمینه. فکر نکردی که یک سری گربه هستن که بدشون نمیاد به افراس خبر بدن؟

- حالا باید چی کار کنیم قربان؟

- اول ازت بپرسم که دوس داری این قضیه رو منتفی کنیم و بذاریمش کنار؟

- نه قربان. من احساس وظیفه میکنم. نمیفهمم چطور پدر و مادرم رفتن اونجا؟ مگه افراس به کسایی که اومدن توی شهرش اجازه خروج میده؟

- بحث روا کاملا منحرف کردی، درست میگی. اما اونا با یه سری افراد برگشتن که قصد تحقیق داشتن. اونم توی تخت جمشید. اونا میخواستن راه ورود سپیدهارو به سرزمین جاودان بگیرن. اما والدینت همونجا خیلی سریع برگشتن. وقتی افراس اونا رو توی جنگ دید فهمید با چه جاسوسایی روبرو بوده. اینه که وقتی معجونو سرکشید تصمیم گرفت تدابیر امنیتی رو شدید کنه. دیگه هیچ آدمی نمیتونه با شکل آدم برای جاسوسی به اونجا بره.

- چرا ما نمیتونیم جلوی ورود سیاها رو به سرزمین اهریمن بگیریم؟ طوری که دیگه لازم نباشه جاسوس بشم؟

- مثل اینکه از این قضیه کنار کشیدی و خوبه. مطمئن باش بعد از اینکه همه جوانب رو با بررسی وضعیت کنونی سرزمین اهریمن در نظر گرفتیم نه تنها تو برای جاسوسی میری بلکه خودم و ناروئین و بقیه بچه ها هم باهات میان، اما درباره سوالت:

... راه ورود سیاها به سرزمین اهریمن یه جایی توی جنگل سیاهه، یه حفره. سر دیگه حفره توی ارتفاعات دماونده. دقیقا همونجایی که آژی دهاک برای همیشه زندونی شد. سیاها باید از خاکستر زاینده ی جسد آزی دهاک استفاده کنن و اونو توی حفره بپاشن و بعد خودشونو بندازن توی حفره. خاکستر آژی دهاک زاینده اس که نشون میده سیاهی روز به روز داره دنیاگیر میشه.

... این راه بسته نمیشه. همونطور که راه ما بسته نخواهد شد. هرکسی به راهی باید بره که براش انتخاب شده. اگه راه یکیمون بسته بشه سیاها و سپیدا با بی میلی به سرزمین جاودان یا سیاه شهر میرفتن.

- درسته قربان. راستش شما منو نا امید کردین. و... امیدوار. شما راس میگین که بعد از تحقیق با بچه ها به سیاه شهر میرین؟
- البته.

* * *

سیاوش با اینکه جواب منفی هموراست را شنیده بود با این حال باز هم امید داشت. آری آنها میتوانتستد افراس را شکست دهند. ولی چرا این احتمال نباید وجود داشته باشد که افراس آنها را شکست دهد؟ سیاوش از فکر آن بر خود لرزید...
قبلی « حماسه سیاوش ۹ معمای پنج پرنده ۵ » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

فرستنده شاخه
روژیا.پاتر
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۹/۴/۲۱ ۱۳:۱۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۹/۴/۲۱ ۱۳:۱۰
عضویت از: ۱۳۸۸/۵/۳
از: از نا کجا آباد شهر رویا
پیام: 102
 Re: حماسه سیاوش ۱۰
خوبه

فرستنده شاخه
ali.barkhordari
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۹/۴/۲۱ ۱۲:۰۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۹/۴/۲۱ ۱۲:۰۵
عضویت از: ۱۳۸۹/۴/۱۸
از: مدرسه ی جادوگری نیوزیلند.
پیام: 35
 Re: حماسه سیاوش ۱۰
جالب هستش.

فرستنده شاخه
ali.barkhordari
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۹/۴/۲۱ ۱۲:۰۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۹/۴/۲۱ ۱۲:۰۵
عضویت از: ۱۳۸۹/۴/۱۸
از: مدرسه ی جادوگری نیوزیلند.
پیام: 35
 Re: حماسه سیاوش ۱۰
جالب هستش.

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.