مقالات
-
حمله:گروه هری پاتر تبدیل به یک گروه 5 نفره شده بود 5 نفر که حاضر بودن هر کاری برای نابودی ولدمورت بکنن.نزدیک به یک هفته بود که این 5 نفر زبان زد همه شده بودند در میان همه پیچیده بود که دراکو مالفوی به هری پاتر پیوسته و این اصلا مایع خوشنودی ولدمورت نشده بود او اسنیپ را برای تنها گ...
-
کمک غیر منتظره :ساعت یازده و نیم شب بود هری ران و جینی کنار شومینه منتظر امدن هرماینی بودند.-جینی تو که می دونستی باید به ما هم می گفتی با این کارت جون هرماینی رو به خطر انداختی.-هری اون قسمم داد به هیچ کس نگم..........در سالن باز شد و هرماینی سراسیمه به سوی هری دوید.ران خشمگین گفت.-ت...
-
مار آتشین :هرماینی کنار هری نشسته بود و روزنامه ی پیام امروز را ورق می زد.نمی دونست چی کار باید می کرد ولی مطمئن بود که می تونه راهی پیدا کنه.به مالفوی خیلی وقت بود شک کرده بود از همان روزی که جینی را ناراحت کرده بود اون روز تلسم ران درست از کنار جین قیمتی مالفوی گذشته بود و به ا...
-
دوستی یا دشمنی : در تالار اسلدرین هیچ کس دیده نمی شد جز پسری با مو های بور و صورتی رنگ پریده.دراکو مالفوی روی صندلی حکاکی شده ی سالن عمومی اسلدرین چمباتمه زده بود و فکر می کرد.یعنی چی کار باید می کرد کدام راه را انتخاب می کرد اگه به ولدمورت خیانت می کرد پدر و مادرش کشته می ...
-
اون با من : هری سیر تا پیاز موضوع را به ران وهرماینی گفت.-من که فکر می کنم کاسه ای زیر نیم کاسه است مالفوی و عذر خواهی بعیده.-منم همین فکرو می کنم.هری مواظب باش.-مالفوی طور دیگه ای شده بود مثل همیشه نبود با کسی دعوا کرده بود اون نامه ی مشکوک چی؟-به نظر من هری اون نامه هم از طرف خود...
-
: حمله ی ران هری پایین پلکان مرمری منتظر ران و هرماینی بود اونها رفته بودن نویل و لونا رو پیدا کنه ولی دست خالی برگشتن وقتی جینی رسید از دیدن این منظره خندش گرفت و با چشم غره ی ران مواجه شد.-ران مواظب حرکت چشمات باش منم از دیدن این صحنه خندم گرفت تو اجازه نداری روی جینی بخندی.ص...
-
پایان هاگوارتز : ساعت ده و نیم شب بود هری ران و هرماینی کنار شومینه ی پناهگاه روی صندلی های راحتی لم داده بودن.-هری به نظر من تو باید جریان هرکراکس رو به محفلی ها بگی شاید اونا بتونن کمکمون کنن.-چرند نگو هرماینی هری نمی تونه چنین کاری کنه اونا باور نمی کنن.-چرا می تونه ...
-
: شروع همه چیزاز کوچه ی دیاگونهری پاتر یا به قول بعضی ها پسر منتخب روی تخت خواب زهوار در رفتش دراز کشیده بود و مطمئن نبود که از آمدن خانواده ی ویزلی خوشحاله. هری می دانست که آنها می آیند تا اون را با خودشون ببرن و هری خیال نمی کرد که بر هم زدن تنهاییش براش مفید باشه ولی باز هم از ...
-
شانس بزرگ : هری و ران و هرماینی بعد ها تونستن نویل و لونا را راضی کنن که جلسه های الف. دال را یک هفته عقب بندازن و قرار شد همه سعی کنن اطلاعاتی در باره ی اشیای قیمتی گروه ها جمع کنن .هری و ران چند روزی بود که برای هرماینی از دفتر اسلاگهورن مواد معجون ها رو ...