مقالات
-
چند روز گذشت و کاربونا و همسر و فرزندش همچنان در اتاق زندانی بودند. خبری از دنیای بیرون نداشت و احساس پوچی به او دست می داد.پسرش کالین مدام بی تابی میکرد و از پدر میپرسید: بابا... پس کی برمیگردیم خونه؟ چرا اینا ما رو ول نمیکنن؟کاربونا نیز جوابی نداشت. تا اینکه یک هفته بعد هنگامی ...
-
كاربونا از زندان مستقيم به سمت خانه حركت كرد تنها چيزي كه مهم بود اين بود كه همسر و فرزندش را ببيند . بعد از دور شدن از محوطه زندان آپارات كرد و به خانه خود رفت در باز بود، دلش به تپش افتاده بود قدم در خانه گذاشت همه جا تاريك بود ... لوموس... ناگهان نوري همه جاي خونه رو روشن كرد شخص...
-
The Dark Wizard در قسمت قبلي بصورت خيلي خلاصه داستان رو تا جايي كه بايد شروع بشه رسوندم. اونجايي كه تو بازار كاربونا توسط جادوگران پليس دستگير و به همراه نقابدار به زندان انداخته شد. جادوگران پليس دستبندهاي جادويي را به دستش نواختند و او را به زندان منتقل كردند.اين زندان يك زندان هم...
-
The Dark Wizard جادوگر سياه! روزي روزگاري جادوگري بود كه از او به نام قويترين و بزرگترين و سياهترين جادوگر ياد ميكردند و هيچ قدرتي ياراي مقابله با او را نداشت،او به قدري باهوش،زرنگ،سريع و فرز و از همه بيشتر قدرتمند بود كه حتي لشگر عظيمي از جادوگران شكارچي را به راحتي به دام ميان...