مقالات
-
قلب اهریمن...(1)دو ساعتی به همین وضع گذشت.تنفس دنی نظم پیدا کرده بود ولی بدنش به زمین عادت کرده بود.داگراس با سوز و صدا نفس می کشید و دستها و پاهایش کاملا بی حس شده بود.به شدت عرق کرده بود.داگراس با صدای بی نوایی دنی را صدا می زد.دنیستون می شنید اما رمق حرکت نداشت...داگراس بیشتر تلا...
-
فصل ممتاز
-
رویاهای باور نکردنی...
-
پایان بد...
-
باورم نمی شود. . .داگراس؟!دنيا بر سر دني خراب شد.راحبه ها به او حمله ور شدند و هر كس چيزي بر او پرت مي كرد.از طرفي تمام اعضاي دني درد مفصل داشت و دني آن قتل را غير ارادي انجام داده بود و از طرفي ديگر بالهايش در آمدند ولي اينبار بال سمت چپش از صندليي كه به طرفش پرت شد ه بود،در كمرش گ...
-
زماني بد....
-
مسیر زندگی دنی از این پس عوض خواهد شد...
-
دنی خود را در امتحانی می آزماید
-
بوسه ای برای نیک از آینده...
-
دنی پا به دوران جدیدی قرار می دهد...
-
چمدانی پر حرف که امان از روزگار آدم در می آورد....
-
در این قسمت اتفاقات به صورت ناگهانی برای دنیستون رخ خواهد داد....
-
صبح بدی برای دنیستون آغاز شده...او را همراهی کنید
-
پسری به نام دنیستون ایتوشی ,نیرویی دارد که همه از آن فراریند.....نیروی که هیچ احد از زنها و دختران دوست نمی دارند