جادوگران® :: مقالهXML مقالهhttps://www.jadoogaran.org/modules/article/view.article.php/2508/c157322024-03-28T22:49:52+00:00info at jadoogaran dot orgARTICLE @ XOOPS powered by FeedCreatorآیا این همیشه سرنوشت رون ویزلی بوده که به خاموشگر نیاز داشته باشه؟2020-09-27T18:10:00+00:002020-09-27T18:10:00+00:002020-09-27T18:10:00+00:00https://www.jadoogaran.org/modules/article/view.article.php/2508/c15732Dumbledore76شاخه: نقد ادبی، تجزيه و تحليل<br />خلاصه: از قسمت کردن ساندویچ گوشت گاو با پسر برگزیده تا عاشق بهترین دوستش شدن، چرا دامبلدور رون ویزلی رو برای خاموشگرش انتخاب کرد؟<br />آلبوس دامبلدور توی وصیتنامهاش خاموشگر رو به رون بخشید...از قسمت کردن ساندویچ گوشت گاو با پسر برگزیده تا عاشق بهترین دوستش شدن، چرا دامبلدور رون ویزلی رو برای خاموشگرش انتخاب کرد؟<br /><br />"...به رونالد بیلیوس ویزلی، خاموشگرم را برای تو باقی میگذارم، باشد که هرگاه از آن استفاده کردی مرا به یاد آوری..."<br />آلبوس دامبلدور توی وصیتنامهاش خاموشگر رو به رون بخشید، هر چند که خاموش کردن واقعا به درد بخور بود اما معلوم نیست چرا اون رو برای رون به ارث گذاشت...اون هم با وجود کار وحشتناکی که اون در حق رون و هرمیون انجام داد؛ تنها گذاشتنشون در مسیر پیدا کردن جانپیچها.<br /><br />زمانی که رون برگشت ما متوجه شدیم که اون بلافاصله بعد از تصمیمی که گرفته بود پشیمون شد و خواست که برگرده. رون به هری و هرمیون گفت که اون یجورایی صدای هرمیون رو میشنیده و همینطور گفت که گوی نورانی خاموشگر بوده که راه برگشتن پیش اونها رو بهش نشون داده، پرواز کرده و وار سینهش شده، جایی درست کنار قلبش و اون رو برگردونده.<br /><br />زمانی که هری راجع به دامبلدور فکر میکرد به این فکر افتاد که " تو به رون خاموشگر رو دادی، تو اون رو میشناختی... تو بهش یه راهی برای برگشتن دادی..." و حالا ما هم داریم به این موضوع فکر میکنیم. دامبلدور دقیقا چی راجع به جوونترین برادر ویزلیها میدونست؟ از زندگی رون در هاگوارتز؟ تمام سختیها و ماجراهایی که پشت سر گذاشت، نشونهای از این وجود داشت که اون ممکنه روزی دوستانش رو ترک کنه ولی بعدش بخواد برگرده؟<br /><br />رون ویزلی جوان از ابتدا در دوستی با هری پاتر ثابت قدم بود، با این حال نسبت به خودش و خوونوادش چندان حس خوبی نداشت. درست از همون لحظه اول که از ساندویچهای مادرش دفاع کرد و با ناراحتی گفت که خیلی برای آماده کردنشون وقت نداشته. حس نالایق بودن از همون اول همیشه همراه رون بود و تیکه و کنایههای دراکو مالفوی هم این وسط هیچ کمکی نمیکردن.<br />"نیازی نیست بپرسم کی هستی، بابام بهم گفته همه ویزلی ها موی قرمز و ککومک دارن و همینطور اونقدر بچه که نتونن خرجشون رو بدن."<br /><br />البته این فقط جادوگرها و ساحرههای غریبه نبودن که رون خودش رو با اونها مقایسه میکرد، بلکه اون پنج تا برادر بزرگتر توی خونه داشت که باهاشون رقابت کنه؛ پرسی از همون زمانی پاش به هاگوارتز رسید یک ممتاز بود و بعدتر هم ارشد پسرها شد. فرد و جرج هم با اینکه به شوخ طبعیشون معروف بودن ولی با این حال عملکردشون توی تیم کوییدیچ گریفندور عالی بود. نیازی هم به یادآوری نیست که بیل هم زمان خودش ارشد پسرها بود و چارلی هم کاپیتان تیم کوییدیچ گریفندور. با این تفاسیر عجیب نیست که وقتی رون توی آینه نفاقانگیز نگاه میکرد میدید که همه اون چیزهایی که برادراش به دست آوردن رو به دست آورده و حتی بیشتر.<br /><br />از همین جا میشد فهمید که اون چقدر حس برتری جویی داشت. در سال چهارم هری و رون، دوستی با هری پاتر مشهور کمکم باعث آزردگی رون شد و این موضوع تیشهاش شد به درخت دوستی این دو نفر و بینشون فاصله انداخت. رون در زمانهای مختلف از خودش کلّه شقی نشون داد و ثابت کرد که علاقهای به قبول کردن دیدگاه دیگران نداره، در کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان بود که اون به خاطر این تصور که گربه هرمیون، دمدراز رو خورده برای یه مدت طولانی حاضر نبود با اون حرف بزنه. در کتاب هری پاتر و جام آتش با ورود هری به مسابقات سه جادوگر و بیشتر زیر سایه رفتن رون، اونها برای چندین هفته با هم حرف نزدن و در این زمانه که هرمیون با توضیحاتی که به هری میده به ما کمک میکنه تا رون رو بیشتر بشناسیم:<br /> «... رون کلی برادر داره که توی خونه باید باهاشون رقابت کنه و تو هم که بهترین دوستش هستی خیلی معروفی، وقتی مردم تو رو میبینن دیگه کسی به اون توجهی نمیکنه، اون با این قضیه کنار اومده و حرفی راجع بهش نمیزنه، ولی فکر کنم این دفعه دیگه خیلی براش سخت شده...»<br /><br />حس برتری جویی رون به لطف هورمونهای دوره نوجوانی بدتر شد و دلیل اون دیگه فقط هری نبود، همه بودن! زمانی که جینی به خاطر اینکه کسی رو نبوسیده سر به سرش میذاشت خیلی راحت عصبی میشد و یادآوری کردن ارتباط هری و چو و همینطور هرمیون و کرام هم چیزی رو بهتر نمیکرد. همینطور در کتاب هری پاتر و شاهزاده دورگه، هری پاتر پسر برگزیده بود و رون ... خب... اون فقط رون بود؛ بهترین دوست هری پاتر. جالبه که این قضایا هرمیون رو اذیت نمیکردن، شاید دلیلش این بود که اون خیلی منطقی بود و میدونست که دلیل اون احساسات چیه و باهاشون منطقی برخورد میکرد، ولی خب برخلاف اون رون یه شخصیت احساستیه -بعضیها شاید بگن عصبی- به علاوه هرمیون تک فرزند بود و بااستعدادترین ساحره دوران خودش.<br />به نظر میرسه حس برتری جویی و کله شقی در کنار هم میتونن این قدرت رو به یک نفر یا حتی یک چیز بدن تا وارد مغز رون بشه و اون رو وادار به کاری بکنه که شاید واقعا دلش نمیخواد انجام بده، همین باعث میشه از تاثیری که گردنبند اسلایترین روی اون گذاشت چندان تعجب نکنیم و اون هم بعد از اینکه حس بیلیاقتی به سراغش اومد دیگه نتونست در مقابلش مقاومت کنه، حتی با وجود اینکه دیگه گردنبندی در کار نبود.<br /><br />این که احتمالا رون مثلث طلایی رو ترک میکرد دلیلی نیست که دامبلدور خاموشگر رو برای اون گذاشت، بلکه به این خاطر بود که اون میخواست برگرده. در هر حال... چه فایدهای داره وسیلهایی که ما رو پیش عزیزانمون بر میگردونه بدیم در حالی که قرار نیست ازش استفاده بکنه؟ البته اینها فقط حدس هستن، ولی حتی تصور کردن اینکه هرمیون بعد از اینکه همه جوانب رو سنجید و تصمیمی گرفت، بخواد از تصیمیش برگرده هم سخته!<br /><br />رون مثل هر گریفندوری واقعی شجاع بود. همینطور خیلی فروتن، درسته زمانی که از دست هری و هرمیون عصبانی بود مدتی طول کشید تا از اونها عذرخواهی کنه، اما دلیلش این نبود که نمیخواست اشتباهش رو قبول کنه. از طرفی اون دوست خیلی وفاداری بود و همیشه کار درست رو انجام میداد و دامبلدور هم این رو میدونست. حتی سال اول اون حاضر شد توی مسابقه شطرنج غولآسای مک گونگال خودش رو قربانی کنه تا هری بتونه سنگ جادو رو نجات بده. در کتاب تالار اسرار اون با وجود ترس وحشتناکی که از عنکبوتها داشت، در کنار هری اونها رو تا جنگل ممنوعه دنبال کرد و حتی به اینکه یکی از دوستاش رو به حال خودشون رها کنه به ذهنش خطور نکرد. اون بارها و بارها کنار دوستاش جنگید، چه توی الف.دال و چه توی جنگ هاگوارتز، ترسیده بود ولی جنگید.<br />و دامبلدور این رو هم میدونست.<br /><br />شکل سپر مدافع هر جادوگر یا ساحره دلیلی با خودش داره و سگ شکاری رون هم دلیل خوبی برای خودش داره. یه حیوون وفادار و دوستداشتنی... شاید رون هری و هرمیون رو یه زمانی به خاطر حسادت و قضاوت اشتباه تنها گذاشت ولی برگشت. اتفاقی که از زمان مواجه شدنش با غول غارنشین در کنار هری و هرمیون مقدر شده بود.<br />