هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: فیلم‌ها :: فیلم 4

گفتو گو با ((رابرت پاتينسون)) و (( كتي ليونگ)) و ((استانيسلاو ايانوسكي))


گفتو گو با [1] و [2] و [3]

1.گفتو گو با رابرت پاتينسون (بازيگر نقش سدريك ديگوري)

مقدمه:او از معدود تازه وارد هاي هري پاتر و جام آتش بود كه سابقه ي بازيگري داشت.او در نقش شخصيت مثبت فيلم يعني سدريك ديگوري ،يكي ار برگزيگران مسابقات سه جادوگر ،بازي كرده است.طرفداران هري پاتر خوب مي دانند چرا در فيلم هاي بعدي خبري از او نيست.رابرت پاتينسون به تازگي نوزده سال اش شده است.

**اين نقش از آسمان برايت رسيد؟
_ماجرايش چنگي به دل نمي زند!خب،من هم مثل بقيه رفتم و تست دادم.
**يعني همان تشريفات را از سر گذراندي ؟
_نه،اصلا اين طور نبود.بازيگري را به طور حرفه اي از دو سال پيش شروع كردم.كريسمس گذشته سر يك فيلم بودم.قبل از آن كه كارم را شروع كنم،مايك نيوول را ديدم.نمي دانم كار گزارم چه طوري موفق به انجام اين كار شد من نفر اول بودم كه تست مي دادم ،چون بايد سر يك كار ديگر مي رفتم.روزي كه برگشتم،تماس گرفتند.يك هفته بعد براي اين نقش انتخاب شدم.
**قبلا از طرفدارهاي هري پاتر بودي؟
_طرفدار كه نه!حتي لاي كتاب اش را هم باز نكرده بودم.سر صحنه فيلم ،كتاب هري پاتر و جام آتش را خواندم.خيلي خوشم آمد.دو روزه از پس اش بر آمدم،الآن از آن طرفدارهاي پر و پا قرص هري پاتر هستم.
**در چند سالگي تصميم گرفتي بازيگر شوي؟
_هنوز هم كه هنوز است،چنين تصميمي نگرفته ام!پانزده،شانزده سالم بود كه شروع به بازي در تئاتر كردم.
**ديگر چه كسي در خانواده ات فعاليت هنري مي كند؟
_خواهرم توي يك گروه موسيقي است.خوانندگي مي كند.حالا ديگر ترانه سرا هم شده....
**ترجيح مي دادي در نقش منفي بازي كني ؟
_شخصيت ات كه مثبت باشد،با دمت گردو مي شكني.همه احترام ات را نگاه مي دارند،چون همه عمرت را صرف كارهاي خوب كرده اي.
**در زندگي واقعي شبه سدريك هستي ؟
_زياد نه.كتاب را خواندو،با خودم گفتم:[4]سدري خيلي با ادب تر از من است.با اين كه خيلي اذيت و آزار مي شود،اما آدم خيلي معمولي اي است.روي هم رفته،هميشه كاز درست را انجام مي دهد.براي همين،به نظرم خيلي شبه من است.
**كدام صحنه چشم ات را حسابي گرفت؟
_سكانس هزار تو!هزارتو،از پرچين هاي خيلي بزرگ و بلندي درست شده بود.جالب اي كه به طور خود كار عمل مي كرد.هر لحظه ممكن بود لا به لاي پرچين ها خرد و خاك شير شوي...خيلي ترسناك بود.
**سر صحنه با چه كسي اياق بودي؟
_همان روز اول با [5] (استانيسلاو ايوانوسكي) رفيق گرمابه و گلستان شدم.الآن هم خيلي به هم نزديك ايم .با دوقلوها كه برادران رون مي شوند،كه ديگر نپرس! لب كلام،همه ي بروبچه ها معركه بودند.من با همه مي سازم،آخه فيلمبرداري كخ يك،دو روز نيست.به ناچار با اين و آن بايد آشنا شد.
**نظرت راجع به اماواتسون چيست؟
_واقعا حرف ندارد.خيلي بيشتر از سن اش سر اش مي شود.
**طرفدار كدام بازيگر هستي؟
_بي چون و چرا ،جك نيكلسون!آرزو دارم يك روزي جك نيكلسون بشوم.دليل اش را نمي دانم،ولي يك مدت هر كاري مي كردم،به تقليد از او بود.سيزده سال ام بود كه كسي از فراز آشيانه ي فاخته پريد را ديدم.بعد سعي كردم مثل او لباس بپوشم.اداي لهجه اش را هم در مي آوردم .به نظرم،جزء لاينفك زندگي ام شده!

2.گفت و گو با كتي ليونگ

مقدمه:او همان كسي است كه دل هري را در هاگوارتز برده.جالب تر،اين كه تا قبل از اين فيلم،پاي اش به سن تئاتر هم نرسيده بود.كتي از پدر و مادري چيني در اسكاتلند به دنيا آمده و هجده سال اش بيشتر نيست.

**چطور براي اين نقش انتخاب شدي؟
_بابام مشغول تماشاي تلوزيون بود كه يك آگهي براي شخصيت[6]پخش شد.خيلي عجيب و غريب بود،آخه انگ من بود.يك دختر شانزده ساله مي خواستند،با موهاي سياه بلند و چهره ي شرقي. بابام پيشنهاد كرد كه بروم و تست بدهم،ولي من گفتم:[7]آخه هيچ وقت توي بازيگري دستي نداشتم.بعد گفت:[8] با خودم گفتم:[9] براي همين،كوتاه آمدم:[10]آنجا كه رسيديم،وقتي چشم ام به يك صف دراز افتاد،پشيمان شدم:[11]ولي بابام پاي اش را توي يك كفش كرد كه بمانيم.چهار ساعت آزگار سماق مكيديم تا بالاخره نوبت ام شد و رفتم تو .عكس گرفتند و گفتند خبرتان مي كنيم.كارم پنج دقيقه هم طول نكشيد.دو هفته ي بعد زنگ زدند كه تو يك كارگاه نمايش شركت كنم.چند هفته ي بعد،مرا براي تست بازيگري خواستند.روي هم رفته،پنج دقيقه بيشتر آنجا نبودم.همين كه از آنجا خارج شديم،خبر قبولي ام را دادند.
**دست و پاي ات را گم كرده بودي ؟
_پس چي!توي كارگاه بايد با كارگردان تمرين مي كرديم.همه اش به خودم مي گفتم:[12]تا انتخاب نشدم،به خودم هيچ وعده وعيدي ندادم.
**فيلم هاي هري پاتر را ديده اي؟
_همه را،از دم!حرف نداشتند!دو كتاب اول را خواندم،ولي خبري از شخصيت من نبود.براي همين،تنها وقتي كه انتخاب شدم،فهميدم چو چانگ چه شخصيتي دارد.بعد شروع كردم به خواندن كتاب هاي پنجم و ششم.آن وقت بود كه سر از شخصيت او در آوردم.
**هري ،هرميون و رون را كي ديدي؟
_اولين بار،توي كارگاه نمايش بود.واقعا جا خورده بودم.چون همان بار اول ،همه اش فكر مي كردم:[13]ولي بعد كه حرف زديم و با هم بيشتر آشنا شديم،واقعا بهم چسبيد.
**دانيل راد كليف چه جور آدمي است؟
_از آن با ادب هاي روزگار است.هرحرفي از دهان اش در مي آيد،چنبن مضموني دارد:[14] وقتي سر صحنه بوديم،حسابي هواي ما را داشت. مثلا مي گفت:[15[16]واز اين جور حرف ها.....
**كدام صحنه مورد علاقه ات بود؟
_صحنه هاي مورد علاقه ام كه زياد است،ولي سكانس جشن شب كريسمس را بيشتر دوست دارم،چون بايد شيك و پيك و خودمان را آرايش مي كرديم و از جور چيز ها...تازه،فرق اش اين بود كه آنجا را براي هري پاتر ترتيب داده بودند...
**وقتي براي نقش انتخاب شدي ،دوستانت چي مي گفتند؟
_باورشان نمي شد.البته من هم تا وقتي پاي قرار داد نرفتم،جيكم نبايد در مي آمد.واقعا آن سه ماه،اشك ام را در آورد،وقتي قضيه را لو دادم ،باورشان نمي شد.واقعا هواي ام را داشتند و به وجودم افتخار مي كردند.
**تو هم مثل چو چانگ ورزشكاري؟
_نه بابا!اين وصله ها به من نمي چسبد!
**ديگر از چه چيزي خوشت ات مي آيد؟
_موسيقي!از سبك جاز خوش ام مي آيد.پيانو هم مي زنم.وقتي كوچك بودم،شروع به كار كردم،ولي بايد قيدش را مي زدم.دلم مي خواهد از نو شروع كنم.
**از چه موجودي در فيلم خوش ات مي آيد؟
_جغد!بايد با چند تا جغد توي فيلم كار مي كردم.به نظرم جغد ها واقعا حيوانات با هوشي هستند.خيلي خوب مي شد،اگر يك جغد خانگي داشتم!
**چه سر نوشتي در انتظار هري و چو است؟
_اگر نويسنده ي كتاب بودم ،شخصيت چو را بهتر مي كردم.طفلك!از در و ديوار براي اش بد بختي مي رسد و همه اش آّب غوره مي گيرد.
**اگر يك قدرت جادويي داشتي،دلت مي خواست چي باشد؟
_خواندن ذهن پسرها!

3.گفت و گو با استانيسلاو ايانوسكي

مقدمه:تا همين يك سال پيش نوجواني بلغاري در يك مدرسه ي شبانه روزي در لندن و مهارت هايش در چند رشته ي ورزشي زبانزد خاص و عام بود.بعد كه براي بازي در نقش ويكتور كرام ، ستاره ي بلغاري مسابقه ي كوئيديچ،در فيلم هري پاتر و جام آتش انتخاب شد،زندگي اش از اين رو به آن رو شد.ايانوسكي تازه وارد بيست سالگي شده است.

**چطور از فيلم هري پاتر و جام آتش سر در آوردي؟
_زبان ام مو در آورد بس كه گفتم ماجرايش شبيه قصه هاي جن و پري است. توي مدرسه تمرين داشتم.طبق معمول به تمرين بعد از ظهر دير رسيدم.آن موقع بازيگردان داشت توي محوطه ي اصلي مي پلكيد.داشتم تند و تيز مي دويدم تا دير كردن ام را موجه كنم.يك دفعه چشم اش به من افتاد.صدايم كه به گوش اش خورد،گفت:[17]اين شد كه كارگردان نمايش جلو آمد و اسم ام را پرسيد.بعد گفت:[18] حسابي ترسيده بودم.فكر مي كردم باز دسته گلي به آب داده ام .وارد آزمايشگاه شدم كه آن طرف مدرسه بود.كارگردان نمايش پيدايم كرد و مرا به اتاق كوچكي برد.به شوخي گفت:[19]گفتم:[20]خبر داشتم كه براي فيلم هري پاتر و جام آتش در مدرسه تست مي گيرند،اما چون توي كار نمايش نبودم ، خيال نمي كردم گذارم به آنجا بيفتد.دلم را زدم به دريا و رفتم.مدت درازي آنجا نگهم داشتند.فيونا وير ، مسئول انتخاب بازيگران ، واقعا آدم نازنيني است. اول گپي زديم و بعد خواست توي كارگاهي شركت كنم.درس و مدرسه نگذاشت به كارگاه اول بروم.واقعا دل ام مي خواست به كارگاه دوم بروم،ولي آن روز هم از دستم رفت.اما انگار ككم هم نمي گزيد.خودم را به رگ بي خيالي زده بودم.اما يك دفعه به خودم گفتم مثل اين كه به بخت خودم لگد زده ام.فكر نمي كردم ديگر تماس بگيرند،اما اشتباه كردم.كارد مي زدي خون شان در نمي آمد:[21]پا شدم،رفتم،دوباره تست دادم و انتخاب شدم.
**اول كار بايد زيپ دهان ات را مي بستي؟
_آره!جيكم هم توي مدرسه نبايد در مي آمد.
**دوستان ات به اين خاطر بخشيد نت؟
_چرا كه نه!آنها از سير تا پياز تست بازيگري خبر داشتند.مدير مدرسه هم بود.آن وقت در سالن اجتماعات قضيه را لو داد.قرار نبود چنين اتفاقي بيفتد،ولي طوري حرف زد كه كسي حاليش نشد:[22]ديگر كسي نبود كه نگاه ام نكند.چشمانم داشت از حدقه بيرون مي زد.
**قبلا از طرفدارهاي پر و پا قرص هري پاتر بودي؟
_خواهر كوچك ام بيشتر بود!وقتي هري پاتر روي پرده آمد،همزمان با اكران سالار حلقه ها بود.خواهرم مي خواست هري پاتر را ببيند ،ولي من گفتم برويم سالار حلقه ها را ببينيم.همين كه انتخواب شدم،كم كم علاقه پيدا كردم.به تماشاي فيلم ها و خواندن كتاب ها نشستم.آن وقت بود كه فهميدم همه ي تصورات ام غلط از آب در آمده است.
**ويكتور كرام چه جور آدمي است؟
_از آن ورزشكارها!سرش هميشه توي كار خودش است.در مسابقات قهرماني سه جادو گر يك راست به سمت هدف پيش مي رود.به هر قيمتي مي خواهد ببرد. مربي اش،ايگور كاركاروف،هميشه ي خدا هوايش را دارد. يك نفس توي گوش اش مي خواند:[23]براي همين،همه ي تلاش اش را مي كند.اصلا آدم پرچانه اي نيست.در عين حال كه آدم سردي است،خيلي هم خون گرم است.علت اش هم اين است كه از هرميون خوش اش مي آيد.
**از كدام صحنه فيلم بيشتر خوش ات مي آيد؟
_مسابقه هزار تو كه اولين بازي ام هم در آن بود،سكانس مورد علاقه ام است.اولين صحنه ي پر برخورد كه در آن با مسئولين جلوه هاي ويژه تمرين كرديم.هم فال بود،هم تماشا...
**مي خواهي به بازيگري ادامه بدهي؟
_معلوم است كه مي خواهم .به نظرم شغل معركه اي است.

منبع:دنياي تصوير شماره 153
یادداشت ها
  1. رابرت پاتينسون
  2. كتي ليونگ
  3. استانيسلاو ايانوسكي
  4. ا‌ِ!انگار خودم دارم اين كارها را ميكنم!
  5. استان
  6. چو
  7. زياد مطمئن نيستم
  8. ببين،توي لندن است ها!
  9. خوبي لندن به مغازه هايش است.
  10. قبول،بزن بريم!
  11. خواب ديدي خير باشد!من كه مي روم خريد!
  12. واي!باورم نمي شود اينجا هستم!
  13. واي،خدا!من توي جمع اين همه بازيگر معروف هستم!.
  14. خوب هستيد؟
  15. اوضاع رو به راه است؟
  16. آب ميل داريد؟
  17. اين پسر بايد حتما تست بدهد!
  18. بعدا مي آيم سروقت ات.
  19. مرد نيستم اگر از تو يك ستاره ي سينما نسازم!
  20. خيلي خوب ، هر چه بادا باد!
  21. اصلا مي داني چقدر براي آينده ات مهم است؟خوشحال مان مي كني ،اگر به استوديوبيايي!
  22. بعله!استان كاپيتان كوئيديچ بلغارستان شده!
  23. قوي باش!بايد برنده شوي!
قبلی « شاهزاده ی دورگه و ارباب سیاه - فصل 7 هری پاتر و آغاز پایان - فصل 6 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

فرستنده شاخه
SHAGGY_MEISAM
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۹ ۱۹:۵۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱ ۲:۲۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۲۰
از: bestwizards.com
پیام: 403
 گفتو گو با ((رابرت پاتينسون)) و (( كتي ليونگ)) و ((استانيسلاو ايانوسكي))
از همه ممنونم از نظرهاشون که مارو شرمنده کردن خلاصه جوابی هم باید به رابرت پاتينسون بدم که عزیز من به شما اربطی نداره که من مقاله دادم یا که نه در ضمن سعی کن از کلمات زننده در حرفهات استفاده نکنی چون به من که نه چیزی نمیرسه و نه به شما در ضمن من به شما که هیچ چیزی نگفتم یا در مقاله ای که دادید نظری ندادم در کل بازم ممنون که نظر دادی و این هم بگم که این نوشته ها و گفتو گو ها هیچ کدام در سایت نبود و شما هم اول از چیزی باید اطمینان حاصل کنید بعد بیاید عیب و بنده را بگیرید

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.