هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: هري پاتر و بازي مرگ

هری پاتر و بازی مرگ- فصل 1


...
فصل اول: اتفاق خوشایند

هری روی یکی از مبل ها در سالن عمومی نشسته بود و در افکارش فرو رفته بود.مراسم خاکسپاری بدتر از آن چیزی بود که هری فکرش را کرده بود.او اکنون به واقعیتی وحشتناک دست یافته بود که هیچ گاه به این اندازه آن را درک نکرده بود...دامبلدور،سیریوس،پدرو مادرش و همه ی حامیانش را از دست داده بود.ناگهان احساسی قوی در او شکل یافت.او نباید اجازه می داد کسی دیگر به خاطر او در خطر بیافتد.رون ، هرمیون و شاید هم ...جینی.از این فکر به وحشت افتاد. هر کدام از آنها سلاح قدرتمندی برای ولدمورت بودند.ولدمورت او را می شناخت و میدانست که هری برای نجات جان هرکدام از دوستانش خود را در خطری جدید می اندازد.او باید هرچه زودتر جاودانه سازها را پیدا می کرد و از بین می برد.ناگهان صدایی او را از عا لم افکارش بیرون کشید:
هری.....هری....
رون بود. " هری چند دقیقه ی دیگه قطار هاگوارتز میره.توام که گواهینامه ی غیب و ظاهر شدن نگرفتی.به هر حال فکر نمی کنم توی این وضعیت غیب و ظاهرشدن فکر خوبی باشه.فکر می کنم شنیدم بابا تو کریسمس یه چیزی راجع به دزدیده شدن چند نفر می گفت...."
هری که از سخنرانی طولانی رون خسته شده بود و تا حدودی از او به خاطر برهم زدن افکارش دلخور بود گفت:باشه بابا اومدم.راستی هرمیون کجاست؟
"اون هنوز داره وسایلشو جمع می کنه.فکر کنم بهتر باشه من و توام همین کارو بکنیم"سپس برای هری سری تکان داد و به سمت خوابگاه رفت.
هری با دیدن جینی که در جهت مخالف رون در حال آمدن به آن سمت بود فورا برگشت.سعی کرد وانمود کند چیزی ندیده.نمی خواست بعد از آن حرفها دوباره با جینی روبه رو شود...شاید با دیدن چهره ی معصوم و مصمم او نظرش برگردد و او این را نمی خواست....
"هری...."این صدای جینی بود.هری برگشت و جینی را دید که در کنارش نشسته است."هری من راجع به حرفات فکر کردم.من می دونم که حق با توه.ولی ازت خواهش می کنم بذار تا آخر تابستون باهات باشم.من سال دیگه باید بیام هاگوارتز و این برگشت ناپذیره....هری قبول می کنی؟
هری که با شنیدن صدای ناراحت جینی آشفته شده بود گفت "ولی جینی به عواقب این کار فکر کردی؟ممکنه توی همین مدت کوتاه تو روبدزدن.اون وقت من چی می تونم بکنم؟ برای ولدمورت فرقی نمی کنه که تو کشته بشی یا نه.اون برای رسیدن به من هرکاری می کنه..."
جینی که از این حرفهای هری عصبانی شده بود بدون توجه به اطرافش داد زد " هیچ می دونی که این اخلاق تو چقدر آدمو عصبی می کنه؟من بیشتر ترجیح میدم که توسط ولدمورت کشته بشم تا اینکه کنار مامان منتظر خبر کشته شدن رون،هرمیون و حتی ...تو باشم....هری جیمز پاتر" صدای جینی دیگرتقریبا شبیه داد زدن شده بود.
" فکر می کنم چاره ی دیگه ای جز این نداشته باشی!" این صدای هرمیون بود که همراه با عده ای دیگر دعوای عجیب آنها را تماشا می کرد.هری که دست و پایش را تا حدودی گم کرده بود گفت"چیزه....یعنی....من....نمیدونم"
"بعید می دونم راه دیگه ای هم باشه.اون خواهر منه و من فکر می کنم حق با اونه.و اگه چیز دیگه ای بگی طوری طلسمت میکنم که اسمشو نبر دلش برات بسوزه" با این حرف رون همه به خنده افتادند.هری هم که از اتفاقات پیش آمده شُک زده شده بود آنها را در تفریحشان همراهی کرد.او حالا تا حد زیادی از حضور جینی در کنارش احساس آرامش و قدرت می کرد و بی شک این چیزی بود که دامبلدور می خواست...
قبلی « نقش شخصيت ها در كتاب هفتم هری پاتر و آغاز پایان- فصل 14 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

فرستنده شاخه
rah682004
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲ ۵:۵۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲ ۵:۵۷
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۸
از: تهران
پیام: 27
 نظر من
من اولیم ! :

victor:

خیلی خوب ولی کوتاه بود . ضمنا" تبریک می گم چون تو

اولین کسی هستی که دقیقا" از بعد از تشییع

جنازه ی دامبلدور شروع کردی .

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.