هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: تـئوری‌ها و استدلال حوادث

اسنیپ خطاکار، در پی جبران؟!


روانشناسی تنی چند از شخصیت های هری پاتری (2)

اسنیپ خطاکار، در پی جبران؟!

وقتی با بیل ویزلی صحبت می‌کردم، او بر روی یکی دیگر از خصائص سووروس دست گذاشت:
لذت از پیروزی!
این چیزی است که من آن را ارضا کردن ضعف شخصیتی می نامم.

سووروس وقتی به دنیا آمد، از همه چیز بی‌خبر بود. او نه می دانست که روزی خواهد رسید که پیشگویی را لو میدهد، یا دست راست ولدمورت میشود یا اینکه دامبلدور را میکشد.
کودکی پاک، مثل همه ی کودکهای دیگر، مثل هری.
اما سختیهای دوران کودکی، اذیت و آزارهای جیمز، توجه کم دیگران به او، همه و همه باعث میشود که دو حس:
1- تنفر
2- میل به پیروزی
در سووروس پدید بیاد. چیزهایی که میتوانند شکستهای دوران کودکی و جوانی اش را بپوشانند که گاهی هم می توانند خیلی خطرناک بشوند.
اگر یادتان باشد، سووروس همیشه با اذیت کردن هری، نمره کم کردن، مجازات کردن او و نشان دادن برگه های تنبیه پدر و دوستان پدر هری، احساس خرسندی میکرد. نوعی پیروزی و ریشخند در چهره اش پدیدار میشد.
نوعی لبخند که هر گاه هری را اذیت میکرد، آن را نثار ملفوی میکرد، زیرا دریکو نیز از هری دل خوشی نداشت.
انگار احساس میکرد که با اذیت کردن هری، از پدر او انتقام میگرد. چیزی که در زمان حیات جمیز نتوانست انجام دهد. البته جز مرگ او!

تا اینجا را به خاطر بسپارید.

من فکر میکنم سووروس واقعا از مرگ جیمز ناراحت بوده است. چون:
1- ناخواسته باعث مرگ او شده است. آن هم کس دیگری او را کشته است.
2- کودک پاک اما متنفر درون سووروس، هیچگاه مایل به کشتن کسی نبوده است.
و همه ی اینها باعث میشود تا دامبلدور اسنیپ رو ببخشد و جزئی از محفل بداند.

حالا بر طبق این دو اثبات:

نکته ی جالبی که بیل عزیز بهش اشاره کرد، این بود که:
تا حالا به حالت چهره ی اسنیپ، حرکات و سکناتش بعد از کشتن دامبلدور فکر کردید؟! اسنیپ حالتی دارد که بعد از هر پیروزی یا انتقام جویی لبخند میزند، سرافرازی در چشمانش موج میزند و گویی همیشه دوست دارد به همه یاد آوری کند که او پیروز میدان است.
پس چرا بعد از کشتن دامبلدور، خنده ی مستانه سر نداد؟! حتی یک حالت رضایت در چشمانش دیده نشد؟!
چرا تنها دست دریکو را گرفت و سریعا آن مکان را ترک کرد؟!
چرا سعی نکرد بر بالا جسد دامبلدور، تنها لبخندی بزند؟!
چرا هنگام فرار کردن، عصبی بود؟!
چرا حتی در مواجه شدن با هری که به او گفت ترسو، نخندید و نگفت: که حالا با مرگ دامبلدور تو هیچی نیستی و ترسوی واقعی تو هستی؟!
چرا ناراحت شد؟!
چرا با اینکه می دانست دامبلدوری نخواهد بود تا از هری مراقبت کند، و لحظه ی خوبی برای انتقام از کارهای هری و پدرش بود، چرا حتی یک طلسم کروشیو بر روی هری اجرا نکرد، تا از زجر کشیدنش لذت ببرد؟!
چرا او که میدانست، با این کاری که کرده است، قرب و منزلت بیشتری در نزد لرد سیاه می یابد، خوشحال نبود و حتی با اینکه میدانست کمی اذیت کردن پاتر اشکالی نخواهد داشت، به او آزاری نرساند و با این حال به همه میگفت که به او آسیب نرسانند؟!


پاسخ همه ی این چراها از نظر من این است که: سووروس، دامبلدور را با رضایت قلبی نکشته بود.

و یک چیز دیگر که به یافتن این جواب کمک میکند، چرا هنگام بستن پیمان ناگسستنی، ناراضی بود و تردید در نگاهش موج میزد؟!
1- چون ممکن بود لرد سیاه از اینکه او جایگاه خود را در بین محفلی ها از دست می داد، از دست او عصبانی میشد؟!
فکر نمیکنم! چون در هر حال، کشتن دامبلدور_ تنها کسی که ولدمورت از او می ترسید_ آنقدر ارزش داشت تا او به خاطر آن کار، نه تنها مواخذه، بلکه تشویق شود!

2- چون ممکن بود نتواند دامبلدور را بکشد؟ و طلسم خودش را میکشت؟!
باز هم فکر نمیکنم عاقلانه باشد! چون او مسلما فرصتهای زیادی برای کشتن دامبلدور داشت. دامبلدوری که همیشه برای گرفتن معجون به سوی او می آمد، می توانست تنها با خوراندن چند قطره زهر مهلک به او، او را از بین ببرد.

** در هر حال، کشتن دامبلدور، جایگاه او را بیش از پیش تثبیت میکرد!**

و گزینه ی آخر: چون می دانست این کار به ضرر محفل تمام خواهد شد؟! چون او یا دریکو، بلاخره تنها کسی که می توانست به هری کمک بکند را میکشتند؟!
احتمالا بله! آیا این بلاتریکس نبود که که دوست داشت خودش یاور ولدمورت باشد؟! آیا او نمیخواست تنها یک اشتباه از سووروس ببیند تا جایگاهش را از او بگیرد؟!

همه ی این حرفها و حدیثها، خبر از همین نکته دارند که سووروس در زندگی اش، دو کار ناخواسته و اشتباه انجام داده است که به قیمت تباهی زندگی اش تمام شده است:
1- لو دادن پیشگویی و مرگ جیمز و لیلی
2- بستن پیمان ناگسستنی ناخواسته که به مرگ دامبلدور انجامید.

و شاید این دو کار، زمینه ی انجام کاری بر طبق میل خودش باشد، یعنی کمک به هری در برابر ولدمورت، تا بتواند وجدان خود در برابر این دو کار آسوده کند.

قبلی « هری پاتر وهشدار آخرین باز مانده- فصل 1 هری پاتر و دروازه زمان - فصل 3 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

فرستنده شاخه
atefehshan
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲۵ ۲۰:۲۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲۵ ۲۰:۲۷
عضویت از: ۱۳۸۵/۴/۱۱
از: خانه ی بلک ها
پیام: 68
 من اولم!
من اولم ملت!!!و دومین نفریم که خونده!!!
من عشق چیزیم که توش کلمه ی اسنیپ باشه!!!!!!

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.