نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر
منبع : کتاب جادوگر ها نوشته ی رولد دال
در داستان پریان جادوگر ها همیشه کلاه های بی معنی سیاه سرشان می گذارند و شنل های بی معنی و سیاه روی دوششان می اندازند و سوار دسته جارو می شوند اما این داستان داستان پریان نیست .
این داستان جادوگران واقعی است.
مهمترین چیزی که درمورد جادوگرهای واقعی باید بدانیم این است . با دقت گوش دهید . هرگز چیزی را که الان می گویم از یاد نبرید :
جادوگرهای واقعی لباس های معمولی می پوشند و سر و وضعشان کاملا شکل زنهای معمولی است انها در خانه های معمولی زندگی می کنند و شغل هایی معمولی دارند .
همین چیز ها است که گرفتن آنها انقدر مشکل است جادوگر ها به قدری از بچه ها نفرت دارند که شما اصلا فکرش را نمی کنید آنها انقدر از دست بچه ها عاصی اند که دلشان می خواهد جلز و ولز توی روغن سرخشان کنند .
یک جادوگر واقعی تمام مدت در حال توطئه چینی است تا از شر بچه های سرزمین خودشان خلاص شوند تنها دلمشغولی انها این است که ان ها را از بین ببرند این تنها چیزی است که در طول شبانه روز به ان فکرذ می کند حتی اگر او در فروشگاه صندوق داری کند یا نامه های یک تاجر را ماشین کند یا با یک ماشین آخرین مدل توی خیابان ها ویراژ بدهند (واو ممکن است هر کدام از این کار ها را بکند )در اتش این اشتیاق می سوزد و همه ی فکرو ذکر و هم و غم و هول و ولایش فقط و فقط حول و حوش افکار مرگ آور و خون ریزانه دور می زنند .
او در تمام شبانه روز با خودش می گوید [1]
یک جادوگر واقعی همان طور که شما از از خوردن یک بشقاب پر و فرنگی و خامه لذت می برید از ساختن کار یک بچه لذت می برد او با خودش قرار می گذارد که هفته ای یک بچه را سر به نیست کند و اگر نتواند این رکورد را عملی کند خونش بدجوری به جوش می اید .
یک بچه در هفته یعنی پنجاه و دو بچه در سال .
شعار جادوگرها این است :
ان را بگیر بالا سرت بچرخان و سوتش کن به یک طرف تا ناپدید شود .
قربانی با دقت زیاد انتخاب می شود بعد جادو گر مثل شکارچی یی که توی جنگل در کمین یک پرنده است کشیک بی نوا را می کشد او ارام و بی صدا قدم بر می دارد اهسته حرکت می کند ارام ارام جلو می رود و هنگامی که همه چیز اماده شد ...
حمله ! و بچه را قاپ میزند جرقه ها به هوا می رود شعله ها زبانه می کشد روغن غل غل می کند موش ها ضجه می کنند پوست جمع می شود و بچه غیبش می زند .
باید متوجه باشید که جادوگرها نه تو سر بچه ها می زنند نه چاقو توی تنشان فرو می کنند نه با تفنگ بهشان تیر اندازی می کند اگر این کار ها را می کردند پلیس دستگیرشان می کرد .
یک جادوگر هرگز دستگیر نمی شود فراموش نکنید که انگشت های او سحر امیز است و خون او به جوش می اید او می تواند سنگ ها را مثل قورباغه به جهش وادارند از سطح اب زبانه های اتش به اطراف بپرانند . این نیرو های سحر امیز خیلی ترس اوردند
خوشبختانه در دنیای امروزی تعداد جادوگر ها یواقعی چندان زیاد نیست اما تعدادشان انقدر هم هست که باعث نگرانی شود در انگلستان روی هم رفته صد جادوگر وجود دارد تعدادش در بعضی کشور ها خیلی از این بیشتر است و بقییه ی جا ها هم خیلی کم جادوگر دارند در دنیا هیچ کشوری از شر جادوگر ها در امان نیست .
جادوگر ها همیشه زن هستند .
نمی خواهم از زن ها بد گویی کنم بیشتر زن ها دوست داشتنی هستند با این همه واقعیت این است جادوگر ها زن هستند جادوگر مذکر وجود خارجی ندارد .
در عوض غول ها همیشه مذکرند همین طور هم هیالو ها هر دودسته ی این موجودات خطر ناکند اما هیچ کدام به خطرناکی یک جادوگر واقعی نیستند .
تا انجا که به یک بچه مربوط میشه جادوگر های واقعی خطر نتاک رین مخلوقات روی زمین هستند. چیزی که خطر انها را چند برابر می کند این اس کهاصلا خطر ناک به نظر نمی ایند حی اگر از تمام اصرار انها اگاه شوید ( تا چند دقیقه ی دیگر این اسرار را برایتان می گویم ) هیچ وقت نمی توانید مطمئن باشید که کسی که جلوی چشمتان است یک جادوگر است یا یک خانوم مهربان و رئوف .
اگر ببر می توانست خودش را به شکل یک سگ بزرگ در بیاورد و برایتان دم بجنباند لابد می دوید جلو دستی به سر و گوشش می کشید . و انوقت کارتان ساخته بود . جادوگر ها هم درست همینطورند . ظاهر انها کاملا شبیه یک خانم مهربا و رئف ا .
ممکن است همین الان در همسایگی شما یک جادوگر زندگی کند. شای هم نی که امرو در اتوبوس روبه روی شما نشسته بود چشم شفاف و بانشاطی داشت جادوگر بوده .
ممکن همان زنی که در خیابان ان طور قشتگ به شما لبخند می ز و از توی پاکت سفیذی که در ستش بود به شما شیرینی عارف کرد جادوگر بوده است .
حتی ممکن است _با خواندن ای جمله از جا بپرید _ معلم دوست داشتنی شما که همین الان این دارد اینکلمات را برای شما می خواند ادوگر باشد . با دقت به این معلم نگاه کنید . شاید او دارد به این فکر بی معنی پوزخند می زند اجازه ندهید این پوزخند شما را از راه به در کند . شاید این لبخند جزئی از قشه اش بالشد .
البته منظور من از این حرف ها این نیست که که معلم شما حتما جادوگر است من فقط می گویم که ممکن است جادوگر باشد . البته خیلی بعید است . اما ... همین [2] بزرگ کار را خراب کند _ در هر حال امکتش هست .
آخ اگر راهی وجود داشت که طرز قطعی تشخیص جادوگر ها را به شما نشان بدهم ان موقع همشان را جمع می کردیم و می ریختیمشان توی چرخ گوشت . بدبختانه چنین راهی وجود ندارد .
اما علایم کحوچکی وجود دارد که شما می توانید خوب به انها توجه کنید عادت های جزیی نا محسوسی که در همه ی جادوگر ها مشرک است و اگر شما از این عادت ها اگاه باشید و همیشه ان را به خاطر داشته باشید ممکن است بتوانید پی از این که سن تان خیلی بیشتر بشود خودتان را از چنگ افتادن به دام انها نجات دهید .
در داستان پریان جادوگر ها همیشه کلاه های بی معنی سیاه سرشان می گذارند و شنل های بی معنی و سیاه روی دوششان می اندازند و سوار دسته جارو می شوند اما این داستان داستان پریان نیست .
این داستان جادوگران واقعی است.
مهمترین چیزی که درمورد جادوگرهای واقعی باید بدانیم این است . با دقت گوش دهید . هرگز چیزی را که الان می گویم از یاد نبرید :
جادوگرهای واقعی لباس های معمولی می پوشند و سر و وضعشان کاملا شکل زنهای معمولی است انها در خانه های معمولی زندگی می کنند و شغل هایی معمولی دارند .
همین چیز ها است که گرفتن آنها انقدر مشکل است جادوگر ها به قدری از بچه ها نفرت دارند که شما اصلا فکرش را نمی کنید آنها انقدر از دست بچه ها عاصی اند که دلشان می خواهد جلز و ولز توی روغن سرخشان کنند .
یک جادوگر واقعی تمام مدت در حال توطئه چینی است تا از شر بچه های سرزمین خودشان خلاص شوند تنها دلمشغولی انها این است که ان ها را از بین ببرند این تنها چیزی است که در طول شبانه روز به ان فکرذ می کند حتی اگر او در فروشگاه صندوق داری کند یا نامه های یک تاجر را ماشین کند یا با یک ماشین آخرین مدل توی خیابان ها ویراژ بدهند (واو ممکن است هر کدام از این کار ها را بکند )در اتش این اشتیاق می سوزد و همه ی فکرو ذکر و هم و غم و هول و ولایش فقط و فقط حول و حوش افکار مرگ آور و خون ریزانه دور می زنند .
او در تمام شبانه روز با خودش می گوید [1]
یک جادوگر واقعی همان طور که شما از از خوردن یک بشقاب پر و فرنگی و خامه لذت می برید از ساختن کار یک بچه لذت می برد او با خودش قرار می گذارد که هفته ای یک بچه را سر به نیست کند و اگر نتواند این رکورد را عملی کند خونش بدجوری به جوش می اید .
یک بچه در هفته یعنی پنجاه و دو بچه در سال .
شعار جادوگرها این است :
ان را بگیر بالا سرت بچرخان و سوتش کن به یک طرف تا ناپدید شود .
قربانی با دقت زیاد انتخاب می شود بعد جادو گر مثل شکارچی یی که توی جنگل در کمین یک پرنده است کشیک بی نوا را می کشد او ارام و بی صدا قدم بر می دارد اهسته حرکت می کند ارام ارام جلو می رود و هنگامی که همه چیز اماده شد ...
حمله ! و بچه را قاپ میزند جرقه ها به هوا می رود شعله ها زبانه می کشد روغن غل غل می کند موش ها ضجه می کنند پوست جمع می شود و بچه غیبش می زند .
باید متوجه باشید که جادوگرها نه تو سر بچه ها می زنند نه چاقو توی تنشان فرو می کنند نه با تفنگ بهشان تیر اندازی می کند اگر این کار ها را می کردند پلیس دستگیرشان می کرد .
یک جادوگر هرگز دستگیر نمی شود فراموش نکنید که انگشت های او سحر امیز است و خون او به جوش می اید او می تواند سنگ ها را مثل قورباغه به جهش وادارند از سطح اب زبانه های اتش به اطراف بپرانند . این نیرو های سحر امیز خیلی ترس اوردند
خوشبختانه در دنیای امروزی تعداد جادوگر ها یواقعی چندان زیاد نیست اما تعدادشان انقدر هم هست که باعث نگرانی شود در انگلستان روی هم رفته صد جادوگر وجود دارد تعدادش در بعضی کشور ها خیلی از این بیشتر است و بقییه ی جا ها هم خیلی کم جادوگر دارند در دنیا هیچ کشوری از شر جادوگر ها در امان نیست .
جادوگر ها همیشه زن هستند .
نمی خواهم از زن ها بد گویی کنم بیشتر زن ها دوست داشتنی هستند با این همه واقعیت این است جادوگر ها زن هستند جادوگر مذکر وجود خارجی ندارد .
در عوض غول ها همیشه مذکرند همین طور هم هیالو ها هر دودسته ی این موجودات خطر ناکند اما هیچ کدام به خطرناکی یک جادوگر واقعی نیستند .
تا انجا که به یک بچه مربوط میشه جادوگر های واقعی خطر نتاک رین مخلوقات روی زمین هستند. چیزی که خطر انها را چند برابر می کند این اس کهاصلا خطر ناک به نظر نمی ایند حی اگر از تمام اصرار انها اگاه شوید ( تا چند دقیقه ی دیگر این اسرار را برایتان می گویم ) هیچ وقت نمی توانید مطمئن باشید که کسی که جلوی چشمتان است یک جادوگر است یا یک خانوم مهربان و رئوف .
اگر ببر می توانست خودش را به شکل یک سگ بزرگ در بیاورد و برایتان دم بجنباند لابد می دوید جلو دستی به سر و گوشش می کشید . و انوقت کارتان ساخته بود . جادوگر ها هم درست همینطورند . ظاهر انها کاملا شبیه یک خانم مهربا و رئف ا .
ممکن است همین الان در همسایگی شما یک جادوگر زندگی کند. شای هم نی که امرو در اتوبوس روبه روی شما نشسته بود چشم شفاف و بانشاطی داشت جادوگر بوده .
ممکن همان زنی که در خیابان ان طور قشتگ به شما لبخند می ز و از توی پاکت سفیذی که در ستش بود به شما شیرینی عارف کرد جادوگر بوده است .
حتی ممکن است _با خواندن ای جمله از جا بپرید _ معلم دوست داشتنی شما که همین الان این دارد اینکلمات را برای شما می خواند ادوگر باشد . با دقت به این معلم نگاه کنید . شاید او دارد به این فکر بی معنی پوزخند می زند اجازه ندهید این پوزخند شما را از راه به در کند . شاید این لبخند جزئی از قشه اش بالشد .
البته منظور من از این حرف ها این نیست که که معلم شما حتما جادوگر است من فقط می گویم که ممکن است جادوگر باشد . البته خیلی بعید است . اما ... همین [2] بزرگ کار را خراب کند _ در هر حال امکتش هست .
آخ اگر راهی وجود داشت که طرز قطعی تشخیص جادوگر ها را به شما نشان بدهم ان موقع همشان را جمع می کردیم و می ریختیمشان توی چرخ گوشت . بدبختانه چنین راهی وجود ندارد .
اما علایم کحوچکی وجود دارد که شما می توانید خوب به انها توجه کنید عادت های جزیی نا محسوسی که در همه ی جادوگر ها مشرک است و اگر شما از این عادت ها اگاه باشید و همیشه ان را به خاطر داشته باشید ممکن است بتوانید پی از این که سن تان خیلی بیشتر بشود خودتان را از چنگ افتادن به دام انها نجات دهید .
یادداشت ها
یکم فکر کن