این یه داستان دور و درازه. 77 سال پیش زن جادوگریکه خون سالازار اسلیترین در درگه هایش جاری بود از مرد مشنگی دو فرزند دوقلو به دنیا اورد. نام یکیرا تامس(تام) و نام یگری را سام(ساموئل) گذاشتند. مرد وقتی که فهمید که زنش جادوگر است او را رها کرد و زن که تنها مانده بود هنگام زایمان مرد. دو پسر به پرورشگاه انتقال یافتند. در 10 سالگی که سن امدن به هاگوارتز بود دو نامه به دستشان رسید. اولی دعوتنامه ی تامس بود. تام به هاگوارتز رفت. ولی نامه ی سام از گذشته بود. سام به در زمان سفری به 100ها هزار سال قبل کرد. در ان زمان در ان جا صلح و ارامش حکم فرما بود. از زندگی تام خبر دارید ولی سام... سام به دوره ای رفته بود که ارامش حکم فرما بود. سام روز به روز نزد حاکم ان جهان عزیزتر میشد و سر انجام به فرقه ی دانشمندان راه پیدا کرد. ولی ان ها نمیدانستند که سام در حال انجام وظیفه برای خدای تاریکی هاست. سام حلقه ای ساخت و قددرتش را به ان منتقل کرد و به موردور رفت. ان گاه در فرصت مناسب خدای تاریکی ها را کشت و خود بر جای ان نشست. ولی قدرتی که او داشت خیلی بیشتر از قدرت خدای تاریکی هخای قبلی و حاکم ان زمان بود. دو برادر نامشان را رسما تغییر دادند و دوره ی تاریکی را شروع کردند. تام شد لرد ولدمورت. و سام گاد سائورون. جنگ هایی بر علیه سائورون شروع شد که پیروز همه او بود. تا سرانجام حلقه را گم کردم. در همان زمانی که خبر رسید که برادرم نیز بدنش را از دست داده. چه روزهای غم انگیزی. قریب به 2000 سال منتظر نشانه ای از ان بودم. و سرانجام نشانه ای از ان دیدم. فرستادگانی را به دنبال ان فرستادم. در این جا مشکلی پیش می اید. ان هایی که از گذشته امده اند به درستی میگویند که من حلقه را پیدا کردم و قدرتم را به دست اوردم. ولی نویسندگان برای جلب نظر دیگران مرگ من و نابودی حلقه را به تصویر کشیدند. خوب پس از این که من قدرتم را به دست اوردم متوجه شدم که برادرم نیز بدن از کف داده را به دست اورده. با مکاتباتی که به روش های خودمان انجام دادیم من به زمانم بازگشتم تا دست در دست برادرم بجنگم. سن من معلوم نیست زیرا هم 77 ساله ام هم 35000 ساله!!! و حالا میجنگیم برای پیروزی. جادوهای باستانی را که بلد بودم در اختیار برادرم نهادنم و او نیز جادوهای مدرن را به من اموخت. و اکنون قدرتی که هر یک به تنهایی نداشتیم را به دست اوردیم. طوری که پیروزی را در طالع خودمان میبینیم. __________________________________________ این داستان زندگی من و چگونگی سفرم در زمان بود. امیدوارم خوشتان امده باشد.