سایر خبر ها |
---|
۱۳۹۳/۹/۱۹ ۱:۱۲:۳۱ - هدیه کریسمسی پاترمور |
۱۳۹۳/۶/۷ ۱۶:۵۷:۱۲ - عدم دسترسی ارسال |
۱۳۹۳/۵/۹ ۱۴:۵۰:۰۰ - آغاز به کار گاتیفا |
۱۳۹۳/۴/۲۰ ۱:۰۰:۰۰ - ترجمه فارسی داستانک جدید رولینگ درباره ارتش دامبلدور |
۱۳۹۳/۴/۱۸ ۲۳:۰۰:۰۰ - نوشته جدید رولینگ از هری پاتر و دوستانش در جام جهانی کوییدیچ |
فرستنده | شاخه |
---|---|
پرمیس دورانین | فرستادهشده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۳ ۲۱:۲۴ به روزشده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۳ ۲۱:۲۴ |
عضویت از: ۱۳۸۲/۱۱/۲۷ از: كوچه ناكترن پیام: 108 |
Re:دامبلدور قطعاَ مرده حالا که همه نظر خودشونو میگن منم به این خیل عظیم می پیوندم!
1.قانون کلی سری کتاب های هری پاتر:کسی که مرد،مرده!فاتحه بخونین و از خداوند براش طلب بخشش کنین! 2.ورد آوداکداورا،طلسم مرگباره. نتیجه ی این دو تا:دامبلدور در اثر برخورد طلسم مرگبار به دیار باقی شتافته،به طور کامل. عجله نکنین هنوز مونده! در جاهای مختلف کتاب ها(6 جلد)به ارتباط تنگاتنگ هری،دامبلدور و فاوکس اشاره شده.انگار ذات اصلی هری و دامبلدور یه ققنوسه.مثلا:هری توی قبرستون صدای دامبلدور و همین طور آواز ققنوس رو میشنوه که هم در اینجا و هم در زمان سوگواری برای دامبلدور،به نظرش میرسه این نوا از درون خودشه. درسته احتمالا ذاتشون ققنوسه ولی دلیل نداره به طور کامل از نو زاده بشن،بلکه ممکنه به طرزی خاص به میونه عزیزانشون برگردن و بدین شکل دوباره متولد شن.مگه در کتاب 3 دامبلدور در مورد اینکه هری گمان کرده اون سوی دریاچه پدرشو دیده نمیگه: "تو فکر میکنی عزیزان ما وقتی از این دنیا رفتن ما رو تنها می گذارن؟مگه هر موقع که توی دردسر می افتیم واضح تر از همیشه اونا رو به یاد نمیاریم؟هری،پدرت در وجود تو زنده س و هر وقت به وجود اون نیاز داشته باشی، در وجودت متجلی میشه."(کتابسرای تندیس،صفحه 488 و 489) پس دامبلدور از نظر جسمی مرده ولی روحش آماده است تا به کمک هری بیاد. ----------> کنث تیلور : خوب دامبلدور مرد ولی تا اخر کتاب به هری کمک می کنه فکر کنم از طریق قاب عکس دفترش موافقم. <---------- از اونجا که هری باید خودش با ولدمورت روبرو بشه،پس نیاز بود که بزرگترین مدافعانش که از صمیم قلب بهش عشق میورزیدن کنار برن،یعنی جیمز،لیلی،سیریوس و دامبلدور.اشخاصی که جادوگران(و ساحره ی! ) قدرتمند و در عین حال دوستدار هری بودند.(البته شاید هنوز کسی مونده باشه که باید بمیره،از رولینگ هر چی بگی بر میاد!قاتل! )با همه ی این تفاسیر میرسیم به اینجا که از قدیم گفتن اگه می خوای کاری درست انجام بشه باید خودت انجامش بدی و به دیگران نسپری.(حتی اگه این کار کشتن لرد سیاه باشه! ) همه مون میدونیم که نه تنها هری که حتی ما هم همیشه عادت کرده بودیم دامبلدور با یه راه حل قشنگ در آخر هر کتاب همه چیز رو درست کنه.طوری که اواخر کتاب 3 میخونیم هری وقتی میشنوه دامبلدور قادر به متقاعد کردن فاج نیست خیلی ناراحت میشه چون هری هم انتظار ما رو از دامبلدور داره؛معجزه گر! البته بالاخره دامبلدور تا یه حدودی اتفاقات رو درست میکنه.ولی دیگه از کتاب 3 به بعد کم کم سطح توقعاتمون از دامبلدور میاد پایین.میشه گفت شاید دامبلدور میتونسته کارای بیشتری انجام بده ولی کم کم داره سعی میکنه به هری این توانایی رو بده که برای نبرد و روبرو شدن نهایی آماده بشه.در واقع وظیفه ی رشد و اتکا به خود رو کم کم به هری واگذار می کنه.چون دامبلدور از پیشگویی مطلع بوده و میدونسته که نهایتا چه اتفاقی قراره بیفته یعنی می دونسته که نهایتا اون فردی که میتونه ولدمورت رو کاملا نابود کنه هریه و در ضمن باید به تنهایی با ولدمورت روبرو بشه.پس ناچار بوده آروم آروم تنهاش بذاره تا هری بتونه بدون دامبلدور دووم بیاره. ولی در شأن دامبلدور نیست که خودش به دست خودش زندگیشو تموم کنه(خودکشی) و در ضمن هنوز وظایفی داشته که باید انجامشون میداده.ولی بالاخره باید هری رو تنها میذاشته.ضمنا کشته شدن دامبلدور به دست اسنیپ برای اثبات وفاداریش به ولدمورت خوب بوده تا بتونه جاسوسیش برای محفل رو ادامه بده.پس باید این نمایش(قتل دامبلدور به دست اسنیپ) انجام میشده. نظر من اینه که هنوز دلیل اصلی اعتماد دامبلدور به اسنیپ رو نشده چون این که اسنیپ بعد از لو دادن پیشگویی گفته که همچین چیزی(مرگ پاترها)رو پیش بینی نمی کرده و بعد پشیمون شده نه تنها از نظر هری که از نظر من هم مسخره است.ولی شاید احساسات اسنیپ در اون لحظه و یا اجرای ذهن جویی در ذهن اسنیپ توسط دامبلدور به حرف اسنیپ قطعیت داده.ولی به هر حال احتمال این که دلیل واقعیش چیز دیگه ای باشه هست. به هر حال با قتل دامبلدور: 1.اسنیپ به ظاهر نشون داد که طرف محفل نیست تا به اهداف محفل که یکیش داشتن جاسوسه جامه ی عمل بپوشونه.(البته به دستور دامبلدور) 2.اسنیپ که پیمان نا گسستنی بسته بود زنده موند تا به محفل کمک کنه. 3.به تنهایی با ولدمورت روبرو شه. هری بالاخره از بزرگترین حامیش جدا شد تا الان شما به وفاداری یا عدم وفاداری اسنیپ به محفل شک دارین. دلیلی که برای عدم خیانت اسنیپ به محفل دارم اینه که در کتاب(کتابسرای تندیس،هری پاتر و شاهزاده ی دورگه،جلد 2،صفحه 358)چند مورد قابل تامل وجود داره: 1.اسنیپ با ورود و دیدن صحنه ی گیر افتادن دامبلدور کمی مکث می کنه و همه چیزو از نظر میگذرونه.در واقع باید این واقعیت رو درک کنه که بالاخره مجبور به کشتن دامبلدور شده. 2.در وصف اینکه دامبلدور با دیدن اون چه میکنه میخونیم که با نرمی بسیار اسم کوچیکشو صدا میزنه که نرمی لحن صحبت و صدا زدن اسم کوچیک،هر دو نشون دهنده ی صمیمیت فرد صحبت کننده با طرف مقابل و خواهش و تمنای اونه.(همون طور که میخونیم: "برای اولین بار دامبلدور التماس میکرد.") در واقع سعی میکرد با خواهش کردن اسنیپ رو متقاعد کنه که لازمه همچین کاری انجام شه.چون همه میدونیم که دامبلدور بلند طبع تر از اونه که به کسی برای زنده موندن التماس کنه. همون طور که وقتی با خوردن معجون سمی و محافظ فاب آویز دچار کابوس میشه،میبینه که شخصی(احتمالا ولدمورت) در حال آزار و صدمه رسوندن به عده ای هستش و اونوقت میگه خودش مقصره و از اون میخواد که به جای اونا،اونو زخمی کنه.مردی که هدفش نجات دیگرانه و طبع بلندی داره مسلما انقدر خودشو خوار و خفیف نمیکنه که تقاضاش از دیگری این باشه که نکشتش.شاید همین مورد دوم از بقیه مهم تر باشه و بیش تر نشون بده که دامبلدور نخواسته جون خودشو با التماس کردن نجات بده. 3.اسنیپ که تقاضای دامبلدور رو مبنی بر مرتکب شدن قتل میشنوه(با شنیدن اسمش از زبون دامبلدور اونم با حالتی خواهش آمیز)هیچی نمیگه.بعد جلو میره و از اونجا که از اونچه قرار بوده انجام بده عصبی بوده با خشونت مالفوی رو کنار میزنه.بعد یک لحظه به دامبلدور خیره میمونه چون هنوز کاملا آماده نبوده که همچین کاری بکنه.خطوط خشن چهره اش نشونه ی سختی انجام این کار برای اونه.نفرت و انزجار چهره ی اسنیپ هم اشاره به نفرت اون از مرتکب شدن قتل دامبلدور داره. 4.دامبلدور که از طرز رفتار اسنیپ و اون چیزی که در صورتش مشاهده میکنه به احساسات اون پی میبره،از ترس این که مبادا اسنیپ جا بزنه دوباره ازش خواهش میکنه و میگه: "سیوروس...خواهش میکنم..." اونوقته که اسنیپ تمام سعیشو میکنه و از احساساتش چشم میپوشه. حالا هری تنهاس(البته هنوز رون،هرمیون،پتی گرو و ... رو داره،چون دامبلدور در کتاب 3 گفت که پتی گرو مدیون هریه وعواقب اعمال(یکیش نجات پیتر) هیچ وقت قابل پیش بینی نیست.ولی بالاخره در نبرد نهایی این افراد هم باید خودشونو کنار بکشن) و باید در نهایت به تنهایی و بدون تکیه به دامبلور باهاش رو در رو شه.شاید بشه از این طریق هم گفت که آلبوس جون!قطعا رفته.البته ممکنه در پشت پرده ی نقشه ی قتل دامبلدور اهداف دیگه ای هم(توسط خود دامبلدور) برنامه ریزی شده باشه.میدونیم که ولدمورت روحی هفت تکه داشت.اولی داخل انگشتر قدیمی مارولو،دومی داخل دفترچه خاطرات تام ریدل،سومی داخل قاب آویز اسلیترین،چهارمی داخل فنجون ریونکلا،پنجمی داخل چیزی متعلق به هافلپاف یا گریفیندور،ششمی داخل جسم نجینی و هفتمی داخل بدن خودش.(ترتیب چندان خاصی نداشت.فقط اونایی که نابود شدن رو گذاشتم اول.) توی مجله "شوکا" ،شماره 19،صفحه 17 مطلبی بود با عنوان "یک مطلب ویژه باز هم در مورد مرگ هری پاتر".من خلاصه ای از اون(با اندکی دستکاری! ) رو در مورد احتمال اینکه جان پیچ 6 چیه می نویسم: *********** روی انگشتر مارولو که خانوادگی و جان پیچ بود ولی دیگه جان پیچ نیست علامت صاعقه مانندی مثل علامت روی پیشونیه هری وجود داره که نشان دهنده ی قدرت جادوگران خبیث در خانواده ی گونته.ولدمورت به دلیلی که همه میدونیم تصمیم میگیره هری رو در بچگی بکشه ولی طلسمی باستانی و قدرتمند که به وسیله ی لیلی پاتر ایجاد میشه جون هری رو نجات میده و علامت صاعقه روی پیشونیه هری حک میشه که نشون میده هری در واقع جان پیچ ششمه.یعنی وقتی ولدمورت موفق نمیشه،پدر و مادر هری رو میکشه و با اون قتل تکه ی هفتم روح خود رو درون بدن هری جا میده.در نبرد نهایی هری و ولدمورت وقتی هری به جان پیچ بودن خودش پی میبره سعی میکنه اون رو از درونش بیرون بیاره و جامعه ی جادوگری رو نجات بده.به همین دلیل ولدمورت رو میکشه و خودش میمیره ولی همانند ققنوس زنده میشه(به دلیل طلسم عشق که به گفته ی دامبلدور از هر جادویی قدرتمندتره.) و این عشق است که هری را زنده میکند... حالا دلیلی بر جان پیچ بودن هری:هری میتونه با مارها صحبت کنه همون طور که ولدمورت میتونه.هری میتونه حوادث بد رو ببینه و قدرت جادویی زیادی کسب کرده همون طور که این استعداد در دوران جوونی تام ریدل بوده.پس در می یابیم این قطعه ی هفتم روح ولدمورته که درون هری این کارها رو انجام میده... *********** من با این مطلب موافقم،چون: 1.در صورت جان پیچ بودن هری پنجمین جان پیچی که گفتم،متعلق به گودریک گریفیندور یعنی جد هریه.پس درسته. 2.ارتباطی که دامبلدور بارها بهش اشاره میکنه که بین هری و ولدمورته و هری هم گوشه هایی از اون رو وقتی در رویا و خوابه میبینه کاملا توجیه میشه.حتی حرف دامبلدور: "هری،علت این که تو می تونی به زبون مارها صحبت کنی اینه که لرد ولدمورت ... که آخرین بازمانده ی نسل سالازار اسلایترینه ... میتونه به زبون مارها صحبت کنه.اگه اشتباه نکنم ... لرد ولدمورت همون شبی که زخم روی پیشونیتو به وجود آورد بعضی از نیروها ی خودشو به تو منتقل کرد.البته مطمئنم که چنین قصدی نداشته ..."(کتابسرای تندیس،هری پاتر و تالار اسرار آمیز،صفحه 371) 3.هری هم مهارت های جادویی مشابه ولدمورت داره که ذاتیه نه اکتسابی. 4.شکل عجیب و غیر عادی زخم پیشونی هری توجیه میشه.یعنی به خاطر جان پیچ بودن هری چنین شکلی(صاعقه شکل) داره.البته هنوز نمیدونم منظور دامبلدور از حرفی که اوابل کتاب اول میزنه که ممکنه جای زخمش به دردش بخوره چیه.احتمالا به یه توانایی خاص اشاره کرده که تو کتاب آخر معلوم میشه. 5.یادتون میاد که دامبلدور به هری میگه: "لرد ولدمورت از قوطی کنسرو و بطری خالی معجون ها برای حفاظت از روح عزیزش استفاده کنه؟فراموش کردی که چی بهت نشون دادم؟(----->سر ماجرای پرورشگاه به هری میگه که: "و آخرین نکته این که-امیدوارم اون قدر خسته نباشی که نتونی به این نکته توجه کنی،هری-تام ریدل خردسال عاشق جمع کردن یادگاری بود.جعبه ی اموال دزدیشو دیدی که مخفی کرده بود.اونا رو از قربانیان رفتار قلدر مآبانه ش گرفته بود،به عبارتی یادگارهایی از تکه های نا خوشایند و خاص جادو بودند.این تمایل کلاغ وارشو خوب به خاطرت بسپار،چون این بعدها اهمیت خاصی پیدا می کنه."(کتابسرای تندیس،هری پاتر و شاهزاده ی دورگه،جلد 2،صفحه 367) )لرد ولدمورت دوست داشت یادگاری جمع کنه و چیزهایی رو ترجیح میداد که سابقه ی جادویی محکمی داشتن.غرورش،اعتقاد به برتری خودش و اراده ی راسخش برای این که در تاریخ جادوگری جایگاه حیرت انگیزی برای خودش دست و پا کنه،همگی چیزهایی هستن که به من نشون می دن ولدمورت جان پیچ هاشو با دقت خاصی انتخاب می کرده واشیایی رو ترجیح می داده که ارزش چنین افتخاری رو داشته باشن."(کتابسرای تندیس،هری پاتر و شاهزاده ی دورگه،جلد 2،صفحه 241) با این وصف هری گزینه ی مناسبی برای تبدیل شدن به یک جان پیچ بوده (که باز به معنی گریفیندوری بودن جان پیچ پنجمه)و احتمالا ولدمورت روی این که جان پیچ بودن هری به ولدمورت این امکانو میده که از اون استفاده های خاصی بکنه حساب کرده. *********** ببخشین که یه کم طولانی شد! البته خیلی بیشتر از تایپش وقت برد چون جمله بندی، پیدا کردن مطالب از کتاب ها و...وقت میبره. |