حالا که چند ماهی بیشتر به اکران "جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها" در سالن های سینما نمانده است، "ادی ردمین"، کسی که نقشِ "نیوت اسکمندر" را ایفا می کند، مصاحبه ای با مجله ی اینترتیمنت ویکلی انجام داده است. ردمین بدون اینکه داستانِ اصلی را لو بدهد حس خودش را هنگام ایفای نقش نیوت اینگونه توصیف کرد:

"انسان ها نیوت را اذیت میکنند، و در شروع فیلم، کسی که شما او را به نام نیوت اسکمندر می شناسید کسی ست که تنها از معاشرت با خودش و معاشرت با جک و جانور های شگفت انگیز لذت میبرد. او از تنهایی خود لذت میبرد و همچنین یک سال را در جنگل های دست نخورده سپری کرده است؛ بنابرین او تابحال چندان مجبور نبوده است که با انسان های اطرافش دست و پنجه نرم کند. اما زمانی که پایش به نیویورک میرسد، آدم هایی که آنجا میبیند بیشتر از چیزی هستند که هرگز می توانسته است تصور کند."

بگذار از اولش شروع کنیم. اولین بار چه زمانی درباره ی این پروژه شنیدی؟
"فکر میکنم دو سال پیش بود. به من زنگ زدند و از من درخواست کردند که با کارگردان دیوید هیمن یک ملاقات داشته باشم. او درباره ی جزئیات داستان با من صحبت کرد و گفت که نمایشنامه تا پنج ماه دیگر حاضر خواهد بود، و آن موقع یک ملاقات جدید خواهیم داشت. همه ی این ها فوق محرمانه بود. خیلی درباره اش هیجان زده بودم، اما بطور همزمان اضطراب هم داشتم، چرا که بطور دائم از خودم می پرسیدم که چه اتفاقی می افتد اگر نمایشنامه را بخوانم و دوستش نداشته باشم."

نقش تو بعنوان یک جادوگر استعداد و قدرت خاصی هم داشت؟!
"او یک جادوگر خارق العاده نیست، یک جادوگر شایسته است. بدلیل اینکه زیاد با موجودات شگفت انگیز سر و کار دارد، عادتش شده است که از نظر فیزیکی دوام بیاورد."

نیوت درباره ی امریکا چه فکری میکند؟
"در اولین لحظاتی که پایش به نیویورک میرسد، شما می توانید او را ببینید که در خیابان قدم بر می دارد و همان طوری شهر را تحلیل میکند که یک زیست بوم طبیعی را. طوری هوا را بو می کشد که انگار در جنگل قدم بر می دارد. زمانی که سرعت دیوانه وارِ مردم و زندگی در شهر را می بیند، طوری احساس غریبی می کند که انگار از مریخ آمده باشد. تلاش کرده ایم که تحریم های رایجِ دهه ی 1920 را به دنیای جادوگری اختصاص دهیم اما من نمیخواهم مقدار زیادی از داستان را لو بدهم."

نیوت چه حیوانی را از همه کمتر دوست دارد؟!
"نیوت هیچ چیز را از دیگری کمتر دوست ندارد!"

طلسم مورد علاقه ی خودت کدام یکی بوده است؟!
"یکی هست که در واقع می شود گفت طرف مقابل را تبدیل به سنگ می کند و باعث میشود احساس کنند مجسمه هستند، طرف مثل یک تکه الوار از حالتِ کاملا ایستاده به حالتِ کاملا با صورت به زمین برخورد کرده منتقل می شود و آدم به سختی می تواند باور کند که مغزشان خرد نمی شود."

آیا درحال تهیه ی فیلم به هیچ یک از دست اندرکارانِ بقیه ی فیلم های این سری بطور ناگهانی برخورد کردی یا نصیحتِ کارآمدی از آنها گرفتی؟
"من به رالف فاینس (بازیگر نقش لرد ولدمورت در سری فیلم های هری پاتر) برخورد کردم. او داشت می پرسید که کارگردان کیست و من به او گفتم که دیوید یتس. رالف گفت نکته ی عجیب اینجاست که با وجود عظمتِ غیر قابل انکارِ تمام کارهایی که بطور همزمان در جریان هستند و تمام همهمه ای که فیلم به دنبال دارد، چشمانِ یتس که بطرز غیر قابل باوری تیزبین هستند، کوچکترین جزئیات اجرای هر بازیگر را بررسی میکنند. رالف گفت که تمرکز یتس بعنوان یک کارگردان بیش از همه روی بازیگران است، و من خوش شانس بودم که این را فهمیدم."

اگر قرار بود نیوت یکی از شخصیت های دنیای جادویی هری پاتر را ملاقات کند، دوست داشتی کدام باشد؟
"در فیلم هایی که قرار است ساخته شود ملاقات کند؟ خب این یک سوال واقعا سرگرم کننده است. فکر می کنم یک سکانس از رون و نیوت واقعا لذتبخش بشود. فکر می کنم بنظر هر یک از آنها دیگری بسیار جذاب بیاید و اوقات خوشی را با هم سپری کنند. البته فکر نکنم بشود چنین سکانسی داشته باشیم."

در فیلم عاشقانه هم وجود دارد؟ همانطور که در سری کتاب ها خواندیم نیوت و تینا قرار است با هم یک سرنوشتی داشته باشند.
"همانطور که گفتم، انسان ها نیوت را اذیت میکنند، و در شروع فیلم، کسی که شما او را به نام نیوت اسکمندر می شناسید کسی ست که تنها از معاشرت با خودش و معاشرت با جک و جانور های شگفت انگیز لذت میبرد. او از تنهایی خود لذت میبرد و همچنین یک سال را در جنگل های دست نخورده سپری کرده است؛ بنابرین او تابحال چندان مجبور نبوده است که با انسان های اطرافش دست و پنجه نرم کند. اما زمانی که پایش به نیویورک میرسد، آدم هایی که آنجا میبیند بیشتر از چیزی هستند که هرگز می توانسته است تصور کند. و در شروعِ فیلم وقتی او با کاراکترِ کاترین (کاترین واتر استون، ایفاگرِ نقشِ تینا) ملاقات می کند، متوجه می شود که بطرز جالبی کاملا نقطه ی مقابل یکدیگر هستند. از طرفی هر دویشان را می توان شخصیت های پر جنب و جوش و سرحالی دانست."

آیا تابحال در پاترمور گروهبندی شدی؟
"می دانی، یک روز این کار را انجام دادم. کلاه من را به هافلپاف فرستاد، و اگر روزی بفهمم که اشتباه کرده است واقعا ناراحت می شوم. زمانی که این اتفاق افتاد در خانه تنها بودم. من که بسیار از گروهم راضی بودم با خوشحالی فریاد کشیدم: جادو وجود دارد!"