تیم تف تشت هربار سعی کرده از موضاعات متنوع با ماجراهای معمول سایت برای سوژهی کوییدیچش استفاده کنه. سوژهی این هفته ما الهام گرفته از فیلم علمی تخیلی اینسپشن هستش که احتمالاً خیلی از شما خصوصاً افراد علاقه مند به سینمای کریستوفر نولان اون رو دیدید. برای اون دسته از خوانندههایی که فیلم رو ندیدن، به جز اینکه توصیه میکنیم حتماً این فیلم رو از دست ندید، خلاصه ای رو آوردیم تا احساس سردرگمی نکنن:
نقل قول:
شخصیت اصلی داستان دام کب، یک دزد حرفهای دنیای مدرنه که با کمک تیمش و دستگاه خاصی که در یک سامسونت حمل میکنه، به رویاهای افراد نفوذ میکنه و اسرار اونها رو از ضمیر ناخودآگاهشون میدزده. بنا به دلایلی، از کشورش فراری میشه در حالی که پلیس به دنبالشه، تا اینکه روزی شخصی بهش پیشنهاد میکنه تا در ازای کاری غیر معمول، پروندهاش در پلیس رو از بین ببره. تفاوت این کار اینه که دام و تیمش باید به رویای اون فرد برن و به جای دزدیدن اسرارش، ایدهای رو در ضمیر ناخودآگاهش بکارن. در این میان چند اتفاق پیش بینی نشده میفته و تیم مجبور میشه به رویای یک فرد دیگه درون رویای اولی بره تا به این صورت برای رفع مشکل زمان بخره..
***************************************
تف تشتی ها همانطور که به پایان مسابقات کوییدیچ نزدیک میشدند، نگرانیاشان هم بیشتر و بیشتر می شد. چیز زیادی به پایان مسابقات نمانده بود و هنوز سه امتیاز عقب بودند.
کریچر به زحمتهایی که برای هر دورهی این مسابقه کشیده بود و ملانی به تحمل آغامحمدخان و هنری هشتم فکر میکردند.
آن طرف اینیگو به خاطر رویاهایی که نتوانسته بود ببیند و سرکادوگان به توجههایی که نتوانسته بود به اسبش بکند، غصه میخوردند.
- کریچر به شما گفت که ما این دفعه باخت.

- هر دفعه همین را میگویی همرزم!

- منم با کریچر موافقم. هر دفعه با یه حقهای بردیم ولی اینبار دیگه نمیتونیم... هیچ نقشهای نداریم.
- ملانی جان راستش ما هیچوقت نقشه نداشتیم، نقشهها خودشون میومدند همرزم.

اینیگو تا اون لحظه حرفی نزده بود و با چهرهای درهم رفته به کتابهای رویابینی و تعبیرش نگاه می کرد.
- اگه می بردیمم معروف میشدیم، اونوقت کاروبار من میگرفت و چند نفر میومدند پیش من رویاشون رو میدیدم حداقل.

- آقای اینیگو وقت گیر آورد باز. هی رویا، رویا کرد.

اینیگو ذاتا آدم افسردهای بود، به همین خاطر مثل یه بچهی خوب رفت تو اتاقش تا به کارهای بدش فکر کنه.
- همرزم کریچر. عصبی بودن فقط باعث پیشرفت نکردن میشه. باید با استراتژی جلو رفت.

- منم با این حرف سرکادوگان موافقم. اینیگو هم کمبود رویابینی داره چندوقته... باید راحتش بذاریم.
کریچر جن زرنگی بود... شاید خیلی زرنگ!
- رویابین؟ راست گفت! یعنی اینیگو تونست اتفاقی رو دید که بعدا در واقعیت افتاد!

- دقیقا کریچر.
- خب چرا اینجا نشست؟ ما باید آقای اینیگو رو خواب ساخت!
- خواب کردن اینیگو به چه درد ما میخوره؟

- بعد ما اونوقت خوابش رو ساخت! ما کوییدیچ رو تو خوابش برد!

- بذارید ببینم، اینکه منظورش این نیست که وارد رویای اینیگو بشیم؟

- کریچر دقیقاً منظورش همین بود!
- نقشه خوبیه همرزم. ما به تو افتخار میکنیم. اما چطور اینکارو کنیم؟

- با من اومد تا به شما نشان داد.

کریچر فکر اینجا را هم کرده بود. آنها را به زیرزمینی برد که برخلاف انتظار تف تشتی ها کاملا تمیز و وایتکسی بود.
توی اون زیرزمین از شیرتسترال تا جون جادوگر و ساحره پیدا میشد. کریچر چند وسیله را از قفسههای فلزی برداشت و آنها را پخش زمین کرد و خود در کنار آنها نشست.
- همرزم، داری چیکار میکنی؟

- کریچر دستگاهی جادویی ساخت تا با استفاده از آن وارد خواب آقای اینیگو شد.

تف تشتی ها به جن خانگی بودن کریچر شک کرده بودند و با تعجب به او و دم و دستگاهش مینگریستند. بعد از دو سه ساعت عذاب آور و کسل کننده، کریچر آخرین سیم را به دستگاهش وصل کرد و آن را جلوی تف تشتی ها قرار داد.
- حالا وقت کمی جادو بود. یکیتان به این جادوی ذهن خوانی زد!
ملانی چوبدستی اش را بالا برد و وردی را زیر لب زمزمه کرد.
نصفه شب_ اتاق خواب اینیگو ایماگو
در اتاق با صدای جیرمانندی باز شد و سایهی موجودی با گوشهای بلند و کریه، دختری قدبلند که تابلوی مردی جنگجو را در دست داشت، دو عدد نره تسترال دییلاق و یک کاکتوس عظیمالجثه روی دیوار افتاد.
-
قرچ!
- آخ... اینیگوی شلخته.

- هیس... شما باید ساکت بود.

تف تشتی ها به تخت اینیگو رسیدند. کریچر دستگاه را از توی کیسهاش درآورد و چند سیم با سرهای زرد را به سر اینیگو چسباند.
چند سیم دیگر هم که آویزان بودند را برداشت و یکی را به نوک بینی خود و یکی دیگر را به موهای ملانی و دوتا را به پشت تابلوی سرکادوگان چسباند، علاقهای به آبکش شدن دستش نداشت، برای همین یکی را هم به گلدان میمبله تونیا چسباند.
- شما غربی ها دارید چیکار میکنید؟
- مگر غربی ها چشان است؟ خیلی هم زنان خوشگلی دارند.

- تو خامُش باش ای...
- هیس باشید. میخوایم بریم تو خواب اینیگو تا نتیجه کوییدیچ رو به نفع خودمون کنیم.
- با اینکه چیزی نفهمیدیم اما باشد. از آنها یکی هم به سر مبارک ما بزنید و یکی به سر این گامبو.
