هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ جمعه ۱۸ تیر ۱۴۰۰
#1
سلام سلام!! :))
بعد سه چهار سال اومدم دسترسی و نقشمو لی لیو پس بگیرم

نام و نام خانوادگی: لی لی لونا پاتر
گروه: گریفندور
اصلیت: اصیل زاده
سن 19
قد: 160
وزن: 50
چوبدستی: 73 سانت عشکی با طرح های یادگاران مرگ از چوب درخت مرگ
پاترونوس: اژدها
ظاهر: موهام در اصل قرمزه ولی طلایی کردمشون. چشمای زمردی درخشان خوشگل کشیده و لبای قلوه ای و دماغ کوچیک سربالایی دارم رنگ پوستم در اصل سفیده که گندومی خوشگلش کردم
اخلاق: مهربونم ولی فقط با اونایی که دوسشون دارم
ویژگی: خرخون و قوی با روحیه ی پسرونه و شیطون
مورد علاقه: رنگ سبز پدرم و داداش جیمز و داداش تدی و اسکورپیوس نامرد که عاشق روزیه از مار خوشم میاد و عاشق اسلیترین و گریفندورم
زندگی:
توی دره ی گودریک زندگی میکنم و تک دخترم و لوس بابامم. قبل 11 سالگی با رز ویزلی کک و مکی سرجنگ داشتیم چون مثل زندایی هرمیون ادعا میکنه که باهوشه.
وقتی رفتم هاگوارتز با آلیس لانگ باتم دوست شدم و سعی میکردم خودم رو به گروه غارتگان ثابت کنم ولی نذاشتن که نذاشتن.
روی اسکورپیوس رفیق داداشم کراش زدم ولی خورد به دیوار هیچ... پسره ی لولوخورخوره با رز لولوخورخوره تر از خودش دوست شد.
دختر شیطون و خشن با روحیه ی پسرونه هستم برای همین مشتی بهشون زدم.
12 سالم که شد پدر و مادرم طلاق گرفتن و با پدرم برای ماموریتی به ایران اومدیم. توی مدرسه ی جادوگری ایران عاشق شاهزاده شون شدم و سعی کردم با معجون عشق عاشق خودم کنم ولی فهمیدن و منو انداختن یه زندان درست عین ازباکان برام شیش هفت سال حبس بریدن.
حالا که توی 19 سالگی ازاد شدم تبدیل به یه جادوگر سیاه و خطرناک شدم. ها ها ها...!!


متاسفانه این شخصیت توسط ایشون گرفته شده. لطفا شخصیت دیگه‌ای رو انتخاب کنین.
تایید نشد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۱۸ ۲۰:۵۹:۲۶

لی لی لونا پاتر

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

اصیل زاده امد
خون لجنی ها فرار کنید !!!


پاسخ به: بعد از دامبلدور و لرد سیاه کی قوی ترین جادوگره؟چرا؟
پیام زده شده در: ۱۲:۲۲ پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۹
#2
جیمز و سیروس
مینروا مک گونکال البوس دامبلدور هزاران بار در کتاب گفتند که جیمز و سیروس باهوشترین بودن در هاگوارتز حتی بیشتر از لی لی
سیروس تونست از ازباکان فرار کنه با فکر خوبش
خیلی ها چونکه جانورنمای ثبت نشده بودن در ازباکان بودن ولی هیچ وقت به فکرشون نرسیده بود که چطوری فرار کنن
سیروس
چونکه هری کاری کرد تا هری و زنده و سالم بمونه
سیروس
چونکه میتونست یه جادوگر سیاه بشه ولی انتخاب کرد که سفید باشه
یکی در یک خانواده ی جادوگرای سفیده(هری)و جادوگر سفید شد
یکی در یک خانواده ی جادوگرای سیاهه(سیروس)و جادوگر سفید شد
بنظرم ارزش کاری که سیروس انتخاب کرد که یه جادوگر سفید باشه خیلی بیشتر از هریه!!
زنده باد سیروس بلک


لی لی لونا پاتر

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

اصیل زاده امد
خون لجنی ها فرار کنید !!!


پاسخ به: به نظر شما ممکنه ولدمورت از چیزی بترسد؟
پیام زده شده در: ۱۲:۱۷ پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۹
#3
ولدمورت از مرگ میترسه ولی بیشتر از هری و پاتر ها که میاد یه بچه ی 1 ساله رو میکشه
ولدمورت از پیشگویی میترسه
از اینکه خانواده نداشته و هیچ وقت محبت ندیده اون از عشق میترسه عشقی که لی لی و جیمز به هری داشتند.:)


لی لی لونا پاتر

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

اصیل زاده امد
خون لجنی ها فرار کنید !!!


پاسخ به: اگر جای فلان شخصیت بودم ....
پیام زده شده در: ۱۲:۱۴ پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۹
#4
اگه بجای جیمز بودم پیترگرو رو به عنوان رازدار انتخاب نمیکردم سیروسو راز دار میکردم یا خودمو اونقوت هیچیز خراب نمیشد.
اگه بجای هری بودم با زمانبرگردان به زمان عقب میرفتم زمانی که لی لی و جیمز زنده بودن و جان پیچا و ولدمورتو نابود میکردمو به زمان خودم بر میگشتم.


لی لی لونا پاتر

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

اصیل زاده امد
خون لجنی ها فرار کنید !!!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۰۵ پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۹
#5
سلام من لی لیم دیگه نمیخواد پاشین بشینین بشینین
برام یه پیام امده بود که دوباره معرفیمو بدم
نام و نام خانوادگی: لی لی(نام مادربزرگ)لونا(یعنی ماه و دوست بابام ریموس) پاتر(رولینگ از این فامیلیه خوشش امده گذاشته)
اصلیت:اصیل زاده(پاتر-بلک.مالفوی-لسنجر-ویزلی-پروتی)
نام پدر:هری جیمز پاتر
نام مادر:جینیروا مالی ویزلی
گروه:گریفندور
نام برادران:جیمز سیروس پاتر-البوس سوروس پاتر
ویژگی اخلاقی:خشک جدی درس خون لقب کتاب خوار دارم
رنگ چشم:سبز روشن
رنگ مو:نغره ای
رنگ پوست:سفید روشن
قد:متوسط بلند
رنگ مورد علاقه:سبز روشن و نغره ای
علاقیات:کتابام خانوادم
پاترونوس:اهــــــــــو
لولوخورخوره:کم اوردن نمره
سن:12


خیلی خیلی بیشتر میشه نوشت راجع به لی‌لی لونا پاتر. در واقع هیچ توضیحی راجع به شخصیت و زندگیش ندادی.
لطفا چند تا از معرفی های تایید شده رو بخون تا متوجه بشی اندازه استاندارد معرفی چقدره و بهتره که به هر بخش چقدر بپردازی.
و اینکه لطفا قبل ارسال یه دور متنت رو چک کن تا ایرادات نگارشی نداشته باشی.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۸ ۳:۲۵:۳۸

لی لی لونا پاتر

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

اصیل زاده امد
خون لجنی ها فرار کنید !!!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۲۰ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۹۸
#6
سلام
اسم من لی لی لونا پاتره
اول اسمم به معنی گله دومین از حرف اسمم به معنی ماهه البته ماه به معنی ریموسا نه اون لونا لاوگود
اخریه اسمم که اسم نیست فامیلیه جی کی رولینگ از این فامیلیه خوشش امده نوشته دیگه منم گفتم چرا اشکال بگیرم خوبه
من زبان مار هارو میفهمم زبان شیرهارو هم میفهمم البته کسی نمی دونه ولی نواده ی گرینفدورما!
جیمز و البوس میگن من لوسم!
به نظر البوس که اصلا هیچ اهمیتی نمی دم اگه جیمز میگه لوسم پس لوسم کل کتابارو خودندم
بزرگ ترین ارزوی من اینه که بتونم کتابای دفتر مدیر رو بخونم
البته بعضی وقتا قایمکی میرم میخونم اما با اجازه بریم بخونیم بهتره!!
وقتی رفتم توی دفتر مدیر مدیر قبلی هق هق گریه می کرد می گفت لی لی اوانز فکر کنم عقلشو ازدست داده بود پرفسور مک گونکال به خاطر سر و صدا منو دید!!
اره دیگه این اولین و اخرین بدشانسی من بود که دیگه نتونستم قایمکی وارد دفتر مدیر بشم دیگه با اجازه وارد اونجا میشدم اره دیگه ما پاتر ها همینیم!!
موهام قرمزتیرس چشمام زمردی روشنه عاشق کتاب خوندم
ولی از پرفسور گرنجر بدم میاد!!!لجن زاده ی
روی خون اصیل زاده تعصب خیلی خیلی زیادی دارم
اصلا اعصابم خرد شد دیگه نمی تونم ادامه بدم با اجازه من برم کتابخون تا عصابم خرد نشه .

جمله هات یکم زیادی در همه... ولی با این حال عیبی نداره.

تایید شد!

خوش برگشتی.


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۸/۱۱/۲۷ ۲۳:۰۹:۲۹

لی لی لونا پاتر

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

اصیل زاده امد
خون لجنی ها فرار کنید !!!


پاسخ به: فن فیکشن طلسم مرگ
پیام زده شده در: ۱۶:۰۹ پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۸
#7
قسمت دهم




جینی با اخم بر سر هرمیون فریاد می زد
مالی ویزلی وارد اتاق جینی شد گفت:
-چه خبره!؟
هرمیون-این خانم حسودیش گل کرده به همین دلیل چند هفته ی پیش برای مراسم عروسی هری نیومد
جینی 19 ساله با اخم گفت:
-این چه ربطی داره!؟
هرمیون-حالا الیس برای استاد تغیر شکل در هاگوارتز قبول شده
مالی-خب باید که خوشحال بشیم برای ازمونش خیلی سعی کرد
جینی-مادر من توی مدرسه استاد معجون سازی ام
مالی-خب ... جینی اون الیس با تو کاری نداره که
الیس همه ی وسایلش را برای چند هفته ی دیگر برای رفتن به هاگوارتز اماده میکرد
درحالی که تدی 3 ساله را در اغوشش گرفته بود گفت:
-هری مراقب تدی باش غذاشت رو به موقع بده و به موقع بخوابونش وای هری سرما نخورها خودت هم راقب باش تا سرمانخوری
الیس سر تدی را بوسید گفت:
-مامانی داره میره گریه نکنیا!؟
تدی-باده
الیس و هری خندیدن
الیس-وای هری خیلی خوش حالم دارم به هاگوارتز میرم!اخر هفت ها باتدی بیا هاگوارتز دلم براتون تنگ میشه
هری-باشه نگرارن نباش الیس
الیس-مامان جسیکام چند روز درمیون هری میاد یه سری بهتون میزنه اخه این یوتلد دست و پا چلفتیه
هری-الیس یوتلد یه سال تنهایی از تدی مراقبت کرد نگران نباش صبحانت رو بخور
سپس لقمه ای را به طرف الیس گرفت
الیس لقمه را گرفت و مشغول خوردن شد
سپس لقمه ای دیگر به تدی داد
الیس-هری این لقمه برای تدی بزرگه!ممکنه توی گلوش گیر کنده
الیس ارام ارام نان را برشت داد و لقمه را تزیین کرد
سپس لقمه ی کوچک را به تدی داد که به راحتی خرد
سپس به هری لبخندی زد گفت:
-دیدی!!تدی مامانی همیشه به بابایی بگو که برات لقمه کوچولو بگیره باشه؟
تدی-باده
الیس-هری من امروز میرم با تدی بیرون تا یکمی خرید کنم
هری-باشه ولی مراقب باشیا یه تار مو ازتون کم بشه دیاگون رو با خاک یکسان می کنم
هر سه خندیدن
جک و یولتد وارد قصر شدن
یوتلد باردار بود
الیس-رفتی سنت مانگو فهمیدی پسره یا دختر؟
یوتلد-اره
یوتلد لپ کوچک تدی را کشید گفت:
-حدس بزن
الیس با کمی فکر گفت:
-پسر؟
یوتلد با لبخندی گفت:
-اره!!لونا نیومد ؟گفتش برای مراقبت از تدی میاد اینجا
الیس- اره داره وسایلش رو توی اتاقش میچینه تا وقتی که از تدی مراقبت می کنه می تونه توی قصرباشه
هری-حالا اسمش چیه؟
جک-خب
یوتلد-خودت بگو
هری-البوس؟ابرفوث؟
جک-نه
هری-خب بگین
جک-هری!!
هریبا لبخندی گفت:
-من باید پدرخواندش باشما!
جک-موافقم!
یوتلد-بهتراز این نمیشه قهرمان جهان پدرخوانده ی هری باشه!
الیس-ایول منم مادرخوانده شدم


لی لی لونا پاتر

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

اصیل زاده امد
خون لجنی ها فرار کنید !!!


پاسخ به: فن فیکشن طلسم مرگ
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۸
#8
قسمت نهم




2 سال گذشته بود
هری و الیس وارد قصر پاتر ها شدن
الیس با لباس عروس وسط قصر ایستاده بود
هری-چطوره؟
الیس-قشنگ شده
هری-کار ابجی بزرگمه کلی طرح کشید و این قصر و زیبا ترش کردیم
حالت موهای الیس مثل شینیون بود موهای نغره ای اش برق می زدن
قلبش از دیدن زیبایی قصر تند تند می زد
دهانش باز مانده بود
به هری نگاه کرد که به دیوار تکیه داده بود
الیس-نمی دونستم شوهر و خواهرشوهرم اینقدر خوش صلیغن!
هری-حالا بدون
الیس روی مبل ابی روشن سلطنتی نشست
هنوز به سقف قصر خیره شده بود
هری دست الیس را گرفت :
-بیا یه چیزی رو بهت نشون بدم
الیس با کنجکاوی به دنیال هری راه افتاد
وارد اسانسور شیشه ای گوشه ی قصر شدن
هری گفت:
-کتابخانه
اسانسور بالارفت
کم کم به طبقه ی 4 رسیدن
کتابخانه ای بزرگ رو به رویشان بود
الیس دهانش را گرفت گفت:
-وای هری !!مرســــــــــی!!
هری را در اغوش گرفت
سپس بدو بدو به طرف کتاب ها رفت
الیس-اینا از کتابخونه ی هاگوارتز هم بزرگ تره!
هری-کمی از کتابای گریلمورد و دره ی گودریک و قصر ها و خانه های دیگه ی پاتر و بلک!و دامبلدور اون راز رو که گفتم من نوه ی ابرفوثم
الیس-اینجا خیلی قشنگه!
هری-این دیگه صلیغه ی تکی من بود عالیه!
الیس-وای اینجا حال میده برای خوندن کتاب!
هری-تازه کجاش رو دیدی؟
هری چوبدستی را تکان داد
گل هایی اطراف کتاب خانه ظاهر شدن
عطر خوش گل در کتابخانه پیچید
الیس جیغی از خوش حالی کشید
هری باز هم چوبدستی اش را تکانی داد
سقف شیشه ای شد و اسمان با نورش قصر ار نوازش می کرد
الیس جیغی از خوشحالی کشید:
-عالیه عالیه عالیه !تو بهترینی هری بهترین!
هری درحالی که روی یی از صندلی های کتابخانه می نشست گفت:
-البته یه خبر دیگه هم دارم
الیس-چیه!؟
هری خندید و گفت:
-اشکالش اینجاست که اگه بگم ممکنه گوشم رو از دست بدم
الیس با اخمی ساختگی گفت:
-هری جیمز پاتر!!
هری خندید گفت:
-خیلی خب باشه باشه ... تو ... تو استاد تغیر شکل در هاگوارتز شدی!تبریک می گم
الیس با تام توانش جیغ زد
هری با تمام توانش گوشش را گرفت
الیس-خوبه خوبه خوبه بهتر از این نمیشه امروز روز شانس منه
هری- میدونی دوماهه پیش مینروا بهم گفت که قبول شدی و
الیس فریاد زد:
-هــــــــــــــــــری!!... تو الا داری به من میگی!؟
هری در حالی که می خندید گفت:
-بجاش خیلی خوش حالی شدی نه؟
الیس از دنبال کردن هری دست بر داشت
با لبخندی گفت:
-خیلی خب باشه اقای رییس کارگاه ها منم گذاشتم تا الا بهت بگم
هری با خوشحالی خندید:
-خب مساوی شدیم
_____________________
توی این قسمت تونستم با احساس بگم و شما حداقل یه لبخند کوچولو بزنین؟
می دونم الیس خیلی جیغ جیغوعه بیچاره هری که دخترش یعنی من به مامانم می رم خخخ
به این هم فکر کنید که تدی بیچاره توی یکی از این اتاقای قصر خوابیده


ویرایش شده توسط لی‌لی لونا پاتر old در تاریخ ۱۳۹۸/۱۱/۱۰ ۱۶:۱۰:۵۵

لی لی لونا پاتر

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

اصیل زاده امد
خون لجنی ها فرار کنید !!!


پاسخ به: فن فیکشن طلسم مرگ
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۸
#9
قسمت هشتم




حالا محفل ققنوس به راه افتاده بود
دو روز می شد که هیچ حمله ای صورت نگرفته بود
دستگاه ردیاب از کار افتادهبود
هرمیون ناهی به صورت نگران هری کرد:
-هی داداش کوچولو چرا اینقدر تو خودتی حرف بزن !
هری نگاهی به هرمیون کرد گفت:
- این یعنی اینکه نویل از کشور خارج شده
هرمیون-خب اینکه خوبه
هری-نه هرمیون یکم فکر کن ... اون داره پیش جادوگر های سیاه میره و اطلعات بیشتری میگیره!یه روزی بر میگرده ولی با قدرت
رون در حالی که کلوچه ای را در دهانش می گذاشت گفت:
-تا اون موقع ما اماده میشیم هری!
هری-شاید ندونه چطور جان پیچ درست کنه ولی اون داره اینفری درست می کنه
هرمیون-ما به راحتی می تونیم اینفری ها رو از بین ببریم!
رون-تاتاش بیتا ایت تند تال توشت بتروتیم!
هرمیون با اخم گفت:
-رون محض رضای خدا اول اون کلوچه قورت بده و بعد حرف بزن خـــــوک!
رون کلوچه را قورت داد
کلوچه در گلویش گیر کرد
رنگ صورتش قرمز شد
هرمیون سریع چوبدستی اش را به طرف گلوی هری گرفت
رون در حالی که نفس راحتی کشید گفت:
-وای راحت شدم ! می گم هری داداش بیا این چند روزه رو خوش بگذرونیم والا!
هرمیون-رون جینی داره میاد کریسمس شروع شده لطفا وقتی کلوچه می خوری درست حرف بزن کلوچه رو بخور بعد حرف بزن جینی عاشق درست کرن شیرینی و کلوچس
هرمیون از قصدی اسم جینی را گفت تا عکس العمل هری را ببیند
اما هری اصلا هیچ عکس العملی نشان نداد بجاش بلند شد تا از بارو برود
هرمیون -کجا ؟
هری-می خوام برم دنبال الیس
هرمیون-اهان
رون-صبر کن رفیق منم بیام تا جینی رو بیارم
هرمیون-رون وایسا
هرمیون بدو بدو شنلش را برداشت و همراه ان ها به ایستگا قطار اپارات کردن
از سکوی نه و سه چهارم گذشتن
قطار هنوز نیامده بود
هرمیون-خب هری من می تونم یه چیزی بگم؟
هری-بگو؟
هرمیون-تو قبلا با ... با جینی دوست بودی حالا که جنگ یه ساله تموم شده چر.
هری-قبلا بودم هرمیون!... توهم قبلا با ویکتورکرام دوست بودی!
هرمیون- خب ... باشه
قطار رسید
رون ساندویجش را در جیبش گذاشت
در قطار باز شد
همه ی مردم و دانش اموزان هری را با دست نشان می دادن
الیس از قطار پیاده شد
دستش را برای هری تکان داد
سپس هری را در اغوش گرفت
هری چمدان الیس را قیب کردگفت:
-اول کجا بریم؟به یه بستنی فروشی توی هوای سرد!
انطرف تر جینی ویزلی با حسادت به ان ها نگاه می کرد
هرمیون روی شانه ی جینی زد:
-من ازش پرسیدم... اون واقعا با الیس لورند خوشبخته جینی
هری و الیس رو به روی مغازه ی بستی فروشی جادوگران ظاهر شدن
الیس-من بستی توت فرنگی می خوام هری
هری-اقا دوتا بستی توت فرنگی
صاحب مغازه-وای خدای من هری پاتر!الا الا می دم
صاحب مغازه به هری و الیس دو بستنی توت فرنگی داد
هری و الیس پشت میز نشستن
(الیس اصیل زاده بود اسمش هم الیسه به معنی اشراف زاده و اصیل و زیبا)
الیس-از نلبرد چه خبر گرفتینش؟
هری-نه ... از کشور خارج شده ولی چند ساله دیگه با قدرت میاد
الیس-هری ... من ... من می خوام عضو محفل بشم تو رییس محفلی پس اجا.
هری-نه
الیس-چرا؟
هری-وقتی که نلبرد بیاد اولین کسانی که خطر تحدیدشون می کنه اعضای محفله
الیس-خانواده ی رییس محفل رو تحدید نمی کنه؟
هری سکوت کرد
الیس-هری من می خوام کنارت باشم
هری-خیلی خب قبوله
الیس با خوشحالی جیغی زد گفت:
-مرســــــی هری!
سپس بستنی هایشان را خوردن شروع به قدم زدن کردن
الیس-من دوست دارم اسم بچه ی اولم رو لی لی بزارم
هری با خوشحالی گفت:
-پس اگه دختر بود لی لی
الیس-از اسم لونا هم خوشم میاد
هری-باشه پس اسم دوتا از دخترهامون لی لی و لونا
الیس-تو پسر رو بگو دوتا
هری-جیمز و سیروس
الیس-جیمز باحاله سیروس قشنگه خب عالیه!
هری-می خوای تا دم در خونتون همراهیت کنم؟
برف روی شالگردن و پالتوی ان مینشست
الیس-نه هوا سرده تو سریع برو
هری دست الیس را گرفت گفت:
-بیا میبرمت خانم خجالتی
گونه های الیس سرخ شده بود
به خانه ی لورند ها رسیدن
الیس-هری بیا تو مامانم و بابام هستن باهم حرف بزنیم
هری-نه دیگه کار دارم باید برم
الیس دست هری را کشاند:
-لطفا لطفا
هری -خیلی خب باشه


_________________________

می دونم جینی و الیس و هری رو بی احساس نوشتم مثلاا باید می نوشتم که قلبش تند تند می زن و دستش یخ می کردولی فکر نکنم یکی عاشقث بشه اینطوریه
به هرحال سعی می کنم برای قسمت های دیگه در مورد احساساتشون می نویسم یا اینکه وقتی جینی هری و الیس رو میبینه دود از گوشاش بیاد بیرون و از عصبانیت داغ بشه


ویرایش شده توسط لی‌لی لونا پاتر old در تاریخ ۱۳۹۸/۱۱/۱۰ ۱۵:۲۶:۰۷

لی لی لونا پاتر

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

اصیل زاده امد
خون لجنی ها فرار کنید !!!


پاسخ به: فن فیکشن طلسم مرگ
پیام زده شده در: ۱۲:۳۲ پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۸
#10
قسمت هفتم


وقتی وارد کافه شد
پیرمردی را دید
پیرمرد موهای سفید و چشم زمردی داشت
وقتی چشمش به هری خورد ناخداگاه اشک ریخت
هری در حالی که رو به روی پیرمرد مینشست گفت:
-ناراحتتون کردم؟
ابرفوث سرش را به علامت منفی تکان داد
سپس با لبخندی گفت:
-یاد یه خاطره افتادم
هری-خاطره ی بدی که نبوده؟
ابرفوث-نه یه خاطره ی شیرین... که اخرش تلخه
هری لبخندی زد گفت:
-فکر کنم جک خبر داده که به چه دلیلی اینجا امدم
ابرفوث لبخند تلخی زد :
-متاسفم من به جک هم گفتم قبول نمی کنم! ... خیلی وقته تصمیم گرفته از رفتن روی خط خطر فاصله بگیرم!
هری-می تونم دلیلش رو بپرسم؟
ابرفوث-من دخترم رو به خاطر محفل از دست دادم
هری-متاسفم
ابرفوث-دخترم و همسرش کشته شدن... اونا یه بچه داشتن
هری-جک برام تعریف کرده بود که پدر و مادرش
ابرفوث-اونا مجبورم کردن که نوه ام رو نبینم!!
هری-ولی حالا اونو دارین میبین حتی بزرگش کردین
ابرفوث در حالی که اشک از چشمانش میبارید گفت:
-نه نه ! ... من یه پسر داشتم و یه دختر ! ... مادر جک مثل دخترم بود ولی اون عروسم بود جک از پدرش من پدربزرگشم نه از مادرش
هری با تعجب گفت:
-پس جک تنها نوه ی شما نیست؟
ابرفوث-اره
هری-دیدینش؟
ابرفوث-امروز دیدمش
هری-خب خوبه که
ابرفوث-روی ذهن همه البوس طلسمی ایجاد کرد تا کسی متوجه نشه اون نوه ی من و اون دختر دخترمه!
هری- ولی شما
ابرفوث-من ضد طلسمش رو بلد بودم و تونستم فقط روی خودم اجراش کنم
هری-یعنی نوتون
ابرفوث- ماریانا زنده موند! ... ولی ماریانا هیچکدوم از فرزندش و فرزند فرزندش نمی تونن جادوگربشن اون طلسم با حافظه ی بقیه طوری کار کرد که فکر کنن ماریانا کشته شده و دختر من دختر اونه! ... ماریانا یه دختر دیگه داشت دیگه اسم ماریانا ماریا شد! ... اون دختر مارایانا از پسر دخترم مراقبت می کرد
هری با تعجب گفت:
-نکنه...
ابرفوث-رنگ چشمای لی لی مثل منه ! ... رنگ چشمات رو ببین !! ... رنگ چشمات مثل من زمردیه! ... هری لی لی اوانز نبود ... دامبلدور بود
هری-یعنی
ابرفوث هری را در اغوش گرفت
جک لبخند بر لب کنار در ایستاده بود گفت:
-خب پسرعمم پیداشد!
ابرفوث-وقتی نوه های عزیزم از من چیزی رو بخوان حتما انجام می دم
جک با اخم ساختگی گفت:
-اهای پدربزرگ از همین الا فرق میزاری !؟ من صبح داشتم خودم رومی کشتم بازم قبول نمی کردی
البرفوث با لبخندی گفت:
- اون موقع یه نفر بودین ولی حالا دونفرین!


ویرایش شده توسط لی‌لی لونا پاتر old در تاریخ ۱۳۹۸/۱۱/۱۰ ۱۴:۳۸:۵۳

لی لی لونا پاتر

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

اصیل زاده امد
خون لجنی ها فرار کنید !!!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.