هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۵۹ پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۲
#1
نام : جسیکا هستم
نام خانوادگی : ترینگ
چوبدستی : چوب درخت بلوط و ریسه قلب اژدها
سن : 13 سال
سال سوم هاگوارتز
گروه : هافلپاف ( همون بهترین گروه دنیا دیگه! )
جارو : آذرخش
ویژگی ها : او یک دختر دگرگون نما ست و همیشه با چشم ها و موهایی به قرمزی خون ظاهر می شود و معمولا اکثرا از اون می ترسند اما در واقع او اصلا خطرناک نیست فقط مایه عذاب استادان است و کارهای غیر قانونی انجام می دهد و خب... یکم با دوستانش دردسر درست می کنند و البته که هیچ وقت لو نمی رود( دروغ ؟ نه ). گفتم ترسناک نیست ؟ فکر کنم یکم کلی گفتم... بستگی به خودتون داره خطایی سر بزنه یهو دیدی یه کرم شدی داری تو آشغالا سیب گندیده می خوری. میانگراست و خیلی وقت ها یهو ساکت یه گوشه می شینه و با هیچ کس حرف نمی زنه ولی در مواقع دیگه انقدر حرف می زنه که سردردی می گیری که نگم برات.
راجب زندگی او : مادر و دو خواهر و یک برادرش مشنگ هستند ولی او و پدرش و برادر بزرگترش جادوگر هستند . برادر بزرگترش فارغ التحصیل شده و در وزارت سحر و جادو کار می کند . وقتی نامه هاگوارتز به جسیکا رسید لوستر منفجر شدددد جادوی او بسیار زیاد و تا حدودی غیر قابل کنترل هست و به این دلیل پنهان کردنش از مشنگ ها کمی سخت است ولی خب پدرش همیشه می تواند به راحتی یک ورد فراموشی روی کسی اجرا کند . او از مرگ خوار ها متنفر است و جنگیدن را دوست دارد . همینطور خوب جارو سواری می کند و بسیار بازی کوییدیچ را دوست دارد و بشدت علاقه دارد مهاجم باشد .
--------------------------------------------
میشه دسترسیم برگرده ؟


البته که می‌شه. خوش برگشتی.
تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۵/۱۳ ۱۲:۵۸:۴۴


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۵۱ دوشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۱
#2
نام : جسیکا هستم
نام خانوادگی : ترینگ
چوبدستی : چوب درخت بلوط و موی تک شاخ
سن : 12 سال
سال دوم هاگوارتز
گروه : هافلپاف ( همون بهترین گروه دنیا دیگه! )
جارو : آذرخش
ویژگی ها : او یک دختر دگرگون نما ست و همیشه با چشم ها و موهایی به قرمزی خون ظاهر می شود و معمولا اکثرا از اون می ترسند اما در واقع او اصلا خطرناک نیست فقط کمی شیطون است و کارهای غیر قانونی انجام می دهد و خب... یکم با دوستانش دردسر درست می کنند و البته که هیچ وقت لو نمی رود . گفتم ترسناک نیست ؟ فکر کنم یکم کلی گفتم... بستگی به خودتون داره خطایی سر بزنه یهو دیدی یه کرم شدی داری تو آشغالا سیب گندیده می خوری.
راجب زندگی او : مادر و دو خواهر و یک برادرش مشنگ هستند ولی او و پدرش و برادر بزرگترش جادوگر هستند . برادر بزرگترش فارغ التحصیل شده و در وزارت سحر و جادو کار می کند . وقتی نامه هاگوارتز به جسیکا رسید لوستر منفجر شدددد جادوی او بسیار زیاد و تا حدودی غیر قابل کنترل هست و به این دلیل پنهان کردنش از مشنگ ها کمی سخت است ولی خب پدرش همیشه می تواند به راحتی یک ورد فراموشی روی کسی اجرا کند . او از مرگ خوار ها متنفر است و جنگیدن را دوست دارد . همینطور خوب جارو سواری می کند و بسیار بازی کوییدیچ را دوست دارد و بشدت علاقه دارد مهاجم باشد .
--------------------------------------------
میخواستم اگه میشه دسترسیم برگرده


تایید شد.
خوش برگشتی!


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۴۰۱/۷/۱۹ ۱۹:۰۴:۳۵


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۰:۵۵ شنبه ۱ آبان ۱۴۰۰
#3
در خواست دوئل دارم
با جیانا هماهنگ شده به مدت1ماه



در کشاکش شجاعت و اصالت، در هیاهوی هوش و ذکاوت، اتحاد و پشتکار سو سو میزنند...فرزندان هلگا میدرخشند!
تصویر کوچک شده
بله تا زنده ایم واسه هافل می جنگیم.
123 هافل برنده می شه !


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۴:۵۱ پنجشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۰
#4
در خواست دوئل با اسکورپیوس.
هماهنگ نشده یه ماهه.



در کشاکش شجاعت و اصالت، در هیاهوی هوش و ذکاوت، اتحاد و پشتکار سو سو میزنند...فرزندان هلگا میدرخشند!
تصویر کوچک شده
بله تا زنده ایم واسه هافل می جنگیم.
123 هافل برنده می شه !


پاسخ به: یاران لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن).
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ سه شنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۰
#5
۱- هرگونه سابقه عضویت قبلی در یکی از گروه های مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهید.

من عضو محفلم ولی می خوام مرگ خوارم باشم جاسوس خوبیم باور کنین !

2-به نظر شما مهم ترین تفاوت میان دو شخصیت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چیست؟

لرد ولدمورت ت داره ولی دامبلدور نداره.

3- مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟

ارباب صدا کردن لرد سیاه. ( به جون ارباب خیلی دوست دارم. )

4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.

الکس ویلیام: خرخون دامبلی ( به معنای کسی که خیلی طرفدار دامبلدوره! کافبه به نگاه به شناسش بکنید. )


5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟

تا وقتی براشون کار کنن یه نونی چیزی می دن ولی در حد بخور و نمیر بعدم که دیگه انصراف بدن از بی غذایی می میرن. اینجوریه که واسه محفل کار می کنن مگرنه فکر کنم در خواست خودشون نیست.

6-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

یلفحم کنیدش. ( برعکسش کنید.)

7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

وای خداااا یعنی می گید شانس ملاقات لرد نجینی رو پیدا می کنمممم؟؟؟ هر کاری ایشون در خواست کنن می کنم. اصلا جون من برای ایشونننن. البته با اجازه لرد سیاه!

8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟

ساکت ! چه جور مرگ خواری همچین سوالی می پرسه؟ تو فیکی ؟ البته که ما لردو همینجوری دوست داریم !

۹-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.

سیم ظرف شویی ! البته اگه مالی ویزلی با اون ریشا هی واسه پسراش از اون لباسای مسخره درست نکنه یکم واسه ماها هم بگذاره سیم ظرف شوییش می کنیم.

تا تونستم خلاقیت به خرج دادم توروخدا قبول کنننننن.
اولین نفری می شم که هردوشم دیگههه. به وضوح نمی گم واقعا طرف کیم چون از اون یکی حذف می شم و طبیعتا به نعف هیچکس نیست ولی من همیشه عاشق دردسرم.

ویرایش :
راستی یادم رفت بگمممممم. قبلا از مرگخوارها بدم می اومد الان دوس دارم. عجیبه نه. ولی دوست دارم. به هر حال بگم توبه کردم !


جسیکا عزیز!
متاسفانه امکان اینکه همزمان عضو دو جبهه باشید نیست.

موفق باشید.


ویرایش شده توسط جسیکا ترینگ در تاریخ ۱۴۰۰/۶/۲۳ ۲۲:۵۰:۴۰
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۴۰۰/۶/۲۳ ۲۳:۱۰:۴۴


در کشاکش شجاعت و اصالت، در هیاهوی هوش و ذکاوت، اتحاد و پشتکار سو سو میزنند...فرزندان هلگا میدرخشند!
تصویر کوچک شده
بله تا زنده ایم واسه هافل می جنگیم.
123 هافل برنده می شه !


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۱۸ سه شنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۰
#6
درخواست دوئل دارم.
با سو لی. هماهنگ نشدست. یه ماه وقت می خوام.
ممنون لرد سیاه.



در کشاکش شجاعت و اصالت، در هیاهوی هوش و ذکاوت، اتحاد و پشتکار سو سو میزنند...فرزندان هلگا میدرخشند!
تصویر کوچک شده
بله تا زنده ایم واسه هافل می جنگیم.
123 هافل برنده می شه !


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۶:۳۲ یکشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۰
#7
با سلام.
من شناسم خالیه .
اگه بشه عضو محفل بشم که کارم خیلی خوبه شناسمم از رنگ سفید پر کنم خلاصه.
فکر کنم کاملا معلومه سفیده دیگه !


جسیکای بابا نمیگی پستتو سفید کنی بابای محفل باید با چه رنگی ادیتش کنه؟ ادیتِ قهوه ای رنگ دوست داری؟
عرضم به خدمتت که، با اینکه پست هات کمه، بنظر میرسه به طرز نوشتن سایت آشنایی داری و چیزهایی بلدی. بیا داخل، اما قول بده نقد زیاد بگیری و پیشرفت زیاد بکنی.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۰/۶/۲۱ ۲۲:۵۴:۴۵


پاسخ به: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۱۸:۱۳ شنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۰
#8
گیرنده : پر آبی
آدرس : مخفی جغد خودم راه رو بلده.

سلام پر آبی خوبی؟
اطلاعات جدیدی به دستم رسیده دفتر رمز کنارت هست دیگه ؟ بریم سراغ کار.
نوک زرد دم سوژه بود روز خودت می دونی هفت فلکست. بسته رمزتاز شده کویر بیدار شده. گل پرواز می کنه بلبل پیداش می کنه. روز غروب آفتاب. خورشید قرمز می شه.
خداکنه کتاب رمزو گم نکرده باشی که می کشمت.
خوش باشی ! فردا ساعت قیر می بینمت.
از طرف ققنوس قرمز.

روز هافلپافم مبارکت باشه کارت پستال تو نامه رو ببین :



تصویر کوچک شده



در کشاکش شجاعت و اصالت، در هیاهوی هوش و ذکاوت، اتحاد و پشتکار سو سو میزنند...فرزندان هلگا میدرخشند!
تصویر کوچک شده
بله تا زنده ایم واسه هافل می جنگیم.
123 هافل برنده می شه !


پاسخ به: کلاس «شفابخشی جادویی»
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹ جمعه ۱۹ شهریور ۱۴۰۰
#9
پروفسور استانفورد با وقار بسیار بالایی وارد کلاس شد که تقریبا همه را مطمئن کرد که درس ترسناکی پیش رویشان هست . برگشت رو به همه و گفت :
- همانطور که همه می دانید.... وقت امتحان هاست! خب من در نظر دارم یک مدل امتحان جدید رو ارائه بدم که یک نفر شانس اینو داره که این رو امتحان کنه. کسی داوطلب هست ؟

دست همه بالا رفت. پروفسور نگاهی به همه انداخت ولی نتوانست به نگاه درون چشمان قرمز جسیکا غلبه کنه و گفت :
- جسیکا اون شخصه! خب مدلش اینجوریه که تو باید جلسه بعد رو تدریس کنی و بقیه هم، جسی ازتون هم آزمون می گیره و هم نمره می ده و هم همه چیز. پس حواستون باشه . این جلسه چون بدون اطلاع قبلی بود کنسله فردا همین ساعت کلاس با معلمی جسیکا!

جسیکا با خوشحالی از کلاس خارج شد و به دنبال سوژه راه افتاد.

جلسه امتحان


جسیکا با موها و چشمای آبی وارد کلاس شد. برگشت و گفت :
- خب خب. شفادهندگان جوانً! امروز براتون یک چالش دارم. چالش اینجوریه. اینجا من یک جعبه دارم که توش تعدادی سم هست. نگران نباشید کشنده نیست. این سم ها اثراتی مثل کر شدن، فلج شدن، از دست دادن بینایی و این جور چیزاست. به قید قرعه نصف کلاس می خورند. هر کسی که نخورده با یک نفر که خورده یار می شن و باید هم رو درمان کنن و همه وسایل مورد نیاز برای هر کاری که می خواهید بکنید براتون تهیه می شه. برای کسایی هم که نمی تونستن یا همون تو امتحان نمره نگرفتن، من پادزهرشو خودم دارم بعدا همه درمان می شن.

بعد از روی دوتا کاغذ روی میز شانسی یکی رو برداشت و گفت :
- ظاهرا این گروه باید معجون بخورن. خب به ترتیب اسم هر کسی رو که گفتم بیاد جلو !

بچه ها تک تک با ترس می اومدند و سم رو می خوردند هر کسی که نمی اومد با چشمای قرمز جسیکا مواجه می شد و فورا می دوید جلو.

وقتی همه جادوآموزان خوردند جسیکا گفت :
- حالا بهتون بگم که اثر هر سم با اون یکی فرق داره یعنی الان هیچ دو تا سمی یکی نیستند . شناسایی کنید که اثرش چیه و خنثاش کنید. بعضیاشون هم خیلی پیچیدن. آسون ترین معجون معجون شنواییه. سخت ترین هم.... لو نمی دم!

جسیکا بین دانش آموزان قدم می زد و نگاهشان می کرد که سعی می کردند مشکل دیگری را بفهمند و یا شفا بدن . بعد 15 دقیقه جسیکا داد زد :
- وقت تمومه ! خب کیا کارشون تموم شده ؟ بیان اینجا و یه توضیح مختصر از چگونگی کارشون بدن.

همه بچه ها عین هیپوگریف زل زده بودند به جسیکا.
- خب... ظاهرا هیچ کس تموم نکرده پس اونایی که تشخیص دادن چیه بیان جلو.

دست چند نفر تک و توک بالا رفت.
- دافنه ! بیا اینجا.

دافنه با شک اومد نزدیک.
- خب راستش کتی سم خورده بود و نتیجه گیریمون این بود که اصلا سم نبود و کتی هم می گه مزه ی آب کدوحلوایی می داد.

جسیکا نگاهی به کاغذ رو به روش کرد و گفت :
- درسته مال کتی آب کدو حلوایی بود این یدونه اینجوری بود که ببینم تشخیص می دید یا نه. آفرین! بقیه ؟

هیچ دستی بالا نبود.
- خیلی عالی این همه وقت درس نخوندید ؟ حالا هر کی بیاد جلو از روی معجونای روی این میز هر کدوم که اسمش روشه برداره و بخوره .

بچه ها به سمت میز هجوم بردند و وقتی همه خوردند و هیچ فرقی نکردند جسیکا برگ برندش رو رو کرد :
- می خوام کمکتون کنم صفر نشید. ولی خب عواقب هم داره. این معجونایی که الان خوردید تقویت کننده بود و سم رو تقویت کرد. همه دونه دونه بیان جلو بهشون بگم که سم هر کس چی بوده بعد درمانش دیگه باخودتونه. خجالت نمی کشید بعد این همه وقت هنوز بلد نیستید ؟ راستی !

قارقارو را گرفت و یک ویال توهم زا زد بهش و از کلاس بیرونش کرد.
- کارتون زیاد کردم باید بازم از آمپول استفاده کنید! کیف های آمپولتون اونجا روی اون یکی میزه. هر کسی هم که قارقارو رو بیاره یک 10 تضمین شده داره. حالا برید فکر نکنم بتونم کارو سخت تر کنم.

تکلیف :
همون کارایی که گفتم رو تو یه رول انجام بدید!

----------------------------------------------------------------
پروفسور درستون عالی بود. فقط تکلیفا یکم سخت بود.
دلم براتون تنگ می شه.



در کشاکش شجاعت و اصالت، در هیاهوی هوش و ذکاوت، اتحاد و پشتکار سو سو میزنند...فرزندان هلگا میدرخشند!
تصویر کوچک شده
بله تا زنده ایم واسه هافل می جنگیم.
123 هافل برنده می شه !


پاسخ به: کلاس «پیشگویی»
پیام زده شده در: ۱۱:۱۳ جمعه ۱۹ شهریور ۱۴۰۰
#10
جسیکا که هم زمان هم گیج بود و هم هیجان زده و هم پر از سوال و هم خوشحال به نامه رو به رویش زل زده بود .

نقل قول:
سلام جسیکا.
یادته هفته پیش خون های جیسونو ریختی رو زمین ؟
می خواستم بگم برای جریمه زمین بسابی ولی دیگه خیلی تکراری شده پس جلسه ی بعدو تو باید تدریس کنی !
موفق باشی .


اگه که نامه واقعی بود و سر کاری نبود پس کلی کار تا قبل کلاس داشت...

تایم کلاس

بچه ها نشسته بودند منتظر ولی پروفسور دلاکور نیومد که نیامد . بعد 20 دقیقه جسیکا با ردای سیاه با رگه های صورتی و اپل و تاج روی سرش وارد شد و خیلی خونسرد پشت میز پروفسور نشست و به بچه ها که یواش پچ پچ می کردند نگاه کرد :
- ساکت.
-
- ممنون. خب این جلسه قراره من تدریس کنم .

همین چند کلمه کافی بود تا کل کلاس بریزند رو سر جسیکا .
- چی ؟
- کی گفته ؟
- برو بابا پروفسور کجاست ؟
- این همه آدم چرا تو ؟
- ساااااااکتتتتت. اول همه برای همه یه سوپرایز دارم.

جعبش رو از زیر میز در آورد و باز کرد و از توش یه آمپول صورتی قشنگ برداشت و گفت :
- کی می دونه از کجا خریدمش ؟
- مغازه ویزلی ها ؟
- دقیقا ! کلی آمپول با کارای مختلف و دردسر ساز برا شما توی این جعبه هست هر کی بدون اجازه حرف بزنه و یا کاری کنه تنبیه می شه . حالا بریم سراغ درس ! اول همه یه پیشگویی بکنم که قراره کتی یکی از این آمپولا رو صاحب شه.

کتی خیلی محتاط زل زده بود به پروفسور و سعی میکرد دسته گل به آب ندهد .
- آفرین کتی ! خب درس جذابمون راجب پیشگویی چپکی یا الکیه! به هردو اسم شناخته می شه. یه ترفند کاملا جدید که یه پیشگویی رو بدون هیچ پایه و اساسی انجام بدید! اولا که این نوع پیشگویی انقدر سادست که ماگل هام می تونن پس هر کی نتونه..... یه آمپول می خوره! خب اول از همه.... آرتمیس!
- بله؟
- بگو به نظرت چه اتفاقی امکان نداره که بیوفته؟ ترجیحا یه کاریو بگو که امکان نداره یه کسی بکنه.
- خب.... امکان نداره کتی با دیدن لردسیاه ویبره بره.
- کتی ؟ نظر تو چیه ؟

کتی که نزدیک بود شاخ در بیارد گفت :
- راستش فکر نمی ک......

همان موفع لرد با سر و صورت زخمی وارد شد و گفت :
- کتی اینجاست؟ پاشو بیا ببین این قارقاروت با من چی کار کرده.
-

جسیکا خیلی خونسرد جلو رفت و گفت :
- الان وسط کلاسیم فکر می کنيد 5 دقیقه ای کارتون با کتی تموم می شه ؟
- اوه بله خيلي ممنون. حالا بیا اینجا ببینم.

کتی پشت میز پناه گرفته بود و نمی رفت پس جسیکا خیلی خونسرد گفت :
- جناب لرد لطفا وسط کارتون یکی از این آمپول هام به کتی تعارف کنید به خاطر حرف گوش ندادن.
- ممنون این سیاهه رو بر می دارم. کتی نمی آیی ؟ یکی دیگم بردارم؟
- ببخشید اومدم !

جسیکا که راضی بود گفت :
- خب بریم ادامه درسمون. ممنون آرتمیس. این نوع پیشگویی معمولا توش غیر ممکن ترین اتفاق می افتد به اضافه بعضی استثناها که به اونا نمی پردازم. پس برای این پیشگویی یه اتفاق غیر ممکن رو در نظر می گیرید و می گید همون اتفاق می افته . همونطور که همه دیدید اول کلاس کتی خیلی آروم بود درسته ؟
-
- پس گفتم حتما یه امپول می خوره و خب به روش عجیبی نیاز شد که یه آمپول بخوره. ولی بریم سراغ استثناها که یکی شون رو من میگم مثل مرگ ! معمولا پیشگویی مرگ با این نوع جواب نمی ده و حالا بریم سراغ تکلیف !

تو یک رول 5 پیشگویی چپکی می کنید و حتما باید شرح بدید چجوری واقعی شد. ( 5 نمره ) باید 10 استثنا غیر مرگ رو هم پیدا کنید! ( 5 نمره )
- موفق باشید.

--------------------------------------------------------

پروفسور کلاستون کلاس مورد علاقم بود دلم براتون خیلی تنگ می شه.
هر وقت تو سابیدن کمکی چیزی خواستید بگید جدیدن داره خوشم میاد.


ویرایش شده توسط جسیکا ترینگ در تاریخ ۱۴۰۰/۶/۱۹ ۱۲:۰۲:۱۶
ویرایش شده توسط جسیکا ترینگ در تاریخ ۱۴۰۰/۶/۱۹ ۱۲:۰۲:۱۷


در کشاکش شجاعت و اصالت، در هیاهوی هوش و ذکاوت، اتحاد و پشتکار سو سو میزنند...فرزندان هلگا میدرخشند!
تصویر کوچک شده
بله تا زنده ایم واسه هافل می جنگیم.
123 هافل برنده می شه !






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.