پروفسور استانفورد با وقار بسیار بالایی وارد کلاس شد که تقریبا همه را مطمئن کرد که درس ترسناکی پیش رویشان هست . برگشت رو به همه و گفت :
- همانطور که همه می دانید.... وقت امتحان هاست!
خب من در نظر دارم یک مدل امتحان جدید رو ارائه بدم که یک نفر شانس اینو داره که این رو امتحان کنه. کسی داوطلب هست ؟
دست همه بالا رفت. پروفسور نگاهی به همه انداخت ولی نتوانست به نگاه درون چشمان قرمز جسیکا غلبه کنه و گفت :
- جسیکا اون شخصه! خب مدلش اینجوریه که تو باید جلسه بعد رو تدریس کنی و بقیه هم، جسی ازتون هم آزمون می گیره و هم نمره می ده و هم همه چیز. پس حواستون باشه . این جلسه چون بدون اطلاع قبلی بود کنسله فردا همین ساعت کلاس با معلمی جسیکا!
جسیکا با خوشحالی از کلاس خارج شد و به دنبال سوژه راه افتاد.
جلسه امتحان
جسیکا با موها و چشمای آبی وارد کلاس شد. برگشت و گفت :
- خب خب. شفادهندگان جوانً! امروز براتون یک چالش دارم.
چالش اینجوریه. اینجا من یک جعبه دارم که توش تعدادی سم هست. نگران نباشید کشنده نیست.
این سم ها اثراتی مثل کر شدن، فلج شدن، از دست دادن بینایی و این جور چیزاست. به قید قرعه نصف کلاس می خورند. هر کسی که نخورده با یک نفر که خورده یار می شن و باید هم رو درمان کنن و همه وسایل مورد نیاز برای هر کاری که می خواهید بکنید براتون تهیه می شه.
برای کسایی هم که نمی تونستن یا همون تو امتحان نمره نگرفتن، من پادزهرشو خودم دارم بعدا همه درمان می شن.
بعد از روی دوتا کاغذ روی میز شانسی یکی رو برداشت و گفت :
- ظاهرا این گروه باید معجون بخورن. خب به ترتیب اسم هر کسی رو که گفتم بیاد جلو !
بچه ها تک تک با ترس می اومدند و سم رو می خوردند هر کسی که نمی اومد با چشمای قرمز جسیکا مواجه می شد و فورا می دوید جلو.
وقتی همه جادوآموزان خوردند جسیکا گفت :
- حالا بهتون بگم که اثر هر سم با اون یکی فرق داره یعنی الان هیچ دو تا سمی یکی نیستند . شناسایی کنید که اثرش چیه و خنثاش کنید. بعضیاشون هم خیلی پیچیدن. آسون ترین معجون معجون شنواییه. سخت ترین هم.... لو نمی دم!
جسیکا بین دانش آموزان قدم می زد و نگاهشان می کرد که سعی می کردند مشکل دیگری را بفهمند و یا شفا بدن . بعد 15 دقیقه جسیکا داد زد :
- وقت تمومه ! خب کیا کارشون تموم شده ؟ بیان اینجا و یه توضیح مختصر از چگونگی کارشون بدن.
همه بچه ها عین هیپوگریف زل زده بودند به جسیکا.
- خب... ظاهرا هیچ کس تموم نکرده پس اونایی که تشخیص دادن چیه بیان جلو.
دست چند نفر تک و توک بالا رفت.
- دافنه ! بیا اینجا.
دافنه با شک اومد نزدیک.
- خب راستش کتی سم خورده بود و نتیجه گیریمون این بود که اصلا سم نبود و کتی هم می گه مزه ی آب کدوحلوایی می داد.
جسیکا نگاهی به کاغذ رو به روش کرد و گفت :
- درسته مال کتی آب کدو حلوایی بود این یدونه اینجوری بود که ببینم تشخیص می دید یا نه. آفرین!
بقیه ؟
هیچ دستی بالا نبود.
- خیلی عالی این همه وقت درس نخوندید ؟
حالا هر کی بیاد جلو از روی معجونای روی این میز هر کدوم که اسمش روشه برداره و بخوره .
بچه ها به سمت میز هجوم بردند و وقتی همه خوردند و هیچ فرقی نکردند جسیکا برگ برندش رو رو کرد :
- می خوام کمکتون کنم صفر نشید. ولی خب عواقب هم داره. این معجونایی که الان خوردید تقویت کننده بود و سم رو تقویت کرد.
همه دونه دونه بیان جلو بهشون بگم که سم هر کس چی بوده بعد درمانش دیگه باخودتونه. خجالت نمی کشید بعد این همه وقت هنوز بلد نیستید ؟
راستی !
قارقارو را گرفت و یک ویال توهم زا زد بهش و از کلاس بیرونش کرد.
- کارتون زیاد کردم باید بازم از آمپول استفاده کنید!
کیف های آمپولتون اونجا روی اون یکی میزه. هر کسی هم که قارقارو رو بیاره یک 10 تضمین شده داره.
حالا برید فکر نکنم بتونم کارو سخت تر کنم.
تکلیف :
همون کارایی که گفتم رو تو یه رول انجام بدید!----------------------------------------------------------------
پروفسور درستون عالی بود.
فقط تکلیفا یکم سخت بود.
دلم براتون تنگ می شه.