دامبلدور همینجور مزه مزه میکرد و با هر مزه سبزتر میشد. بقیه محفلی ها که میدونستن دامبلدور اینقد مهربونه که حاظره مثل شرک سبز بمونه ولی دل هری رو نشکونه ، خودشون دست به کار شدن و سعی کردن کم کم واقعیت رو به هری بگن. هرمیون کاندید اول بود.
-خوبه هری خیلی عالیه ولی یه چیزی رو در نظر بگیر ، کار تو آشپزی نیست که ، کار تو جان پیچ نابود کردنه. به شغل خودت بچسب ، خوشت میاد یه آشپز بیاد جان پیچ از بین ببره و تورو بیکار کنه؟
-نگران نباش هرمیون ، میتونم جفتش رو باهم انجام بدم. برای مثال واسه درست کردن همین پنکیک ، با یه دست تخم مرغ میشکوندم، با یه دست سر نجینی رو میبریدم.
هرمیون که باهوش ترین محفلی به حساب میومد(بله باهوش ترین بود ، مشکلی داری؟
) ناموفق بود. بقیه محفلی ها امیدی به موفقیت نداشتن ، وقتی هرمیون نتونه هری رو راضی کنه کی دیگه امکان داره بتونه؟ دامبلدور که حالا از سبز کمرنگ به سبز پر رنگ تبدیل شده بود و آخرین نفس های زندگیش رو میکشید به زور دستش رو بالا آورد و به اسنیپ اشاره کرد. محفلی ها به اسنیپ خیره شدن و به فکر فرو رفتن. آیا منظور این بود که اسنیپ دامبلدور رو بکشه و راحتش کنه از این درد سبز شدن ؟ اسنیپ چوب دستیش رو در آورد و آماده کشتن دامبلدور شد چون بار اول خیلی بهش مزه کرده بود. آملیا که دم پنجره مشغول مذاکره با ستاره ها بود به سرعت به طرف اسنیپ دوئید و چوب دستی رو از دستش گرفت.
-ستاره ها بهم گفتن که منظور دامبلدور اینه که به اسنیپ بگیم با هری حرف بزنه در مورد آشپزی خوبش.
محفلی ها از تعجب زیاد زرد شدن. همگی همزمان دستی به چونه هاشون کشیدن و در حالی که یه چشم رو کوچیک کرده به فکر فرو رفتن. بعد از چند دقیقه آملیا ناامیدانه گفت :
-سوروس ، به هری بگو باید آشپزی رو ادامه بده. اگر مشکل رو حل نکرد ، من یه ستاره به اسمت میزنم.
اسنیپ به طرف هری رفت، رداش رو مرتب کرد و با صدای آروم و با وقار همیشیگیش گفت:
-هری به مامانت رفتی، آشپزی رو ادامه بده و آشپز رسمی کل محفل بشو.
هری اخمی کرد و دست هرمیون رو گرفت و به اتاق بغلی برد. در اتاق رو بست و مطمئن شد که کسی حرفش رو نمیشنوه. بعد به هرمیون نزدیک شد و خیلی آروم گفت:
-من تصمیم گرفتم دیگه هیچوقت آشپزی نکنم ، فک کنم این اسنیپ یه نقشه ای داره ، بهم گفت که آشپز شو ، حتما میخواد اینجوری باعث شه لرد ولدمورت پیروز بشه. از اولین روز هاگوارتز اسنیپ هرچی گفته رو برعکسشو انجام دادم ، حتی یه بار هاگوارتز یه هفته دیرتر رفتم چون گفته بود به موقع بیایید.
قصد ندارم الان هم گوش کنم.
هرمیون که خوشحال بود نقشه دامبلدور،آملیا و ستاره هاش به موفق بوده سری به هری تکون داد و حرفش رو تایید کرد.
-نقشه اسنیپ مهم نیست ، بیا بریم یه آشپز جدید برای محفل انتخاب کنم. چند تا کاندید خوب دارم.