هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: تالار یادبودها
پیام زده شده در: ۲۱:۳۸ پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹
#11
اوه شت!

زیتون به یاد عالبوص و بانوی سایه ها!

کامی چه مشکوکی تو! کارت شناساییتو همین الان نشون بده!




Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲ پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹
#12
شخصیت بلاتریکس برای برداشتن آزاده؟ آخرین ورودش کی بوده؟

با توجه به اینکه بلاتریکس عزیز فعلی خیلی وقته در ایفای نقش پست نزده، بله میشه درخواست داد و این شناسه را گرفت.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۲۹ ۱:۱۶:۴۱



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۵۷ پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹
#13
تو را من چشم در راهم شباهنگام
كه مي گيرند در هاگوارتز سايه ها رنگ سياهي
وزان اعضای قدیمی شبح های تاریکی فراهم
تو را من چشم در راهم .

شباهنگام ، در آن دم كه بر جا جن ها چون مرده ماران
خون آلودنند

در آن نوبت كه نشیند خاک گور بر سایت جادوگران
گرم يادآوري يا نه ، من از يادت نمي كاهم
تو را من چشم در راهم

شما نیاز به تایید در بازی با کلمات ندارید.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۲۹ ۱:۱۸:۰۸



Re: جادو رو به خاطر خودش مي خواي يا به خاطر هري ؟
پیام زده شده در: ۱۸:۴۴ پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹
#14
آخ این همیشه سوال اصلی ذهن من بوده! واقعا از تاپیک زننده ممنونم!

نه من جادو رو نمی خوام! هری پاتر بهتره! هات گای چشم سبز!

حالا که تصمیم گرفتم جنسو باید از کجا تحویل بگیرم؟




Re: تالار یادبودها
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹
#15
زیتون بزن به یاد مرلین!

یادته همیشه تو دستشویی بود؟ آفتابه شو یادته؟

یه پلک می زد همه پودر می شدن ...

سائورون رو یادته؟ رو نقابش حساس بود :دی




Re: تالار یادبودها
پیام زده شده در: ۱۸:۳۳ پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹
#16
آه ه ه ه ه ه ه اخوووییی

اسمایلی گرفتن زیتون از بللی....

یادته آخرش معلوم شد شیکم پولا رو دزدیده؟ رفته بود تو ساحل عاج وبلا خریده بود ...

رودی رو یادته؟ شوهرت؟ دق مرگش کردی آخر!




Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۸:۳۰ پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹
#17
می تونم بپرسم چرا ونوس از ایفای نقش خارج شده؟
شخص دیگه این نقشمو گرفته یا چی؟ :دی




Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۸:۴۹ شنبه ۱ فروردین ۱۳۸۸
#18
سه ماه بعد

داخلی آداس _ عصر

مری باود رو صندلی شاهانه ی صورتی رنگی پشت میز تو دفتر ونوس لم داده... پاهاشو رو میز گذاشته و با بی حوصلگی از فرم های خودش موشک می سازه و شوت می کنه!!!

دستی شنل پوش جلو میاد و یکی از موشک ها رو از هوا می گیره.
مری که غافلگیر شده هول میشه و با مغز از رو صندلیش پایین میفته! و به شخص شنل پوش زل می زنه که داره با دقت و علاقه ی وافری فرمشو می خونه...

فرم مچاله میشه و شخص پوزخند زنان به سمت مری برمی گرده: خب ... جالب بود!!! چون می دونم خودت راه خروجو بلدی ، امیدوارم از بدرقه نکردنت دل گیر نشی!

مری خودشو از روی زمین جمع می کنه و بلند میشه : تو ... تو کی هستی؟

شخص آهی می کشه و آرام صندلی را نوازش می کنه : صاحب این صندلی ...صاحب این میز...صاحب این دفتر ... صاحب این تاپیک ... صاحب یک دنیا خاطره !!!

کلاه شنل پایین میفته و مری ناخودآگاه چند قدم عقب میره : ونوس!!! تو برگشتی!!!

ونوس سرشو بلند نمی کنه و با دل تنگی به میز و صندلی بقیه ی اجزای دفترش نگاه می کنه ...

مری : می دونستم ! همه می دونستیم که تو یه روز دوباره برمیگردی به آداس! و ما باز قدرت رو در دست می گیریم!

ونوس آروم سرشو بلند می کنه و مستقیم به چشمای مری نگاه می کنه : از لطف شما ممنونم دوشیزه باود ... اما ... منو به شک انداختید که نکنه در مدت اقامت طولانیتون در اینجا راه خروج آداس رو فراموش کرده باشید؟!

مری چند بار با تعجب پلک می زنه ، و بعد با خشم از دفتر خارج می شه و در رو به هم می کوبه.

ونوس باز هم آه میکشه و محتوای کشو های میزش را در جستجوی چیزی که او را تا این جا کشانده بود بیرون می ریزه ... و بعد ... در ته کشوی آخر ... جایی که انگار همه انتظار داشتند فراموش شود ... پیدایش کرد : قاب عکسی از تمام عزیزانش ... خانوادش ... دوستانش : بچه های آداس!

: مادربزرگه در وسط نشسته بود و دورش را پرمیس - فلور - ریتا - لیلی - مازامولا - چو - هرمیون - هلنا - لونا - سالازار - عمو دانگ - کرام - سیریوس - پیتر - سدریک - همزاد هری و ... گرفته بودند. همه می خندیدند و رو به دوربین دست تکون می دادند.
در چهره های همه عشق - دوستی - صمیمیت و شادی موج می زد.

ونوس قاب عکس را در آغوش گرفت و از دفتر خارج شد و شروع به پایین رفتن از پله های آداس کرد : انگار با هر پله ... یک خاطره را پشت سر می گذاشت ...

روزی که آداسو با هدف مقابله با استکبار پاتر زد - طرفداری از تانکس برای گرفتن طلاق از مودی - روزی که لیست اعضای آداس رو اعلام کرد - شکایت سرژ - دعواهایش با سالازار - سالی و دانگ تو یخچال - تولدی که ریتا برایش گرفت - سفره ی هفت سین آداسی - اعدام کرام - کف برگر پزیشون با سالی - مجازات گیلی - - وقتی که دارکی اومد تا سالی رو نجات بده و خودش هم گرفتار شد ...بمب ها دینامیت ها باروت ها طناب دارها و زینجیر ها ...

هر پله ... یک خاطره ...
یکی از یکی زیبا تر ... جاودان تر ... حقیقی تر ...

" به سایت برگشت تا دوباره لذت نوشتن در کنار دوستانش را احساس کنه - وسوسه ی سالازار برای برگشتن و نوشتن تقریبا با وسوسه ی ماری که حوا را برای خوردن سیب ممنوعه تشویق کرد برابری می کرد -
اما ... سایت دیگه سایت سابق نبود ... خبری از برخوردهای دوستانه و طنز ناب و نوشتن فقط برای لذت نبود ... شاید ... رفتار خود آنها هم مشکل ساز بود ... اما ...
اما با این حال ماند ! بیشتر از خود سالازار یا بقیه ماند و نوشت . چون عاشق این سایت بود : عاشق خاطراتش و دوستانی که در اینجا یافته بود ...شاید به هوای پیدا کردن دوستانی جدید ...

همیشه سعی می کرد رول رو بیشتر برای خواننده ها بنویسه نه خودش . هر وقت دست هایش روی کی برد قرار می گرفت ، در ذهنش این پر پر می زد که چه چیزی بیشتر باعث خنده ی دوستانش می شود ... نه بلند می نوشت نه کوتاه ... سعی می کرد نوشته هایش صمیمیت و پیوستگی و جذابیت رو حفظ کنند و قابل ادامه دادن باشند.
سعی کرد نه غلط املایی نه غلط تایپی داشته باشه - پاراگراف بندی را رعایت کنه و شکلک ها رو به جا بکار ببره.

آیا همه ی اینها در آخر از او یک نویسنده ی خوب میساخت ؟ نمی دونم ... اما امیدوارم.

امیدوارم که فعالیت گاه به گاهم به عنوان ونوس در این پنج سال و دوماه برای چند نفرخاطرات شادی رو به جا گذاشته باشه - همون طور که برای خودم - تقریبا - هر لحظه اش سرشار از شادی بوده... مخصوصا این چند ماه آخر که در نهایت آرزویم بعد از سال ها دوباره در کنار الستور مودی بسیار بسیار بسیار عزیزم نوشتم...
اما...
دوره ی فعالیت من تو سایت جادوگران برای همیشه به آخر رسیده ... اینو احساس می کنم... نه این که بخوام بگم وای برای این حرفا بزرگ شدم و ... ! نه ! فعالیت در اینجا به سن و سال ربطی نداره...همونطوری که خودم می دونم در حال حاضر از بچه ی دبستانی تا آدم بزرگ های شاغل هم از رول نویسی و فعالیت تو این سایت لذت می برن.
اما دوره ی من گذشته...نمی خوام خاطرات طلاییم از این سایت لوث بشه...و دیگه حس و توان این که دوباره شروع کنم و خودم رو با شرایط جدید رول نویسی و اعضای جدید تطبیق بدم رو ندارم...
شاد باشید و ماندگار ، همانند بهاری در قلب هایتان ..."

ونوس به پایین پله ها و جلوی در اصلی رسید نگاهی حسرت آمیز به سرسرای خاک گرفته ی آداس انداخت و از در خارج شد و در را پشت سر خودش قفل کرد...
یک لحظه کلید را در دستش طوری سبک سنگین کرد که انگار نمی داند باید با آن چه کار کند ... سپس با بی میلی آن را در سر جای خودش زیر پادری گذاشت و لحظه ای چشمانش را بست : خوب می دانست که تقاضایش برای قفل کردن تاپیکش و فرستادنش به قدح با تمسخر و بی احترامی و رفتاری تند رو به رو می شود.

از عرض حیاط آداس رد شد ، دروازه را باز کرد ، آخرین نگاه اشک آلود را به ساختمان محبوب سفید صورتیش - تنها خانه اش - انداخت و رویش را برگرداند.
همانطور که اشک هایش بی اراده از گونه هایش بر روی زمین می چکید به خود امیدواری می داد : خانه ای نو - دوستانی نو - زندگی نو...

خداحافظ محبوبم - تاپیک من
خانه ای به نام آداس!




Re: ميخانه ديگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۰:۴۷ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۷
#19
ونوس : طفلک مورگی!!! :pint:

مودی : بس که من خوش تیپم!!! :pint:

تام فقط سکسکه می کنه!

مودی : گفتی سکسکه! یاد یه چیزی افتادم!!! می دونستید رکورد طولانی ترین سکسکه ی سایت مال کیه؟:pint:

ونوس و تام : مال کیه؟ :pint: :pint:

مودی : مال دامبله!!! با هر سکسه هم کل ریشاش میره تو دهنش میاد بیرون!!!! :pint:

ونوس : ایول :pint:

تام سکسکه کنان ::pint:




Re: دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۰:۲۵ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۷
#20
ونوس هم وارد میشه و یه دور تو می خونه می زنه ... مودی می بیندش و از خوشحالی کل نوشیدنی کره ای ها می پره تو گلوش!!!

مودی سرفه کنان بلند می شه و یه صندلی برای ونوس عقب می کشه و ونوس می شینه!
(نمونه ی نزاکت!!! جادوگرا یاد بگیرید!)

ونوس : خب بچه ها چه خبر؟:pint:

مودی ::pint:

تام: دیشب ولدمورت رفته خونه دامبلدور...تقاضای صلح کرده!!!!!:pint:

ونوس:

مودی آهسته : ش ا ی ع ه پ ر ا ک ن ی

ونوس : آها!!! خب این که چیزی نیست!!! من شنیدم هوکی گفته پرسی به درد معاونت نمی خوره!!! می گن می خواد وینکی رو بذاره جاش ... انگار پای عشق و عاشقی وسطه!

مودی : :pint:

تام ::pint:

ونوس ::pint:


ویرایش شده توسط ونوس در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۶ ۱۰:۴۹:۵۷







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.