هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: کی, کِی, کجا؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۲:۲۱ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۰
#11
[spoiler=کجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا؟؟؟]وسط اتوبان لندن- منچستر[/spoiler]


تصویر کوچک شده


Re: یادگاری از جادوگران! به مناسبت پایان هری پاتر!
پیام زده شده در: ۲۲:۱۶ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۰
#12
رز به نظرم حالا که این ایده به ذهنت رسید یه چیزی تو مایه های فصلنامه جادوگران یا سالنامه جادوگران بساز... اینجوری خیلی بهتره به نظرم... ماهنامه جادوگران هم که به کلی تعطیل شد نه؟؟؟؟؟؟؟؟
بگذریم ولی بحث وبلاگ هم جالبه و ماندگارم هست... البته باز اگه مسدود نشه... خلاصه اینکه ایده بکری به ذهنت رسیده که از چند روش میتونیم محققش کنیم... یه جورایی خاطره انگیزه. مثلا اون مجله شوکا با اینکه یه مجله زرد بود ولی من هنوزم که بهش نیگا میکنم کلی خاطره میاد تو ذهنم یادش بخیر... حالا اگه این نوشته ها هم درست بشه میتونیم هر چند وقت یه بار بشینیم و گذشته ها رو مروری کنیم. من خودم چند وقت پیش اولین تاپیکای این سایت رو میخوندم و واقعا حسرت خوردم که اون اعضا الان کجان؟؟؟ اون موقع سایت خیلی خیلی شلوغ بود... اما الان...

امیدوارم موفق باشی و اینو بدون که تنها نیستی.


تصویر کوچک شده


Re: کی, کِی, کجا؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۳:۵۵ پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۰
#13
[spoiler=چه کار؟؟؟]داشتن سعی میکردن هاگریدو قلقلک بدن!!![/spoiler]

جمع بندی:
بابابزرگ پرسی وقتی که ولدمورت داشت رپ گوش می کرد تو صحن پاسخگویی ویزنگاموت ا اضغر آقا شیر موز فروش داشتن سعی میکردن هاگریدو قلقلک بدن!!!

بچه ها از این به بعد حتی میتونین از باچی؟؟؟ و چطور؟؟؟ هم استفاده کنین... البته قبل از چه کار...


تصویر کوچک شده


Re: کی, کِی, کجا؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۳:۳۰ دوشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۰
#14
[spoiler=چه کار؟؟؟]موهای خاله پتونیا رو میکشیدن...[/spoiler]

خودمم جمع بندی میکنم فک نکنم اشکال داشته باشه:

ویکتور کرام وقتی داشت با قیچیه باغبونی موهاش رو کوتاه میکرد توی شناسه گروه خبر با خرگوش سفید رنگ لینی وارنر موهای خاله پتونیا رو میکشیدن...


تصویر کوچک شده


Re: اندر احوالات علی فاضل!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۱ دوشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۰
#15
به اراد باید بگم که اینجا هر کسی میتونه بیاد و داستان بنویسه و انتقاد هم در صورتی صحیحه که با نهایت ادب گفته بشه... پس سعی کن دفعه بعد تمام نقاط ضعف نوشته ها رو ( اگه خواستی نقد کنی...) حتما اونا رو لیست کن و بیا کارشناسانه بحث کن. این حق همه اس که بیان و تخیلاتشونو با هم به اشتراک بذارن. خوب بود تو هم یه چیزی مینوشتی تا ببینیم نوشته خودت چطور از آب در میاد...


تصویر کوچک شده


Re: اندر احوالات علی فاضل!
پیام زده شده در: ۲۱:۱۳ شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۰
#16
خب بچه ها فک کنم بعد از دو سال تقریبا خوب باشه که دوباره به اینجا یه جون بدیم و دوباره دس به قلم شیم... امیدوارم استقبال شه...

فاضل را گفتند بیا که مغان را در سیستان در بند کرده اند کاری کن و این بندگان رها ساز. فاضل سوار بر جاروبی با شتاب آذرخش پیش رفت و چون به دشت سیستان رسید از مغ چیزی ندید بلکه بیابانی سرشار از غول بی شاخ دم دید. گفت این چه حیلتیست که مرا ساختید؟؟؟ همانا بخواستید که مرا نابود کنید پس این حیلت در کار من انداختید...
مجبور بشد تا با آنهمه غول جنگد و چون عصایش برون کشید اول غول جلو آمد و به زبان دیو ها چیزهایی بگفت و به هوا خواست. دیو دوم و سوم هم هم... و حتی چهرم و پنجم و ششم... چون غول هفتم به هوا خواست، فاضل غولی دید به وسعت دشت با خود گفت ببین چیست؟؟؟ هر هفت غول یکی شده اند تا مرا به کشتن دهند؟؟؟؟ پس ایزد را صدایی زد و با همان عصا سراسر دشت را به آتش کشید... غول بزرگ به کوهی میمانست اما در آتش بسوخت... دوباره از دودش غولی پدید آمد... فاضل حیلت های بس کرد ولی چاره نبود جز رفتن. حالا در این غاراشمیش جارو یش هم گم شده بود پس باید چه میکرد؟؟؟دید در یکی از دستان غول بزرگ انگشتری جمیله آویزان است... پس چاره کرد و دیو را خواباند... ولی نمیشد چرا که دیو هشتاد سر داشت... پست باید انگشتری عشقش را میشکست... اما شاید آن انگشتری شیشه عمر عشقش باشد!!! غول بلند شد فاضل همی دید که قدش به آسمانهای هفتم رسیده... وقتی غول خم شد فاضل همو دستان غول را بگرفت و چون به بالا رسید، غول را در حال ضربت زدن دید. چون غول دستش تکانید فاضل در ری فرود آمده بود آنهم با انگشتری جمیله... پس روی به خبر دهندگان کرد و گفت همانا هر چه دیوان بیشتر شوند احمق تر میشوند... این حیلت ضایع و در پیت هم از مشورت دیوانی چون شما همو زاده شد که بشکسا این طلسم و بگرفتم این انگشتری را که همهنا خیره سر گشتین الان همتون...


تصویر کوچک شده


Re: کی, کِی, کجا؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۰:۴۹ شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۰
#17
خیلی باحال بود...

____________________________________________________

از نو :
[spoiler=کی؟؟؟]ویکتور کرام[/spoiler]


تصویر کوچک شده


Re: کی, کِی, کجا؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۰:۴۸ جمعه ۱۷ تیر ۱۳۹۰
#18
این سری خیلی باحال شد :
باراک اوباما وقتی از دستشویی اومد بیرون وسط پیام شخصی های بلیز زابینی با نوه عمه گلرت بندری می رقصیدند!!.
هیچی مث این بمب خنده نیس... همین درهم برهم و فانتزی شدن جمله ها خیلی جمله رو باحال میکنه...

خب از اول:

[spoiler=کی؟؟؟]باجناق لاکهارت[/spoiler]


تصویر کوچک شده


Re: کی, کِی, کجا؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ پنجشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۰
#19
[spoiler=کِی؟؟ (چه وقت؟؟؟)]روز مراسم چهلم آلبوس دامبلدور[/spoiler]


تصویر کوچک شده


Re: کی, کِی, کجا؟؟؟
پیام زده شده در: ۹:۱۵ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۰
#20
بچه ها اون نفری که جمع بندی میکنه اگه تونست زمان و شخص فعل رو با کی؟؟؟ و چه کار؟؟؟ مطابقت بده. اینجوری جمله قابل فهم تره.

مریم دی جی و عمه مارج وقتی کل جمعیت حاضر در سالن بهشون خیره شده بودند پشت ِ صندلی ِ لرد ولدمورت با یه هیپوگریف سیاه سه تایی‌شون صدای هری پاتر و پرسیوال دامبلدور و آنتونین دالاهوف رو تقلید میکردن!!




تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.