هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۶ یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۲
#11
"تصویر جدید"

برای ورود به ایفای نقش، بعد از ارسال پست در تاپیک بازی با کلمات، داستان کوتاه یا نمایشنامه ای بر اساس تصویر زیر بنویسید:

تصویر کوچک شده



توضیح: ایـــن تصویر جیمز، سیریوس، ریموس لوپین و پیتر پتی گرو رو نشون می ده که احتمالاً در حال طراحی نقشه غارتگر هستن.




پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۳۵ یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۲
#12
برای ورود به ایفای نقش، داستانی کوتاه با استفاده از 10 کلمه زیر بنویسید.

کلمات جدید
شومینه، افکار، تاریکی، قهوه، بی تردید، چوبدستی، پیچیده، قرمز، لبخند، گرما

(لطفاً کلمات استفاده شده رو بولد کنید یا با رنگ دیگه ای بنویسید که مشخص باشه)




پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۳:۵۳ یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۲
#13
بیست و هشتمین دوره ترین های جادوگران (شش ماه دوم سال 89)

جادوگر ماه: لرد ولدمورت

بهترین نویسنده بحث های هری پاتری (خارج ایفای نقش): ДLɬ (اینیگو ایماگو و آلبوس دامبلدور سابق _ دولوروس آمبریج فعلی)

بهترین نویسنده ایفای نقش : آنتونین دالاهوف

بهترین ایده (زننده بهترین تاپیک) : MysteriousPrince (پویا) برای تاپیک جدیدترین کلیپ ها از فیلم هری پاتر و یادگاران مرگ (قسمت اوَل و دوَم)

بهترین عضو تازه وارد : اسکورپیوس مالفوی

ناظر ماه: روفوس اسکریم جیور

این دوره توسط آنتونین دالاهوف آغاز شد و توسط پرفسور کوییرل پایان یافت.




پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲
#14
مرسی دلوروس جان که پی گیری می کنی. یعنی کی بوده که چشم دیدن قهرمانی چیورون رو نداشته؟!

از ریگولوس و پرفسور کوییرل هم بابت شکلکا ممنونم (کلاً من مسئول ستاد قدردانی جادوگران شدم )
چند تا شکلک پیشنهادی هم من داشتم:

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


اینا رو هم برای اونایی که پرفسور گفت پیدا کردم:

تصویر کوچک شده
-->
تصویر کوچک شده
یا تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده
-->
تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده
-->
تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده
-->
تصویر کوچک شده
یا تصویر کوچک شده
یا تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده
-->
تصویر کوچک شده
یا تصویر کوچک شده



ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۱ ۲۳:۳۸:۱۴
ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۱ ۲۳:۴۵:۴۳
ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۱ ۲۳:۵۶:۳۴
ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۲ ۰:۴۳:۲۸



پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۷:۱۲ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۲
#15
سلام مورخان، مورخان افتخاری، مشاوران و معاونان عزیز،

معاون اول ِ وزیر، بانو لیلی اوانز با شما صحبت می کنه لطفاً احترام بذارید :pretty:

من دارم به دستور وزیر جون به یه مرخصی استحقاقی می رم. برای تمدد اعصاب و رفع خستگی که از خوندن پست های این انجمن پیش اومده. می خواستم اعلام کنم دست به ترین های 6 ماه دوم سال 89 نزنید من خودم وقتی برگشتم زحمت می کشم انجامش می دم.

اگه از زبون وزیر شنیدید که من معاون اولش نیستم و یه چیزی تو مایه های مشاور یا زبونم لال رئیس زندان و این چیزا هستم حرفاشو باور نکنید. می دونید که وزیر عزیزمون بیشتر اوقات تحت تأثیر توهمات ِ چیز یه چیزایی به هم می بافه که صحت ندارن. :pretty: به من اعتماد کنید :pretty:




پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۱:۱۹ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۲
#16
چه خوب که شکلک ها برگشت مرسی کوییرل جون.

من زیاد وارد نیستم اما نمی شه 2 تا کد رو برای یه شکلک قرار داد؟ یعنی این شکلک های یاهو رو با همون کد قدیمی توی لیست شکلک ها قرار بدید در عین حال کد های جدید رو هم از سیستم پاک نکنید که پست های جدیدی که از این کد ها استفاده کردن به هم نریزن. اما توی لیست شکلک ها فقط همون کدهای قدیمی رو نمایش بده که شکلک تکراری نداشته باشیم. همچین کاری ممکنه اصلاً؟




پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۶:۱۹ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۲
#17
حداقل نماینده ی گروهها تاپیک کلاه گروه بندی که اینجا انقدر در موردش بحث کردیم رو دوباره فعال کنند و مسئول تأیید کارگاه نمایشنامه نویسی، لینک کلاه گروه بندی رو توی ویرایشی که برای تأیید هر پست انجام می ده قرار بده و از تازه واردا بخواد قبل از معرفی شخصیت این تاپیک رو ببینن. (ضمناً اگه تابویی که اون موقع ها در مورد لفظ «کلاه گروه بندی» وجود داشت بعد از 6 سال از بین رفته؛ لطفاً الآن اسم تاپیک رو به همون چیزی که باید باشه یعنی «کلاه گروه بندی (راهنمایی انتخاب گروه برای اعضای تازه وارد)» تغییر بدید. خداییش بیوگرافی گروهها یعنی چی؟!! یه ذره هری پاتری باشید )

وقتی به یه عضو تازه وارد پیام شخصی می زنی می گی بیا گروه ما، ناخواسته موضع می گیره و فکر می کنه کاری خلاف مقررات داره انجام می شه یا چون تازه وارده می خوان سرش کلاه بذارن! ولی اگه توی یه تاپیک عمومی با مشخصات گروهها آشنا بشه و نماینده هر گروه اونجا حسابی تبلیغات کنه تأثیرش از پیام شخصی بیشتره.

البته من شخصاً با یه درجه ی خفیف از تحمیل برای اعضایی که گروهشون توی کتاب مشخص نشده هم موافقم که در مورد شرایط مختلف تحمیل هم توی تاپیک تبادل نظر بحث شده.

از دوستان هافلپافی و ریونکلاوی می خوام که پیشنهاداتی که دوستان اینجا مطرح کردن رو بخونن و ایده های خودشون رو اضافه کنن شاید بالاخره بشه راه حلی برای این مشکل پیدا کرد. سال 86 موانع و سنگ اندازی (!) زیاد بود و مشکل هم انقدر حاد نشده بود که الان هست. ولی شاید الان بشه یه کاری کرد.

_____
سؤال از مدیران:
ملاک ناظر ها برای قفل کردن و تغییر نام تاپیک های قدیمی چیه؟ هر جا می خوای پست بزنی قفله از تاپیک رول گرفته تا غیر رول. انگار اعضا مجبورن فقط توی تاپیکای جدید که ناظر ازونا خوشش میاد فعالیت کنن. ناظر حق نداره برای راحتی کار خودش یا بر مبنای سلیقه شخصیش فعالیت کاربرا رو محدود کنه.
یه مشکل دیگه هم هست که از اون بزرگتره. مثلاً یه بنده ی خدایی سال 82 یه ایده داده، یه تاپیک زده چند سال هم ملت توش فعالیت کردن، بعد یه نفر سال 90 ناظر اون انجمن شده و به عشق خودش اومده اسم تاپیک رو الکی عوض کرده! لطفاً اجازه ی این همه برخورد سلیقه ای رو به ناظرا ندید و بذارید خاطرات خوب با همون اسمی که از اول داشتن برای اعضا باقی بمونن. وگرنه یکی دو سال دیگه اصلاً نمی شه انجمن رو شناخت.




پاسخ به: اتاق مدیریت
پیام زده شده در: ۱۱:۱۸ پنجشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۲
#18
آقای مدیر
بازی گریفیندور-اسلیترین یه چیزی تو مایه های بازی پرسپولیس استقلاله. کدوم آدمی زیر بار می ره که یکی از پرسپولیس یا استقلال بیاد داور این بازی بشه حتی اگه سوگند بی طرفی خورده باشه؟!
من بی طرفی شما رو زیر سؤال نمی برم ولی حرفتون منطق خاصی نداره. به اعتقاد من باید به احساس بازیکنا احترام بذارید. اینجا هدف اصلی سرگرمیه. شما که دیروز، پریروز عضو سایت نشدید که الان به خاطر یه داوری ساده خودتون رو به آب و آتیش بزنید. یه کم خودتونو بذارید جای تازه واردا. الان اگه شما بالاترین امتیازا رو هم به گریف بدید ولی باز این تیم ببازه همه به خصوص تازه واردا تو ذهنشون تصور می کنن تقلب شده.
این قضیه هم تا سالها تو ذهن همه ی اعضا باقی می مونه. شما اگه واقعاً بی طرفی خودت رو از قضیه داوری بکش کنار.
اگه واقعاً نتیجه بازی ها مساوی شد (که من احتمالش رو زیر 10 درصد می دونم) اونوقت با نظر بازیکنای دوتا تیم داور سوم میاریم. اینجوری شأن شما هم به عنوان مدیریت بی طرف حفظ می شه.
بعدشم شما بر چه اساسی می گید تا به حال داور زوج نداشتیم یا هیچ جای دنیا زیر دو نفر داور نداریم؟ کنکور که نمی خوان بدن که رقابت مویی باشه.
تو لیگ اصلی کوئیدیچ سینا و مسعود داوری نکردن؟ پرسی و ایگور داوری نکردن؟ نازنین دامبلدور تنهائی داوری نکرده؟ از کی تاحالا کوئیدیچ هاگوارتز انقد مهمتر از لیگ شده که حتماً آقای مدیر باید توی داوریش شرکت داشته باشن؟
شما اگه واقعاً بی طرفی خیلی شیک و متین و رسمی به احترام نظر بقیه از تصمیمت منصرف شو و اجازه بده بچه ها بدون استرس از ناداوری احتمالی، از نوشتنشون لذت ببرن.


ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۷ ۱۲:۰۶:۳۱



پاسخ به: روز عشق و عاشقی !
پیام زده شده در: ۱۶:۱۱ سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۲
#19
ساعاتی بعد دهکده گودریک هالو

شب رفته رفته از راه می رسید. صدای جویبار کوچکی که از میان گودریک هالو می گذشت با جیر جیر ِ جیرجیرک ها در هم آمیخته بود و فضای آرامشبخشی را ایجاد کرده بود. سوسوی نور لامپ کم مصرف آفتابی از پشت پنجره های خانه ی کوچکی که در حاشیه ی جویبار قرار داشت، اطراف جویبار را روشن کرده بود. هم نوا با آهنگ جوی و آوای جیرجیرک ها ، صدای نه چندان دلنشینی با ریتمی منظم از آنسوی پنجره ی خانه به گوش می رسید:

هوورررت ... هوورررت ... هورررت ...
هوورررت ... هوورررت ...

ناگهان صدای جیغی فرابنفش آرامش فضا را در هم شکست:

- به جای هوورت کشیدن چایی پاشو بیا توی این اتاق یه کم به من کمک کن!

لارتن با دستپاچگی لیوان چای را روی میز گذاشت و به سمت اتاق رفت.

- چیکار می کنی عزیزم این وقت شبی؟
- نمی بینی دارم پرده ی پنجره ی اتاق مهمون رو می دوزم؟ بیا بشین تو هم از اون سرش شروع کن به دوختن تا زودتر تموم شه

لارتن با بی میلی روی زمین نشست، یک تکه نخ از روی زمین برداشت و آن را در دهانش فرو برد تا بتواند سوزن را نخ کند.

- حالا واقعاً دوختن پرده ی اتاق مهمون لازمه؟

- پس چی؟ همینجوری پنجره بدون پرده بمونه؟ اگه دیشب که رفته بودیم دیاگون یه دونه ازون چرخ خیاطی های جادویی برام خریده بودی الان برای دوختن یه پرده انقدر عذاب نمی کشیدم!

- منظورم اینه که واقعاً لازمه که اینجا اتاق مهمون بشه؟

- معلوم هست چی می گی؟ معلومه که لازمه. پس فردا که آبجی پتونیا و ورنون از شهرستان اومدن خونه مون شب باید کجا بخوابن پس؟

لارتن کمی جابجا شد و عاجز از نخ کردن سوزن سر دیگر نخ را در دهانش فرو برد. نگاهی به در و دیوار نارنجی رنگ اتاق انداخت (دیوارای اتاق واقعاً نارنجی بود! بلیو می! ) و درحالیکه به نظر می رسید در رویاهای شیرینی غرق شده است گفت: «می دونی لیلی؛ حالا که از لندن اومدیم بیرون و از شر اون همه دود و ترافیک راحت شدیم و تازه یه اتاق اضافه هم توی خونه مون داریم، داشتم به این فکر می کردم که یه کم زندگیمون رو از یکنواختی در بیاریم »

- منظورت چیه؟

- منظورم اینه که یه کم به در و دیوار این اتاق نگاه کن چقدر سوت و کوره. فکرشو بکن یه بچه ی تپل و مپل نارنجی اینجا واسه خودش بازی و ورجه وورجه کنه 8-> چقد خوبه! 8-> بعد فکرشو بکن من صبحا می رم سر کار . تو هم توی خونه از بچه مون مواظبت می کنی. بعد مثلاً یه روز ولدمورت با 18 میلیون مرگخوارش میان خونه مون دیدنی برامون چشم روشنی بیارن 8-> بعد ولدی یه آواداکداورا می فرسته طرف بچه مون. بعد تو مثل مادرای فداکار می پری جلوی چوب دستی لرد 8-> بعد تو می میری و منو بچه مون همیشه تو رو دوست داریم 8-> یه لحظه فکرشو بکن! 8-> واقعاً زندگی از این رومانتیک ترم می شه؟! 8-> »

لیلی ابرویی بالا انداخت و با لحن بی تفاوتی گفت : «ما بدون بچه هم زندگیمون به اندازه کافی رومانتیک هست تو هم به جای این خیالبافیا زود تر اون سوزن رو نخ کن پرده رو نصب کنیم. بعد ِ اسباب کشی هنوز کلی کار باقی مونده. اون موقه ها که سانتور بودی بهتر کار می کردی انقدم تف نریز روی موکت ! یه سوزن نخ کردن که انقدر تف ریختن نداره منم می رم توی هال الان سریال انتخاب اول شروع می شه. تا بر می گردم دوخت و دوز و تموم کردیا! »

لارتن آهی کشید و برای هزارمین بار نخ را در دهانش فرو برد و دوباره در افکارش غرق شد. ناگهان صدایی از پشت پنجره توجهش را به خود جلب کرد.

- یعنی کی می تونه باشه این وخت شب؟

با کنجکاوی خودش را به پنجره رساند به پیکرهای سیاهی که کنار جوی چمباتمه زده بودند خیره شد.

یکی از سیاهپوش ها پاچه های های شلوارش را بالا زده بود و پاهایش را در جوی آب تکان می داد. بقیه هم در حالیکه خسته و کلافه به نظر می رسیدند در کنار جویبار ولو شده بودند و با صدایی نه چندان آهسته با هم گفتگو می کردند.

لارتن در حالیکه برای شنیدن صحبت ها خودش را بیشتر به پنجره می چسباند با تعجب زمزمه کرد : «مرگخوارا این موقع شب توی گودریک هالو چیکار می کنن؟ »

________
پ.ن: چه معنی می ده این دار و دسته لرد همه تاپیک ها رو گرفتن؟ آخه مرگخوار رو چه به عشق و عاشقی!


ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۵ ۱۷:۱۳:۴۲
ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۵ ۱۷:۱۸:۵۷



پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۱۵:۱۱ سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۲
#20
1. درون پاتیلی که دم باریک ولدکچه رو میندازه توش، قبل از اینکه گوشت و پوست و خون و استخون ملتو بریزه توش، یه مایع هست که دم باریک میره کنارش و یه کارایی انجام میده که مایع سرخ میشه و جوش میاره! چه کارایی!؟ کامل توضیح بدین! (10 امتیاز)

خوشحالم که سؤال اول کاملاً در چارچوب تخصص من یعنی آشپزی قرار داره ! ببینید استاد اون مایعی که توی پاتیل هست آب در حال جوشه. البته آب در حال جوش تنها که نه. یه ترکیبی از آب در حال جوش، دوتا ملاقه روغن و یه کیلو پیاز نگینی خورد شده و کمی هم زردچوبه. حالا دم باریک به پاتیل نزدیک می شه و بعدش می ره کنار و می بینیم که محتویات پاتیل قرمز شده. یعنی دم باریک چیکار کرده؟! خب شاید پاسخ من به این سؤال تا قبل از اینکه این همه تجربیات در زمینه آشپزی به دست بیارم این بود که یقیناً دم باریک یکی دوتا قوطی رب گوجه فرنگی اونم از برند محسن (به امید برنده شدن خودر ولکس ) توی پاتیل خالی کرده.
اما امروز با تجربیات جدیدی که موقع طبخ سوپ سبزیجات به دست آوردم به این نتیجه رسیدم که خیر آقا، خیر! رب گوجه فرنگی نبوده. خود گوجه فرنگی بوده!

آیا می دانید رب های گوجه فرنگی صنعتی سرشار از قند و کربوهیدرات های زود جذب هستند؟

آیا می دانید سدیم در رب گوجه فرنگی صنعتی بیداد می کند؟

آیا می دانید رنگ های مصنوعی به کار رفته در رب گوجه فرنگی قاتل سلامتی شماست؟

آیا می دانید با مصرف مواد کنسرو شده مانند رب گوجه فرنگی تا چند درصد احتمال بروز سرطان در خانواده را افزایش می دهید؟

آیا نگران سلامتی خود و خانواده تان هستید؟

آیا دوست دارید یک دست ولدکچه ی جا افتاده و خوش طعم بدون وجود مواد نگهدارنده ی مضر بر سر سفره ی خانواده خود بگذارید؟


این ها پیام های بهداشتی بودن که قبل از نزدیک شدن دم باریک به پاتیل، مثل چراغ نئون در ذهنش خاموش و روشن شدن. بله! دم باریک هم چون خیلی ارباب دوست بود و نمی خواست کوچکترین گزندی به ولدک برسه و پس فردا همگام با کهولت سن اربابش به انواع بیماری های غیر قابل علاج دچار شه؛ 10-12 عدد گوجه فرنگی رسیده و آبدار از نوع ارگانیک رو توی مخلوط کن می ریزه و پوره ی اونها رو به پاتیل اضافه می کنه. و با کمال تعجب می بینه پوره ی گوجه فرنگی هم به همون کیفیت رب گوجه فرنگی محتویات پاتیل رو خوش آب و رنگ می کنه.

2. نمی خواین از دل ِ جیمز دربیارین یه جوری شورش و بی ادبی امروزتون رو؟ هر جوری! یه چیزی بگین! یه چیزی بگیرین! یه چیزی بکشین! (5 امتیاز)

هرچند من توی شورش شرکت نداشتم اما این جعبه آب نبات چوبی ها رو که هم صورتی هستن هم قیافه شون شبیه یویوئه برات گرفتم تا بی ادبی اون بی ادبا از دلت در بیاد نوه ی گل ... اهم ببخشید استاد گلم.
فقط مواظب باش روزی یه دونه بیشتر نخوری دندونات خراب می شه. به اون مورفین بی ادب هم نده یهو اوور دوز می کنه می افته رو دستمون

تصویر کوچک شده


3. ولدکچه پوستش قرمز تیره بوده وقتی میره تو پاتیل، چرا وقتی میاد بیرون رنگش پریده؟ (5 امتیاز)

کلاً شما هر نوع مواد غذایی رو که توی پاتیل محتوی آب جوش بندازید رنگش می پره دیگه. مثلاً گوشت قرمز، مرغ، کلم بنفش، هویج، کلاً همه ی اینا در اثر پخت رنگشون رو از دست می دن. به خاطر همین رب گوجه فرنگی یا پوره ی گوجه فرنگی به پاتیل اضافه می کنیم که بعد از پخت، مواد غذاییمون بی رنگ و رو نشن. اما رنگ گرفتن مواد غذایی ِ بی رنگ شده کار یه دقه دو دقه نیست که! باید مواد حسابی با هم بپزن و جا بیفتن تا رنگشون قشنگ شه.

اشکال کار دم باریک این بود که اجازه نداد ولدکچه خوب با مواد پاتیل قل بزنه و خوش آب و رنگ شه و خیلی زود با هیبت ولدک از توی پاتیل آوردش بیرون. البته کم طاقتی از خود ولدک هم بود. اگه ولدک ندید بدید بازی در نیاورده بود و یکی دوساعت توی دیگ مونده بود تا جا بیفته، به جای اون قیافه ی رنگ و رو رفته شبیه به میتش یه صورت سرخ و سفید و تو دل برو پیدا می کرد.

4. ولدکچه درون پاتیله، شما پای پاتیل وایسادین و میخواین یه ولدک بپزین. غیر از گوشت و پوست و خون و اینا، مجازین چیزای دیگه ای هم بریزین توش. چی میریزین؟ ولدک خروجی تون رو توصیف کنین! (10 امتیاز)

من کلاً علاقه ای به طبخ غذاهایی که آخرشون "چه" دارن مثل "کله پاچه"، "دنبالچه" و "ولدکچه" توی منزل ندارم استاد چون همه شون بدون استثنا موقع پخت بووووو می دن استاد.
اما خب اگه همچین شرایطی پیش بیاد و واقعاً ناچار باشم، اولین کاری که می کنم سر زدن به مامی سایت و فروم آشپز آنلاینه :pretty: توی این سایتای ماگلی همیشه می شه دستورایی پیدا کرد که چش و چال جاری و مادرشوهر و سایر مهمونا رو در بیاره :pretty:
بعد از سرچ کردن دستور طبخ ولدک توی سایت های یاد شده بر می گردم پای پاتیل. اول گوشت و پوست و خون و سایر مواد چندش رو به ولدکچه که توی پاتیل در حال کرال پشت رفتنه اضافه می کنم. بعدش هم دو سه تا قوطی رب گوجه فرنگی محسن خالی می کنم توی پاتیل (چون از دفعه ی قبلی که مخلوط کن رو استفاده کردم تا الان نشستمش و حوصله ی شستن مخلوط کن و درست کردن پوره گوجه فرنگی رو ندارم و ضمناً برخلاف دم باریک من اصلاً به سلامت ولدک اهمیت نمی دم ) بعد ته قوطی های رب رو به امید پیدا کردن نشونه ی برنده شدن خودروی ولکس می گردم و آخر سر هم قوطی های خالی رو با عصبانیت از پنجره پرت می کنم بیرون.
بعدش یه مقدار سویا سس، زنجبیل تازه ی رنده شده، دو سه تا چوب دارچین، یه مشت فلفل سیاه نیم کوب و دو سه حبه سیر می ریزم توی پاتیل و می ذارم جوش بیاد. لازم به ذکره این مواد رو برای از بین بردن بوی مزخرف ولدک و قابل تحمل تر شدن ریخت و قیافه و اخلاقش به پاتیل اضافه می کنم. بعد از جوش اومدن، شعله رو کم می کنم و در پاتیل رو می بندم. در این مرحله در پاتیل رو با یکی دو تا طلسم محکم می کنم و برای اطمینان دو تا دونه آجر هم می ذارم روی در تا ولدکچه بعد از تبدیل به ولدک فرتی از توی پاتیل نپره بیرون و حسابی اون تو قل بزنه و جا بیفته.
بعدش می رم پای تلفن و یه زنگ می زنم به مامانم اینا و آبجبی پتونیا و یکی دوساعتی با هرکدوم حرف می زنم. بعدشم می شینم پای تلوزیون برنامه ی ویزارد تی وی نگاه می کنم. طرفای ظهر یه سر می رم توی آشپزخونه که یه چیزی بخورم یهو یه احساسی بهم می گه یه چیزی رو فراموش کردم
یه نگاه به این ور و اونور می ندازم و یهو چشمم می افته به پاتیل ولدک. زودی می پرم زیر شعله رو خاموش می کنم و در پاتیل رو باز می کنم. اما دیگه خیلی دیر شده سریع قبل از اینکه لارتن بیاد پاتیل دوده گرفته که ته ش یکی دو تکه از یه کله ی کچل تاول زده و چند تا استخون جزغاله شده قابل تشخیصه رو می برم سرکوچه توی جوب خالی می کنم و به محض برگشتن به خونه هم زنگ می زنم از بیرون ناهار بیارن.


ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۵ ۱۵:۲۴:۲۲







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.