یک پست ارزشی می نوازیم! باشد که چراغ راه ارزشیان باشد!
__________________________________________
همه ی بر و بچ محفل توی هال جمع شده بودن و آماده ی سفر به نارگیل بودن. مودی با هیجان دستاشو بهم مالید و گفت: «خب! کی تا حالا رفته نارگیل؟ بلاخره یکی باید این آپاراتو رهبری کنه!»
ملت محفل:«
»
- مث اینکه آپارات کنسله! جارو هم که به تعداد کافی نداریم. پیشنهاد!؟
ناگهان صدای یه ترمز خفن از دم در خونه ی بلک ها به گوش رسید و لحظاتی بعد لارتن در آستانه در ظاهر شد که خودشو بندازه توی داستانِ سوژه و گفت: «What's up, guys!?
»
دقایقی بعد...همه ی محفلیا به مددِ(!) طلسم افزایش جا توی ماشین لارتن سوار شده بودن و بعد از کلی دعوا که کی جلو بشینه، چند تا از محفلیا با موهای کنده شده و جای پنجه روی صورتاشون، عقب نشستن و مجبور شدن صندلی جلو رو به تد تقدیم کنن!
لارتن که کلی احساس سرزندگی می کرد که بلاخره تونسته بقیه رو راضی کنه که مینی ماینر نارنجیشو به رسمیت بشناسن، ماشینو روشن و کرد و دکمه ی پخش استریو رو فشار داد!
گرمیه دستای تو رو می خوام.... تو رو می خوام، تو رو می خوام، تو رو می خوام! تدی با ناخشنودی دکمه ی next رو فشار داد!
Oh, come on and take me to the other side!
لارتن که عینک دودیشو تنظیم می کرد، توضیح داد: «این سی دیا جدیده! محصول کارخونه ی برتی باتزه!
»
ساعتی بعد، نارگیل، توی اتاق صورتیِ جیمزجیمز: «نه نمیام!
من دارم می رم دانشگاه مشنگی تد. دیگه دستم به چوبدستی و یویو نمی ره! اینجا کسی به یویو اعتقاد نداره! اینجا همه ش تو روزنامه می خونیم نهنگا خودکشی کردن!
....... اما بازم اینا بهتر از محفلِ پرسی اوریِنتِده!(percy oriented!
)»
تد: «دارم بهت می گم پروف برگشته! پرسی توی افق محو شده!»
- ولی من کلاس ریاضی مهندسی دارم!
-
دقایقی بعد تدی و جیمز که بوق زده بودن به قانون های "دو نفر جلو ممنوع" و "بستن کمربند ایمین الزامیست" و کلاً تو جیگرِ هم نشسته بودن!
(این اصطلاح کاملاً شیرازیست!)
مقصد بعدی جزیره ی طوطی بود...