هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: ماجراهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ سه شنبه ۷ تیر ۱۳۹۰
#11
اين رول پست تمريني من براي يكي از بازي هاي اسليترين بوده كه كمي تغييرش دادم و اينجا گذاشتم.
__________________________________________________

بازی دو تیم اسلایترین و گریفیندور
بالاخره 20 جولاي که روز مسابقه ی حساس بین اسلایترین و گریفیندور بود از راه رسید و حال و هوای هاگوارتز را دگرگون کرد ، هوا همچنان مثل روزهای گذشته گرم و شرجي بود ، شايد اين به گرماي بازي اي كه در راه بود نيز مي افزود. در راهرو ها و تالار های مدرسه عده ی زیادی به شرطبندی روی تیم های محبوب خود با یکدیگر پرداخته بودند.

اتاقی خالی در طبقه ی چهارم

سه ساعت قبل از شروع مسابقه بازیکنان به خواسته ی کاپیتان اینیگو در کلاسی خالی واقع در طبقه ی چهارم
گرد هم آمده بودند و به توصیه های و راهکارهای تاکتیکی او که چند روز قبل آنها را تمرین کرده بودند گوش می کردند. اینیگو با لحنی امیدوار مشغول توضیح تاکتیک های حمله ، دفاع و هماهنگی مدافعین ومهاجمین در اجرای این تاکتیک ها روی تابلو کلاس بود. درهمین حین که توصیه های اینیگو رو به پایان می رفت آمیکوس با چهره ای آشفتهو درهم رو به سامانتا می کند و می گوید:

_ آخ چقدر گلوم درد می کنه ، ببینم سامانتا توقضیه ی تاکتیک سوم دفاعو متوجه شدی ؟!

_ راستش

آمیکوس که با پرسیدن سوالش از سامانتا به نتیجه ای نرسیده بود شروع به خاراندن پس سرش می کند و به این
مساله فکر میکند که علت خارش سرش به خاطر حساسیت به شامپویی است که از آن استفاده می کند و میبایست
آن را عوض کند و به جای آن از یک شامپوی نرم کننده و ضد شوره استفاده کند ، او بعد از فکر به این مساله ی
مهم و حیاتی از اینیگو می پرسد:
ببخشید اینیگو اگه ممکنه تاکتیک سوم دفاعو یکم باز ترش کن...

_ ببین موضوع اصلا پیچیده نیست ، اگه تاکتیک های اول و دوم دفاع جواب ندادن با تاکتیک سوم وارد عمل
میشین.البته احتمالش خیلی کمه که اولیه و دومیه جواب ندن ولی خب باید همه ی جوانبو در نظر گرفت. و اما
شما باید در تاکتیک سوم بلاجرو طوری بزنین تو صورت مهاجمین که موارد زیر برای اونا اتفاق بیفته:
اول) مخشون تکون بخوره
دوم)دماغشون خرد بشه
سوم)دندوناشون خرد بشه بریزه کف دستشون که تا آخر عمر با دندون مصنوعی زندگی کنن.

و بعد با خنده ای شیطانی ادامه می دهد:

_ باید دقت کنین وقتی این کارو انجام می دین مادام هوچ متوجه این عمل شما نشه ، به همین سادگی...
همه ی بازیکنان به ویژه آمیکوس و سامانتا با دهانی باز که کم مانده بود از شدت بازی زیاد به زمین برسد به
اینیگو خیره شده بودند و بعد کمی ادامه ی بیشتر این عمل با هم می گویند:

_ ها؟! آهان آهان ، آره متوجه شدیم خیالت تخت باشه.
سپس اینیگو با چهره ای به شدت جدی ادامه می دهد:


_ به این توصیه ها خوب توجه کنید و به اونا به دقت عمل کنید تا رستگار شوید...

و بازیکنان با چهره ای به شدت جدی تر:
بله اینیگو

_ حالا برید قبل مسابقه یه استراحتی بکنید که امروز خیلی کار داریم.

سه ساعت بعد در رختکن

بچه ها لبلس هایشان را از قبل پوشیده بودند . اینیگو که یاد آوری توصیه های مهم را به اتمام رسانده بود گفت:

_ ازتون می خوام...

صدا بلند تشویق تماشاگران مانع رسیدن صدای صدای کاپیتان لایق اسلایترین می شد و بچه ها از او خواستند کمی
بلند تر صحبت کند . پس او صحبتش را با صدایی بلند تر از سر گرفت:

_ ازتون می خوام به این گریفیندورهای بوقی نشون بدین اسلایترینی ها چقدر قدرتمندن ، البته درسته گریفیندور
قویه اما ماهم مهره های کار آمد و خوبی داریم و جزء مدعیان جام قهرمانی هستیم . پس حالا بیاین دستامونو رو هم بذاریم:

_ برای پیروزیه اسلایترین قهرمان و همیشه پیروز.

در زمین بازی

ورزشگاه پر تر از همیشه بود و تعداد اسلایترینی ها غالب!!!
کلاه دست ساز لونا لاوگود غرشی کرد و باعث تحریک تماشاگران اسلایترینی شد و آنها در عوض موشک هایی
جادویی را روانه آسمان می کردند که با صدای فشی بالا میرفتند و بعد از انفجار آرم پر افتخار اسلایترین را شبیه
سازی می کردند.
بازیکنان اسلایترین همانند دفعه ی قبل با آرامش هر چه تمام تر و قدم زنان وارد زمین شدند به محض ورود ، صدای تشویق اسلایترینی ها به هوا برخواستند و هر صدای دیگری را در خود فرو برد. بازیکنان دو تیم در جاهای خودشان مستقر شدند کاپیتان ها دستی نمادین با هم می دهند، اينيگو در مقابل استرجس پادمور را داشت و محكم دستش را فشرده بود:

- هي پادمور...زير شنل كوييديچ منو ديدي؟؟!!

و در حالي كه صورت هايشان را به هم نزديك كرده بودند، شنل ايماگو كنار رفت و نارنجك ها و سلاح هاي ماگلي نمايان شد.

پادمور:
اينيگو: آره ديگه...بردين با اينا طرفين !
پادمور: چي فكر كردي؟؟!! من دعا خوندم..خدايان مرا حفظ كنندي همي !
اسلي ها:

و اين صداي مادام هوچ بود كه آن كله به كله ها را جدا كرد.

جردن شروع به معرفی بازیکنان می کند و توپ ها بعد از شنیدن بازگویی های همیشگی مادام هوچ توسط بچه ها و همچنین صدای سوت به پرواز در می آیند.
مونتاگ بلا فاصله کوافلو بدست آورده و به طرف دروازه ی گریف که جسیکا پاتر محافظشه حمله ور می شه
مدافع اول که سینسسترا باشه رو جا میذاره اما تجربه ی پادمور به کمک تیمش میاد و با یک ضربه به بلاجر
مانع گل خوردن تیمش و پایه ریز یک حمله می شه...
اما اینیگو نمی گذاره بلک از میانه ی زمین هم عبور کنه .

_ آروم داداش،یکم آروم تر برو منم بهت برسم با هم بریم.
بووووووووم . اینیگو با یک تنه ی محکم بلکو منحرف می کنه و کوافلو تصاحب می کنه و بلافاصله اونو به توبی
می ده .

کمی بالاتر از زمین اصلی

کمی بالاتر از زمین بازی بارتی و لوپین با متوجه اسنیچ شده و به سمت بالا به شدت اوج می گیرند. اما هر دو با
هم گمش می کنن و دوباره بر میگردن پایین تر.
گـــــــــــــل گل ، اسلایترین چقدر هماهنگ عمل می کنه...توبی مدافعینو دور میزنه و با یه پاس دقیق مونتاگو صاحب کوافل می کنه و اون بدون وقفه گل میزنه.
در گیرو دار پاس و گل و این حرفا چشم توبی به معشوقه ش در جایگاه میفته و کلا قاطی می کنه و به فکر خوش
تیپ کردن و این چیزا میفته ، به سرعت به زمین خودشون بر می گرده و از سورس می پرسه:

_ ببینم تو از چه نرم کننده ای استفاده می کنی مو هات انقد قشنگه؟

_ برو بابا تو ام وقت گیر آوردی

توبی به گوشه ای از زمین می ره و بازیو ول می کنه و مشغول مالیدن ژل موی سر به موهاش می شه که اون
رو چند لحظه ی قبل ظاهر کرده بود.
گریفیندوری ها به سمت دروازه اسلایترین حمله ور شدن و بعد از چهار پاسکاری تک ضرب اوانز به در وازه
رسید و گل مساویو به ثمر رسوند.
گل برای گریفیندور ، اونا از غیبت کرو و توبی نهایت استفاده رو می کنن و گل اول شونو می زنن.
اینیگو سر همه فریاد می کشه:

_ این کرو و توبی کدوم قبرستونی رفتن؟

در همین لحظه سورس با نشان دادن گوشه ی سمت راست زمین توبی رو نشون می ده که در حال تیغ تیغ کردن
موهاشه و بعد به گوشه ی سمت چپ زمین اشاره می کرد جای که کرو مشغول قرقره کردن آب نمک برای التیام
گلو دردشه ، گلو دردی که قبل از بازی در مورد اون با سامانتا صحبت کرده بود...

_ آهای با شمام بیاید بازیو با ختیم دیوونه ها اگه ببازیم با دستای خودم دونه دونه ی موهاتو میکنم توبیاس ، خرخره ی تو می جوم کرو.
اما دوباره بر می گردیم بالا جای که کراوچ و لوپین از زمانی که اسنیچو گم کرده بودن دیگه اونو ندیده بودن
، اما در همین لحظه کراوچ که اسنیچو کمی زود تر از لوپین دیده بود به سمت اون و زمین با سرعت تمام شیرجه
زد لوپین هم به سرعت همین کار را انجام داد . باد در گوشهای بارتی زوزه می کشید اما بارتی مصمم تر از این حرفا بود و دیدگانش روی اسنیچ طلایی قفل شده بود.
بالاخره او توانست اسنیچ را در ارتفاع شش پایی در دستان خودش حس کنه ، سرعت بسیار بالای اون باعث شده بود نتونه خودش رو کنترل کنه و با شدت با زمین برخورد کرد. ( بر خورد نزدیک از نوع سوم)
بازی تموم شد اسلایترین تنها برنده ی این مسابقس اونا موفق شدن گریفیندور مدعی رو 160 به 10 وادار به شکست کنن.
قد بارتی پس از این حادثه هشت سانتیمتر کوتاه شد ، مادام پامفری علت اتفاق مضحکو نزدیک شدن استخوان لگن به ستون فقرات اعلام کرده .اما بارتی با معالجه های خاص مادام پامفری در حال بهبوده.
دماغ گریفیندوری ها بعد این بازی حسابی باد کرده و این باد هنوز هم نخوابیده.


ویرایش شده توسط آمیکوس کرو در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۷ ۲۲:۲۵:۰۶
ویرایش شده توسط آمیکوس کرو در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۷ ۲۲:۲۷:۴۴

تصویر کوچک شده

خاطرات جادوگران...روز هاي اشتياق،ترس،فداكاري ها و ...


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۲:۳۴ سه شنبه ۷ تیر ۱۳۹۰
#12
ايوان و ساير مرگخواران هيولاي ناشناخته را به سمت آب بردند.آن را درون آب انداخته و نظاره گر جسم احتمالا بي جانش ماندند.هيچ نشانه از حيات وجود نداشت.تا اينكه ايوان وارد آب شد كه آب شش هاي ماهي را با دست باز كند.بلكه زنده شود.
پس گذشت ثانيه هايي هيولاي ماهي صفت حركات كوچكي كرد.بلا نيز زمان را از دست نداده به طرف صندلي لرد دويد تا اين خبر را خودش به ارباب بدهد.

- ماي لرد ماهي زنده شد...ماهي زنده شد!

- خوبه.واي به حالتون اگه اتفاقي براي هيولاي جديد ارباب بيوفته. اون دوست و همبازي خوبي براي نجيني مي شه.بايد در موردش تحقيق كنيد ببينيد غذاش چيه.اگه ايندفعه بخواييد از زيرش در بريد طرفتون ايشونه.
سپس اشاره اي به نجيني كرد كه با ديدن هيولا به وجد آمده بود و فس و فس هاي از سر شوق سر مي داد.ايوان هم كه از آب بيرون آمده بود خدمت لرد رسيد تا پيشنهادي ارائه كند.

- ارباب ما بايد از افراد محلي اينجا درباره اين موجود بپرسيم،فكر كنم اينطوري شانسي داشته باشيم.

- هر كاري لازمه بكنيد.ارباب در مورد اين موجود شيرين اطلاعات مي خواد.هر چه زود تر اينكارو بكن...ارباب خستس.مي خواد كمي چرت بزنه.وقتي بيدار شدم بايد اطلاعات آماده باشه.

ايوان هر طور بود مسوليت را به گردن آنتونين انداخت.او راهي دهكده نزديك ساحل شد بلكه اطلاعات مفيدي بدست آورد.

- امر ارباب انجام خواهد شد.


دقايقي بعد


ايوان وارد دهكده شد.كمي در راه اصلي دهكده جلو رفت.بلافاصله مغازه ماهي فروشي كوچكي توجهش را جلب كرد.مردي با پيش بند خوني و كثيف در حال قطع كردن سر ماهي هاي روي تخته ي كنار دستش بود.جلو رفت تا با او صحبت كند.


تصویر کوچک شده

خاطرات جادوگران...روز هاي اشتياق،ترس،فداكاري ها و ...


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۳:۰۲ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۹۰
#13
مطمئنا اين موضوع ضد حال نبوده آنتونين عزيز!
در نظر اول خوب به نظر مياد..وگرنه اعضا اينطور با شوق و شور آرزو نمي كردن يكي از جادوگراني ها هم جز اون يك ميليون باشه! بايد قبول كنيد كه مي شد بهتر از اين اتفاق استفاده كرد.باز هم مي تونيد چون حالا حالا ها ادامه داره.و مطمئن باشيد براي ما هم مهمه.

نظر هر كس محترمه.اما نبايد باعث ناراحتي ديگران بشه.

من براي شما خيلي احترام قائلم آنتونين عزيز.شمارو در درجه اول دوست خودم مي دونم بعد يكي از مديران .پس به ضرر شما حرف نمي زنم.شما مي تونيد كار درست رو انجام بديد.



فضا بايد كمي دوستانه تر باشه و مديران هم حرف حق رو قبول كنن.اين سايت بدون اعضاي خوبش هيچي نيست! نمي دونم دليل اين بي توجهي ها دقيقا چيه.اما مدتيه از حد چشم پوشي گذشته.

انتقاد جواب نداره.شخص يا مي پذيره و اصلاحات انجام مي ده.يا نه...
انتقاد صحيح رو بايد پذيرفت.در غير اين صورت بايد از طرف سوال كرد كه آقا چرا كاري كه مفيده رو انجام نمي دي.شايد جواب قانع كننده اي داشت.كه در اين مورد جواب قانع كننده نيست.

اگر سايت قراره تا آخرش اينطوري اداره بشه...بايد همه بريم پي كارمون! ديگه نيازي هم به بلاك نيست!

به عنوان يكي از اعضاي دلسوز كه به اين سايت و اعضاش علاقه داره اينارو گفتم.اميدوارم كسي رو ناراحت نكرده باشم.و در آينده نكنم!


ویرایش شده توسط آمیکوس کرو در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۵ ۱۳:۰۴:۴۲

تصویر کوچک شده

خاطرات جادوگران...روز هاي اشتياق،ترس،فداكاري ها و ...


Re: پروژه ی بعدی رولینگ
پیام زده شده در: ۱۷:۵۷ شنبه ۴ تیر ۱۳۹۰
#14
نقل قول:

وقتی که ایمیل را بهش بدیم. برای ما ایمیلی چیزی می فرسته یا نه؟


نه فعلا چيزي نمي فرسته.تا چند روز ديگه كه اون يك ميليون مشخص شدن!


تصویر کوچک شده

خاطرات جادوگران...روز هاي اشتياق،ترس،فداكاري ها و ...


Re: پروژه ی بعدی رولینگ
پیام زده شده در: ۱۳:۰۶ جمعه ۳ تیر ۱۳۹۰
#15
من همين الان براي اولين بار اقدام كردم و ثبت شد!

منم اميدوارم كسي از جادوگران بتونه وارد بشه!


تصویر کوچک شده

خاطرات جادوگران...روز هاي اشتياق،ترس،فداكاري ها و ...


Re: پروژه ی بعدی رولینگ
پیام زده شده در: ۲۰:۴۸ جمعه ۲۷ خرداد ۱۳۹۰
#16
مجموعه كتاب هاي هري پاتر تموم شده.بنابراين احتمال اينكه كتاب باشه هست.اما اينكه ادامه اون مجموعه باشه زياد پر رنگ نيست!

اينا احتمالاتيه كه بنده مي دم.

-شايد مطالبي باشه كه ناديده گرفته شده و مي خواد از يه ديدگاه ديگه به داستان نگاه كنه.

-به قول بليز يه مجموعه چند گانه جديد باشه.

-مجموعه اي به موازات داستان اصلي.يا در مورد خانواده پاتر.همون پاتر مور كه بليز گفت.

" اين در مورد كتاب"


اما اصولا اينكه انيميشن يا چيزي شبيه به اون باشه مخالفم.

اين نظر بندس،شايدم چيز جز اينها باشه كه حتي فكرشم نمي كنيم!

در هر صورت چيز ضعيفي نيست كه رولينگ اينطور در موردش صحبت كرده. اميدوارم هواداراشو راضي كنه!


ویرایش شده توسط آمیکوس کرو در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۲۷ ۲۰:۵۸:۳۳

تصویر کوچک شده

خاطرات جادوگران...روز هاي اشتياق،ترس،فداكاري ها و ...


Re: چوبدستی سازا از این طرف !(عکس چوبدستیتون رو قرار بدین !)
پیام زده شده در: ۲۲:۲۴ پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۰
#17
عجب.خيلي جالبه! بله.مي گذره!


كاش مي شد از اين چوبدستي ها واقعا استفاده كرد!


تصویر کوچک شده

خاطرات جادوگران...روز هاي اشتياق،ترس،فداكاري ها و ...


Re: چوبدستی سازا از این طرف !(عکس چوبدستیتون رو قرار بدین !)
پیام زده شده در: ۱۱:۲۴ چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۰
#18
البته سخته.اما مي شه گير آورد.
همين خراسان پره شتره!
حتي سمنان!

استخوان گاو نسبت به شتر خيلي اسفنجيه.به همين خاطر فكر نمي كنم براي اين كار زياد مناسب باشه.


تصویر کوچک شده

خاطرات جادوگران...روز هاي اشتياق،ترس،فداكاري ها و ...


Re: چوبدستی سازا از این طرف !(عکس چوبدستیتون رو قرار بدین !)
پیام زده شده در: ۱۰:۱۵ چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۰
#19
مي توني از استخوان بعضي از حيوانات هم استفاده كني.مثلا شتر.البته شايد كمي خنده دار باشه.اما چيزاي زيادي با اين استخوان ها مي سازن.چيزي هم نمي تونه از بين ببردش.

مثلا قسمت انتهايي چوب دستي لرد حالت استخوان داره.حالا نمونه نوبل كالكشنش نمي دونم جنسش چيه.شايد پلي استر باشه.اما با استخوان جالب تره!


تصویر کوچک شده

خاطرات جادوگران...روز هاي اشتياق،ترس،فداكاري ها و ...


Re: چوبدستی سازا از این طرف !(عکس چوبدستیتون رو قرار بدین !)
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ سه شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۰
#20
كار جالبيه.
براي ساختشون از چوب استفاده مي كني؟


تصویر کوچک شده

خاطرات جادوگران...روز هاي اشتياق،ترس،فداكاري ها و ...






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.