هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لردولدمورت)



پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۱:۴۰:۵۷ سه شنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۲
#11
سلام هیزل.

مزاحمتی نیست. ولی نقد کدوم پست رو می خوای؟ لینک تاپیک رو دادی. روی عدد پست بزن. آدرس رو از صفحه جدیدی که میاد کپی کن. اون آدرس پسته.

قبلش هم مطمئن شو که قوانین نقد توی امضام رو خوندی. ممنونم.




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۰:۴۳:۲۶ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲
#12
سلام هیزل. خواهش می کنیم. قابل شما رو نداشت.



بررسی پست شماره 131 دره سکوت هیزل استیکنی:


نقل قول:
ترس تمام وجود ریموس را فرا گرفته بود. چه باید میگفت؟ اگر میفهمیدند او کسی است که اسکارلت را کشته و هویت او را کشف می کردند چه میشد؟
شروعت خیلی خوب بود. هم آخر داستان رو خلاصه کردی و هم سوالایی که تو ذهن ریموس می چرخید رو مطرح کردی. توی پسن های جدی، اینجور جاها خیلی برای توصیف احساسات و حتی فضای اطراف مناسبه. این فرصتا رو از دست ندین.

قسمت مربوط به آدم کشتن برای من کمی مبهمه. این که غیر مرگخوارا و محفلیا می تونن کسی رو بکشن یا نه. چون وقتی هری سعی کرد ولدمورت رو بیهوش کنه مسخرش کردن و این احتمالا یعنی باید سعی می کرد اونو بکشه. اینم به این معنیه که هر کسی می تونه خودش مجرما رو مجازات کنه. که کار درستی نیست.


نقل قول:
-پس...پس..کار کیه؟

صدایش کاملا لزان و امیخته به ترس بود.
لرزان... اشتباه تایپیه. وقتی جدی می نویسین باید دقت کنین. اینجور اشتباها تمرکز خواننده رو به هم می زنن.
ترس ریموس رو حتی با اون سوال کوتاه به خوبی نشون دادی.


نقل قول:
-هنوز نمی دونیم.تام... چیزی شده؟

ریموس چرخید و نگاهی به اینه کرد. رنگ صورتش پریده بود. حس عجیبی درون دستانش حس میکرد. نگه تری دست او را گرفت.
قسمت "نگه تری" رو نفهمیدم. احتمالا اینم یه اشتباه تایپیه. دقت کن!
قسمت نگاه به آینه خوب بود ولی خیلی سریع ازش گذشتی. این فرصتا رو از دست نده. روی سوژه تمرکز نکن. احساسات و فضا و ظاهر شخصیت ها هم به اندازه سوژه مهم هستن. توی سوژه های جدی حتی مهم تر!


نقل قول:
-چرا دستات انقدر سرده؟ از سرما دارن می لرزن
ولی ریموس سرما را حس نمی کرد. لرزش را نیز همینطور. بلکه دست او در حال سوختن بود. سوختن! انگار که هزاران سوزن وارد دست او می کردند و با فشار بیرون می اوردند..
سرکش های "آ" رو بذار.
این قسمتش خوب بود. فقط احساس رو بهتر بود از طرف ریموس می نوشتی. مثلا:
ولی ریموس سرما را حس نمی کرد. لرزش را نیز همینطور. بلکه برعکس. چیزی که حس می کرد این بود که دست او در حال سوختن بود. سوختن! انگار که هزاران سوزن را با فشار وارد دست او می کردند و بیرون می اوردند.

به نظرم وارد کردن سوزن، بیشتر می تونه با فشار باشه تا خارج کردنش.


نقل قول:
-تری... ساعت... ساعت چنده؟
-ماه دیگه درومده. مگه چیشده؟

ماه. درست است ماه امشب کامل بود. ولی مگر قرار نبود با این طلسم دیگر گرگینه نباشد؟ یعنی حالا او به گرگینه تبدیل می شد؟
این قسمتش هیجان انگیز بود. جالب بود.


نقل قول:
-هیچی...هیچی... من باید برم. خداحافظ

بعد سریع دوید. نمی دانست باید به کجا برود. فقط میخواست از خانه ریدل خارج شود. صدای تری را از دور می شنید.
بهتر بود بخواد قایم بشه یا خودشو جایی زندانی کنه. ولی گرگینه شدن دلیل خوبی برای رها کردن ماموریت و فرار کردنش هم بود.


نقل قول:
-تام صبر کن! کجا داری میری؟

تا دم در خانه ریدل رفته بود. داشت موفق میشد. باید از چنگ این مرگخوار ها در می امد. در این فکر ها بود که ناگهان ایزابل مک دوگال جلوی راه او سبز شد.
پایانت خیلی خوب بود. موقعیت خیلی جالبیه. ما نمی دونیم ریموس وقتی به شکل خودش نیست هم گرگینه می شه یا نه و همچنین نمی دونیم ایزابل چی می خواد و چی می گه. این ندونستن ها، سوژه رو برای ادامه دادن جذاب و مهیج می کنه.


پستت خوب بود. مخصوصا از نظر پیش بردن سوژه.




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹:۲۳ دوشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۲
#13
ایزابل و تری به فروش نرفته!

اون قوانین رو گذاشتم تو امضام که شما بخونین ها.

نقل قول:
11- شما می توانید مهلت دوئل را با توافق با حریفتان مشخص کنید. در صورت مشخص نشدن، مدت ده روزه در نظر گرفته خواهد شد و این مدت، بعد از شروع دوئل(اعلام سوژه) به هیچ عنوان(حتی با توافق دو طرف) قابل تمدید نیست.
برای رعایت حقوق دوئل کننده ها، بعد از شروع دوئل، مهلتش به هیچ عنوان قابل تمدید نیست. برای همین این امکان رو گذاشتیم که خودتون از همون اول مهلت رو تعیین کنین.




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۱:۳۶:۱۴ سه شنبه ۳ بهمن ۱۴۰۲
#14
نتیجه دوئل گادفری هیدهرست و آیلین پرنس:

امتیازهای داور اول:
گادفری هیدهرست: 26 امتیاز - آیلین پرنس: صفر امتیاز

امتیازهای داور دوم:
گادفری هیدهرست: 25.5 امتیاز - آیلین پرنس: صفر امتیاز

امتیازهای سوم:
گادفری هیدهرست: 27 امتیاز - آیلین پرنس: صفر امتیاز

امتیازهای نهایی:
گادفری هیدهرست: 26.16 امتیاز - آیلین پرنس: صفر امتیاز


برنده دوئل: گادفری هیدهرست!

.....................................................................


- میدهرست، میدهرست، میدهرست... چند بار دیگه بگم مغزای پوکتون قبولش می کنه؟

بلاتریکس موهای آشفته اش را از جلوی چشمانش کنار زد.
- ما الان سه تا سیخ کردیم تو دماغت. چوب دستی پلاکس رو از این گوشت فرو کردیم از اون ور در اومده. هفتاد و شش سوزن مخصوص طب سوزنی رو فرو کردیم تو زبونت‌. و مشکل تو فامیلی مزخرفته؟

گادفری که مشخص بود درد می کشد انگشتش را به نشانه "نه" تکان داد‌.
- من رو فامیلیم حساسم. هر کاری بکنین. این یه کارو نکنین.

بلاتریکس لبخندی زد.
- خب. حالا که حساسی... جناب هیدهرست، آیلین کجاست؟

فریاد گادفری به هوا بلند شد. خیلی به او برخورده بود‌.
- لعنتیا. نمی تونم تحمل کنم. گفتم که. فرستادمش تاپیک نقد. پنج دقیقه هم دیر کرده بود. بعدش نمی دونم کجا رفت.

- ببین هید هرست... ما مطمئنیم می دونی. تا وقتی نگی اینجایی. تو کل دنیای مجازی به همین اسم ثبت نامت می کنیم. برات با همین اسم کارت ملی می گیریم. دفترچه بیمه درمانی می گیریم. گواهینامه جاروسواری می گیریم.

جهان در مقابل دیدگان گادفری تیره و تار شده بود.
- باشه باشه.... بس کنین. می گم... کلاه "آ" ی اسمشو برداشتیم. زیر همونه. دیگه هم کسی اون اسمو به من نگه...

- کدوم اسمو؟ هیدهرست؟




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۱:۵۷ دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲
#15
هیزل

کار خوبی کردی درخواست نقد کردی. گاهی ایرادامون خیلی کوچیک هستن. ولی خودمون نمی تونیم ببینیمشون. بهتره یکی دیگه پست رو بخونه و بهمون بگه.


بررسی پست شماره 245 گلخانه تاریک، هیزل استیکنی:


سوژه رو از جای نسبتا سختی ادامه دادی. قراره یه مسابقه برگزار بشه و شما باید شکل رقابت و مرحله اولش رو تعیین کنی. در واقع مسیر داستان رو تعیین می کنی. کار جالب و جذابیه. ولی به خیلی چیزا باید توجه کنیم.

به نظر من یه نکته که خیلی جالب نبود(اینو شما تعیین نکردی) این بود که داورا از شخصیت های حاضر در سایت نیستن. همیشه توجه داشته باشین که شخصیت های حاضر در سایت جالب تر و پر سوژه تر هستن. مثلا مک گونگال نداریم الان... با این که توی کتاب خیلی مهم و پررنگ بود، ولی الان لینی وارنری که تو کتاب تقریبا نبود، خیلی برای ایفای نقش مفید تر و سوژه دارتره.


نقل قول:
نور روی مروپ و ماروولو که روی میز داوری نشسته بودند افتاد. مروپ که با حجم انبوهی از میوه ها امده بود بلند شد
این مروپی که شما بهش اشاره کردین خیلی وقته که تو سایت نیست. ولی چون مروپ جدیدی نداریم می شه ازش استفاده کرد. ولی وقتی از یه شخصیت استفاده می کنین نباید مستقیم به ویژگی شخصیتیش اشاره کنین. باید غیر مستقیم باشه. مثلا نباید بگیم مروپ با کلی میوه اومده بود. به جاش می شه گفت مروپ داشت سعی می کرد یک عدد پاپایای رسیده رو فرو کنه توی دهن(یا دماغ یا گوش) مارولو.


نقل قول:
-خوب مرحله اول مسابقه برای انتخاب اینه که کی بهتر اشپزی می کنه! ولی قبلش بیاین بخورین عزیزای من!
آشپزی انتخاب خوبیه. اصولا چون اینا مرگخوار هستن، مراحل مسابقاتشون باید کمی سیاه باشه. ولی اینجا مسابقه برای همسری لرد سیاهه و برای همین آشپزی قابل قبوله. می تونه سوژه های خوبی هم داشته باشه. بلاتریکس و آشپزی رو نمی شه با هم تصور کرد. ولی چه لزومی داشت بهشون میوه بده؟ خنده دار نیست. جالب نیست. خودتونو ملزم به استفاده از سوژه های شخصیت ها ندونین. هر جا جالب بود یا موقعیت مناسب بود استفاده کنین.


نقل قول:
و میوه ها را میان دوریا و بلاتریکس تقسیم کرد. نمی توان گفت که انها بخت برگشته بودند یا خوش بخت. این دیگر نسبت به میزان علاقه انها به هر میوه و اشپزی متغیر است.
این قسمت بهتر بود حذف می شد. کمکی به پست نکرده.
شکلک ها بجز در موارد خیلی خاص، مال دیالوگ ها هستن، نه توضیحات. شکلک ها حالت و احساساست شخصیت ها رو منتقل می کنن، نه نویسنده رو.



نقل قول:
-شما باید برای پسرم گل من همسری کنین! یه همسر خوب باید برای شوهرش غذاها خوشمزه بپزه! و البته سالم! پس میخوام یه بشقاب سالاد میوه برام درست کنین! هر کس خوشمزه تر درست کرد برنده این بخش از مسابقه است! یادتون باشه که تزئین هم نمره خاص خودشو داره. زمانتون برای درست کردن این سالاد از امروز شروع میشه و تا یک ماه دیگه ادامه داره!
-ولی ما وقت نداریم مروپ!
-ببخشید بابا! خوب پس تا فردا!
-بازم زیاده!
-خوب تا یک ساعت دیگه!
-خوبه شروع کنین!
سالاد میوه زیادی آسون نبود؟
آوردن میوه ها برای این کار منطقیه. قسمت تعیین زمانش هم خیلی خوب بود. بامزه بود.


نقل قول:
اشپزخانه بلا

بلا که تابه حال اشپزی نکرده بود نمی دانست باید از کجا شروع کند. بلا در همه کار ها استاد بود، همه کار ها، جز اشپزی.چرخشی میان کابینت ها زد و تنها چیزی که پیدا کرد میوه بود. سعی کرد گلچینی از بهترین میوه ها را انتخاب کند. اما پس از انتخاب میوه دوباره دچار سردرگمی شد که حالا باید با میوه ها چکار کند. ناگهان تری شاد و شنگول وارد اشپزخانه شد.

-سلام بلا!
-تو اینجا چی میخوای؟
-اومدم کمک!.
سردرگم شدن بلا خیلی خوب بود. این که ندونه با میوه ها چکار کنه. ولی چرا ما این "خیلی خوب" رو با وارد کردن تری از سوژه گرفتیم؟ این که بلا تنها بمونه و ندونه چکار کنه بهتر نیست؟ شما برای سوژه یه مشکل ایجاد کردی(نا آشنا بودن بلا با آشپزی) که خیلی خوب بود و با آوردن تری خطر حل شدن مشکل رو ایجاد کردی. الان نفر بعدی بهتره این مشکل رو حل نکنه و استفاده مفیدی از تری نکنه.


پستت خوب بود. سوژه رو خوب پیش بردی. شخصیت هات خوبن. یکی دو قسمت اضافه داره که می شه حذف یا خلاصه کرد. سعی نکردی خیلی خنده دارش کنی. این خوبه. طنز پست خودش باید ظاهر بشه. خودش باید خودشو نشون بده. مثلا قسمت تعیین زمانت از نظر طنز خوب بود.


بلا گاهی موقع رد و تایید درخواست های مرگخواری با من مشورت می کنه.پریشب برای پست های شما تردید داشت. گفت احساس می کنم پست هاش بوی شیر می ده! (یعنی خامه... هنوز جا نیفتاده.)
بهش گفتم صبر کن منم بخونمشون. منم یکی دو تا خوندم و نظرم دقیقا همون بود که بوی شیر می داد! ولی این یکی اونجوری نبود. اینم اتفاق خیلی خوبیه. نوشته های شما داره از خامی در میاد و جا میفته. دیگه بوی شیر نمی ده. شما پیشرفت کردی و با نوشتن بیشتر و کسب تجربه از این بیشتر هم پیشرفت می کنی.

......................................................................


تلما

سلام
ممنون. ما خوبیم.

قبل از نقد اون پست یه چیزی در مورد خلاصه کردن بگم. خلاصه باید طوری باشه که طرف مجبور نشه برگرده پست های قبلی رو بخونه. مثلا:
نقل قول:
موضوع:لرد،مرگخوارا رو فرستاده به سایت جادوگران تا در مورد مرگخواران سایت،اطلاعات جمع کنن.بلاتریکس روی تری بوت نشسته و با لب‌تاپ کار میکنه.با اسم دارکر وارد سایت شدن و الان توسط آیلین دارن وارد مرگخوارا میشن.


گردن بلا به اندازه ای که گردن جغد می چرخید،چرخید و به سمت هکتور برگشت.
_برای کار به این مهمی قرعه کشی کنیم؟کروشیو میخوای آیا؟
این خلاصه خوبیه. ولی بعد از خوندنش خواننده با خودش می گه درباره چی دارن قرعه کشی می کنن؟
و مجبور می شه برگرده عقب. این اتفاق نباید بیفته. در مورد نکات خلاصه کردن می تونی اینجا رو بخونی.


بررسی پست شماره 129 دره سکوت تلما هلمز:


نقل قول:
ریموس، که حالا در جسم تام قرار داشت، با دیدن کوین کوچک، لحظه ای مکث کرد. آیا به عنوان یک محفلی، یا نه، یک انسان، می توانست کودکی را در چنین کار های کثیفی وارد کند؟ در میان مجادله ریموس با خودش، کوین که با دیدن تام شاد شده بود، بلند شد و به کنار او آمد.
_تام تو میدونی کی لوی ژمین اتاق لنگ لیخته بود؟
شروع قشنگی بود. کشمکش درونی ریموس خوب بود. جمله بندی می تونست کامل تر باشه. مثلا:
ریموس، که حالا در جسم تام قرار داشت، با دیدن کوین کوچک، لحظه ای مکث کرد. آیا به عنوان یک محفلی، یا نه، حتی به عنوان یک انسان...


این حرف زدن کوین هم کمی کار نویسنده ها رو سخت می کنه. به نظر من فقط باید دقت کنین که حرفاش قابل فهم باشه. حتی اگه شک دارین قابل فهمه یا نه می تونین عادی و درست بنویسینش.


نقل قول:
ریموس، باید به سرعت تغییر شکل میداد. اینکه بیشتر از این در جسم تام میماند، درست نبود.
چرا درست نبود؟ چون ممکن بود لو بره؟ اگه دلیل خاصی داشت بهتر بود بیان می شد.


نقل قول:
باید اتاق های بیشتری را نگاه میکرد و این، زمان بسیاری تلف میکرد. شاید، پخش شدن خبر مرگ آن دختر، باعث پیدا کردن زود تر سوروس میشد.
حالا و در آن شرایط، تبدیل شدن به تری بوت، بهترین و تنها راه حل ممکن بود.
این که هی تبدیل به این و اون بشه باعث می شه سوژه دور خودش بچرخه. شما اشاره کردی که قراره تبدیل بشه، ولی هدف بعدیش رو هم یادآوری کردی. این کار خوبی بود که باعث می شه تبدیلش بی هدف و بی دلیل نباشه.


سوژه به نظر من داره خوب پیش می ره. شاید احتیاج به کمی قدرت بیشتر داره. رنگ و لعاب بیشتر. که ادامه دهنده ها می تونن بهش بدن. شما کارت رو خوب انجام دادی.

نقد بزرگ و کامل خواستی... ولی متاسفانه پست برای نقد بزرگ مساعد نبود. خوب بود. ولی توضیح زیادی نمی شه دربارش داد. سوژه خوبه. شخصیت ها خوبن. توضیحا و دیالوگ ها هم خوبن. به عنوان پست جدی عالی و خیلی تاثیرگذار نیست... ولی کاملا قابل قبوله. می شد درباره احساسات ریموس بیشتر نوشت. می شد ترس و نگرانی هاش رو بیشتر نشون داد. ولی به همین شکل هم خوب بود.


با آرزوی سیاهترین روز ها برای همه!




پاسخ به: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۲۲:۴۶:۰۴ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۴۰۲
#16
در این بین، موجودی حضور داشت که به دلیل کوچک بودن پاهایش بسیار عقب مانده بود.

- لینی... تو چرا داری می دویی آخه! پرواز کن خب کم خرد.

لینی ریونکلاوی بود. اصلا هم کم خرد نبود. فقط غرورش اجازه نمی داد از ویژگی های خاص خودش در چنین زمانی استفاده کند. ولی وقتی دست اولین پلیس داشت به او می رسید تصمیم گرفت موقتا غرور را کنار گذاشته و تا شانه ایوان پرواز کرده و روی آن فرود آمده و اجازه بدهد که او بقیه راه را به جای هر دویشان بدود.

لرد سیاه به پشت سرش نگاه کرد. دامبلدور هن و هن کنان به سختی قدم بر می داشت.
- خوبه. اگه پونصد متر دیگه همینجوری بدوییم این سکته کرده از شرش خلاص شدیم.

-ارباب... متاسفانه باید به عرضتون برسونم که بینی شما هم زیاد مستعد تنفس سریع نیست. در اثر اکسیژن زیادی ممکنه بیهوش بشین. برای همین بهتره زودتر چاره ای بیندیشین.

اندیشه لرد سیاه بکار افتاد.
- با شماره سه، همگی به سمت جنگل برگردین و از اولین درختی که در مقابلتونه بالا برین. این مشنگ ها خنگن. به دویدن ادامه می دن. ما خودمون در تام و جری این را دیده بودیم. سه... دو... یک...

لرد سیاه باید "یک، دو، سه" می گفت... ولی اشتباه کرده بود. همه همان اول با شماره سه به سمت جنگل پیچیده بودند و حالا خودش مانده بود و کل اداره پلیس لندن.

یک " یک، دو، سه" جدید هم برای خودش گفت و به سمت جنگل رفت.

هر چند نفر از یک درخت بالا رفته بودند.

-آهای... ما را نیز بکشید بالا!

در یک آن، از بالای درخت ها، ده ها دست و یک پا به سمتش دراز شدند.




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۳:۰۹:۰۶ یکشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۲
#17
نتیجه دوئل جینی ویزلی و تلما هلمز:


امتیازهای داور اول:
جینی ویزلی: ۲۱ امتیاز _ تلما هلمز: ۲۵ امتیاز

امتیازهای داور دوم:
جینی ویزلی: ۲۴ امتیاز _ تلما هلمز: ۲۵ امتیاز

امتیازهای داور سوم:
جینی ویزلی: ۲۴امتیاز _ تلما هلمز: ۲۵ امتیاز


امتیازهای نهایی:
جینی ویزلی: ۲۳ امتیاز _ تلما هلمز: ۲۵ امتیاز


برنده دوئل: تلما هلمز!

...............................................................................


- یعنی می‌خوای بری؟ برای همیشه؟ ارزشش رو داره؟

تلما آستین ردایش را بالا زد و به چوب دستی ماریا که روی رگ دستش قرار گرفت خیره شد.
- آره. اون باعث دستگیری پدر و برادرم شد. این دوئل، انتقام منه.


روز دوئل جینی ویزلی و تلما هلمز


جینی با قدم های مصمم به سمت باشگاه دوئل رفت. در را باز کرد و وارد شد. همه جا ساکت و تاریک بود.
_ هی... کسی نیست؟... خیلی زود اومدم؟

چوب دستی اش را روشن کرد و با دیدن جسم بی جان تلما روی زمین، جا خورد.

- هی تو...چت شده؟ مردی؟

دوان دوان بطرفش رفت و او را تکان داد.

ولی بی فایده بود.

در سنگین و آهنین باشگاه دوئل باز شد. چند ثانیه مکث و سکوت و سپس فریاد لینی وارنر!
- اونو کشته‌. دوئل کننده حریفش رو قبل از شروع دوئل کشته... به مامورا خبر بدین.

جینی گیج شده بود. کمی بعد با دست های بسته شده به طرف وزارت سحر و جادو برده می شد.


فلش بک

- یعنی می‌خوای بری؟ برای همیشه؟ ارزشش رو داره؟

تلما آستین ردایش را بالا زد و به چوب دستی ماریا که روی رگ دستش قرار گرفت خیره شد.
- آره. اون باعث دستگیری پدر و برادرم شد. این دوئل، انتقام منه. فکر همه جاشو کردم. این ماده باعث می شه برای چند ساعت ضربان قلبم اونقدر کند بشه که مثل مرده ها به نظر برسم. حتی اگه منو معاینه بکنن هم چیزی نمی فهمن. بعدشم برای همیشه از اینجا می رم.

ماریا جای تزریق را کمی مالش داد.
- این چیزی رو ثابت نمی کنه.

تلما چوب دستی اش را که با دستمال گرفته بود به او نشان داد.
- ولی این ثابت می کنه. آخرین طلسمی که ازش خارج شده طلسم مرگه. روی یه خرگوش. اثر انگشت جینی هم روی اینه. همین دیروز وقتی از کنارش رد می شدم انداختمش روی زمین و همونطور که فکر می کردم فوری برش داشت و بهم داد. همه مجبورن قبول کنن...جینی ویزلی منو کشته و برای این کارش مجازات می شه.




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۵۶:۴۵ پنجشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۲
#18
سوژه آیلین پرنس و گادفری هیدهرست: مجرم خطرناک!

توضیح: شما یک روز صبح(حالا عصر یا شبم می شه) عکس خودتونو می بینین که به عنوان یه مجرم خطرناک تحت تعقیب توی روزنامه چاپ شده. ولی اصلا یادتون نمیاد جریان چیه. سعی کنین از قضیه سر در بیارین. می تونین فرار کنین یا با معجون یا طلسم یا قدح اندیشه یا هر چی بفهمین جریان چیه. این که دستگیر می شین یا بعدش چی می شه رو می تونین بنویسین یا نه. اجباری نیست. بستگی به محتوای پستتون داره که به نظر خودتون نتیجه قشنگ ترش می کنه یا نه.

برای ارسال پست در باشگاه دوئل، ده روز ( تا 23:59 یکشنبه 1 بهمن) فرصت دارید.


جان سالم به در ببرید.


سوژه تری و ایزابل، به زودی.




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۰:۲۴:۱۴ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۲
#19
- باز کن دهنتو. بگو آآآآآآ

فنریر علاقه ای به آ گفتن از خود نشان نمی داد. برای همین، مالی از در دیگری وارد شد. عشق و محبت همیشه در محفل جواب می داد.
- دهنتو باز کن دندونای خوشگلتو به خاله مالی نشون بده. اگه بخوای می تونی منو مامان هم صدا کنی. فرقی برام نمی کنه. بس که بچه دارم هر کی بهم بگه مامان، برام عادیه.

صدای افسرده هری پاتر از اتاق خوابش به گوش رسید.
- پس من چرا هشت جلده دارم می گم خانوم ویزلی؟ خاله نه... حتی عمه هم نه... خانوم ویزلی! رسمی ترین شکل خطاب.

و صدایش قطع شد. مشخص بود که سرش را در بالش فرو کرده و هق هق گریه می کند.

مالی توجهی نکرد. تمرکز او فعلا روی توله سگ با نمک و پشمالویش بود.
- دهنتو باز کن این سوپ رو بخور. بعدش می خوام بهت آموزش بدم. سگا دوست دارن دستور بگیرن. اگه هر روز صبح دو بار به سیریوس "بشین و پاشو" نگم قهر می کنه.

مالی زیاد حرف می زد. حوصله فنریر سر رفته بود. دهانش را باز کرد و سوپ را با قاشقش بلعید!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۰:۵۶:۰۴ پنجشنبه ۷ دی ۱۴۰۲
#20
لطفا درخواست نقد ننمایید!


نتیجه دوئل سه نفره گادفری میدهرست/ ایزابل مک دوگال/ هیزل استیکنی:


امتیازهای داور اول:
گادفری میدهرست: 27 امتیاز - ایزابل مک دوگال: 25.5 امتیاز - هیزل استیکنی: 26.5 امتیاز

امتیازهای داور دوم:
گادفری میدهرست: 27 امتیاز - ایزابل مک دوگال: 25 امتیاز - هیزل استیکنی: 26.5 امتیاز

امتیازهای داور سوم:
گادفری میدهرست: 26 امتیاز - ایزابل مک دوگال: 25 امتیاز - هیزل استیکنی: 25 امتیاز

امتیازهای نهایی:
گادفری میدهرست: 26.66 امتیاز - ایزابل مک دوگال:25.16 امتیاز - هیزل استیکنی: 26 امتیاز


برنده دوئل: گادفری میدهرست!

................................................................


هیزل با ترس و تردید نگاهی به چاله عمیق که دست کمی از چاه نداشت انداخت و رو به گادفری کرد.
- آخه... این... مطمئنی؟

- تنها راهمون همینه. هر جا بریم پیدامون می کنن. تا تاریک شدن هوا و خوابیدن همه باید این تو قایم‌ بشیم. شنل هم که هر سه مونو مخفی می کنه. بعدش می تونیم بریم اتاق اساتید و سوالای مسابقه رو ببینیم. این اصلا عادلانه نیست که اسنیپ سوالا رو به اسلیترینیا داده باشه. نا سلامتی ما یک ساله داریم برای این مسابقه آماده می شیم. بهشون اجازه نمی دم حقمونو بخورن.

ایزابل که تا آن لحظه ساکت بود تایید کرد.
- چاره دیگه ای نداریم. شب شنلو میارم. هر دوتون ساعت هشت اینجا باشین. دیر نکنین.

و از هم جدا شدند.


ساعت هشت شب:

ایزابل و هیزل داخل چاله تنگ و تاریک زیر شنل نامرئی کننده پناه گرفته بودند. هنوز خبری از گادفری نبود.
ایزابل خمیازه ای کشید که فورا به هیزل هم سرایت کرد.
- خسته شدم. پس چرا نمیاد؟

- اگه بیاد هم الان که کاری نمی تونیم بکنیم. هوا هنوز روشنه. شاید درگیر کارای کوییدیچ شده.

شنل را روی سرشان کشیده و منتظر ماندند.

کمی دورتر در راهروهای دور و دراز مدرسه، گادفری در حال دویدن بود.

- دیر کردم دیر کردم دیر کردم‌...

- بله گادفری. دیر کردی. جلسه قبل و قبلش و قبل ترش هم دیر کردی. و حتی برای مجازاتی که برات تعیین کردم هم دیر کردی. اگه فکر می کنی می تونی از زیرش در بری سخت در اشتباهی.

پروفسور اسنیپ با اخمی هولناک در مقابلش ایستاده بود.
- حالا به دفتر من می ری و شاخک های سوسکهای جونده رو یکی یکی و با دقت جدا می کنی‌. طوری که حتی یکیشون هم نمیره. همه رو زنده می خوام.

گادفری ناچارا مسیرش را کج کرد.
- اشکالی نداره. زود انجام می دم و خودمو می رسونم.

ولی با دیدن تپه سوسک های جونده متوجه شد که به این سادگی ها نجات پیدا نخواهد کرد. با این وجود، سریعا شروع به کار کرد...


با تکان خوردن چیزی در دهانش از خواب پرید.

چند ثانیه طول کشید که به خودش آمد.
- ای لعنت به موهای چربت اسنیپ.

و سوسک را از دهانش خارج کرد.

صبح شده بود. نمی دانست کی روی همان میز خوابیده بود. خمیازه ای کشید. نقشه شان شکست خورده بود ولی اهمیتی نداشت. یک روز دیگه اجرایش می کردند. فرصت کافی داشتند.

کش و قوسی به خودش داد و از اتاق خارج شد.

سر کلاس تغییر شکل، صندلی های خالی ایزابل و هیزل نگاهش را به سمت خود می کشید.
- نه. نمی تونن هنوز منتظر مونده باشن. حتما شب دیروقت برگشتن خوابگاه و خواب موندن و به کلاس نرسیدن.

تقریبا حق با او بود‌.

هیزل و ایزابل خوابشان برده بود.
ولی داخل چاله و زیر شنل نامرئی کننده.

حتی در لحظاتی که فیلچ به اصرار مک گونگال چاله را پر از خاک کرده بود فرصت فریاد کشیدن پیدا نکرده بودند.

آخرین صدایی که شنیدند صدای مک گونگال بود که غر می زد که همین دیروز توماس اسمیت پایش پیچ خورده و نزدیک بوده داخل این چاله بیفتد.

و بعد تاریکی مطلق و سکوت ابدی...








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.