بالاخره پس از چند دقیقه فس فس کردن های ولدمورت و نجینی به پایان رسید و نجینی از دور گردن ولدمورت پایین آمد و دور پاهای دامبلدور شروع به گردش کرد.
ولدمورت لبخند بی روحی زد و جرعه ای از نوشیدنی اش را سر کشید. دامبلدور که از برخورد بدن لزج نجینی به پاهایش مور مورش شده بود پاهایش را کمی جمع کرد.
_ خب تام نظرت چیه؟
ولدمورت چند جرعه دیگر از لیوانش را نوشید.
_ همم...
اونطور که پیداست شماها دارید به زبون بی زبونی اعلام آتش بس میکنید اینطور نیست آلبوس؟
دامبلدور زیرچشمی نگاهی به نجینی انداخت.
_ خب تقریبا" یه چیزی تو همین مایه ها!
لبخند گشادی بر لبان ولدمورت نقش بست.
_ آلبوس... آلبوس پیر عزیز! ارباب از اینکه میبینه بالاخره شماها سر عقل اومدید خوشحاله... فردا شب منتظرتونیم! بریم نجینی!
نجینی فس فسی کرد و از پاهای ولدمورت بالا رفت و دور گردن او پیچید. ولدمورت دستی بر سر نجینی کشید و آخرین جرعه نوشیدنیش را سر کشید و ازجایش بلند شد.دامبلدور با شک و تردید به لبخند کج و معوج ولدمورت نگاهی انداخت و آنگاه او نیز از سر میز بلند شد.
خانه ریدل_ چــــی؟
به چه جرئتی همچین حرفی زدن؟
ولدمورت با آرامش خاصی بر روی کاناپه لم داده بود و به چهره برافروخته بلاتریکس نگاه میکرد. سایر مرگخواران دور تا دور اتاق نشسته یا ایستاده بودند و پوزخند زنان به بلاتریکس مینگریستند. بلاتریکس با عصبانیت چندین بار عرض اتاق را طی کرد.
_ مرتیکه ی فشفشه! میکشمش! با همین دستام خفش میکنم... حالا میبینید! رز تو به چی میخندی؟هان؟
رز سریعا لبخندش را پنهان کرد.
_ هیـ... هیچی بخدا!
ولدمورت هنوز ساکت نشسته بود و با چشمان بیروحش بلاتریکس را نگاه میکرد. بلاتریکس با ناراحتی بر روی زمین نشست بغض گلویش را میفشرد.
_ ارباب! چطور تونستید اینکارو با من بکنید؟ چرا بهشون گفتید فردا شب بیان اینجا؟چرا؟
ولدمورت کمی بر روی کاناپه جا به جا شد و به دور دستها چشم دوخت.
_ نگران نباش بلا... ارباب خوب میدونه داره چیکار میکنه
جمع محفلی ها _ جدا"؟! واقعا قبول کرد؟ اوه عالیه! مگه نه نوریس؟
گربه فلیج با نارضایتی میییییویی کرد و از آغوش فلیچ بیرون پرید.
فلیچ که از خوشحالی سر از پا نمیشناخت توجهی به گربه اش نکرد و به سوی آلبوس رفت و او را در آغوش کشید.
_ ممنونم آلبوس تو بینظیری
آلبوس به سختی فلیچ را از خود جدا کرد.
_ اما من به این قضیه مشکوکم! باورم نمیشه ولدمورت به این زودی با ازدواج این فشفشه بی عرضه با بلاتریکس یکی از وفادارترین مرگخواراش موافقت کرده باشه!! به نظر شما کمی عجیب نیست؟
هاله ای از ابهام محفلی ها را در برگرفت.