هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۱۶:۴۱ شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰
#11
سلام
نمیدونم قبلا چجوری بوده و تو این مدت چطوریه ولی اون موقعی که ما شرکت میکردیم این طوری نبود. تیم ها باید کوییدیچ رو تو پست به صورت ادامه دار هر تیم برای خودش مینوشت و این خودش کلی جذابیت داشت چون اعضا میشستن و فکر میکردن و سوژه های جالب و قشنگ نویی از توش در میومد. اما این جور تک پستی مثل هاگوارتز میشه دیگه! اصلا معنای تیم توش دیده نمیشه.

این فقط نظرم بود که بنظرم بهتره مسابقات تک پستی برگزار نشه.

ممنون



Re: عتیقه فروشی و فروشگاه لوازم جادوگری گل نیلی
پیام زده شده در: ۰:۳۹ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۰
#12
سلام

طبق قوانین شما اجازه ی ایجاد این تاپیک را نداشتید. لطفا قوانین را مطالعه کنید و پس از آن درخواست مجوز برای تاپیک را در ارتباط با ناظرین ارسال نمایید تا درباره ی آن تصمیم گیری شود.

تاپیک قفل شد!

با تشکر



Re: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۲۰:۱۷ دوشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۰
#13
در مقر تاریکی

- ارباب، میتونم داخل بشم؟

- بیا تو! اما اگه مزاحمتی برای ارباب ایجاد کنی...

مورفین با ناراحتی وارد شد و تعظیمی کرد و درحالی که به سختی سعی می کرد جلوی لرزشش را بگیرد گفت : « ارباب یه خواهشی ازتون دارم. ببینید شما گفتید تکنولوژی ممنوع قبول. اما این ها مواد دارویین. تکنولوژی نیستن که! میخواید همین الان براتون پرورشش بدم؟ خواهش میکنم ارباب. دارم تلف میشم!»

- نه! بار صد و یکمه که بهت میگم نه و از این به بعد اگه یه بار دیگه همچین حرفی جلوم بزنی خودم تلفت میکنم.

- اما ارباب... اوه بله چشم!

با نگاهی به چوبدستی اربابش که بار دیگر پایین می رفت آهی از سر آسودگی کشید هرچند به علت لرزش شدید صدایش آهش مانند اه شنیده شد و با تکان چوب در دست اربابش لرزشش دو چندان شد!

لرد سیاه درحالی که سعی می کرد ناراحتی خودش را پنهان کند لبخندی زد. اما پس از خروج مورفین آهی کشید. چقدر دلش برای تلویزیون و کارتون لاک پشت های نینجا تنگ شده بود!

در این هنگام

- آلبوس، پس کی میخوایم از این جا بریم؟ مگه قرار نشد فقط یه ماه اینجا بمونیم؟ منو حلق آویز میکردید بهتر بود! آخه من نمیفهمم کدوم ابلهی فکر میکنه یویو تکنولوژی به حساب میاد؟

آلبوس نگاهی از سر هم دردی با جیمز کرد و گفت : « جیمز، یویو هم تکنولوژی به حساب میاد. علت موندن ما در اینجا اینه که اون ماشین زمان موقع انتقال در زمان، یه خرابی کوچیک براش رخ داده که درست کردنش طول میکشه. ضمنا من هنوز دارم روی نقشه ی کشوندن مرگخوارا به زمان حال کار میکنم وگرنه خودمم دلم برای خوردن پشمک... اهم نه چیزه ... پشه کش تنگ شده

- باشه، بازم صبر میکنم. ولی بهت بگم، اگه 2 هفته ی دیگه هنوز اینجا بودیم کلا بیخیال محفل میشم میرم تو صحرا یویو بازیمو میکنما. مفهومه؟

در مخفیگاه شاه آرتور

- مامان ویوسا! بیا ببین پسرت برات چیکار کرده.

لبخندی به مادرش زد که از کنار هیزم به بخش اصلی غار می آمد و سپس به سرعت حرکات خاصی انجام داد.

دستان پسر، به سرعت به شکل یک نیم دایره از چپ به راست و از راست به چپ می رفتند و همزمان با آن شمشیر فرضی چوبی ای که در دست داشت نیز تکان میخورد. پسر با هر چند حرکت پرشی می کرد و این حرکت را با حرکت دیگری مانند ملق و ... همراه می کرد. در آخرین بخش از حرکتش گفت : و این گاردِ روز برای ویوساست! وین گاردِ یوم لِ ویوسا!
و سپس هنگامی که برای آخرین بار شمشیر را حرکت می داد گفت : وینگاردیوم لویوسا!

پس از چندین جهش به یک قدمی مادرش رسیده بود. لبخندی به او زد و سپس گفت : « حالا میشه برای شام امشب پلو گوشت داشته باشیم؟»

- ببین مرلین هزار بار بهت گفتم من کمر درد میگیرم. فقط برای مهمونی ها...

ولی با دیدن چشمان گرد شده ی پسرش که به عقب دوخته شده بود چرخید و با دیدن تخته سنگ غول پیکری در هوا که از آن به عنوان صندلی استفاده می کردند، بر زمین افتاد. اما مرلین همچنان با تعجب به آن سنگ خیره شده بود که لحظه به لحظه به زمین نزدیک تر می شد.

اما آن سنگ هرگز به زمین نرسید بلکه در نزدیکی زمین براثر زمزمه ی دوباره ی آخرین جمله ی مرلین به هوا برگشت.

مرلین، برای اولین بار راز آن مردان عجیب را فهمیده بود. او یکی از وردهایشان را آموخته بود! اکنون او میتوانست انتقام پدرش آرتور را بگیرد.



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۳:۴۷ چهارشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۰
#14
- آخ! مرتیکه جلو چشتو نگاه کن... رز اون چوبو بگیر طرف ایوان...

- چشم ارباب، صبر کنید... الان خوبه؟

- کروشیو! لینی اون سوروس نیومد؟ هوی هوی! اون هیولا رو کنترل کن دیگه! غیرتی میشه واسه من. رز بگیرش سمت اون... آواداکداورا!

مانند چند صد هزار طلسم قبلی، طلسم بار دیگر پس از برخورد به پوست هیولا، کمانه کرد و به سقف برخورد کرد.

لرد سیاه :

- ارباب خواهش میکنم آروم باشید. همینطور بگذره چیزی از این خونه و مرگخوارا نمیمونه.

- باشه رز! حالا چوبدستیو بگیر سمت خودت تا تو باشی دیگه اینطوری با من صحبت نکنی... کروشیو! آخ! ابله، ول نکن چوبدستیو دیگه... له شدم.

لحظاتی بعد

سوروس درحالی که از گوشه ی چشم هیولا را نگاه می کرد و سعی می کرد بیش از حد به آن نزدیک نشود، مشغول شرح اطلاعات به دست آمده درباره ی این هیولا بود :

- ارباب همونطور که گفتم، این هیولا، در حقیقت یه تسترال خاصه! تسترال ها در موارد بسیار نادر میتونن تغییر کنن و از اون به بعد هروقت چیزیو گاز میگیرن اگه براشون مفید باشه مقداری ازش رو جذب می کنند. اما در هرحالت باعث میشن اون موجود شروع به کوچیک شدن بکنه. الان این تسترال مار براش مفید بوده و جذبش کرده و ....

رز که پس از مدتی کار کردن با چوبدستی تبدیل به سیستم خودکار شده بود، چوبدستی را به سمت سوروس چرخاند:

- یعنی من الان مفید نیستم؟ یعنی.... کروشیـــو! خب حالا الان چطوری من میتونم برگردم به همون اندازه ی قبلیم؟

- خب، باید از خونش پادزهر درست کنیم. اما دوتا مشکل هست : اول اینکه طلسم های کسایی که میتونن اونو ببینن روش اثر نمیکنه و تسترال کلا توسط اونا هیچ آسیبی نمیبینه. دوم اینکه، علاوه بر خونش نیازمند خون مادرش هستیم.

- خب این که مشکلی نیست، لینی اون سطلو از خونت پر کن.

- نه ارباب! جادویی که از تسترال محافظت میکنه از مادر هم محافظت میکنه. یعنی الان خود مادرم نمیتونه به خودش صدمه بزنه.

- خب الان یعنی چیکار کنیم؟ نکنه منظورت اینه که من تو همین اندازه بمونم؟

- نه ارباب، اما باید یکیو گیر بیاریم که کسیو نکشته باشه.

- خب، کی تو این جمع کسیو نکشته؟

مرگخواران :



Re: دفتر ناظرین شهر لندن
پیام زده شده در: ۱۵:۲۲ پنجشنبه ۷ مهر ۱۳۹۰
#15
سلام،

ببخشید که انقدر دیر شد من یه مدتی نبودم کلا.

آنتونین، اگه شما برنامه ی خاصی برای اون تاپیک داری اعلام کن تا بررسی بشه. راستش سر اون تاپیک خیلی دعواست و قدیمیا نظرشون اینه که باز نشه. درنتیجه لطف کن برنامه تو همینجا بنویس تا بررسیش کنیم.

ممنون.



Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰ شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۰
#16
سلام

هووم! اول اینکه فکر کنم اینکه اینجا برنامه ها مطرح بشه بهتر باشه که اعضا هم بدونن. ها؟

دوم اینکه بلاک شروع واسه مهمونا دوتاست! یعنی بنظرم اومدید یه بلاکو جایگزین کنید فراموش شده بردارید اون یکی رو. بعد اینکه تو بلاک شروع که برای اعضا هم نشون داده میشه نوشته عضو شید و درباره ی ثبت نام و ... توضیح میده.
گفتم بگم. همین دیگه!



Re: پادگان نظامى
پیام زده شده در: ۰:۳۲ پنجشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۰
#17
خانه ی شماره 12 گریمالد

- اه! خسته شدم دیگه. چقدر تنها در خانه ببینیم؟ همه ی این کارا مال وقتیه که دزد بیاد. پس به دردمون نمیخوره.

- چیه؟ چیز بهتری بلدی؟

- آره. خیلیم بلدم. چرا گرگم به هوا بازی نکنیم؟ من گرگ میشم دنبالت میکنم.

- اه اه! بازی لوس! لابد ویکتوریا بهت یاد داده.

- هوی هوی! درست صحبت کنا. نخیرم. با اون از این بازی خشنا نمیکنم!

- باشه، گرگم به هوا بازی میکنیم اگه تو بردی ادامه میدیم اگه من بردم تا آخر هفته هرکاری بگم بی چون و چرا انجام میدی. متوجه شدی؟ هرکاری.

- باشه قبول. ولی اگه من بردم همین شرط درباره ی تو صدق میکنه.

جیمز و تد به یکدیگر نگاه کردند و هردو به طور پنهانی لبخند شیطانی زدند.

خانه ریدل

- فیسسس فییسس فیس

- فاسوس فیشششیش فیس

مرگخواران که پس از پنج ساعت هنوز در حالت آماده باش برای رفتن به خانه ی مرگخواران بودند، خداحافظی لرد با نجینی را نگاه می کردند.

- هوی رز! تو خوب و زیاد حرف میزنی بلدی چی بگی. یه طوری اربابو راضی کن خداحافظیشو سریعتر انجام بده.

- د، به من چه! تازه ارباب بهم گفته انرژیمو نگه دارم واسه خانم بلک! مثل اینکه محفلیا یه دزدگیر روش نصب کردن که فقط خودشون بتونن پردشو ببندن. راستی شنیدی این دزدگیرا چه باحالن؟ میگن مارکشون...

مرگخواران، پنبه هایی که از روز عضویت رز همیشه در جیب داشتند را دراوردند و در گوششان گذاشتند و مشغول صحبت با یکدیگر از طریق نوشتن شدند.

- بلا! تو نمیری به ارباب بگی؟

- نخیرم! راست میگی خودت برو. چرا بقیه رو میندازی وسط؟

- آخه ارباب تو رو دوست داره. عاشقته. میدونی چون دوستت داره رو حرفت حرف نمیزنه. خودش دیروز بهم میگفت تو فکر یه سقفه واسه ی تو و خودش!

بلا که با خواندن حرف های بلیز لحظه به لحظه چهره اش از به تغییر میکرد، با خواندن بخش آخر اختیارش را از دست داد :

- رز، چطور جرأت میکنی وسط صحبت ارباب جیغ بکشی؟ الان وقت ندارم. پنجاه تا کروشیو بزن به خودت.

رز که از قطع شدن حرفش کمی دلخور بود از مرگخواران دور شد و مشغول انجام طلسم کروشیو برروی خودش شد.

- ولی ارباب، رز نبود که. من بودم. راستش میخواستم بگم میشه زودتر... زودتر... زودتر با هم ازدواج کنیم؟

- آواداکداورا! ...فیسس فیشش فیششیس.

مرگخواران با دیدن این صحنات به این نتیجه رسیدند که بهترین راه حل، صبر است!

در همین هنگام

جیمز بی توجه به ماه کامل، مشغول حرکت در خانه ی ریدل بود.

- هوی تدی، معلوم هست کجایی؟ تو باید دنبالم کنی ها. قایم موشک که نیست.

و سپس با صدای آرام تری ادامه داد : هوووم، بذار ببینم... نقشخانیوس!

نقشه ای مانند نقشه ی غارتگر جلوی جیمز ظاهر شد با این تفاوت که اینبار نقشه متعلق به خانه ی 12 گریمالد بود. جیمز نقشه را باز کرد و بلافاصله اسم تد ریموس لوپین را پیدا کرد.

- خب. این میگه یه قدم عقب... یه قدم راست. 180 درجه بچرخم! جیـــــــــــــــــــــغ!

جیمز با دیدن گرگی که روبرویش ایستاده بود چند قدم به عقب رفت و سپس به سرعت از آنجا دور شد.

تد لبخندی زد. جیمز کاملا فراموش کرده بود که آن روز روز کامل شدن ماه بود. به آرامی به دنبال جیمز حرکت کرد و در راه به این فکر میکرد که اولین دستوری که به جیمز میداد چه بود؟


ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۳ ۱:۳۰:۱۸


Re: رویارویی با ناظران دیاگون
پیام زده شده در: ۲۲:۴۰ چهارشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۰
#18
سلام!

ببخشید این پست کلا فراموش شده بود. والا تاپیک که زیاده تو این انجمن و کلا نیاز به تاپیک نیست و فکر نکنم با زدن این تاپیکم خیلی فرقی بکنه. و مثل همین آموزشگاه کنکور هست و بنظرم بهتره همون فعال بشه.

ولی خب از طرفی فامیلیت بلک هست و اینا و خب پارتی خیلی مهمه چون پس تأیید شد

100 گالیون به حسابت واریز شد و میتونی این تاپیکو بی هزینه بزنی.

ها راستی...

نقل قول:
سیریوس گفت بهت بگم که:
دور از چشم برادرت میایی در حوزه استحفاظی ما ایده می دهی پدر سوخته؟


بعد اینکه اون پاراگراف اولم کلا جدی نگیر.

همین.



Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۱۵:۰۶ چهارشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۰
#19
امتیازات مرحله ی سوم

گودریک گریفیندور : 16
لینی وارنر : 12

* از آنجا که هر دو نفر در نظرسنجی رأی برابر دارند به هیچ یک امتیازی اعطا نخواهد شد.

امتیازات و رتبه بندی نهایی

1- گودریک گریفیندور : 55
2- لینی وارنر :45
3- ریگولوس بلک : 43
4- رز ویزلی : 28
5- ارگ کثیف : 24

جوایز

گودریک گریفیندور : قهرمان این دوره از مسابقات المپیک دیاگون : 150 گالیون + رنک قهرمان المپیک دیاگون
لینی وارنر : نفر دوم این دوره از مسابقات المپیک دیاگون : 100 گالیون
ریگولوس بلک : نفر سوم این دوره از مسابقات المپیک دیاگون : 75 گالیون


تاپیک تا آغاز دوره ی بعد قفل شد.


ویرایش شده توسط زنوفيليوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۲ ۱۵:۰۹:۵۳


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۵:۱۲ دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۰
#20
بلیز سلام.

آستوریا گفتن که باهاشون هماهنگ کردن. و در نتیجه گفتن مشکلی ندارن با این قضیه.

این هم لینک پستی که آستوریا گفتن بهشون اطلاع داده شده : لینک

خواستم بگم که در موارد قبلی (یا شاید فقط برای اولین پاک کردن) با ایشون هماهنگ شده بوده. اما فکر نمیکنم درباره ی آخرین بار هم همینطور باشه.

همین.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.