هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: سپر مدافعت چه شکلیه؟
پیام زده شده در: ۱۳:۲۶ پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۰
#11
سپر مدافع من تو این عکس هست


شوخی کردم قبلا هم گفتم یوز پلنگه


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۲۰:۵۹ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
#12
با اجازه از سوالا صرف نظر می کنم و به جوابها اکتفا:دی

1. مارو تو محفل راه ندادن گفتن هنو بچه ای برو الف دال:همر

2. آخه از دست منه پف کوتوله ی مامانی چه کاری برمیاد؟ میتونم دکور متحرکتون باشم میتونم رو شونه هاتون پرسه بزنم می تونم باهاتون شطرنج بازی کنم حوصله تون سر نره. تازه می تونم عقابم بشم نیگا.

3. به خودم مربوطه. (جوخه ای که دشمن نیست مرگخوارم بستگی داره مثلا اگه نجینی باشه تو عکس امصام می بینید اگه کس دیگه باشه ...)

4. نه مگه شهر هرته درسته که مرا از مرگ باکی نیست ولی نه در راه یه گروه بوقی.

5. چمدونم(چه می دونم) می خواین یه کاری بکنین دیگه به منچه هدفتون چیه

6. اون دوستتون که خیانت می کنه خود منم:دی حالا هر کاری خواستی بکن. کسی نمی تونه به من خیانت کنه عمرا

7.

ریش: بادراد و دامبول

طلسم ها ممنوعه: بحالن یه بار رو کلاه گروه بندی طلسم فرمان زدم خیلی حال داد چون بعدش افتادم ریون.

الف دال: یه گروهِ بوقی که مجبورم برم توش تا بتونم بعدا برم یه جای دیگه.

ارباب سیاهی: کیو میگی اگه این تام کچل گوگولیرو می گی که نوکرم نیست چه برسه به ارباب اگه ارتاسو می گی قربونش برم خیلی باحاله تازه لیچ کینگم شده عاشقشم.


ویرایش شده توسط آرنولد در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۱۶ ۲۱:۰۴:۵۵

تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: آزمایشگاه سرّی
پیام زده شده در: ۱۲:۲۷ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
#13
:دی ایول فلور سوژه رو عوض کرد این چند روزه ترکوندیم اینجور عوض کردن سوژه رو ها ممنون از تری که مدش کرد و خودم و فلور که ادامه اش دادیم البته یکی دیگه هم اینکار رو انجام داده بود اسمش یادم نیست از اونم تشکر
--------------------------------------------------------------------------------

ملت ریون هر حشره ای که آنجا بود را بررسی می کردند. تری حشره ای را برداشت و با انزجار آنرا روی میز آزمایشگاه گذاشت اما آن حشره به سرعت شروع به خوردن میز کرد.

زنوف فریاد زنان:

- چی کار کردی الآن همچیو بهم می زنه ....... نه .... ارگ نه!

اما دیگر دیر شده بود ارگ حشره ایی را از ظرفش خارج کرده بود؛ و در عرض یک ثانیه اندازه ارگ و حشره جابه جا شد. همه با دیدن این صحنه پا به فرار گذاشتند لینی هم حشرهای را که در دستش بود به گوشه ای پرت کرد و فرار را بر قرار ترجیح داد.

در این میان آرنولد برای اینکه سریعتر فرار کند تبدیل به عقاب شد؛ اما توسط چنگالهای آن حشره اسیر شده بود، سپس به طور ناگهانی حشره به اندازه طبیعی برگشت اما آرنولد در شکل عقاب به 3 برابر اندازه اش رسید بود، و حشره زیر وزن عقاب له شد.

حشره ایی که لینی پرت کرده بود مستقیم به ارگ که هنوز به همان اندازه کوچک مانده بود برخورد کرد و ناگهان ارگ مثل یک توپ تنیس درخشان درخشید.

- لینی دستت داره نور می ده!!

- آره تری یه جورایی داره می درخشه.

- ارگ کوش ؟؟

زنوف به آنتونین جواب داد:

- زیر پاته ... لهش نکنی!!

- این توپ نورانیه؟ اگه این ارگه پَــــــــ آرنولد کو؟؟

ناگهان با صدای عقاب جوابش را دریافت. عقابی با هیبتی دو برابر آنتونین روبرویش ایستاده بود.

لونا:

- دوست دارم بدونم اگه آرنولد تغییر شکل بده چه شکلی می شه؟

بعد از این حرف لونا عقاب تکانی خورد ولی اتفاقی نیافتاد.

ملت:

عقاب:

ملت:

عقاب:


ویرایش شده توسط آرنولد در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۱۶ ۱۲:۲۹:۱۶

تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: گفتگو با ناظران *محفل ققنوس*
پیام زده شده در: ۱۰:۳۹ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
#14
سلام

این محفل نیرو نمی خواد؟؟؟؟ ما هستیما هنوزم سپیدیم البته مایل به بنفش. یه عمر دم در این خونه 12 گریمولد چادر زدیم ولی هنوز ما رو اسکان ندادید.


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: جدی ترین رقیب هری پاتر چیه؟گرگ و میش یا دارن شان یا...؟
پیام زده شده در: ۰:۰۰ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
#15
سلام

یه سری از آثار رو واقعا قابل غیاث نیستن ببنید اگه از نقطه نظر فانتزی بررسی کنیم.

مقام اول مال رمان فوق العاده ای به نام ارباب حلقه هاست(خب خیلی قدیمی شده و کمتر کسی سراغش میره مگر اینکه فیلم رو ببینه و یا تعریفی ازش بشنوه) پس رقابتشو کرده و چون در نوع خودش اولین رمان بود.

مقام دوم مال وارکرفت هست که مطمئنا هنوز بیشترین فن رو تو دنیا داره.

مقام سوم هم متعلق به دو تا رمان که هر دو باهم سومن نمی شه یکی رو سوم یکی رو چهارم دونست. هری پاتر و دلتورا

چرا؟ چون این رمان ها برای خودشون دنیایی درست کردن نه مثل داستانهای مصور مرد عنکبوتی یا بت من از همون دنیای واقعی استفاده کنن.کاری که دارن شان و گرگ و میش هم انجام دادن

دارن شان:

عزیزان چیزی که با ترجمه فارسی از این کتاب می خونید واقعا مزخرفه بنا به گفته ی خود مترجم ها کلی متن اصلی رو عوض کردن اما همون متن انگلیسی هم داره از دنیای انسانها استفاده می کنه نویسنده به خودش زحمت نداده کمی دنایای قشنگتری طراحی کنه.

گرگ و میش:

این رمان اصلا برای محدوده سنی ذیگه ای نوشته شده نه مثل هری پاتر این رمان مال جووناس و مخصوصا اونایی که دنبال چیزای رمانتیک و کمی هیجا هستن. اینم به فقط تو دنیای واقعی انسانهاست البته رمان قشنگیه ولی نمی شه تو رده بندی بالا آوردش.

هری پاتر:

تو این رمان در کنار دنیای واقعی دنیای جادویی با جزئیات خاص خودش توضیح داده شده و نویسنده واقعا روش کار کرده حتی جزییاتی مثل کوییدیچ رو که تماما از ذهن نویسنده میاد داخلش گذاشته اما خب می تونست بهتر کار کنه.

دلتورا:

توش حداقل چند مدل رسم و رسوم خاص و چند مدل چیزای جالب داره و دنیایی رو توضیح می ده که واقعا آدم حسش می کنه اما یه داستان روتین رو داره ادامه می ده و شخصیت های اصلی همیشه برنده می شن و گاهی اوقات می شه پایان رو حدس زد ولی معما هایی که وجود داره توش فوق العاده است نویسنده خیلی قشنگ معما و سوالهایی طرح کرده که داستان رو خیلی جذاب می کنه.

وارکرفت:

چی می خوای ازش بشنوی از میلیون میلیون فنش بگم. از این بگم که هنوز فیلمی براش ساخته نشده البته قول دادن به زودی بیاد به بازار. داستان واقعا فوقالعاده ای هست گروهها و نژادهای مختلفی رو توصیف می کنه شخصیت اول توش وجود نداره حتی شخصیت کاملا مثبت یا کاملا منفی توش نیست مثل زندگی می مونه که مثلا من کاملا خوب یا بد نیستم گاهی خوبم گاهی بد. ولی این توسط تعدادی نویسنده نوشته شده.

لرد اف رینگز(ارباب حلقه ها):

خب تا جایی که من اطلاع دارم نویسنده جی آر آر تاکین دکترای ادبیات انگلیسی داشته و هویجوری یه چیزی ننوشته. خیلی قشنگ درباره داوارفها الفها ارکها و خیلی چیزای دیگه نوشته. تا جایی که من می دونم اولین شخصی بود که الفها رو وارد داستانها کرد. ایشون حتی برای الفها زبان خاصی طراحی کردند و...

این تنها داستانی که من نمی تونم هیچ ایرادی ازش بگیرم به جز اینکه به خاطر قدیمی بودنش فنهاش کم شدن

پاریس تورس:

ماکه هرچی خواستیم اینو داونلود کنیم نشد. این آقای ای آر مولانا کی هستن؟؟؟ کسی هست برا من تو ضیح بده؟؟ اگه ایرانیه چرا اول اسمش رو ای آر گذاشته اگه خارجیه چی کار به مولانای ما داره؟؟؟؟؟؟ چون داستانش رو نخوندم نظری ندارم درباره اش ولی اگه داستان قشنگی بود صد در صد خیلی قبل تر ها من می فهمیدم همچین چیزی وجود داره.

این که می گی حمید رضا صدر کجاییه؟؟؟؟ هم منتقد ادبی هست هم فوتبال آنالیز می کنه!! دمش گرم چه قدرتی داره ولی نقدش در باره فیلمه نه کتاب می دونی فیلم با کتاب چقدر فرق داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بعد از فرمانروایی ارباب حلقه ها وارکرفت کل دنیا رو گرفت و و بعد دنیایی به نام هری پاتر ایجاد شد قبول دارم که اولی بین نسل چهارم(نسل بعد ما) طرفدارای کمی داره ولی با وجود بازیی مثل ورد اف وارکرفت فک نکنم این یکی به این زودیا تموم شه در مورد هری پاترم بذارید یکی دو سالی از فیلم هفت بگذره بعد بگید دورانش تموم شده و رولینگ تازه پاتر مور رو باز نکرده شما می گی دوران هری پاتر تموم شده.

دارن شان به زور از روی سه تا کتابش یه فیلم ساختن اما هری پاتر؟ ارباب حلقه ها؟

الآن میاد میگه وارکرفت که اصلا فیلم نداره. در عوض کلی انمیشن هست که داستان رو بیان می کنن و دلیل اینکه فیلم نداره هزینه ساخت این فیلم هست چون واقعا قسمتهای مختلف اون رو براحتی نمی شه ساخت کسایی که بازی کردن یا داستان رو خوندن می دونن. دلتورا هم به دلیل اینکه نویسنده استرالیایی هست هنوز تو هالیوود نیاوردن ولی کاش بیارن.


ویرایش شده توسط آرنولد در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۱۶ ۰:۰۲:۵۰

تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ یکشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۰
#16
مخفیانه پشت پنجره ی خانه ی عشقش ایستاده بود. تکه کاغذی را در دست راستش و شیشه ی خالی معجون عشقی که رازش را از پیرمرد آموخته بود در دست چپش می فشرد.

ای کاش موقعی که در کافه خواسته اش را بیان می کرد، با او مشاجره می کرد. اما نمی توانست این عشقش بود که از او درخواست می کرد.

چند ساعت پیش را بیاد آورد که آن شخص را ردیابی می کرد. و به زور معجون را به خوردش می داد؛ با به یاد آوردن آن صحنه ها متوجه شد که دیگر در این شهر جایی ندارد. از لای شکاف پنجره یادداشت و شیشه خالی را درون اتاق قرار داد و به سمت بیابان براه افتاد و قسم خورد هرگز چهره ی عشقش را فراموش نکند.


ویرایش شده توسط آرنولد در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۱۳ ۲۲:۴۱:۱۵

تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: خوش قیافه ترین بازیگر در فیلم های هری پاتر
پیام زده شده در: ۲۲:۱۰ چهارشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۰
#17
این نظر سنجی درست نیست:

1 آلبوس دامبلدور رو دو نفر بازی کردن یکی ریچارد هریس و اون یکی یادم نیست هیچوقت یادم نمی مونه!!

2 اینجا هیچکدوم از بازیگرای زن نیستن.

منم با آقای مالفوی تاحدی موافقم. البته بین اما واتسون و بازیگر نقش بلا رقابت خواهد بود.


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: آزمایشگاه سرّی
پیام زده شده در: ۱۵:۲۸ چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۰
#18
- خب وقتشه بريم تو ببينيم چه خبره.

- من مي گم بهتر نيست اول از خودش بپرسيم اين چيه؟

ارگ در حالي كه آرنولد را روي شونه خود حمل مي كرد، پا در ورودي راه گذاشت و گفت:

- ما كه نمي تونيم صبر كنيم، هر كي مياد بياد تو.

- منم مي خوام ببينم بابام چشه پس منم ميام.

- منم كه تو رو تنها نمي ذارم.

ماريه تا از حرفي كه لحظه اي پيش زده بود پشيمان شد و گفت:

- فك كنم بهتره همه باهم باشيم. بالاخره معلوم مي شه خودشم اينجا چي كار داره مگه نه؟

لونا ارگ را كنار زد و وارد آن محل اسرار آميز شد، ليني و بقيه هم دنبال او از پله ها پايين آمدند. در پايين پله ها فضاي بزرگ مانند يك آزمايشگاه قرار داشت. در هر گوشه بطري هايي از حشرات عجيب ديده مي شد. در وسط آن فضا ميزي بزرگ ديده مي شد كه روي آن يك جلد كتاب بسيار قديمي چوب جادوي زنوف قرار داشت.

ملت از فضاي عجيبي كه در آن قرار داشتند در تعجب بودند كه زنوف به سرعت از پله ها پايين آمد و با صحنه اي مواجه شد كه اصلا انتظارش را نداشت.


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: وقتی دست هری توسط باسیلیسک گزیده شد با اشک ققنوس خوب شد چرا آقای ویزلی که گزیده شد از آن استفاده نشد
پیام زده شده در: ۴:۱۷ چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۰
#19
سلام

فك كنم هري پاتر بود كه اولين بار از منتقدين حرف زد!!

1.مي شه اين منتقديني كه مي گيد رو نام ببريد؟

اينا چه جور منتقدايين كه ضد و نقيض حرف مي زنن؟ بي خيال باو تو همون برا من نام ببري يا لينك بدي يه همچين خبري رو يه جايي منتشر كردن كافيه!!!


ویرایش شده توسط آرنولد در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۶ ۱۴:۰۵:۲۴

تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: پاسخگویی به سوالات مسابقه داستان نویسی کوتاه
پیام زده شده در: ۲۲:۴۱ جمعه ۲۱ مرداد ۱۳۹۰
#20
سلام

دوباره مجبور شدم صبر كنم يه چيزي به ذهنم اومد: اگه يه نوي سنده مثلا اول شهريور بياد داستانش رو بزاره. اينجوري بقيه مي تونن نوشتش رو بخونن و ازش ايده بگيرن و داستانشون رو قشنگ تر كنن اونوقت اين واسه نويسنده ي اول بد مي شه كه. بهتره يه راه حلي براش طرح كنيم

و آقا اين داورا چي شدن؟


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.